بحث آزاد پیرامون انتخابات
مهدی غنی
پیش از اینکه من برسم دو نفر از افراد محله زودتر آمده بودند و روبهروی هم با فاصله نشسته بودند. من که وارد آلاچیق شدم هر دو ماسکهاشون را بالا کشیدند و خوشامد گفتند. سلام کردم و روی صندلی کناری نشستم. در این وضعیت کرونایی که دیگر هیچ دورهمی در خانه نداریم این آلاچیقها نعمتی است؛ بهترین جاست برای دورهمی بهشرطی که ماسک را فراموش نکنی.
طبق عادت ما ایرانیها که تا به همدیگر میرسیم میپرسیم چه خبر، شروع کردند به ردوبدل کردن اخبار شبکههای تلویزیونی؛ از مذاکرات برجام، نوار سخنان ظریف و دست بردن در لایحه بودجه و کسانی که کاندیدای انتخابات ریاستجمهوری و پیشبینی درباره اینکه چه کسی رأی میآورد. در ضمن همین صحبتها، «پوریا» یکی از جوانهای محل که دانشجوست و همیشه خبرهای دست اول دارد به جمع ما پیوست و ما را در جریان آخرین خبرها گذاشت. من گفتم: چند هفته دیگر انتخابات است، ولی بعضیها هنوز مردد هستند که در انتخابات شرکت کنند یا نکنند. آقای سامانی که جزو هیئتامنای مسجد محل است با قاطعیت گفت: شرکت در انتخابات یک تکلیف شرعی و ملی است. حضرت آقا هم گفتند باید همه شرکت کنند، حتی کسی که جمهوری اسلامی را قبول ندارد ولی ایران را قبول دارد شرکت کند تا دشمنان نتوانند به کشور آسیبی برسانند.
پوریا پرید وسط حرفش و با تندی گفت: کدوم دشمن؟ هر جا مشکل پیدا میکنند پای دشمن را وسط میکشند، دشمن به انتخابات ما چه کار داره؟ همه خرابیها را میاندازند گردن امریکا، من که به هیچ وجه در انتخابات شرکت نمیکنم، به دیگران هم توصیه میکنم شرکت نکنند.
صالحی که دبیر بازنشسته است گفت: البته طبیعی است که امریکا و کشورهای دیگر روی انتخابات ایران حساب باز کنند. همانطور که جامعه ما هم روی انتخابات امریکا حساسیت داشت و برایش مهم بود که ترامپ برنده شود یا بایدن. انتخابات هر کشوری برای رقبا و مخالفانش اهمیت دارد، اما اینکه مشکلات جاری کشور را گردن امریکا میاندازند بحث دیگری است.
پوریا که منتظر تمام شدن جمله او بود گفت: از این گذشته اصلاً انتخاباتی در کار نیست. هرکس را خودشان میخواهند میآورند. برای نظر مردم ارزشی قائل نیستند. کسانی که کاندیدای مستقل و مردمی باشند رد صلاحیت میکنند و فقط کسانی را قبول میکنند که از خودشان باشند. بعد میگویند بیایید به آنها رأی بدهید. شرکت در چنین برنامهای به نام انتخابات توهین به شعور فرد است.
سامانی خطاب به او گفت: من نمیخواهم از عملکرد آقایان دفاع کنم، ولی از شما میپرسم واقعاً اگر خود شما مسئول انتخابات بودید، هر کسی از راه رسید و کاندیدا شد، ولو بیسواد یا یک فرد سابقهدار و شرور را بهعنوان نامزد ریاستجمهوری به مردم معرفی میکردید؟ یعنی کسی که میخواهد مهمترین رکن اجرایی کشور را به عهده گیرد، نباید واجد حداقل شرایط و صلاحیتی باشد؟ شما ریاست یک دانشکده یا شهرداری یک منطقه را حاضر نیستی به هر کس واگذار کنی. چه طور ریاستجمهوری نیازی به داشتن صلاحیت ندارد؟
پوریا: معلوم است هرکسی در مصدر کاری قرار میگیرد باید از تخصص، خبرگی و دانش و تجربه کافی برخوردار باشد. اتفاقاً اگر این اصل در همه سطوح رعایت شود، بسیاری کارها سامان مییابد. نه اینکه کسی که پزشک اطفال است، مسئول سیاست خارجی شود یا کسی که فیلسوف است امر قضا را بر عهده گیرد. معلوم است سرنوشت دستگاه مورد نظر به کجا ختم میشود. دستگاهی که قرار است با فساد و تخلفات قانونی برخورد کند خود لانه چنین مسائلی میشود. من نگفتم هر کس با هر شرایطی کاندیدای ریاستجمهوری شد باید در معرض آرای عمومی قرار گیرد. من عرض کردم فقط افرادی را تأیید میکنند که با خودشان همموضع باشند؛ یعنی جناحی عمل میکنند.
سامانی: ولی شما خیلی بدبینانه قضاوت میکنید. پس خاتمی و روحانی را چطوری تأیید صلاحیت کردند؟ دیگر کاندیداهای وابسته به جناح مقابل را چه کسی تأیید صلاحیت کرد؟ میرحسین موسوی را چطور تأیید کردند؟ اینکه شما میگویید فقط طرفداران خودشان را تأیید میکنند، بیانصافی است.
صالحی از پوریا پرسید من از شما یک سؤال دارم. شما فکر میکنید با شرکت نکردن در انتخابات چه تغییری حاصل میشود؟
پوریا: اولاً، به این وسیله اعتراض خودمان را نسبت به وضع موجود و عملکرد مسئولان نشان میدهیم. این اعتراض کمترین حق ماست. در ثانی، رأی دادن در انتخابات به معنی تأیید رفتار مسئولان در برخورد با زندانیان، در برخورد با معترضان ۹۸ و غیره است و ما نمیخواهیم حامی این مسائل باشیم. انتخاباتی درست است که با قواعد دموکراتیک و مردمسالاری مطابقت داشته باشد.
صالحی: بسیار خوب، من اهداف شما را انسانی و معقول میدانم، ولی روشی که برای رسیدن به آن انتخاب کردهاید به نظرم شما را به آن اهداف نمیرساند. اینکه میگویید با شرکت نکردن در انتخابات میخواهم صدای اعتراضم را نشان دهم این کار وقتی عملی است که عدم شرکت رقمی چشمگیر و همگانی باشد و توسط جریانی قبلاً اعلام شده و دلایل آن هم بیان شده باشد و درصد مهمی هم تبعیت کنند. اینکه مردم ناراضی هستند مسئله پنهانی نیست. خود مسئولان هم میدانند و صدا و سیما هم دائم این نارضایتی را نشان میدهد، اما نارضایتیهای جامعه همه در یک راستا و از یک جنس نیستند. بر فرض که عدهای در انتخابات شرکت نکنند از کجا معلوم که به خاطر گرانی گوشت و مرغ بوده، یا بیکار شدن، یا مثلاً سختگیری به زندانیان، یا مسائل فرهنگی، یا…؟
پوریا: هر چه باشد بالاخره نشاندهنده نارضایتی مردم از عملکرد مسئولان است و فرقی نمیکند.
صالحی: اتفاقاً این مسئله مهمی است. فرض کنید در صورت ایدهآل ۳۰ درصد واجدین شرایط شرکت نکنند، شما تصور میکنید این ۳۰ درصد همه حامیان و همفکران شما هستند، اما واقعیت این نیست. مسئولان هم همه را به حساب نارضایتی از گرانی و مشکلات اقتصادی میگذارند که آن را هم به تحریم امریکا مربوط میدانند که این هم واقعیت نیست. چهبسا جریانهای مخالف حکومت هرکدام این عدم شرکت را مصادره و به نفع خود تعبیر کنند. این توهمات باعث میشود جریانهای سیاسی روی هوا حرکت کنند. با بدنه جامعه و توده مردم ارتباطی نداشته و شناخت درستی از آنان و مطالباتشان پیدا نکنند.
پوریا: این اشکالاتی که شما میگیرید خیلی مته به خشخاش گذاشتن است. هر کاری نقاط ضعفی هم دارد، ولی مزایایی هم دارد. با شرکت نکردن ممکن است به آن هدف بیان اعتراض نرسم، ولی حداقل حمایت از کارهای آنها هم نکردهام.
سامانی: شما که اینقدر طرفدار آزادی انتخابات هستی، وقتی به پزشک مراجعه میکنید و او میگوید این غذاها را نخور یا این دارو و غذا را میل کن، چرا به او نمیگویید آقای دکتر من انسانی هستم آزاد و اجازه نمیدهم کسی برای من تصمیم بگیرد. خودم تشخیص میدهم چه چیزی به نفع من است و چه چیزی به ضرر من.
پوریا: اولاً من خودم انتخاب میکنم که به کدام دکتر مراجعه کنم، در ثانی مطمئنم در مورد این بیماری او تخصص دارد و من اطلاعات کافی ندارم؛ بنابراین آزادانه و آگاهانه به حرف او گوش میکنم و قبول دارم که او تشخیص درستی دارد و به صلاح من است.
سامانی: بسیار خوب، بنابراین وقتی کسی نمیتواند نفع و ضرر خودش را تشخیص بدهد عاقلانهترین کار این است به کسی که بهتر از خودش تشخیص میدهد رجوع کند. حالا واقعبینانه و خارج از حب و بغض بگو ببینم چند درصد این مردم واقعاً خیر و صلاح خودشان را تشخیص میدهند؟ از آن بالاتر چند درصد مردم تشخیص میدهند که پیشرفت کشور و اداره جامعه چگونه میسر است؟ بنابراین باید کسانی باشند که به مسائل اساسی کشور اشراف داشته و از افقی بالاتر و دورتر به مسائل نگاه کنند و ببینند چه چیزی به خیر و صلاح جامعه است، همان را مشخص کنند و به مردم معرفی کنند. مثلاً در بین کاندیداهای مختلف ریاستجمهوری، مردم چهبسا بیشتر به یک هنرپیشه یا قهرمان ورزشی که به او علاقه دارند رأی بدهند نه یک اقتصاددادن یا حقوقدان است یا مدیر. کسی که بیشتر پول خرج کند و تبلیغات کند و شعارهای فریبنده بدهد، میتواند رأی مردم را بخرد. چنین کشوری چگونه پیشرفت خواهد کرد؟
من گفتم: بله، ممکن است مردم در مواردی درست تشخیص ندهند و اشتباه کنند، اما این دلیل نمیشود که آنها را از انتخاب کردن و تصمیم گرفتن محروم کنید. هیچکس از خطا مصون نیست، اما همین خطا کردنها به افراد پختگی و تجربه میدهد تا دفعه بعد با دقت بیشتر و اطلاعات کاملتر انتخاب کنند. سخن شما مثل این است که بگوییم بچهای که تازه راه افتاده، چون ممکن است موقع راه رفتن بیفتد و به خودش لطمه بزند نباید بگذاریم راه برود. مادرش دائم او را بغل کند و به جای او راه برود. در این صورت هیچ کودکی در دنیا بالغ نمیشد و راه رفتن یاد نمیگرفت.
سامانی: ولی اگر همان بچه را رها کنی و هیچکس مراقبش نباشد، در همان ابتدای راه رفتن از پلهها یا لب پشتبام سقوط میکند و دیگر فرصت پختگی پیدا نمیکند؛ یعنی در هر حال یک نفر مراقب و راهنما لازم دارد.
گفتم: بله. مراقب لازم دارد، ولی دو جور مراقب داریم. یکی به جای بچه خودش همه کار را میکند و نمیگذارد او تجربه کند. دیگری به او راه رفتن میآموزد. تفاوت است بین اینکه برای کسی ماهی بگیری یا به او ماهیگیری یاد بدهی. دو تا شیوه حکومتداری هم داریم: یکی مردم را در ناآگاهی نگه میدارد، رسانهها را محدود میکند، ارتباطات را فیلتر میکند و به دلیل بالغ نبودن آنها خودش برایشان نماینده انتخاب میکند و تصمیم میگیرد. یکی دیگر با تقویت رسانهها و تشکلهای مدنی و ارتقای فرهنگ جامعه بر هوشیاری و فهم و شعور ملتش میافزاید تا انتخاب درستتر و آگاهانهتری کنند. اولی حکومتداری به شیوه رضاخانی است. اتفاقاً محمدرضاشاه برای توجیه کار پدرش که وکلای مجلس را خودش و وزیر دربار انتخاب میکردند نه مردم، میگوید علت اینکه پدرم به دموکراسی پارلمانی توجه نداشت این بود که مردم بیسواد بودند و قدرت تشخیص نداشتند. منطق شاه با منطق شما شباهتهای زیادی دارد.
سامانی: شما به من اهانت میکنید. من را با رضاخان قلدر یکی کردید. من حاضر نیستم با شما صحبت کنم.
من گفتم: برادرعزیز! من عرض نکردم شما با آنها یکی هستید. دو شیوه حکومتداری را توضیح دادم و گفتم منطق شما با منطق آنها مشابهت دارد. اینکه توهین نیست. دلیلش را هم گفتم. خود شما به جای عصبانیت بفرمایید کجای منطق شما با آنها تفاوت دارد؟ مستند هم صحبت کردم. اجازه بدهید عین جمله محمدرضاشاه را از کتاب مأموریت برای وطنم بخوانم. میگوید: «اگر پدرم از روش دموکراسی و پارلمانی استفاده نمیکرد، به خاطر آن بود که عده رأیدهندگان باسواد که برای دموکراسی حقیقی لازم است تا دستگاه تقنینیه مؤثر و مفیدی را به وجود آورند بسیار معدود بود». منطق او هم این است که مردم صلاحیت و توانمندی لازم را ندارند پس باید دیگری به جای آنها تصمیم بگیرد. نمیدانم چرا محمدرضا از خودش نمیپرسد مگر خود رضاشاه چقدر سواد داشت!
سامانی: جنابعالی اگر توهین نکردی، حداقل با این حرفی که زدید میفهمیدید قیاس معالفارق کردهاید. من اگر میگویم کسانی باشند که صلاحیت کاندیداها را بررسی کنند، منظورم شورای نگهبان است که شش فقیه و شش حقوقدانان عضو آن هستند. این کجا و رضاشاه بیسواد یا کمسواد کجا؟ از این گذشته رضاشاه و تیمورتاش مینشستند وکلای مجلس را تعیین میکردند و به فرمانداران و استانداران بخشنامه میکردند که اینها باید به مجلس بیایند، آنها هم یک رأیگیری فرمالیته برگزار میکردند و اسامی تعیینشده را از صندوق درمیآوردند، درحالیکه شورای نگهبان فقط کسانی را که صلاحیت ندارند رد میکند و بقیه را به رأی مردم میگذارد که انتخاب کنند. این باعث میشود که افراد ناباب و ضدانقلاب و سوءاستفادهچی به ارکان کشور راه پیدا نکنند.
پوریا: حالا من از شما میپرسم این آقایان که کاندیداها را دستچین میکنند که نکند مردم اشتباه کنند خودشان اشتباه نمیکنند؟ چطور رئیسجمهورهایی که صلاحیتشان را تأیید کردند بهگفته خودشان اغلب منحرف از آب درآمدند؟ بهخصوص آن کسی که مستقیماً تأیید و حمایتش کردند و حتی گفتند امام زمان هم روی او نظر دارد، در دور دوم ریاستش گفتند وابسته به فرقه انحرافی و فراماسون است. الآن هم میبینید حرفهایی میزند که اپوزیسیون هم نمیزند؛ بنابراین اگر مردم در انتخابشان ممکن است اشتباه کنند، این آقایان هم در تأیید صلاحیتهایشان کمتر از مردم اشتباه نکردند. مثلاً انتخابات ۱۳۸۸ را نگاه کنید چهار نفر را تأیید کردند که دو تای آنها در حصر هستند، یکی هم که آقای احمدینژاد بود که این وضعیت را دارد. آن چهارمی را هم خدا عاقبتش را به خیر کند.
صالحی رو به سامانی کرد و گفت: این نکته که آقای پوریا میگوید مطلب تأملبرانگیزی است. راستش من در یک مسئله ماندم و آن اینکه چطور این آقایان در انتخابات سال ۱۳۹۲ صلاحیت آقای رفسنجانی را رد کردند، درحالیکه ایشان از ستونهای نظام و همزمان رئیس مجمع تشخیص مصلحت و عضو خبرگان رهبری بود؛ مجمع تشخیص مصلحت که بالاتر از شورای نگهبان است و خبرگان رهبری باید بر کار رهبر نظارت کند. اگر صلاحیت رئیسجمهوری را نداشت، از آن مشاغل دیگر هم باید برکنار میشد. انیشتین هم نمیتواند این معادله را حل کند.
سامانی: من از پشت پرده خبر ندارم که چه بوده، ولی گفتند ایشان توان جسمی لازم را ندارد.
پوریا: قبل از اینکه رد کنند توسط حسن روحانی و علی لاریجانی به ایشان پیغام میدهند که از کاندیداتوری انصراف بده، ولی ایشان نمیپذیرند. اتفاقاً پس از آن رد صلاحیت فیلمی پخش شد که ایشان را در حال کوهنوردی نشان میداد. ضمن اینکه ایشان از آقای جنتی، عضو فعال شورای نگهبان، در آن زمان هشت سال کوچکتر بود. این دلیل واضحی بر حرف من بود. به همین دلیل است که من میگویم شرکت در چنین انتخاباتی توهین به شعور خودم است. تا وقتی انتخابات آزاد نباشد، شرکت کردن در آن به نوعی حمایت از همان کسانی است که مردم را بیشعور و سفیه میشمرند و به خودشان حق میدهند به جای آنها تصمیم بگیرند.
صالحی: در این مورد من با شما مخالفم. ببین یک اشتباهی که بعضیها میکنند شما نکنید. بعضیها خیال میکنند انتخابات برای حاکمیت یک امتیاز است یا فکر میکنند حاکمیت انتخابات را گذاشته که منافع خودش را تأمین کند.
پوریا: به هر حال وقتی تعداد زیادی در انتخابات شرکت میکنند، حاکمیت آن را دلیل مقبولیت خودش و رضایت مردم میگیرد، ولی وقتی مردم شرکت نکنند همه میفهمند که مردم ناراضی هستند.
صالحی: اینکه شما میگویید وقتی است که این شرکت نکردن رقم چشمگیر و غیرمنتظره باشد. تازه آن هم قابل توجیه است. مثلاً میگویند به خاطر کرونا مردم پای صندوق نیامدند یا حداکثر میگویند به خاطر عملکرد این دولت فعلی مردم ناراحت شدند، نه اینکه از حکومت رویگردان شدهاند. شما توجه کن در حکومت رضاخان و پسرش محمدرضا بهجز چند مورد استثنائی عموماً مردم در انتخابات شرکت نمیکردند و مشکلی هم پیدا نمیشد. پنجاهوچند سال هم حکومت کردند.
پوریا: یعنی شما میگویید هیچ واکنشی نباید نشان داد؟ هر کاری کردند ما ساکت باشیم و حمایت کنیم؟ مسئولان هرکس را خودشان خواستند انتخاب کنند و ما هم بهبه و چهچه کنیم؟
صالحی: من اصلاً چنین چیزی نمیگویم، ولی به نظر من مسئله را اشتباه گرفتهاید. این شرکت نکردن در انتخابات یک امتیاز به مسئولان است، نه تنبیه آنها.
پوریا: حرف عجیبی میزنید. تا حالا چنین ادعایی نشنیده بودم. فکر نمیکنم خود آقایان مسئول هم بهاندازه شما بلد باشند مردم را خام کنند!
صالحی: اجازه بدهید من حرفم تمام شود بعد قضاوت کنید. ببین در هر کشوری انتخابات تنها روزنهای است که مردم میتوانند در حاکمیت نفوذ و دخالت کنند. این حق مردم است که در تعیین سرنوشت خودشان نقش داشته باشند. قانون اساسی ما هم این حق را به رسمیت شناخته و در اصل ۵۶ میگوید خداوند انسان را بر سرنوشت اجتماعی خودش حاکم کرده و هیچکس حق ندارد این حق الهی را از او سلب کند؛ یعنی این یک حق خدادادی است، نه یک لطفی که حکومت به مردم کرده باشد، اما اگر مردمی انتخابات را از دست بدهند، دیگر راهی برای تغییر و تحول در حاکمیت ندارند. آن زمان برای تغییر باید سالها بجنگند، کلی هزینه بدهند، تازه معلوم نیست به چه چیزی برسند. درواقع انتخابات برای صاحبان قدرت یک مزاحمت بیش نیست، اما برای مردم یک فرصت است.
پوریا: وقتی دایره انتخاب مردم را آنقدر کوچک میکنند که از حالت انتخاب خارج میشود دیگر انتخابات یک فرصت نیست. تبلیغات و فرصتی برای حاکمیت است که وانمود کند دموکراتیک است.
من گفتم: چرا میتوانند دایره انتخاب را کوچک کنند؟ این خودش دلیل دارد. مرحوم دکتر یزدی میگفت زمانی یک خبرنگار دانمارکی میخواست با من مصاحبه کند، به او گفتم نظام شما هنوز پادشاهی است ولی مردم ما از پادشاهی عبور کردند، در قانون اساسی شما پادشاه حق دارد هر زمان بخواهد مجلس را منحل کند، اما در قانون اساسی ما مجلس در رأس امور است و هیچکس حق انحلال مجلس را ندارد. خبرنگار دانمارکی در جواب من گفت بله درست است، ولی در جامعه ما آنقدر مطبوعات و احزاب و تشکلها قوی هستند و مردم درصحنهاند که هیچ پادشاهی جرئت نمیکند به این حق خودش اشاره کند. آیا در کشور شما هم مجلس همین وزن را دارد و کسی در آن دخالت نمیکند؟ ایشان میگفت من جوابی نداشتم. منظور این است که باید جامعه مدنی قوی باشد تا قدرتمندان نتوانند به مردم زور بگویند. وقتی جامعه مدنی ضعیف باشد، هرکس در قدرت باشد، بهطور طبیعی ارادهاش را اعمال میکند. برای اینکه با یک جامعه اتمیزه و متشتت روبهرو است و در چنین جامعهای قدرت متمرکز کارایی دارد.
پوریا: اینکه جامعه مدنی باید قوی باشد درست است، اما تا وقتی دموکراسی نباشد، جامعه مدنی شکل نمیگیرد. نمیگذارند جامعه مدنی پا بگیرد.
گفتم: اینکه یک «دور» است تا حکومت دموکراتیک نباشد، جامعه مدنی شکل نمیگیرد، اما تا جامعه مدنی قوی وجود نداشته باشد، حاکمیت به قواعد دموکراسی تن نمیدهد. بالاخره از کجا باید شروع کرد؟ من فکر میکنم باید از مردم شروع کرد؛ یعنی جامعه مدنی را تقویت کرد.
پوریا: شما مگر در این جامعه زندگی نمیکنید؟ نمیبینید چقدر برای روزنامهنگاران مانع درست میکنند؟ نمیبینید یک تشکل خیریهای را تحمل نمیکنند؟ نمیبینید ما یک حزب درستوحسابی نداریم؟ جوری حرف میزنید که انگار در سوئد و نروژ زندگی میکنیم.
گفتم: نه عزیزم! من هم از این مسائل خبر دارم. ولی این جامعه مدنی یکشبه و یکساله درست نمیشود. خون دل و زحمت بسیار دارد. ببین ما چند هزار سال حکومت پادشاهی داشتیم، نه انتخاباتی بود، نه پارلمانی بود، نه قانونی وجود داشت. حاکم، سایه خدا روی زمین بود و مردم رعیت او بودند. ۱۱۵ سال پیش عدهای از مردم ما به این فهم و شعور رسیدند که درست نیست یک نفر به جای همه تصمیم بگیره و هر بلایی سر مردم بیاورد. در شیوه حکمرانی نظر و رأی آنها هم باید دخالت داشته باشه. حاکم هم باید در چارچوب یک قانونی که مردم تعیین کردهاند رفتار کند و خودکامه نباشد. این شد انقلاب مشروطیت. این انتخابات و پارلمان و رأیگیری بهزور بخشی از مردم و فداکاریهای آنها به حاکمیت تحمیل شد، اما مگر آن فرهنگ، عادتها، نگاهها و خلقوخویی که طی صدها و بلکه هزاران سال شکل گرفته و نهادینه شده بود بهراحتی از بین میرود؟ حتی تفکر دینی که سالها پشتوانه نظام پادشاهی بود و برای کارهای او توجیه دینی داشت بهسادگی تغییر نمیکند. در این زمینهها باید کار کرد.
پوریا: این کاری که شما میگویید اصلاً شدنی نیست. سالها و شاید یک قرن طول بکشد؛ یعنی ما باید عمرمان را هدر بدهیم و در آرزوی یک زندگی مطلوب بمیریم تا نسلهای بعد از ما برسند یا نرسند.
صالحی: نه بابا، اینقدرکار را سخت نکن. اینکه ایشان میگوید اتفاقاً شدنیتر است تا راهی که شما میخواهید بروید. فقط باید رویکردمان را تغییر بدهیم؛ یعنی به جای اینکه به بالا نگاه کنیم و توقع داشته باشیم که همه کارها از آنجا سامان بگیرد، خودمان دست به کار شویم. از خودمان شروع کنیم.
پوریا: یعنی دوباره همان بحثهای خودسازی و تزکیه نفس و مراقبه که الآن هم بعضیها مشغولش هستند؟ بعد مملکت را رها کنیم که حالا خودمان را بسازیم؟
گفتم: نه. من منظورم این نبود. ببینید چند تا کار مشخص میگویم: اگر شدنی نبود، حرف شما را میپذیرم. ما الآن چندین حزب سیاسی داریم که مجوز قانونی هم دارند. اغلب اینها فقط موقع انتخابات فعال میشوند و بعد کرکره را پایین میکشند. اینها بیایند واقعاً کار حزبی کنند. حزب بدون داشتن برنامه برای کشور بدون آموزش فکری و سیاسی و برنامه مطالعاتی بدون کادرسازی و بدون استراتژی مشخص برای رسیدن به اهدافش حزب نیست. اینکه در حزبی یک یا چند نفر قطب باشد و بقیه فرمانبر باشند بیشتر به هیئت و محفل سیاسی شبیه است. نکته دوم، ما کلی صنف در کشور داریم که اتحادیه هم دارند، اینها هم در بین خودشان انتخابات دارند، اما اغلب اعضای صنف در انتخابات خودشان مشارکت ندارند. اغلبشان رؤسای اتحادیه را نمیشناسند. اصناف برای حفظ منافع خودشان باید فعال باشند و از منتخبان بخواهند که برای منافع صنف کار کنند. این اتحادیهها باید سیاستهای بازرگانی و اقتصادی دولت و مجلس را رصد کنند، بر آنها تأثیرگذار باشند و هر کجا برخلاف منافع آنها کاری صورت میگیرد وارد چانهزنی شوند. بعد هم حفظ مرزبندی اینها خیلی مهم است. تشکلها و انجمنهای صنفی، فرهنگی، اجتماعی نباید کار حزبی و سیاسی بکنند. آنجا باید به منافع اعضای خود بپردازند. در کشور ما گاهی این مسائل خلط میشود و همین دردسرساز میشود.
پوریا: با این حرف شما موافقم که بسیاری از این احزاب صوری هستند. اصلاً معلوم نیست فرق این اصلاحطلبان با اصولگرایان در چیست.
سامانی با لبخند پیروزمندانهای به میان بحث آمد و گفت: هیچ فرقی نیست. دعوا سر لحاف ملاست. دعوا سر سهمخواهی است، وگرنه به فکر ملت که نیستند.
گفتم: به نظر من یک ایراد مهم ما این است که تفاوت نظریه را با نظریهپرداز و تفاوت راهبرد را با راهبر خلط میکنیم. اصلاحطلبی یک راهبرد و یک مشی سیاسی است. به نظر من این مشی در حد خودش موفق بوده و دارد پیش میرود. یکزمانی آقایان اصولگرایان میگفتند اصلاحات معنی ندارد. مگر نظام اسلامی منحرف شده یا فاسد است که به اصلاح نیاز داشته باشد؟ اصلاحطلبی یعنی توهین به نظام، یعنی براندازی؛ اما الآن آقای رئیسی در قوه قضائیه سردمدار اصلاحات است. مبارزه با فساد مگر غیر از اصلاح نظام است؟ یعنی الآن اصولگرایان خودشان اصلاحطلبی را به رسمیت شناختهاند و ضرورت میدانند.
پوریا: ولی چطور شما نمیبینید الآن نظامیها میخواهند بیایند سکان اداره کشور را بگیرند؟ اینکه با اصلاحطلبی جور درنمیآید. بعد سه قوه در اختیارشان باشد و هر کاری میخواهند بکنند.
صالحی: به همین مسئله هم کمی خارج از حب و بغض و شتابزدگی نگاه کنید: اولاً، این نظامیها که میگویید بخشهای مهمی از صنعت، اقتصاد و فرهنگ و امنیت کشور را بر عهده دارند. مجلس و دولت و ملت هم نمیتوانند بر کارشان نظارتی داشته باشند و آنها هم نیازی ندارند به آنها پاسخگو باشند. در برخی کشورها شاهد بودیم نظامیان با موقعیتی فروتر از این، با یک کودتا همه قدرت را در دست گرفتند، اما اینکه بیایند در انتخابات شرکت کنند، یعنی سازوکار دموکراسی را بپذیرند، ماجرا تفاوت میکند. اولاً قدرتی که عملاً هست در برابر افکار عمومی قرار میگیرد و باید پاسخگوی مسائل مردم شود؛ ثانیاً وزنشان مشخص میشود. در دولت آقای احمدینژاد خیلی از نظامیها به کابینه آمدند. عملکردشان را ملت دیدند. خود رئیس دولت هم با آنها مشکل پیدا کرد؛ ثالثاً وقتی کسی رسماً مسئولیت پذیرفت، مجبور است بسیاری از سازوکارهای رسمی و جاری را رعایت کند؛ چهارم اینکه اتفاقاً اگر اینطور شود، بهزودی شاهد شکاف جدی میان طیف اصولگرایان خواهیم بود. من نگرانم که با ورود نظامیان به حوزه سیاست، انسجام درونی خودشان هم از دست برود که چهبسا به صلاح کشور نباشد. امروز تکثر و چندگانگی در جامعه ما اجتنابناپذیر است. این امر به یک جریان یا حاکمیت اختصاص ندارد. حاکمیت، روحانیت، نظامیان، اصلاحطلبان، اصولگرایان، نواندیشان دینی، مذهبیهای سنتی، ملی-مذهبی، اپوزیسیون داخل و خارج همه تکثر را در درون و بیرون خود لمس میکنند. به همین دلیل هیچکس نمیتواند قدرت یکپارچه و بلامنازع در ایران حاکم کند و دوام بیاورد. تنها جریانی میتواند دوام بیاورد که این تکثر را در اندیشه و عمل بپذیرد.
گفتم: آقای صالحی شما اصل مسئله را گفتید. همین دورهمی ما نمونه خوبی است. این تکثر آرا در همه خانوادهها و تشکلها و مجامع وجود دارد. باید بپذیریم دیگرانی که باورها و نظریاتی غیر من از دارند، انساناند و حقوقی دارند و به جای جنگیدن و تلاش برای حذف دیگری باید با هم گفتوگو کنیم و یکدیگر را ارتقا دهیم.
سامانی: این حرفها جای خود، اما من نفهمیدم بالاخره شما در انتخابات چه کار میکنید؟
پوریا: بله، بحث اصلی ما درباره انتخابات بود، اما به مسائل دیگر کشید. با این راهکاری که شما میدهید دیگر ما به انتخابات کاری نداشته باشیم؟
صالحی: نه، اینها نافی هم نیستند. به نظر من تقویت و سامان یافتن جامعه مدنی مهمترین کار است. هرکس در هر جا هست باید سعی کند در این زمینه قدمی بردارد. در انتخابات هم باید دید چه گزینهای بیشتر و بهتر میتواند به تقویت جامعه مدنی کمک کند و فرصت بیشتری به آن بدهد، همان را تأیید و پشتیبانی کنیم.
گفتم: علی برکت الله…■