بدون دیدگاه

چشم‌انداز مشترک بَنِن و سشنز برای بازسازی امریکا چیست؟

 

برگردان:‌آیدین طوافی

امیلی بازلون،[۳] خبرنگار، می‌گوید رابطه بین «بنن» و سشنز قدیمی‌تر از کمپین ۲۰۱۶ ]دونالد ترامپ[ است و سیاست‌های ضد مهاجرتی آن‌ها ناشی از ترس افزایش جمعیت اقلیت‌هاست.

تری گروس،[۴] مجری هوای تازه، ]رادیو[ NPR

اگر می‌خواهید اهداف داخلی که تاکنون در دوره ریاست‌جمهوری ترامپ به دست آمده‌اند را درک کنید، باید رابطه کاری میان استیو بنن، معاون ارشد ترامپ، و جف سشنز، سناتور سابق آلاباما و دادستان جدید را درک کنید. این نظر میهمان من، امیلی بازلون، عضو هیئت‌تحریریه نیویورک‌تایمز است که آخرین مقاله‌اش در این باره است که چگونه بنن و سشنز، چشم‌انداز بلند مشترکی برای بازسازی امریکا دارند. حال، او می‌گوید، بالاترین نهاد قانون‌گذاری کشور، دپارتمان قضایی به سرپرستی سشنز، می‌تواند به‌عنوان ابزاری برای اجرایی‌کردن این چشم‌انداز به کار گرفته شود. بازلون همچنین عضو پژوهشکده ترومن کاپوتی[۵] در زمینه نویسندگی خلاق و قانون در دانشکده حقوق ییل[۶] است.

امیلی بازلون، چرا می‌خواهید درباره رابطه میان جف سشنز و استیو بنن بنویسید؟

امیلی بازلون:

وقتی من تحقیقاتم را درباره رابطه میان جف سشنز و استیو بنن شروع کردم، به‌واقع تحت تأثیر توافق ایدئولوژیک آن‌ها و همچنین تعداد کارهایی قرار گرفتم که آن‌ها با هم در قالبی هماهنگ برای پیش‌برد آن گفتمان انجام داده‌اند و در واقع به نظرم آمد که رابطه میان آن‌ها به زمانی پیش از رابطه بنن یا سشنز با ترامپ بازمی‌گردد. و اینکه از منظری، آن‌ها سال‌ها پیش برای این ریاست‌جمهوری زمینه‌چینی کرده‌اند، هرچند فکر نمی‌کنم این کار را با برنامه انجام داده باشند.

فکر می‌کنم آن‌ها بر روی ترامپ، قمار غیرمحتملی کرده‌اند که از قضا پاسخ داده است. من همچنین می‌خواستم در مورد اینکه چه چیز ریاست‌جمهوری ترامپ را از رئیس‌جمهورهای جمهوریخواه متمایز می‌کند، فکر کنم. همان‌طور که می‌دانید، رئیس‌جمهوری جمهوریخواه شروع به کار کرده است. ما انتظار رویکردی محافظه‌کارانه‌تر در بسیاری از مسائل داریم. ولی معیارهایی وجود دارد که در آن‌ها ریاست‌جمهوری ترامپ با دیگر جمهوریخواهان متفاوت است. من فکر می‌کنم که نظر‌کردن به سشنز و بنن راهی است برای یافتن آن تفاوت‌ها.

گروس: چرا این راهی برای رسیدن به آن تفاوت‌هاست؟

بازلون: بنن و سشنز، در یک ایدئولوژی مشترک‌اند. آن‌ها عموماً از آن به‌عنوان ]ایدئولوژی[ ضدمهاجرتی حرف می‌زنند، ولی من فکر می‌کنم چیزی فراتر از آن است. من فکر می‌کنم آن‌ها واقعاً اصلی‌ترین خطر داخلی کشور را در سازوکار تغییرات جمعیتی کشور می‌بینند. ما قرار است از کشوری با حدود ۳۰ درصد آرای اقلیت‌ها به کشوری با ۴۰ درصد از آرای اقلیت‌ها در چند دوره آینده ریاست‌جمهوری تبدیل شویم و این مگر در صورتی که حزب جمهوریخواه در مرامنامه خود تغییری ایجاد کند، چالشی برای جمهوریخواهان و پایگاه طرفداران ترامپ خواهد بود، که ۹۰ درصد سفیدپوست هستند.

ولی من همچنین فکر می‌کنم، نوعی ناراحتی فرهنگی عمیق‌تری نسبت به جمعیت در حال رشد افرادی که سفیدپوست نیستند در این کشور وجود دارد، که این ناراحتی از نوعی احساس نزاکت سنتی سفیدپوست نسبت به آنچه معنای امریکاست نشأت می‌گیرد. این همان چیزی است که به سشنز و بنن انگیزه می‌دهد، و این بخشی از محرک عناصر تندروی این ریاست‌جمهوری است.

گروس: پس هدف این است که امریکا را هرچه بیشتر سفیدپوست و مسیحی نگه‌دارند؟

بازلون: بله. اگر با صراحت صحبت کنم، من فکر می‌کنم قضیه همین است. پس برای مثال سشنز، چند سال پیش در برنامه رادیویی بنن در مورد دوره‌ای از مهاجرت بالا در تاریخ امریکا در آغاز قرن بیستم صحبت می‌کرد و از آن به‌عنوان زمانی رادیکال یاد می‌کرد و این مسئله را به شکل تحقیرآمیزی مطرح می‌کرد. سپس او گفت که راه‌حل، سهمیه مهاجرتی ۱۹۲۴ بود که کنگره به تصویب رساند و پس از آن، این سهمیه‌ها به گفته او «برای امریکا خوب بود».

پس سهمیه‌های ۱۹۲۴، مهاجرت را برای مهاجرانی که اکثراً از آسیا بودند، مسدود کرد. ]سپس[ آن‌ها تعداد افرادی که می‌توانستند از ایتالیا بیایند، تعداد یهودیان و افرادی که می‌توانستند از خاورمیانه و آفریقا بیایند را محدود کردند. پس ما درباره یک نوع خنثی از محدودیت‌های مهاجرتی صحبت نمی‌کنیم. ما درباره راه خاصی برای حفظ چشم‌اندازی از امریکا صحبت می‌کنیم، امریکایی با جمعیت مسیحی سنتی اروپایی.

گروس: پس شما می‌گویید که سشنز و بنن، مهاجرت و تغییرات جمعیتی را به‌عنوان اصلی‌ترین خطر داخلی می‌بینند. این خطر چیست؟

بازلون: من فکر می‌کنم، از نقطه‌نظر آن‌ها، نوعی تهدید فرهنگی در کار است. یکی از چیزهایی که بنن پیش از انتخابات مطرح کرد این بود که او از این نگران است که بسیاری از مدیران عامل شرکت‌ها در دره سیلیکون[۷] از آسیا و آسیای جنوبی هستند.

سپس او این را مطرح کرد که یک کشور بیش از یک اقتصاد است، ما یک جامعه مدنی هستیم. به نظر می‌رسد حرف او این مفهوم را می‌رساند که اگر ما تعداد بسیار زیادی اقلیت و افراد غیربومی داشته باشیم، ما دیگر آن نوع جامعه مدنی را که در گذشته داشته‌ایم نخواهیم داشت، که نوعی آسیب یا فرسودگی رخ خواهد داد و این همان‌طور که می‌دانید ایده بسیار متمایزی است برای اینکه بخواهید جلوی مهاجرت را بگیرید.

گروس: در ۲۰۱۵، جف سشنز، یادداشتی ۲۳ صفحه‌ای به همکار خود نوشت و گفت که حزب باید به رأی‌دهندگان طبقه کارگر نشان دهد که چگونه قوانین سست مهاجرتی، شغل آن‌ها را دزدیده و چشم‌انداز آنان را برای حرکت بر روی نردبان ترقی اجتماعی نابود کرده است. درباره این یادداشت چه می‌دانید؟

بازلون: مقابله با مهاجرت، به‌طور قطع، مسئله اصلی سشنز در دوره‌ای از حضورش در سنا بود. این چیزی بود که به آن شناخته شده بود. سشنز در اینجا به‌نوعی منطق اقتصادی برای محدود‌کردن مهاجرت اشاره می‌کند و در عموم و به‌طور مشخص در سنا، بارها در این باره صحبت کرده است، این ایده که مهاجران در حال دزدیدن مشاغل از امریکایی‌های اصیل هستند.

سشنز کسی است که همواره بر مقایسه هزینه‌های مهاجرت در مقابل سودهایش تأکید می‌کند. همچنین مهاجران اقتصاد بزرگ‌تری را می‌سازند. آن‌ها خرید می‌کنند، مشاغلی را انتخاب می‌کنند که بعضی‌اوقات امریکایی‌های اصیل علاقه‌ای به انجام آن‌ها ندارند. ولی برای سشنز، این مسئله همیشه درباره هزینه‌ای است که مهاجران تحمیل می‌کنند.

گروس: پس چگونه استیو بنن و جف سشنز ملاقات کردند؟ ]می‌دانیم که[ این ملاقات در دوره‌ای بود که بنن مدیریت بریت‌بارت[۸] را بر عهده داشت و سشنز سناتوری از ایالت آلاباما بود.

بازلون: بله، درست است. در سال ۲۰۱۳، کنگره اصلاحات مهاجرتی جامع بین حزبی را به بحث گذاشت. این لایحه پول بیشتری را به امن کردن مرزها اختصاص می‌داد و همچنین مسیری را برای کسب تابعیت در اختیار بعضی از مهاجران غیرقانونی قرار می‌داد. سشنز مصرانه با این لایحه مخالفت می‌کرد. او دست راست‌ترین سناتور در مسئله مهاجرت بود و زمان بسیاری را در سنا به مخالفت با این لایحه اختصاص داد. بریت‌بارت شروع به پوشش حامیانه و بسیار چاپلوسانه ]صحبت‌های[ سشنز کرد و به‌واقع نقشی را که او ایفا می‌کرد برجسته کرد.

این زمانی است که سشنز و بنن از پیام‌دادن صحبت می‌کردند، گاهی با یکدیگر و گاهی با استیفن میلر،[۹] کسی که در آن زمان مشاور ارشد جف سشنز بود و بعدها به کمپین ترامپ پیوست و اکنون در کاخ سفید با استیو بنن کار می‌کند. پس شما می‌توانید میلر را به‌عنوان یک نوع تجسم این رابطه تنگاتنگ میان سشنز و بنن ببینید.

گروس: در این زمان، بریت‌بارت چه چیزی درباره مهاجران می‌نوشت؟

بازلون: خبرگزاری بریت‌بارت، مهاجرت و مهاجران را با رویکردی بسیار زننده و اهریمنی پوشش می‌دهد. شما ]در سایت بریت‌بارت[، سرتیترهای زیادی درباره مهاجران غیرقانونی می‌بینید که مرتکب جنایت شده‌اند، تأکیدی جدی بر این موضوع دارند، با اینکه ما می‌دانیم از لحاظ آماری، مهاجران کمتر از دیگر مردم دست به ارتکاب جرم می‌زنند. در بریت‌بارت، مهاجران همیشه قاتل و متجاوز و مشکل‌سازند. در اکثر مواقع شما تصویری که از مهاجران می‌بینید، مهاجران خلافکار و تصاویر سوابق پلیسی آن‌هاست. آن‌ها عموماً رنگین‌پوستان هستند. بریت‌بارت یک ارتباط واقعاً منفی آمیخته با نژاد را بارها و بارها در رابطه سوءرفتارهای مجرمانه و مهاجرت مطرح می‌کند.

گروس: ترامپ، بعضی‌اوقات در زمان تبلیغاتش، افرادی را نمایندگی می‌کرد که قربانیان جرائمی بودند که مهاجران مرتکب شده بودند و او از این به‌عنوان یک مثال برای خطر مهاجرت استفاده می‌کرد.

بازلون: بله، درست است. ما این را در ریاست‌جمهوری او نیز مشاهده کرده‌ایم. وقتی او اخیراً در کنگره سخنرانی می‌کرد، به قربانیان جرائم مهاجرتی نیز اشاره کرد. می‌دانید که این‌ها جرائم واقعی هستند که رخ داده‌اند. از طرفی، وقتی شما همیشه درباره رسته خاصی از افرادی که مرتکب جرم می‌شوند صحبت می‌کند، تصویر نادرستی از آن افراد به‌عنوان یک کل ارائه می‌دهید و این را القا می‌کنید که آن‌ها به شکل نامتناسبی، مسئول جرائم خشونت‌بارند. این یک عقیده اشتباه است.

گروس: شما درست می‌گویید که استیو بنن و جف سشنز به این نتیجه رسیده‌اند که دونالد ترامپ می‌تواند شاهرگ نوع جدید جمهوریخواهی آن‌ها باشد. سشنز، در واقع، تبدیل به اولین سناتوری شد که پس از تصمیم ترامپ برای ورود به رقابت، از او حمایت کرد. وقتی‌که می‌گوید آن‌ها ترامپ را به‌عنوان شاهرگ نوع جدید جمهوریخواهی خود دیدند، منظور شما چیست؟

بازلون: فکر می‌کنم مهم است به‌یاد بیاوریم که پیش از کاندیداتوری ترامپ، سشنز و بنن شخصیت‌های حاشیه‌ای بودند. آن‌ها نقشی کلیدی در واشینگتن نداشتند. قدرتی زیادی نداشتند، اما ایده‌هایی واقعاً قوی داشتند. فکر می‌کنم، آن‌ها درک درستی از پیام‌رسانی داشتند. پس از آن ترامپ وارد می‌شود و با این اتهام کلی و بی‌اساس که مکزیکی‌ها متجاوزند، شروع به تبلیغات می‌کند. او توجه‌های بسیاری را جلب می‌کند. هیچ‌کس او را آن‌چنان جدی نمی‌گیرد.

ولی سشنز و بنن توانستند تمایل به‌نوعی از علائم عقیده ضدمهاجرتی، تفرقه‌انداز و ناسیونالیستی را که برای چندین سال مطرح می‌کردند ببینند. این منظوری است که من از «شاهرگ» دارم. از منظری، دونالد ترامپ از نقطه‌نظر آن‌ها، آن اتفاق خوشحال‌کننده‌ای بود که رخ داد. همان‌طور که شما گفتید، آنچه ما می‌دانیم این است که سشنز خیلی زود از ترامپ حمایت کرد. بنن نیز با هیجان به یکی از دوستان خود نوشت که با اینکه از دیگر کاندیداهای جمهوریخواه همچون تد کروز[۱۰] و کارلی فیورینا[۱۱] خوشش می‌آید، اما آماده است تا با ترامپ همکاری کند، زیرا ترامپ از طرح ناسیونالیستی ضدمهاجرتی که سشنز بر روی آن کار می‌کرد، حمایت کرده است.

پس شما می‌توانید ببینید که آن‌ها چگونه به یک نقطه مشترک رسیدند. با پیوستن به ترامپ، سشنز دلیلی به بنن داد تا با او همراه شود. سپس در چند ماه، می‌بینید که سشنز واقعاً در حال تهیه یا کمک به تهیه یک سیاست مهاجرتی برای ترامپ است.

گروس: آیا این از ابتدا معلوم شد که در صورت پیروزی ترامپ، جف سشنز قرار است دادستان کل شود؟

بازلون: سشنژ خیلی زود روشن کرد که این همان جایگاه در کابینه بود که او به آن علاقه داشت و این یک اتفاق نیست. اول از همه، دپارتمان قضایی، یکی از قوی‌ترین نهادها در کشور ماست. همچنین، سشنز سابقه‌ای به‌عنوان دادستان امریکا در ۱۹۸۰ دارد. در واقع او پیش از این در همین ظرفیت برای دپارتمان قضایی کار کرده است. پس فکر می‌کنم شما نوعی از یک همکاری عالی را می‌بینید. با توجه به عقیده کلی ترامپ، عقیده‌ای که با سشنز و بنن به اشتراک گذاشته است، سشنز بهترین فرد برای دونالد ترامپ برای کسب سمت دادستان کل است. برای سنشز نیز این یک پست قدرتمند است که به‌خوبی مناسب اوست.

گروس: پس با توجه به اینکه سشنز به تهیه سیاست‌های مهاجرتی ترامپ کمک کرد، او در یک جایگاه جذاب قرارگرفته است. حالا هم به‌عنوان دادستان کل، سهمی در ابراز نظر برای اینکه این سیاست قانونی است یا نه، خواهد داشت.

بازلون: دقیقاً درست است. بخشی از کاری که دپارتمان قضایی انجام می‌دهد، یکی از چندین کارش، این است که از عملکرد قوه مجریه در دادگاه دفاع می‌کند. پس جف سشنز با همکاری هرکسی که معاونش بشود، آنچه را که در این سیاست‌های مهاجرتی -برای مثال دستورات اجرایی ترامپ- در دادگاه به چالش کشیده خواهد شد، خواهد سنجید. پس دوباره، داشتن کسی در نقش دادستان کل که به‌طور قطعی، عقاید ترامپ و امیدش به محدودیت‌های مهاجرتی، محدودیت‌های پناهندگی و همچنین محدودیت‌های مسافرتی را با او اشتراک گذاشته است، بسیار مفید خواهد بود.

گروس: آیا این یک رابطه معمولی میان یک رئیس‌جمهور و یک دادستان کل است که دادستان کل در تهیه یک سیاست همکاری کند و سپس در جایگاهی قرار گیرد که بخواهد درباره قانونی بودن یا نبودن آن قضاوت کند؟ یا ]به عبارتی[ تنها قاضی نبودن، بلکه بخشی از فرآیند بودن.

بازلون: این یک نوع متمایز و خاص از رابطه است که تغییر می‌کند. در طول قرن‌ها، چندین نوع متفاوت دادستان کل وجود داشته است. من این ]گفته[ را از یک پروفسور در دانشکده حقوق فوردهم[۱۲] به نام جد شوگرمن[۱۳] به عاریت می‌گیرم. این نظریه اوست. او اشاره می‌کند که بعضی از دادستان‌های کل، دوستان نزدیک و حتی دوستان صمیمی رئیس‌جمهور بوده‌اند، مثل کسانی که رئیس ستاد رئیس‌جمهورند. دیگر دادستان‌های کل، وکلای کارکشته‌ای هستند که با اعتبار خود و نوعی شهرت وارد این کار شده‌اند.

سشنز، نوع دوم است. اما او همچنین یک سیاستمدار است که بعد دیگری را ]به مسئله[ اضافه می‌کند. همچنین فکر می‌کنم که اشاره شما به رابطه نزدیک او با ترامپ نیز درست است، زیرا این پرسش‌های بسیاری را درباره استقلال او برمی‌انگیزد.

گروس: نقش او در تعیین قانونی بودن دستور اجرایی دوم برای محدودیت مسافرت‌ها چه خواهد بود؟

بازلون: دپارتمان قضایی او از این محدودیت مسافرتی در دادگاه دفاع خواهد کرد. ممکن است هنوز هم این قانون در دادگاه ملغی شود، اما این قانون، ضعف‌های واضحی که محدودیت‌های اولیه داشتند را ندارد. می‌توان تصور کرد که این بار وکلای دپارتمان قضایی حدوداً از ابتدای کار حضور داشته‌اند تا اطمینان حاصل کنند که تا آنجایی که ممکن است این دستور در مقابل موشکافی‌های قانونی مستحکم است.

گروس: شما نوشته‌اید که محتمل است دولت ترامپ، طرح‌های ناسیونالیستی خود را از طریق دپارتمان قضایی پیش ببرد. طرح‌هایی که شما به آن‌ها ارجاع می‌دهید، چه هستند؟

بازلون: من بر روی سه حوزه مختلف تمرکز کرده‌ام: اولین حوزه، انتظامات و جرائم است. یکی از موضوعاتی که ترامپ در طول تبلیغات خود بر آن تمرکز کرد و به‌عنوان رئیس‌جمهور به مطرح‌کردن آن ادامه داد، این ایده است که در شهرهایی که او آن‌ها را شهرهای داخلی می‌خواند، افزایشی نامطلوب در جرائم در حال رخ‌دادن است. این از لحاظ آماری درست نیست. در واقع، ما کاهشی ۲۵ ساله با افزایشی جزئی در سال ۲۰۱۵ داشته‌ایم. اما ترامپ این ایده را مطرح می‌کند که ما تحت تهدیدیم و این خطر وجود دارد. یک دلیل سیاسی واضح برای این وجود دارد. از زمان نیکسون کاندیداهای جمهوریخواه هنگامی گرایش به پیروزی دارند که با نوعی زمینه قانون و مقررات وارد شده‌اند. میت رامنی[۱۴] و جان مک‌کین[۱۵] کاندیداهایی بودند که این کار را نکردند و شکست خوردند.

پس شما می‌توانید ببینید که انگیزه ]مطرح‌کردن این مسئله[ چیست و این کاملاً به مسئولیت دپارتمان قضایی مربوط است. به‌طور مشخص، یکی از اولویت‌ها برای دپارتمان قضایی اوباما این بود که نسبت به پایمال‌شدن حقوق مدنی در دپارتمان پلیس تحقیقات کند یا اینکه تصمیم بگیرد که تحقیقات کند. دولت اوباما تحقیقات را در ۲۵ شهر و منطقه مختلف در کشور شروع کرد، زیرا آن‌ها نگران بودند که نیروهای انتظامی بیش از اندازه یا از راه دیگری از نیروی خود استفاده کند؛ دستگیری غیرقانونی مردم یا از طرفی دیگر تبعیض علیه آن‌ها. ۲۵ تحقیق چندان عدد عجیبی نیست. این دقیقاً همان تعداد تحقیقاتی است که در دولت کلینتون رخ داد. دولت جورج بوش، ۲۱ تحقیق را شروع کرد.

اما این تحقیقات برای ترامپ و سشنز آزاردهنده است، زیرا آن‌ها می‌خواهند که پلیس دارای صلاحدید نامحدود باشد. آن‌ها به‌واقع بر روی نوعی از بی‌قید‌کردن دستان پلیس تمرکز کرده‌اند. بسیاری از افسران پلیس از ترامپ حمایت می‌کنند. پس به‌جای نوعی توازن میان منافع نیروی انتظامی و منافع مردم در جامعه‌ای که توسط پلیس احساس خطر می‌کنند، ما شاهد تغییر به‌سوی جهت‌گیری همیشگی با پلیس هستیم.

گروس: یک حوزه دیگر که به آن اشاره می‌کنید، حقوق رأی‌دهی است. با توجه به آنچه شما به‌عنوان اهداف دپارتمان قضایی زیر نظر جف سشنز مطرح کردید، فکر می‌کنید که ترامپ و سشنز چه برنامه‌ای برای مسائل حقوق رأی‌دهی دارند؟

بازلون: به‌طور کلی، چند رویکرد برای رسیدن به قوانین رأی‌دهی وجود دارد. می‌توانید در این باره صحبت کنید که چگونه می‌توان رأی‌دهی را برای مردم آسان‌تر کرد یا می‌توانید درباره سخت‌تر‌کردن آن صحبت کنید. اوباما می‌خواست که رأی‌دهی را آسان‌تر کند. پس دپارتمان قضایی او نگاهی به قوانین رأی‌دهی ۱۹۶۵ انداخت که از حق رأی اقلیت‌ها محافظت می‌کند و سعی کرد که از آن در جهت جلوگیری از محدود‌کردن غیرالزامی حق رأی مردم در ایالت‌ها استفاده کند.

برای مثال، تگزاس و کارولینای شمالی، قوانین هویتی سخت‌گیرانه و سپس انواع دیگر محدودیت‌ها را به تصویب رساندند، مثلاً ثبت‌نام در روز رأی‌گیری را ملغی کردند. دپارتمان قضایی از این ایالت‌ها شکایت کرد و تلاش کرد اطمینان یابد که افرادی که قرار بود از رأی‌دهی آن‌ها جلوگیری شوید یا کسانی که رأی‌دهی برای آن‌ها مشکل‌تر بود، محافظت می‌شوند. این را می‌دانیم که در هر دو ایالت، کسانی که احتمالاً فرم‌ها یا مدارک شناسایی مورد نیاز را ندارند، بیشتر سیاه‌پوست و لاتین هستند. پس ما در مورد صدها هزار رأی‌دهنده اقلیت صحبت می‌کنیم که دسترسی به حوزه‌های رأی برای آن‌ها مشکل‌تر خواهد شد.

حزب جمهوریخواه مجموعه متفاوتی از اولویت‌ها داشته است. آن‌ها به‌واقع این ایده را مطرح می‌کنند که آنچه مهم است، استفاده از قانون برای جلوگیری از تقلب انتخاباتی است. آن‌ها این ایده را مطرح کردند بدون هیچ مدرکی که نشان دهد تقلب شخصی، مشابه تقلب گسترده است. اما دونالد ترامپ، این زمینه را برگزیده است. منظورم این است که او این ادعای تماماً اثبات‌نشده را که میلیون‌ها نفر به شکل غیرقانونی در این انتخابات رأی داده‌اند، ساخته است. سشنز در دوره‌ای که در سال‌های دهه ۸۰  بازجو بوده است نیز سابقه‌ای در بازجویی فعالان حقوق شهروندی افریقایی-امریکایی برای تقلب انتخاباتی دارد.

پس دوباره اینجا نوعی اشتراک وجود دارد. وقتی این ایده را مطرح می‌کنید که آنچه دپارتمان قضایی باید انجام دهد این است که از تقلب انتخاباتی جلوگیری کند، دلیلی برای استفاده از قانون در جهت سخت‌تر‌کردن رأی‌دهی آورده‌اید. فکر می‌کنم آنچه ما قرار است ببینیم و آنچه تاکنون مشاهده کرده‌ایم این است که تغییر رویکرد دپارتمان قضایی از راحت‌تر‌کردن دسترسی به صندوق‌های رأی به محدود‌کردن آن است. در نمونه تگزاس، دپارتمان قضایی به رهبری جف سشنز، اساساً تغییر جهت داده است. به‌جای شکایت از تگزاس، آن‌ها می‌گویند که فکر نمی‌کنند تگزاس تعمداً علیه رأی‌دهندگان اقلیت تبعیض قائل شده است.

گروس: آیا حوزه‌های دیگری وجود دارند که در آن‌ها تغییرات بزرگی در جهت‌گیری بین دپارتمان قضایی اوباما و ترامپ مشاهده کرده باشید؟

بازلون: یکی از چیزهایی که در حال حاضر مهم بوده است، برعکس‌شدن کامل دسترسی دانش‌آموزان تراجنسیتی به سرویس بهداشتی است. دپارتمان قضایی اوباما، نوعی ابلاغیه کشوری صادر کرد که به مدارس می‌گفت که اجازه دهند دانش‌آموزان تراجنسیتی سرویس بهداشتی مورد استفاده خود را انتخاب کنند. سشنز این دستور را لغو کرد. این مسئله نوعی تأثیر آبشاری داشت، به‌طوری که احتمالاً دیوان عالی می‌بایست درباره این پرونده به‌طور کشوری تصمیم‌گیری می‌کرد. دیوان عالی تصمیم گرفت که در این پرونده ورود نکند و آن را به دادگاه‌های پایین ‌رتبه‌تر برگرداند. پس بدون همکاری دیوان عدالت در این باره، آنچه خواهیم داشت یک مجموعه تصمیمات محلی است که در آن‌ها بعضی از دانش‌آموزان تراجنسیتی می‌توانند سرویس بهداشتی مورد استفاده خود را انتخاب کنند و بعضی نمی‌توانند.

گروس: آیا می‌توانید یک نگاه اجمالی ازآنچه دپارتمان قضایی مسئول آن است و می‌تواند انجام دهد به ما بدهید؟

بازلون: بله، قطعاً. ما درباره یک نهاد با بیش از صد هزار کارمند و ۱۱ هزار وکیل صحبت می‌کنیم. این نهاد کارهایی مانند تحت تعقیب قرار دادن پرونده‌های محیط زیستی، تخلفات محیط زیستی و تقلب، نظارت بر تمامی دفاتر دادستانی در کل ایالات‌متحده که جرائم فدرال را تحت تعقیب قرار می‌دهند، بر عهده دارد. دفتر معاون دادستان در این نهاد قرار گرفته است که پرونده‌ها را پیش از دیوان عالی بررسی می‌کند. یک دفتر مهم دیگر که کمی مبهم است، دفتر مشورت قانونی[۱۶] خوانده می‌شود که درباره عملکرد قانونی دولت، مشورت داخلی می‌دهد. به‌نوعی، دیوان عالی درونی دولت است که تصمیم می‌گیرد چه‌کاری درست است که انجام شود و چه‌کاری درست نیست.

سپس بخش حقوق مدنی را داریم که گاهی الماس تاج دپارتمان قضایی خوانده می‌شود. تقریباً کوچک است، تنها ۷۰۰ کارمند و در حدود ۳۸۰ وکیل دارد، اما قدرت به‌کارگیری تمامی قوانین و اساسنامه‌های ما را که از تبعیض جلوگیری می‌کنند، داراست. بعضی از این قوانین از ۱۹۶۰ آغاز شده‌اند. بعضی بعدها اضافه شده‌اند. همچنین در سال ۱۹۹۴ این قدرت توسط کنگره به دپارتمان قضایی داده شده است تا اداره پلیس را برای تخلفات حقوق مدنی مورد تحقیق قرار دهد. پس این نهاد این نقش بسیار خاص را در دولت ایفا می‌کند. این نهاد، جایی در دولت است که از دولت شکایت می‌کند و به شکل تأثیرگذاری بر دولت نظارت می‌کند.

گروس: درست است. همچنین آیا اف‌بی‌آی و اداره مبارزه با مواد مخدر را نیز نام بردید؟

بازلون: باید نام می‌بردم، بله (خنده)

گروس: چون آن‌ها هم زیر دپارتمان قضایی قرار می‌گیرند.

بازلون: دقیقاً. این حقیقت که اف‌بی‌آی زیر نظر دپارتمان قضایی قرار می‌گیرد، سؤال‌های واقعاً جالبی را در دولت ترامپ به وجود می‌آورد زیرا آن‌چنان‌که دیدیم، اف‌بی‌آی در تحقیقات رابطه احتمالی میان کمپین ترامپ و مقامات اطلاعاتی روسیه مشارکت می‌کند.

گروس: بله، و این یک شرایط غیرمعمول است. مقصودم این است که دو چیز در حال رخ‌دادن هستند. از طرفی، اف‌بی‌آی را دارید که در حال تحقیق در ارتباط میان روسیه و کمپین ترامپ است،  از طرف دیگر ترامپ را دارید که آخر هفته گفته است که اوباما از برج ترامپ شنود کرده است و جیم کومی،[۱۷] رئیس اف‌بی‌آی، از دونالد ترامپ خواسته است که از این ادعای خود عقب‌نشینی کند، زیرا نادرست است. همچنین از دپارتمان قضایی خواسته است که در این باره از او حمایت کند و دپارتمان قضایی این کار را انجام نداده است. پس ما وضعیتی را می‌بینیم که در آن اف‌بی‌آی با رئیس‌جمهور در مناقشه است، همچنین اف‌بی‌آی با دپارتمان قضایی در مناقشه است که بر اف‌بی‌آی نظارت می‌کند.

بازلون: درست است. آنچه ما می‌بینیم، این تنش‌ها بر روی نوعی از جدایی قدرت درون قوه مجریه است. ما عموماً از جدایی قدرت به‌عنوان مقننه یا مجریه و یا قضایی صحبت می‌کنیم، اما قوه مجریه دولت فدرال، آن‌چنان بزرگ ‌شده است که افراد و نهادهایی درون آن وجود دارند که با دولت هم‌جهت نیستند. جیم کومی، به‌عنوان رئیس اف‌بی‌آی، به میزان مناسبی استقلال دارد. اما شما درست می‌گویید، دپارتمان قضایی بر کار او نظارت دارد. او نوعی پشتیبانی از سوی دپارتمان قضایی برای رد ادعای ترامپ می‌خواست که جف سشنز علاقه‌ای به دادن آن نداشت.

در این‌جا پیچیدگی دیگری هم وجود دارد به این دلیل که سشنز از دیدار خود با سفیر روسیه در جلسه رأی اعتماد خود چیزی نمی‌گوید. او گفته است که با این کار خود را از تحقیقات اف‌بی‌آی نجات داده است. پس وقتی‌که دپارتمان قضایی از دخالت برای کومی سرباز می‌زند، معلوم نیست که چه کسی این تصمیم را گرفته است. البته احتمالاً ما به‌زودی قائم‌مقام دادستان کلی خواهیم داشت که بر این تحقیقات نظارت می‌کند.

گروس: در شرایطی که جیمز کومی، از رئیس خود، جف سشنز بخواهد که ادعای رئیس‌جمهور را رد کند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ منظورم این است که امریکایی‌ها به چه فکر خواهند کرد؟ ما رئیس اف‌بی‌آی و رئیس دپارتمان قضایی و رئیس‌جمهوری داریم که در نوعی مناقشه هستند.

بازلون: درست است. منظورم این است که این یک پیشرفت شگفت‌انگیز است، زیرا به نظر نمی‌آید هیچ مدرکی که ما بدانیم از ادعای رئیس‌جمهور پشتیبانی کند، وجود داشته باشد و این‌ها اتهاماتی بسیار جدی هستند که اوباما و دپارتمان قضایی را متهم به شکستن قانون می‌کنند، به همین دلیل است که کومی از آن‌ها می‌خواهد تا این اتهامات را رد کنند. حال، کومی می‌تواند برای خود صحبت کند، درست است؟ یعنی می‌تواند کنفرانس خبری برگزار کند. می‌تواند یک نامه بنویسد.

طنز ماجرا اینجاست که این کومی بود که در تابستان درباره تحقیقات درباره ایمیل‌های هیلاری کلینتون که اف‌بی‌آی در حال انجام آن بود، صحبت کرد که باعث ایجاد هیاهو و سؤال‌های بسیاری درباره نوعی از دخالت سیاسی در انتخابات شد، مخصوصاً زمانی که کومی بعدها اطلاعیه دیگری، کمی پیش‌تر از انتخابات داد که اثری نداشت. اما به نظر می‌رسید که او بازهم هیلاری کلینتون را دخالت داده است.

پس تمام این مناقشه‌ها وجود دارند. مقصودم این است، یک نفر می‌تواند بگوید که کومی صحبت نمی‌کند چون از دخالت قبلی خود درس عبرت گرفته است و نمی‌خواهد دوباره بازی سیاسی کند. یا یکی می‌تواند بگوید او زمان اشتباهی را برای صحبت‌کردن انتخاب کرد و حالا زمان درستی است. من نمی‌دانم چه می‌توان گفت. فکر نمی‌کنم ما به‌اندازه کافی بدانیم تا بدانیم که به چه باید فکر کنیم.

گروس: دادستان کل، جف سشنز، پذیرفت که خود را از تحقیقات درباره دخالت روسیه در انتخابات ریاست‌جمهوری نجات دهد. این پس از آن بود که در جلسه تأیید صلاحیت او، آل فرنکن[۱۸] پرسید که در صورتی که شواهد نشان‌دهنده این باشند که کمپین ترامپ با دولت روسیه در دوره کمپین ارتباط داشته است، جف سشنز چه خواهد کرد و سشنز پاسخ داد که من از هیچ از یک از این تحرکات باخبر نیستم. من یک یا دو بار به‌عنوان نماینده در کمپین نام ‌برده شدم و من هیچ ارتباطی با روس‌ها نداشتم. نمی‌توانم نظری بدهم.

او گفت که هیچ ارتباطی با روس‌ها نداشته است. پس از آن، داستان رو شد که او دو بار با سفیر روسیه در زمان مبارزات انتخاباتی دیدار داشته است. بعضی از دموکرات‌ها می‌گویند که سشنز مرتکب شهادت دروغ در جلسه تأیید صلاحیت شده است و برای همین باید استعفا دهد. چه چیز به‌عنوان شهادت دروغ حساب می‌شود؟

بازلون: شهادت دروغ جرمی است که به‌سختی اثبات می‌شود و صرفاً این نیست که شما زیر سوگند، گفته اشتباهی داشته باشید، بلکه این است که شما این کار را تعمداً انجام داده باشید. به‌نوعی شما باید فکر و نیت کسی را بدانید یا شواهد بسیار مستحکمی داشته باشید که آن‌ها می‌دانستند که دروغ می‌گویند. سشنز می‌گوید که در اینجا اساساً جزئی‌گویی کرده است. سشنز می‌گوید که از او درباره ارتباط بین روس‌ها و کمپین ترامپ پرسیده شد و او در مقام یک سناتور با سفیر روسیه دیدار کرده است، به همین دلیل، این مورد در آن لحظه به ذهنش نرسیده است. نمی‌دانم این چقدر متقاعدکننده است، ولی قطعاً مسئله را برای دادستانی که می‌خواهد شهادت دروغ را فراتر از شک منطقی اثبات کند، به نسبت حالتی که ما اثباتی قوی‌تر داشتیم که نشان می‌داد سشنز عمداً چیزی را مخفی می‌کند، مشکل‌تر خواهد کرد.

گروس: به دادستان اشاره کردید. چه کسی تصمیم می‌گیرد که این یک شهادت دروغ است؟

بازلون: بله. یک دادستان، حال در دپارتمان قضایی یا در دفتر دادستانی، تصمیم می‌گیرد که این یک شهادت دروغ است یا نه. چیزی که البته ما را به این سؤال بازگشتی در خصوص ترتیبات قدرت بازمی‌گرداند و اینکه وقتی به این فکر می‌کنید که این دادستان کل است که مرتکب جرمی شده، چه اتفاقی خواهد افتاد. این اتفاق در گذشته رخ داده است.

در دولت جرج بوش، آلبرتو گنزالس[۱۹] در مقابل کنگره شهادت داد. فکر می‌کنم، دقیق به یاد ندارم، که او بیش از ۶۰ بار جمله خود را تکرار کرد. اگر بتوانید باور کنید، مسئله به رسوایی دیگری در خصوص اخراج گروهی از دادستانان ایالات‌متحده مرتبط بود که در واقع با تحقیقات تقلب انتخاباتی ظاهر شد و گنزالس به دلیل شهادت دروغ تحت تعقیب قرار نگرفت اما مجبور به استعفا شد.

گروس: نقش دادستان کل در قبال رئیس‌جمهور کمی برایم غیرواضح است. از یک طرف، رئیس‌جمهور دادستان کل را برمی‌گزیند، که البته پس از آن باید به تأیید برسد. پس شما باید فرض کنید که رئیس‌جمهور قرار است دادستانی را انتخاب کند که عقاید رئیس‌جمهور را پیش می‌برد، کسی که نوعی نگاه مشترک دارد.

اما در همان زمان، نقش دادستان کل به‌عنوان نگهبان رئیس‌جمهور چیست؟ به این دلیل که این دو نقش با یکدیگر در تضادند، از یک‌سو، پیش‌برد نگاه رئیس‌جمهور و از سوی دیگر اطمینان از اینکه رئیس‌جمهور کاری نمی‌کند که قوانین نقض شوند.

بازلون: بله، این درست است. شاید راه فکر‌کردن به آن، این باشد که این نقش‌های دوگانه با یکدیگر در تنش‌اند یا حداقل می‌توانند باشند. پس تا زمانی که عقاید رئیس‌جمهور قانونی است و دادستان کل حس می‌کند که آن‌ها در مرزهای قضایی هستند، دادستان آن عقاید را پیش می‌برد. اما دادستان کل در نهایت برای مردم امریکا کار می‌کند و مسئولیت‌های بزرگ‌تری برای حمایت از قانون دارد. پس اگر دادستان کل فکر کرد که رئیس‌جمهور در حال انجام کاری به‌طور بالقوه غیرقانونی است، نقشش تغییر می‌کند. در این شرایط شاید برای کسب توجه به بی‌قانونی یا برای اطمینان از اینکه خود در این امر غیرقانونی دخالتی ندارد، مجبور شود که استعفا دهد، اما تمام نقش در این شرایط تغییر می‌کند.

می‌دانید که هیچ مشکلی در رابطه نزدیک و همکاری هماهنگ میان دادستان کل، مشاور کاخ سفید و رئیس‌جمهور نیست. اکثراً انتظار داریم که دادستان کل به‌عنوان بالاترین مقام ]ناظر بر[ اجرای قانون، با آنچه رئیس‌جمهور قصد انجام آن را دارد همکاری کند. این‌ زمانی تبدیل به سؤال می‌شود که ما درباره خطاکاری در بخش رئیس‌جمهور نگرانیم. پس می‌خواهیم که دادستان کل، استقلال واقعی و درستی خود را نشان دهد.

می‌دانید، یکی از معروف‌ترین حوادث تاریخی که این‌چنین بود، در رسوایی واترگیت در دولت نیکسون رخ داد. نیکسون از دادستان کل خود، الیوت ریچاردسن،[۲۰] خواست که دادستان اختصاصی، آرچیبالد کاکس،[۲۱] را اخراج کند، که در حال تحقیق از نیکسون بود. ریچاردسن از انجام این کار سرباز زد و استعفا داد. فرد بعدی، ویلیام راکلشوس[۲۲] نیز استعفا داد. این استعفاها نشان داد که مشکل عمیقی در دولت وجود دارد و به‌واقع به ایجاد شرایط برای استعفای نیکسون کمک کرد. حال، در این‌جا چیزی مانند آن نوع بحران قانون اساسی رخ نداده است، اما ما سؤالاتی در مورد استقلال داریم.

فکر می‌کنم، این نشانه خوبی است که جف سشنز خود را از تحقیقات ارتباط احتمالی میان کمپین ترامپ و روسیه نجات داد، زیرا این یک نرم مهم برای شروع کار است. ترامپ به شکل علنی از سشنز خواست که خود را نجات ندهد، او گفت که دلیلی برای اینکه سشنز چنین کند، نمی‌بیند و سشنز به هر حال این کار را کرد. از جنبه حرفه‌ای  این کار برای او کار درستی بود. این نصیحتی بود که از وکلای کهنه‌کار دپارتمان قضایی شنیده بود. فکر می‌کنم آن نوعی از کنترل و توازن داخلی که ما از درون دولت خود می‌خواهیم قابل مشاهده است.

گروس: راد روزنستاین،[۲۳] نامزد قائم‌مقامی دادستان کل است و اگر جف سشنز خود را نجات می‌دهد، این یعنی روزنستاین آن تحقیقات را بر عهده می‌گیرد. اگر قرار باشد جف سشنز موقعیت خود را ترک کند، روزنستاین تبدیل به دادستان کل می‌شود. پس نقش قائم‌مقام دادستان کل چیست؟

بازلون: قائم‌مقام دادستان کل دفتر بسیار بزرگی دارد، افراد بسیار زیادی برای او کار می‌کنند. او کسی است که به‌نوعی باعث می‌شود کارها سر وقت انجام شوند و به‌شدت مشغول اداره کردن دپارتمان قضایی است. شغل بسیار مهمی است. می‌دانیم که راد روزنستاین یک دادستان بسیار باتجربه است. در دوره جورج بوش دادستان بود. در کل دولت اوباما نیز حضور داشت. پس او نوعی قائم‌مقام دادستان کل است که با اعتبار حرفه‌ای خود و تجربه عمیقش به‌عنوان دادستان این شغل را به دست می‌آورد.

گروس: از آنجایی که جف سشنز خود را از تحقیقات روسیه نجات داد، با فرض تأیید راد روزنستاین، نقشی که او بازی می‌کند دقیقاً چیست؟

بازلون: او مسئول آن تحقیقات خواهد شد که با قدرت بسیار زیادش در تعیین مسیر تحقیقات، به نحوی او را تبدیل به بازیگری کلیدی در واشینگتن می‌کند. در حال حاضر او با این سؤال از سوی دموکرات‌ها روبه‌روست که آیا برای این تحقیقات دادستان اختصاصی انتخاب خواهد کرد یا نه. کسی که از اکثر بخش‌های دپارتمان قضایی مستقل باشد.

گروس: در ادامه داستان مناقشه‌ها، درون و بین گروه‌های درون دولت، ترامپ گفته است که تحقیقات مجرمانه واقعی، از جنبه دخالت روسیه در انتخابات، باید بررسی کند که چه کسانی اطلاعات را نشت داده‌اند و آن افراد باید تحت تعقیب قرار گیرند. او دقیقاً چه درخواستی کرده است؟

بازلون: این به دپارتمان قضایی بازمی‌گردد. او به شکل مستقیم از جف سشنز درخواست کرده است، سپس احتمالاً نیاز است که جف سشنز دادستانانی را برای بررسی اینکه این نشت از کجا آمده است، آیا این نشت‌ها از نهادهای امنیتی بوده، آیا از کاخ سفید بوده یا بخش‌های دیگری از قوه مجریه، مشخص کند. که این دوباره این سؤال را به وجود می‌آورد که چه کسی به چه کسی پاسخگوست.

چنین درخواستی به شکل مستقیم از دپارتمان قضایی برای ترامپ غیرمعمول بود. معمولاً اگر نشتی در دولت فدرال وجود داشته باشد، درخواست از دپارتمان قضایی، بر عهده دپارتمانی است که از آن نشت رخ داده است. همان‌طور که می‌بینید معلوم است که چرا می‌خواهید این درخواست از نهادی دیگر به‌جای کاخ سفید داده شود. در آن حالت این مسئله کمتر سیاسی به نظر می‌آید. اما این نرمی است که دونالد ترامپ از بین برده است.

گروس: آیا فکر می‌کنید از برخی جهات، کنترل و توازن و حفاظ‌ها در درون دولتمان، مورد آزمون قرار می‌گیرند؟

بازلون: قطعاً آن‌ها مورد آزمون قرار می‌گیرد. می‌توانید این را مطرح کنید که آن‌ها تاکنون خود را خوب نگه داشته‌اند. دلیل آن این است که دادگاه‌ها با تمام قوا علیه فرمان‌های اجرایی ترامپ در خصوص پناهندگان و محدودیت‌های مسافرتی مقاومت کرده‌اند، در نتیجه نشت‌ها نوعی توازن قوا هستند. حال، آن‌ها شاید خوشحال نباشید زیرا اظهار می‌کنند که کارمندان کهنه‌کاری در دولت فدرال وجود دارند که به‌واقع نگران آنچه در حال رخ دادن است، هستند، کسانی که نگران‌اند که اگر به شکل ناشناس قدم پیش نگذارند، شاید بعضی از اطلاعات گم شوند و یا این تحقیقات به نتیجه مناسب نرسد. اما بازهم، نشت‌ها نوعی از توازن قواست، حتی اگر نومیدانه باشد.

در این شرایط ما به مطبوعات نیز تکیه می‌کنیم، اگرچه، مطبوعات بخشی از دولت نیستند اما مطبوعات در پوشش اخبار دولت ترامپ پرتکاپو بوده‌اند و سعی بسیاری برای جستجوی حقیقت و بررسی واقعیت دارند. می‌توانیم گفتگوی دیگری داشته باشیم درباره اینکه آیا نقص‌های بسیاری در پوشش مطبوعات وجود دارد یا نه، اما در این خط مقدم، فکر می‌کنم دادگاه‌ها، نوعی از بروکراسی کهنه‌کار در واشنگتن و مطبوعات را در حال همکاری برای محدود‌ساختن قدرت دولت ترامپ می‌بینیم.

گروس: شما مطبوعات را به‌عنوان بخشی از توازن قوا در دولت می‌بینید، اما ترامپ و مشاور ارشد او، استیو بنن، مطبوعات را به‌عنوان دشمن می‌بینند. رئیس‌جمهور بارها در مورد اینکه مطبوعات دروغ می‌گویند، مکار هستند و یا جعلی هستند، توئیت کرده است. بنن، مطبوعات را حزب اپوزیسیون خطاب می‌کند و در طول مبارزات انتخاباتی، دونالد ترامپ گفته است که تلاش می‌کند تا با سخت‌تر کردن قوانین تهمت و افترا، مطبوعات را محدود کند. رئیس‌جمهور چه قدرتی برای سخت‌تر کردن کنترل بر مطبوعات و محدود کردن توانمندی مطبوعات برای انجام تحقیقاتشان دارد؟

بازلون: پرزیدنت ترامپ نفوذ چندانی بر قانون تهمت و افترا ندارد. بیشتر ایده‌های ما در مورد قانون تهمت و افترا و اینکه به‌عنوان یک عنصر آزادی مطبوعات در این کشور چقدر مهم است از تصمیم بزرگ دیوان عالی در سال ۱۹۶۰ می‌آید که به «نیویورک‌تایمز در مقابل سالیوان»[۲۴] مشهور است. این قانون به شکل عمیقی در قوانین ما جاسازی شده است. ترامپ برای رفتن به سراغ این قانون به‌شدت تحت‌فشار قرار خواهد گرفت. هرچند، راه‌های دیگری جهت تلاش برای محدود کردن مطبوعات وجود دارد. تحقیقات در مورد نشت، ابزار قوی بالقوه‌ای است. دولت اوباما بعضی از این کارها را انجام داد. آن‌ها هیچ‌وقت خبرنگاری را تحت تعقیب قرار ندادند، اما تلاش کردند که خبرنگاران را مجبور به شهادت علیه منابع دولتی کنند. بعضی از منتقدان اوباما گفته‌اند که او این روش را به‌عنوان سلاحی برای دولت ترامپ به‌جای گذاشته است. ببینیم که چه اتفاقی برای تحقیقات در مورد نشت خواهد افتاد و آیا پیامدهای واقعی برای خبرنگارانی که به‌شدت در جستجوی رازهای دولتی هستند، خواهد داشت.

گروس: شما در مقاله نیویورک‌تایمز خود، به سیاست‌های مهاجرتی‌ای اشاره می‌کنید که بخشی از آن توسط جف سشنز و استیو بنن تهیه‌شده‌اند. سیاست‌های مهاجرتی یا بهتر بگویم، سیاست‌های ضدمهاجرتی‌ای که طراحی‌شده‌اند تا به روشی مهاجران را از ماندن در کشور یا آمدن به کشور بترسانند. شما می‌گویید که آن‌ها در حال تشویق شکلی از خودتبعیدی به‌عنوان بخشی از چیزی هستند که می‌خواهند به آن دست یابند. آیا تفسیر شما، نشأت‌گرفته از گوش‌دادن به برنامه رادیویی بنن است یا پادکست او و یا از خواندن بریت‌بارت؟

بازلون: بله، همچنین از شنیدن حرف‌های جف سشنز، اگر اشتباه نکنم در تابستان گذشته در سی‌ان‌ان، زمانی که ترامپ صحبت درباره اخراج مهاجران بدون مدرک را شروع کرده بود. سشنز به شکل صادقانه‌ای گفت که برای انجام چنین کاری باید مردم را مجبور به «خود-اخراجی» کنید. این عبارتی از میت رامنی است که آن را در زمان رقابت‌های انتخاباتی خود به سخره گرفته بود. اما واقعیت این است که اخراج ]مهاجران غیرقانونی[، اگر کشور بخواهد تلاشی برای پیش‌برد آن در مقیاس عظیمی بکند، کاری بسیار بزرگ است. اگر دادگاه‌های مهاجرتی را در نظر نگیرید، چنین کاری به‌طوری باورنکردنی پرخرج خواهد بود، همچنین می‌تواند بسیار سنگین و تفرقه‌افکن باشد. اگر شما بتوانید مردم را مجبور کنید که خودشان کشور را ترک کنند، اساساً آن‌ها را مجبور می‌کنید که کار شما را انجام دهند.

اگر ترامپ بخواهد به قول خود مبنی بر اخراج میلیون‌ها مهاجر غیرقانونی عمل کند، پس فکر می‌کنم که ساختن یک محیط ترس می‌تواند به ابزاری حیاتی تبدیل شود. ما در حال حاضر حملات غیرمنتظره سازمان مهاجرت و گمرک ایالات‌متحده به افراد را مشاهده می‌کنیم، برای مثال، زمانی که آن‌ها در حال رساندن فرزندان خود به مدرسه یا در حال بیدار شدن از خواب هستند. این‌ها تاکتیک‌هایی هستند که می‌توانند یک جامعه کامل را بی‌ثبات کنند و باعث شوند که افراد به اینکه زندگی کردن در ایالات‌متحده چه معنایی دارد، دوباره بیندیشند.

گروس: برایم این سؤال پیش‌آمده که آیا دیوان عالی را دنبال می‌کنید و آیا نظری در این باره دارید که جمهوری‌خواهان دیوان عالی به عقاید ترامپ گرایش خواهند داشت یا خیر؟

بازلون: این سؤال بسیار خوبی است. فکر می‌کنم بستگی به این دارد که پرونده‌ای که به دیوان عالی می‌آید، چه حالی داشته باشد و چالش‌های آن چه باشد. اما در خصوص مهاجرت، قدرت هر رئیس‌جمهوری در اوج خود قرار دارد. مهم است به یاد بیاوریم که پرزیدنت اوباما از این قدرت در جهت محدود کردن اخراج یک گروه کامل از مهاجران استفاده کرد، افرادی که ما آن‌ها را DREAMerها می‌خواندیم، اقوام آن‌ها. آن‌ها کسانی بودند که در کودکی به ایالات‌متحده آمدند. این اوباما بود که با اتخاذ اقدامی اجرایی، سعی در تهیه شکلی از معافیت اخراج داشت.

اگر ترامپ تلاش کند که اخراج را افزایش دهد، همان‌طور که کرده است، محدودیت‌هایی در چگونگی انجام آن وجود دارد و حقوق دادرسی‌ای در قانون اساسی وجود دارند که مهاجران از آن بهره‌مندند. اما آن‌ها از حقوق مشابه یا حفاظت برابری با شهروندان ایالات‌متحده برخوردار نیستند. اینکه این حفاظت یا حقوق دادرسی تا چه حد با شهروندان برابر است، سؤالی است که هنوز پاسخ داده نشده است.

یک دیوان عالی که احتمالاً به‌زودی نیل گورساچ[۲۵] را در خود خواهد داشت و سپس ترکیب آرای آن به ۵-۴ جمهوریخواه-دموکرات تغییر خواهد کرد، احتمالاً در این موضوع بیشتر به ترامپ گرایش داشته باشد. گرچه این پیش‌بینی، سخت است که شکاف ایدئولوژیک در زمانی که صحبت ما درباره سؤالات مرتبط با قدرت اجرایی آغاز شود، چه خواهد بود. این اتفاق می‌تواند نتایج غیرقابل‌پیش‌بینی به همراه داشته باشد.

گروس: شما نوشته‌اید که شاید ترامپ به نسبت دیگر رئیس‌جمهورها در ۴۰ سال گذشته، بتواند تعداد بیشتری از قاضیان فدرال را تعیین کند و البته، دادگاه بخشی از سیستم توازن قوا در دولت ما هستند. پس ترامپ به‌نوعی فرصتی برای تغییر شکل واقعی دادگاه‌ها دارد. چرا این‌همه جای خالی وجود دارد؟

بازلون: این اتفاق تاریخی است. من این بینش را به همکارانم در آپ‌شات[۲۶] نیویورک‌تایمز بدهکارم. آن‌ها به اعدادی دست یافته‌اند و دریافته‌اند که تعداد بسیار زیادی جای خالی و تعداد بسیار زیادی قاضی سالخورده در دادگاه‌ها وجود دارد. وقتی شما بازنشستگی این قاضیان سالخورده یا افرادی که بازنشستگی پیش از موعد می‌گیرند را پیش‌بینی می‌کنید، به نظر می‌آید که ترامپ فرصت بالقوه‌ای برای تعیین تعداد بیشتری قاضی به دادگاه‌های منطقه‌ای و دادگاه‌های تجدیدنظر فدرال را، به نسبت هر رئیس‌جمهوری در ۴۰ سال گذشته داراست.

گروس: و این چگونه باعث عوض شدن ]شرایط[ می‌شود؟

بازلون: همان‌طور که گفتم، نگاه آن‌ها به قدرت اجرایی غیرقابل‌پیش‌بینی است. اما در حال حاضر برای به تعویق انداختن قضاوت‌های نهادهای فدرال مجموعه‌ای از چالش‌ها وجود دارد. این یک سنت است و قانون آن از چند دهه پیش توسط دیوان عالی تصویب ‌شده است، اما بعضی از محافظه‌کاران، منطق این مجموعه از قوانین را زیر سؤال می‌برند.

و پس از آن، یک عقیده تجاری وجود دارد. همان‌طور که می‌دانید، اتاق بازرگانی، یکی از فعال‌ترین طرف‌های دعوی در دادگاه‌هاست که درخواست محافظت کمتر برای مصرف‌کنندگان و کارمندان را دارد. این نوع تغییرات، تغییراتی است که یک کرسی قضاوت جمهوریخواه بیشتر متمایل به انجام آن است.

گروس: امیلی بازلون، ممنون از صحبت با ما.

بازلون: ممنون از شما که این فرصت را به من دادید.

[۱] Steve Bannon

[۲] Jeff Sessions

[۳] Emily Bazelon

[۴] Terry Gross

[۵] Truman Capote

[۶] Yale Law School

[۷] Silicon Valley

[۸] Breitbart

[۹] Stephen Miller

[۱۰] Ted Cruz

[۱۱] Carly Fiorina

[۱۲] Fordham Law School

[۱۳] Jed Shugerman

[۱۴] Mitt Romney

[۱۵] John McCain

[۱۶] the Office of Legal Counsel

[۱۷] Jim Comey

[۱۸] Al Franken

[۱۹] Alberto Gonzales

[۲۰] Elliot Richardson

[۲۱] Archibald Cox

[۲۲] William Ruckelshaus

[۲۳] Rod Rosenstein

[۲۴] New York Times versus Sullivan

[۲۵] Neil Gorsuch

[۲۶] The Upshot

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط