بدون دیدگاه

چگونه جنگ در یمن به بن‌بستی خونبار و بدترین بحران بشردوستانه در جهان تبدیل شد؟

 

رابرت اف. ورث

برگردان: یاسر خسروی

منبع: نیویورک‌تایمز

۳۱ اکتبر ۲۰۱۸

رهبران عربستان سعودی گمان می‌کردند عملیاتی هوایی به‌سرعت دشمنانشان را در یمن در هم می‌شکند، اما پس از سه سال حوثی‌ها همچنان قصد تسلیم شدن ندارند، حتی وقتی ۱۴ میلیون نفر با قحطی روبه‌رو هستند.

ضحیان، شهرکی در انتهای شمال غربی یمن، سکونتگاهی کشاورزی است که حدود دو ساعت از مرز عربستان فاصله دارد. برِ جاده اصلی خاکی و ناهموار این شهرک، نزدیک یک غرفه میوه و تره‌بار همچنان حفره‌ای بزرگ مشهود است که با تخته‌های چوبی و نوار قرمز برای هشدار به رانندگان نشانه‌گذاری شده است. اینجا بود که بمب لیزری از جتی سعودی به اتوبوس مدرسه‌ای شلیک‌ شد که در صبح هجدهم مرداد دانش‌آموزانی را به اردو می‌برد و ۴۴ کودک و ۱۰ بزرگسال را به قتل رساند، حتی برای مردم خوکرده به فاجعه طی بیش از سه سال جنگ این حمله موشکی به اتوبوس کودکان تکان‌دهنده بود. اندام‌های ریز و متلاشی‌شده تا صدها متر آن‌سوتر پراکنده شده بود. افراد محلی بسیاری به من گفتند علائم بر روی بمبی که به اتوبوس زد که نشان می‌داد ساخت ایالات‌متحده هستند. محل مذکور اکنون به چیزی شبیه زیارتگاه تبدیل شده است. کلمات منقوش بر دیواری آجری چند متر آن‌سوتر از این حفره به انگلیسی و عربی می‌گویند: «امریکا کودکان یمنی را می‌کشد.»

کمی آن‌سوتر گورستان تازه‌ای بود که محل دفن قربانیان حادثه بود. بر سر هر گوری تصویری رنگی از یکی از قربانیان کنار تلی از خاک خشک و پرکلوخ تابوت‌شکل قرار گرفته بود. در پس دیواری سنگی لاشه اتوبوس افتاده بود که توده‌ای از فلز سوخته و در هم تابیده شده بود. وقتی رسیدم پسربچه‌ای زل‌زده به سنگ قبری بر سر گوری ایستاده بود. گفت «همگی با هم به مدرسه می‌رفتیم». چهارده‌ساله بود. گفت کاملاً ممکن بود او هم سوار آن اتوبوس باشد، اما تازگی به این اردو رفته بود. هنگام افتادن بمب او در راه بازار برای کمک به پدرش بود. پدرش آسیبی ندیده بود، اما فوری فهمید که بیشتر دوستان و معلم‌هایش مرده‌اند. با صدایی آرام به من گفت تقریباً هر روز برای دیدنشان به گورستان می‌رود.

برای جنبش حوثی تشکیلات شبه‌نظامی قدرتمند و رازآلودی که بر بیشتر مردم یمن حکومت می‌کند حمله به اتوبوس چیزی شبیه به یک نقطه عطف بود. برخلاف اغلب حملات انجام‌شده علیه غیرنظامیان طی این سال‌ها این مورد خبر اصلی خبرگزاری‌های جهان شد و خشم شخصیت‌های سیاسی، گروه‌های حقوق بشری و حتی جیم کری، بازیگر معروف را برانگیخت. پس از اینکه محل حادثه را دیدم، یکی از مقامات من را به سالنی شلوغ در آن نزدیکی برد که راهنماها در آنجا دفترچه‌ای از تصاویر سهمگین کودکان کشته‌شده و خون‌آلود را به ما نشان دادند. تعداد اندکی از ساکنان منطقه درباره مصیبت‌های آنچه یمنی‌ها «تجاوز» می‌نامند سخنرانی‌های خشمناکی کردند. هیچ حرفی از موشک‌های بالستیکی که به ریاض پرتاب کرده بودند یا جنایات جنگی خودشان در میان نبود. پسر خردسالی را که از آن حمله هوایی جان سالم به در برده بود بر روی صحنه آوردند و کودک متنی از پیش ‌آماده را با صدایی بلند و فاتحانه قرائت کرد. در میان گوش دادن به او، نتوانستم جلوی فکرکردنم به مصیبت دیگر این جنگ را بگیرم: بسیاری از جنگاورانش خود کودک‌اند. آن پسرک روی صحنه حتماً به‌زودی یکی از آن‌ها می‌شود.

عربستان سعودی فروردین ۱۳۹۴ لشکرکشی تمام‌عیاری علیه حوثی‌ها به راه انداخت که چند ماه پیش بیشتر خاک یمن را تصرف کرده بودند. سعودی‌ها ائتلافی از ۹ کشور گرد آوردند و تصریح کردند حوثی‌ها را که متحد ایران‌اند تهدیدی حیاتی در مرزهای جنوبی خود می‌دانند. جنگ عمده خاک یمن را به هرزآبادی بدل کرد و حداقل ۱۰ هزار شهروند را با حملات هوایی کور به کام مرگ فرستاده است. آمار واقعی احتمالاً بسیار بیشتر است، اما وارسی آمار تلفات نقاط دوردست یمن به‌شدت دشوار است. در شرایطی که سازمان ملل اعلام کرده به‌زودی می‌تواند به بدترین قحطی صد سال اخیر بدل شود، حدود ۱۴ میلیون نفر با گرسنگی مواجه‌اند. شیوع بیماری‌ها، ازجمله بدترین شیوع وبا در عصر مدرن، از کنترل خارج شده‌اند.

خانواده‌ای که از نزدیکی خطوط مقدم کوچانده شده‌اند و از مرداد جلو مدرسه‌ای در صنعا زندگی می‌کنند: عکس از لینسی آداریو عکاس نیویورک‌تایمز

 

حوثی‌ها که به نام خاندان مؤسسشان خوانده می‌شوند، بیشتر قلمرو جنوبی خود را که زمانی بر آن حکم می‌راندند از دست داده‌اند، اما از بیشتر جهات این جنگ آن‌ها را قوی‌تر کرده است. جنگ مهارت‌هایشان را افزایش داده و عزمشان را جزم‌تر کرده است. ظاهراً آن‌ها کنترلشان را بر مردمی، که از شورش دلزده‌اند و محتاج نظم‌اند و شکل آن برایشان فرق نمی‌کند، عمیق‌تر کرده‌اند. به من گفتند برخی خانواده‌ها صندوق‌های صدقاتی را نزد خود نگه می‌دارند که بر روی آن نوشته شده «در راه الله»؛ پیر و جوان همگی پولی را برای پیروزی در جنگ اعطا می‌کنند. درست پیش از رسیدن من اعضای قبیله‌ای شمالی در نزدیکی صنعا پایتخت یمن صدها خودرو را با انگور، سبزیجات، گوسفند، گوساله، پول و اسلحه بار زدند. این کاروان حدود ۲۷۰ کیلومتر راه را از میان کوهستان و بیابان و در معرض خطر دائم حملات هوایی سعودی‌ها طی می‌کنند تا از مبارزان حوثی در جبهه نزدیک شهر بندری حدیده، در کناره دریای سرخ، پشتیبانی کنند.

انسان دلش می‌خواهد در خشم انتقام‌جویانه حوثی‌ها علیه عربستان سعودی گونه‌ای از حقانیت شاعرانه ببیند. علت اصلی تشکیل جنبش آن‌ها در سه دهه پیش واکنشی به تبلیغ بی‌محابای آفت تنگ‌نظرِ اسلامِ سلفی در قلب سرزمین حوثی‌ها در شمال غربی یمن بود. از آن زمان سعودی‌ها با کمک حاکم پیشین یمن، علی عبدالله صالح، هر آنچه توانستند برای خریدن و راضی کردن هر قدرت سیاسی انجام دادند که قابلیت ایجاد خطر داشت. حوثی‌ها یکی از نتایج چنین فعالیت‌هایی هستند: فرقه‌ای از شورشیان بی‌باک که تنها بلدند بجنگند [و قابل خریدن نیستند]. آن‌ها مدعی مأموریتی الهی‌اند و طبق گفته گروه‌های حقوق بشری منتقدانشان را مانند پیشینیان خود زندانی و شکنجه کرده‌اند و به قتل رسانده‌اند. آن‌ها کودکان را به سربازی گرفته‌اند، از گرسنگی همچون سلاحی استفاده کرده‌اند و اجازه نداده‌اند هیچ دیدگاه مخالفی در رسانه‌ها جایی پیدا کند. آن‌ها تمایل یا ظرفیت اندکی برای اداره دولتی مدرن دارند و گاهی چنان‌اند که انگار تمایل یا قابلیتی برای مذاکره ندارند، اما این نیز تا حدی کار و ثمره نخوت کشنده عربستان سعودی نسبت به همسایه‌اش، یعنی سیاست درازمدت در استضعاف و تفرقه نگه داشتن یمن است. این سیاست انگار اکنون به بدترین ترس عربستان واقعیت بخشیده است. مقامات حوثی می‌گویند تاکتیک‌های ویت‌کنگ را تعلیم دیده‌اند و پیوسته این جنگ را باتلاقی می‌خوانند که خاندان آل‌سعود را سرنگون خواهد کرد. حسین العِزّی، وزیر خارجه موقت حوثی‌ها، به من گفت: «به‌گمان ما این جنگ بسیار طول خواهد کشید، این جنگ کمرشکن است. یا آن‌ها ما را له می‌کنند یا ما آن‌ها را له می‌کنیم.»

اندکی پس از اولین دور بمباران یمن در اواخر مارس ۲۰۱۵، مردی خوش‌قدوبالا و با ظاهری آرام در واشنگتن پشت تریبون رفت. عادل الجبیر، سفیر عربستان سعودی در امریکا، گفت: «پادشاهی عربستان سعودی عملیاتی نظامی را در یمن آغاز کرده است». برای بیشتر امریکایی‌ها اینکه سعودی‌ها واشنگتن را برای اعلام اولین جنگ عمده خود طی دهه‌ها انتخاب کردند معنای خاصی نداشت. مردم در یمن پیوسته آن را یادآوری می‌کنند. آن‌ها این رخداد را نشانه‌ای آگاهانه از همدستی شیطانی میان امریکا و نوکر سعودی‌اش یا حتی نشانه‌ای از طرح امپریالیستی بزرگ‌تری می‌دانند. الجبیر در سخنرانی‌اش تأکید کرد پادشاهی سعودی «تنگاتنگ و فعالانه با بسیاری از متحدان و شرکایمان در سراسر جهان و به‌ویژه ایالات‌متحده» که اطلاعات در اختیار آن‌ها می‌گذاشته و در هدف‌گیری و لجستیک کمکشان می‌کرده مشورت کرده است.

مادری اهل روستایی در مرز یمن و عربستان همراه با سه فرزندش در مرکز تغذیه‌درمانی در صنعا. نوزاد که نه ماهه است دچار سوءتغذیه است.

 

 

عبدالقوی یک‌ساله درون ترازوی موقت مرکز.

نوزاد دوماهه رکان علی را مادرش نادیه عبدالله، نفر سمت چپ، کنار پنجره راهرو نگه داشته که پرستاران مرکز بتوانند وریدش را ببینند که برایش سرم وصل کنند: عکس‌ها از لینسی آداریو عکاس نیویورک‌تایمز

 

اما حقیقت چیز دیگری بود. دولت اوباما با اکراه بسیار حمایت از آنچه را سعودی‌ها عملیات توفان قاطعیت (عاصفه الحزم) می‌نامیدند پذیرفتند و در نظرشان جنگی نیابتی علیه ایران بود که نمی‌توانست به پیروزی منجر شود. یک مقام سابق دولت اوباما به من گفت تصمیم مذکور تا حدی نتیجه تنش با ریاض بر سر توافق هسته‌ای با ایران بود که سعودی‌ها آن را اقدام سازشکارانه بالقوه خطرناک می‌دیدند. وی گفت رد حمایت از ماجراجویی سعودی‌ها می‌توانست رابطه مهمی را از بین ببرد. مخاطره پذیرفتن آن پذیرفتنی می‌نمود، حداقل در آغاز این‌گونه به‌نظر می‌رسید، اما نیروهای حوثی برخلاف انتظار خودش را انعطاف‌پذیر و با قابلیت ترمیم بالا نشان داد. طی چند هفته مقامات پنتاگون شروع به گلایه از دست‌وپا چلفتی‌بودن [عوامل] بمب‌افکن‌های سعودی و فقدان هرگونه راهبرد جنگیِ روشن کردند. جان کری، وزیر خارجه اوباما، برای مذاکره صلح تلاش کرد و موفق نشد.

برای بیش از دو سال جنگ یمن عمدتاً زیر سایه فجایعی رفته بود که در سوریه رخ می‌دادند. پس از انتخاب شدن ترامپ، محمد بن سلمان، نایب‌السلطنه رو به رشد عربستان و معمار جنگ یمن را به‌عنوان فرزند محبوب خود تدهین کرد. هنگامی‌که جَرِد کوشنر قراردادی تسلیحاتی به ارزش ۱۱۰ میلیارد دلار با بن سلمان امضا کرد پرسش‌های کمی در این باره مطرح شد که آیا آن تسلیحات در یمن استفاده می‌شوند یا نه، اما روایت‌های درباره قحطی، وبا و عروسی بمباران‌شده کم‌کم در آگاهی امریکایی‌ها [درباره وضع یمن] نشت می‌کردند. در ماه مارس، ۴۴ سناتور به مصوبه‌ای برای پایان دادن به حمایت امریکا از جنگ رأی دادند که با ۱۱ رأی کمتر رأی نیاورد. پس از بمباران آن اتوبوس در مردادماه، درخواست‌ها برای عقب‌نشینی بیشتر شده است. در ماه اکتبر قطعه‌قطعه کردن و قتل هولناک جمال خاشقچی، روزنامه‌نگار سعودی، قطعاً به دستور خود بن سلمان و جنگش در یمن را مورد توجه تازه‌ای قرار داد.

رئیس‌جمهور اسمی یمن هنوز عبد ربه منصور هادی است. او رئیس آن چیزی است که مقامات عربستان و امریکا «دولت به‌رسمیت شناخته شده یمن در جهان» می‌خوانند، عبارتی که حاکی از آرزویی لنگان برای مشروعیت است. در پس آن کلمات این واقعیت اسفناک پنهان شده که یمن دیگر یک کشور نیست. برخی می‌گویند هیچ‌وقت نبوده است. دوره کوتاهی از خوش‌بینی پس از انقلاب بهار عربی سال ۹۰ بود که مرد قدرتمند یمن، علی عبدالله صالح را پس از حکومتی طولانی سرنگون کرد، اما آن امیدها به تلخی و جنگ داخلی فروغلتیدند. اکنون یمن موزاییک سیالی از املاک فئودالی است و در میان جنگ‌سالاران آن، رئیس‌جمهور هادی که سال ۹۴ برای امنیت خود به ریاض گریخت در جهان به‌خاطر ملعبه ‌بودنش تحقیر می‌شود. حاکمان واقعی مناطقی که در ظاهر در کنترل او هستند در جنوب و شرق یمن، مجموعه بدقلقی از گروه‌های مسلح و جهادی‌ها ازجمله القاعده هستند و اغلبشان تحت حمایت عربستان سعودی یا امارات متحده عربی هستند. قلمرو آن‌ها تنها راه ورود به کشوری است که آسمان و دریایش تحت محاصره نظامی است.

من در عدن فرود آمدم. شهر بندری جنوبی که زمانی جهان‌شهری‌ترین جای یمن بود؛ یعنی مرکز مستعمره سابق بریتانیا. تا همین چند سال پیش عدن همچنان با بقایای روح‌مانندی از گذشته استعماری‌اش سحری باطل‌شده [از گذشته خود] داشت. رستوران چینی خوبی در آن بود که پدر مدیر آن در دهه ۴۰ میلادی آن را تأسیس کرده بود، زمانی که مرکز تجاری زنده‌ای پر از هندی‌ها، چینی‌ها، آفریقایی‌ها و اعراب بود. مساجد شیعه و کلیساهای مسیحی در آن وجود داشتند که تنها نمونه‌های خود در شبه‌جزیره عربستان بودند. هنوز می‌توانستی در ساحل آبجویی بنوشی، پرسه‌زنان از کنار خانه‌ای که شاعر فرانسوی آرتور رمبو در آخرین سال‌های زندگی‌اش در آنجا بود بگذری یا اینکه پارک انگلیسی از رنگ و رو افتاده معروف را با مجسمه ملکه ویکتوریای آن که با فضله پرندگان بتونه‌کاری شده ببینی. عدن در ظاهر در کنترل نیروهای تحت حمایت امارات است، اما درواقع هیچ‌کس صاحب آن نیست. اکنون عدن ویرانه‌ای است که با ساختمان‌های بمباران‌شده به زباله‌دان نخاله‌ها تبدیل شده است. هتل‌ها تعطیل‌اند و قلندرهای خودخوانده مسلمانان خشکه‌مقدس، همان سلفی‌ها، در خیابان‌ها جولان می‌دهند و آدم‌ربایی و قتل اتفاقاتی عادی شده‌اند. دوستان یمنی‌ام هشدار دادند که بیرون نروم.

حوثی‌ها برعکس آنچه در عدن در جریان است نوعی اداره پلیس دارند. اسناد ویزایمان را وزارت اطلاعات تحت اداره حوثی‌ها مهر کرد که پس از عبورمان از مرز بی‌نشان میان دو قلمرو و ورودمان به شمال یمن کارمان را در همه ایست بازرسی‌هایشان راه انداخت. حوثی‌ها القاعده را از قلمروشان ریشه‌کن کرده‌اند و این دستاوردی است که حتی دشمنانشان هم با حسادت به آن اذعان می‌کنند.

چهار سال و نیم است که در صنعا نبوده‌ام و تغییرات تکان‌دهنده بودند: ساختمان‌های مخروبه در فاصله‌های منظم به چشم می‌آیند، مخصوصاً در حاشیه شهر. اکنون حملات هوایی به داخل شهر صنعا به‌ندرت انجام می‌شوند؛ البته شاهد یک مورد آن‌ها بودم که حدوداً یک کیلومتر آن‌سوتر رخ داد: صدای مخصوص برخورد بمب‌ها به زمین و پس از آن غرش یک هواپیما و دودی که در دوردست بلند می‌شد. با غروب آفتاب عمده شهر در تاریکی فرومی‌رود؛ هیچ شبکه توزیع برقی باقی نمانده و بیشتر برق مصرفی از ژنراتورهای بنزینی تأمین می‌شود. در حده، بخش اعیان‌نشین جنوب صنعا، از رستوران‌های تهیه غذا برای خارجی‌ها خبری نیست. همه ثروتمندان یمنی که می‌شناختم رفته‌اند، مردانی جهانشهری که در اتاق پذیرایی‌شان با ریختن پیکی ویسکی سینگل مالت استقبال می‌کردند.

قسیم فریش ۲۱ ساله، در بمباران خانه‌اش در حاشیه صعده سوخت: عکس از لینسی آداریو عکاس نیویورک‌تایمز

 

رد حوثی‌ها بر پایتخت کاملاً مشهود است. مدت زیادی است که دیگر خبری از تصاویر قدیمی صالح رئیس‌جمهور سابق نیست و به‌جای آن‌ها شعار مخصوص حوثی‌ها که به صرخه یا فریاد معروف است به رنگ قرمز، آبی و سبز بر زمینه‌ای سفید نقش بسته: «الله‌اکبر، مرگ بر امریکا، مرگ بر اسرائیل، لعنت بر یهود، پیروزی از آن اسلام است». عنوان رسمی جنبش آن‌ها، یعنی انصارالله (یاوران خداوند) نیز مانند مهر مالکیت همه ‌جا نقش بسته است. چهره شهدای حوثی در همه اتوبان‌ها از بیلبوردها به پایین زل زده‌اند و رادیو شبانه‌روز زوامل -سرودهای جنگ وطن‌پرستانه- پخش می‌کند. مردان و پسران ژنده‌پوشی که برخی‌ هنوز به‌زور به نوجوانی پا گذاشته‌اند خودروها را در ایست بازرسی‌هایی سراسر شهر نگه می‌دارند.

شبی در صنعا به تماشای گروهی از دختران پیشاهنگ خردسال در حال راهپیمایی در رژه جوانان پرداختم که می‌خواندند «یمن تن به قیمومیت نمی‌دهد». این بن‌مایه – مقاومت در برابر سلطه خارجی- در سخنرانی‌ها، بنرها و سرودهای حوثی‌ها پیوسته تکرار می‌شود. غیر از آن، برنامه سیاسی آن‌ها به‌نحو شگرفی خالی است. آن‌ها تشکیلاتی شبه‌نظامی با ریشه‌های مذهبی هستند که طبق انتظار وارث کشوری شده‌اند. در رفتار آن‌ها با رهبر برجسته خود عبدالملک الحوثی نوعی هیبت مذهبی دیده می‌شود و از جنبششان اغلب با عنوان «مسیر قرآنی» یاد می‌کنند، اما به‌نظر نمی‌رسد به نظام مرجعیت به‌شیوه ایرانی اعتقاد داشته باشند. حوثی‌ها ساختار اجرایی تازه‌ای ابداع کرده‌اند، شورای سیاسی عالی ده‌نفره‌ای که گویا بیشتر وقتش را صرف رسیدگی به امور نظامی و امنیتی می‌کند. آن‌ها کل دیوانسالاری‌های حکومت سابق را رها کرده‌اند، هرچند کار زیادی هم برای انجام دادن ندارند و نیروهای دولتی از زمانی که رئیس‌جمهور هادی بانک مرکزی را در سال ۹۵ به عدن منتقل کرده تقریباً چیزی دریافت نکرده‌اند. منابع مالی حوثی‌ها چیزی شبیه راز است. طبق یک برآورد آن‌ها ماهانه حدود ۳۰ میلیون دلار از طریق مالیات‌های معمول بر تجارت خارجی و بنادر دریافت کرده‌اند که بیشتر آن خرج جنگ می‌شود. نفت یمن که زمانی عمده منابع مالی یمن را تأمین می‌کرد خارج از حوزه کنترل حوثی‌هاست. فرماندار استان صعده به من گفت بودجه استانی دولتی سالانه تنها ۲۰۰ دلار است. من اتهامات زیادی درباره قاچاق و ثروت‌اندوزی بزرگان حوثی شنیدم -تعداد اندکی مرکز خرید و رستوران جدید در صنعا دیده می‌شود- اما حجم معاملات شخصی آن‌ها در مقایسه با دزدسالاری حکومت صالح قابل‌مقایسه نیست. حوثی‌ها برای حفظ کشور از افتادن به ورطه قحطی سراسری به یونیسف، برنامه جهانی غذا و دیگر سازمان‌های بین‌المللی وابسته‌اند. از حسن زید که به مؤسسان جنبش نزدیک است و اکنون وزیر جوانان است پرسیدم حوثی‌ها چه می‌خواستند و اینکه آیا چشم‌اندازی سیاسی هم دارند یا نه. او بدون تردید جواب داد هیچ برنامه‌ای نداشته‌اند. او گفت: «مشکل حوثی‌ها این است که آن‌ها واکنشی به رفتار دیگران هستند.»

یک روز صبح در مرداد ۸۷ برای گزارش یک پرونده موسوم به فتنه، درباره گروهی شورشی در مرزهای شمالی، به دادگاهی در صنعا رفتم. در آن زمان حوثی‌ها حتی در یمن نیز گروهی مبهم بودند. آن‌ها در کوه‌های نزدیک مرز عربستان مستقر بودند، جایی که به مدت چهار سال درگیر جنگ نابرابر ناپیوسته‌ای با ارتش یمن بودند. کل منازعه یک راز بود. هیچ دونفری بر سر اینکه چرا دولت یمن آن‌ها را چنین تهدیدی می‌انگارد توافق نداشتند، یا اینکه آن‌ها چگونه این‌همه دوام آورده بودند؛ گفته می‌شد آن‌ها تنها چند صد و نهایتاً چند هزار جنگجوی توانا هستند اینکه «حوثی‌ها چه می‌خواهند؟» پرسشی بود که اغلب می‌شنیدم و می‌پرسیدم.

وزارت اطلاعات در حال توزیع جزوه‌هایی با برگه‌های سیاه گلاسه و نوشته‌هایی با رنگ قرمز بر جلد آن درباره تروریسم بود که درباره القاعده و حوثی‌ها بود. جزوه بازگوکننده ادعاهای حکومت درباره آلت دست ایران بودن حوثی‌ها بود و اینکه آن‌ها از سپاه پاسداران انقلاب ایران اسلحه دریافت کرده‌اند. وقتی از سفیر امریکا در صنعا درباره اتهامات پرسیدم گفت هیچ مدرکی درباره حمایت نظامی ایران از حوثی‌ها در دست نداریم. درواقع ایالات‌متحده تأکید کرده بود هیچ‌کدام از سلاح‌هایش که برای جنگ با القاعده به یمن داده بود قرار نبوده علیه حوثی‌ها استفاده شوند که تروریست قلمداد نمی‌شدند.

همان‌طور که گوشه خیابان بیرون دادگاه کنار تعدادی روزنامه‌نگار یمنی ایستاده بودم، خودرو زرهی نزدیک آمد و توقف کرد. پنجره‌هایش نرده داشت و با بیرون آمدن نگهبانان یونیفرم‌پوش شنیدیم که مردان درون خودرو هم‌صدا صرخه را می‌خوانند: «الله‌اکبر! مرگ بر امریکا! مرگ بر اسرائیل! لعنت بر یهود! پیروزی از آن اسلام است!» آن مردان را در غل و زنجیر بیرون آورده و به درون دادگاه بردند و آن‌ها در همان حال شعار می‌دادند. این صحنه به‌نحوی نامفهوم و اندکی مضحک بود. تنها چیزی که همه می‌دانیم این است که این شعار با تحریک آگاهانه‌اش علیه اتحاد [دولت صالح رئیس‌جمهور سابق] یمن با ایالات‌متحده پس از ۱۱ سپتامبر، خود از علل اصلی جنگ [میان حوثی‌ها و ارتش یمن در آن برهه] بود. حوثی‌ها اهمیتی تقریباً دینی به حقشان برای سردادن این شعار می‌دادند و حکومت [صالح] به‌جای اینکه به این شعار اهمیت ندهد و آن را تبلیغاتی بی‌خطر قلمداد کند با آن همچون تهدیدی حیاتی روبه‌رو شد. حتی گزارش کردن درباره حوثی‌ها یا صرخه‌شان جرم قلمداد می‌شد. در همان صبح خبرنگاری یمنی به نام عبدالکریم الخیوانی به اتهام پشتیبانی از حوثی‌ها به دادگاه احضار شده بود، چراکه او به قلمرو حوثی‌ها رفته بود و در نوشته‌هایش با آن‌ها همدردی می‌کرد. بعداً با خیوانی آشنا شدم و بعدازظهری را با او گذراندم. او از میان آن‌ها که ملاقات کردم اولین کسی بود که واقعاً با یک حوثی صحبت کرده بود.

 

عبدالله مطر احمد سی‌ساله، در بیمارستان صعده. او پایش را در بمباران تشییع‌جنازه کودکان کشته‌شده در بمباران اتوبوس مدرسه ضحیان از دست داد: عکس از لینسی آداریو عکاس نیویورک‌تایمز

خیوانی از اولین کسانی نیز بود که چگونگی تولد جنبش حوثی را برایم توضیح داد. خاندان حوثی سید یا نوادگان پیامبر اسلام محمد و اهل شهری نزدیک مرز عربستان به‌نام مرّان هستند و به‌مدت بیش از هزار سال مسلمانان زیدی با سابقه سیادت طبقه‌ای سلطنتی در شمال یمن ایجاد کردند. برجسته‌ترین خانواده‌هایشان بیشتر این مدت منابع شاهان حاکم را تأمین می‌کردند. پس از سرنگونی حکومت استبدادی معروف به امامت در انقلاب ۱۹۶۲، حوثی‌ها و سادات وابسته‌شان از سریر قدرت به پایین کشیده شدند و به‌عنوان گروهی مرتجع و ضد دموکراسی مورد انتقاد و بدگویی بودند. آن‌ها تماماً از مشارکت در حکومت محروم شدند. سپس ضربه دومی در اوایل دهه ۶۰ شمسی به آن‌ها وارد شد. حکومت سعودی که از انقلاب اسلامی ایران آشفته شده بود به همسویی زیدی‌ها با دشمن ظنین شد و از آموزه فرقه زیدی در کنار اسلام شیعی جاری در ایران نام می‌برد. سعودی‌ها در تلاش برای مقابله با تأثیر تهران، کارزاری برای تبلیغ تهاجمی عقاید مذهبی سنی اصولگرای خود در مرز با یمن آغاز کردند. در کنار تلاش قبلی سعودی‌ها برای خریدن و کنترل سیاست یمن از طریق پرداخت‌های منظم به تعداد زیادی از شیخ‌های قبایل، افسران نظامی و دیگر شخصیت‌های عالی سراسر یمن، این کارزار شامل تأسیس مدرسه‌ای سلفی در شهر دمّاج می‌شد. به‌عبارت ‌دیگر، سعودی‌ها ظرف مخلوط میوه‌ای سمی از فرقه‌گرایی و فساد به‌عنوان پیش‌غذا به یمن صادر کردند. تا آن هنگام زیدی‌ها که یک‌سوم جمعیت یمن‌اند، هیچ‌گاه مشکلی جدی با اکثریت سنی نداشتند؛ اما به‌زودی علمای زیدی برای مقابله با یورش بی‌امان سعودی‌ها احیای مذهبی خود را پروراندند و در دهه ۷۰ شمسی برنامه‌ای تابستانی به‌نام جوانان مؤمن در صعده به راه انداختند که برخی از اولین مبارزان حوثی را پرورش داد. اعتقادی که آن‌ها اظهار می‌کردند نسخه‌ای از اسلام زیدی با چاشنی خشم علیه خاندان سعود و تمامی متحدانش ازجمله ایالات‌متحده بود. کاریزماتیک‌ترین شخصیت این جوانان نوکیش زیدی، حسین الحوثی بود که حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر را رد کرد و طرحی غربی خواند و چند ماه بعد سخنرانی‌ای کرد که در آن برای اولین بار صرخه حوثی‌ها را ادا کرد. این شعار برای خشمگین کردن صالح رئیس‌جمهور یمن طراحی شده بود که تشنه قرارگرفتن جزو دوستان امریکا بود و او فوراً حوثی‌ها را دشمنان حکومت اعلام کرد.

زمانی که من نخستین بار صرخه را بیرون آن دادگاه، سال ۸۷ در صنعا شنیدم حسین الحوثی دیگر در میان ما نبود. او چهار سال پیش از آن در درگیری با سربازان یمنی کشته شده بود، اما برادر جوان‌تر او عبدالملک جای او را گرفت و جنبش دوام آورد. جنبش عمدتاً به‌موجب خشم عمومی علیه سیاست ظالمانه تنبیه جمعی حکومت شدت گرفت. بازداشت‌های انبوهی در صعده انجام می‌شد. چنان‌که گاهی با آنجا مانند استانی متعلق به دشمن برخورد می‌شد. جاده‌ها مسدود و مزارع نابود شدند. غذا نایاب شد. از سال ۸۳ تا سال ۸۹ شش بار این وضع محاصره به وضع جنگ رو در رو بدل شد و تانک‌ها و هواپیماهای حکومت جنگی نابرابر علیه مبارزان نیمه‌گرسنه حوثی به راه انداختند که در گوه‌ها پناه گرفته بودند مبارزان در گروه‌های کوچک مستقلی کار می‌کردند که گیرافتادن یک واحد هیچ گروه دیگری را به‌خطر نیندازد.

آمینه عبدالغنی چهارده ماهه؛ نوزادی با سوءتغذیه شدید در بیمارستانی در صعده. ویدئو از لینسی آداریو

ضیف‌الله الشامی از اعضای اصلی جنبش از نخستین روزها که اکنون در حال نوشتن اثری درباره تاریخ جنبش است به من گفت: «برگ درختان غذای عمده ما بود. دارویی برای مجروحانمان نداشتیم. از گندزداهای گیاهی استفاده می‌کردیم و اغلب بی‌نتیجه بود. گرسنگی کودکانمان را به کشتن می‌داد. خودم پس از برخورد گلوله تانک به خانه‌ای وارد آن شدم و زنانی را در آشپزخانه دیدم که خونشان به اجاق شتک زده بود».

شامی اکنون مدیر سبا خبرگزاری دولتی یمن است که زمانی برنامه‌هایی پخش می‌کرد که او را تروریستی حوثی معرفی می‌کرد و برای دستگیری‌اش وعده جایزه می‌داد. او را ساعت هفت صبح در دفتر خبرگزاری دیدم. چنین ساعتی برای ملاقاتی کاری در یمن برایم غریب بود. انگار حوثی‌ها اخلاق کاری سخت‌گیرانه‌تری نسبت به پیشینیان خود دارند. پیش از رفتنم شامی با خنده گفت سعودی‌ها جایزه تازه‌ای با رقم بیشتری برای سرش گذاشته‌اند: ۵ میلیون دلار برای اطلاعاتی که به دستگیری‌اش منجر شود.

آن شش جنگ بوته آزمایشی برای حوثی‌ها بود. مبارزانشان فرصت‌های فراوانی برای پرورش مهارت‌هایشان داشتند، اما از آن مهم‌تر این بود که ناکارآمدی ارتش یمن به انبوه تلفات غیرنظامی میان غیرحوثی‌ها منجر شد که همدردی با جنبش را میان قبایل یمنی شیوع داد. حوثی‌ها انبار عظیمی از سلاح نیز گرد آوردند که غارت کرده یا حتی از انبارهای دولتی خریده بودند که محافظان مناسبی نداشتند. سال ۸۸ حوثی‌ها آن‌قدر اعتمادبه‌نفس داشتند که وارد نزاعی بین مرزی با سعودی‌ها شوند. سعودی‌ها خشمگین بودند و قصد گوشمالی دادن شورشیان را داشتند، اما تیرشان به‌شکل بدی کمانه کرد. حوثی‌ها با شبیخون‌های حساب‌شده‌ای در خاک خودشان به آن‌ها و حتی دزدیدن تسلیحاتشان بر آن‌ها ایلغار کردند. این شکست چنان حقارتب‌ار بود که از خاطر سعودی‌ها پاک نمی‌شود.

سال ۹۰ که اعتراضات خیابانی بهار عربی یمن را دربرگرفت حوثی‌ها مجالی یافتند. برخلاف دیگر معترضان، آن‌ها جنبشی با شاخه نظامی جنگ‌آزموده بودند. با متزلزل شدن حکومت و شیوع خشونت برخی اعضای مردد ارتش و حکومت، با ترس از آشوب و به‌دنبال اتحاد با طرف برنده، به حوثی‌ها گرویدند. صالح رئیس‌جمهور یمن زمستان ۹۰ از قدرت کناره‌گیری کرد و نهایتاً او نیز به حوثی‌ها پیوست. این حرکت در نظر حوثی‌ها که طی جنگ‌های صالح با آن‌ها رنج بسیاری دیده بودند بهت‌آور و مشکوک بود، اما او با خود پول فراوان و واحدهای ویژه ارتش یمن را آورد.

ایران متوجه قدرت روزافزون حوثی‌ها شد. قرابت ایدئولوژیکی از گذشته میان حوثی‌ها و پسرعموهای شیعه‌شان به‌ویژه حزب‌الله، مهم‌ترین متحد خارجی ایران، بوده است. راهپیمایی‌های حوثی‌ها الگوبرداری دقیقی از راهپیمایی‌های حزب‌الله است و حتی وجوهی از نمود ظاهری و اطوارشان شبیه حسن نصرالله رهبر این گروه لبنانی است. سال ۹۲ شواهد محکمی وجود داشت که ایران و حزب‌الله به حوثی‌ها کمک تسلیحاتی و نظامی می‌کردند. این تزریق‌های تازه در برابر سخاوتی که عربستان سعودی دهه‌ها در کل یمن به خرج می‌داد چیزی نبودند، اما کمک ایران به‌احتمال زیاد شامل برخی موشک‌های بالستیک بود که حوثی‌ها پس از شروع جنگ در ابتدای سال ۹۴ آغاز به پرتاب آن به سمت عربستان کردند و نیز احتمالاً سلاح‌های ضد تانکی که برای حوثی‌ها در مرزهای شمالی‌شان بسیار مفید بوده است.

 

شویه الامار، ۳۵ ساله، برای خانواده‌اش در کمپی برای آوارگان در خاک یمن نزدیک دروان

 

لامس عبدالله، ۲۴ ساله، یک کمپنشین

 آوارگان یمنی که ثبت مشخصات شده و کمک‌هزینه مسکن دریافت کرده‌اند، در راه خانه تازه‌شان: عکس‌ها از لینسی آداریو، عکاس نیویورک‌تایمز

 

سعودی‌ها با ذکر این روابط مدعی‌اند که جنبش حوثی اکنون عملاً بازوی حکومت ایران است، درست مانند خود حزب‌الله. وقتی از ضیف‌الله الشامی درباره این اتهام پرسیدم لبخند بی‌حالی زد. او گفت «انصارالله کوشیده از هر تجربه موفقی درس بگیرد. ما از ویتنامی‌ها درس گرفتیم، از کوبایی‌ها هم همین‌طور. یاد گرفتیم چطور بایستیم و مقابله کنیم. از ونزوئلا هم درس گرفتیم. حزب‌الله موفق بوده، از حزب‌الله هم درس گرفتیم». او گفت حوثی‌ها همواره از استقلالشان حفاظت کرده‌اند و هیچ‌گونه تلاش ایران برای تحمیل سیاستشان بر خود را تحمل نمی‌کنند. حسن زید، وزیر جوانان، به من گفت که بدرالدین الحوثی، پدر فقید عبدالملک الحوثی، کمی پس از سقوط شاه در سال ۵۷ به ایران سفر کرده اما این سفر تجربه «تلخی» برای او بوده است. سال‌ها بعد، وقتی حسین الحوثی فهمید ایران به حزب سیاسی‌اش، به نام الحق، کمک مالی کرده، حزب را وادار کرد که آن کمک را برگرداند. زید همچنین گفت برخی رهبران حوثی که سال‌های ۸۲ و ۸۳ به تهران و بیروت سفر کردند «با تصوری بسیار منفی [از آنجا] بازگشتند. آن‌ها دریافتند که حزب‌الله و ایران به آن‌ها همچون زیردستانشان نگاه می‌کنند».

حوثی‌ها تجربه سیاسی ندارند و دشوار است بگوییم آیا ایران بر تصمیماتشان اثر می‌گذارد یا نه. دیپلماتی از یکی از کشورهای حوزه خلیج ‌فارس از قول منابع امنیتی به من گفت تصمیم حوثی‌ها برای شرکت نکردن در دور اخیر گفت‌وگوهای صلح شهریورماه به حمایت سازمان ملل در ژنو با اجبار ایران بوده است. (حوثی‌ها گفتند دلیل خودداری‌شان عدم تضمین امنیت سفرشان در آسمان عربستان از سوی سعودی‌ها بوده است)؛ اما نشانه‌های دیگری است که حوثی‌ها مقابل تلاش‌های ایران برای دست‌کاری سیاست‌هایشان مقاومت کرده‌اند، مقاومتی که گاهی به‌قیمت منافعشان بوده است. علی البخیتی، از سخنگویان سیاسی سابق حوثی‌ها، به من گفت رهبران ایران و حزب‌الله «بسیار تلاش کرده‌اند که حوثی‌ها را معقول‌تر کنند». او گفت ایران سال ۸۳ به حوثی‌ها اصرار کرد صنعا را فتح نکنند و سال بعد برای منصرف کردن آن‌ها از اشغال جنوب یمن تلاش کردند. این مناطق هیچ‌وقت به حوثی‌ها روی خوش نشان نداده‌اند و آن‌ها خیلی زود با ائتلاف به رهبری عربستان از آنجا بیرون رانده شدند. در اواخر ۲۰۱۷ میلادی (پاییز ۹۶) بخیتی به من گفت حسن نصرالله به عبدالملک الحوثی زنگ زده و به او اصرار کرده از جدایی از صالح اجتناب کند. آن نصیحت هم پشت گوش انداخته شد و نیروهای حوثی˚ صالح و بسیاری از وفادارانش را سال گذشته پس از جر و بحث صالح با آن‌ها بر سر موضوعی کم‌اهمیت و اشاره او به اینکه تغییر جبهه داده و به ائتلاف می‌پیوندد کشتند.

بعدازظهری را با یکی از فرماندهان میان‌رتبه میدانی حوثی‌ها گذراندم که نقش سرپرست منطقه صنعا را هم ایفا می‌کند. او مرد دنیادیده ۴۲ ساله‌ای به نام باقل عبدالله الخولانی بود. روی بالش‌هایی بر زمین اتاق پذیرایی یکی از دوستان نشسته بودیم و دسته‌های برگ سبز قات می‌جویدیم که سرگرمی روزمره اغلب مردان یمنی است. او آنچه یونیفرم موردقبول ارتش داوطلب یمن شمالی است به تن داشت: کت تک ژنده، دامن پارچه‌ای، قطار فشنگ چرمی دور کمر و یک جنبیه که خنجری سنتی است که از جلو [به شالشان] آویزان است. کلاشینکفش روی زمین جلویش افتاده است. باقل گفت وقتی خانه است با مردانش با توزیع کپسول‌های گاز و دیگر اقلام ضروری و سربازگیری از بین جوانان به پر کردن جای خالی بقیه در انجام وظایف کمک می‌کنند. آن‌ها همچنین به تبلیغ طریقت زهد حوثی می‌پردازند که شباهت‌هایی سطحی به شیوه طالبان دارد. او گفت «با کمک به مردم، شرکت در مراسم‌های عروسی و تشییع ‌جنازه، آموزش مردم، تعلیم قرآن به مردم آن‌ها را از نفوذ فرهنگی، تلویزیون، پورنوگرافی، اینترنت و هر اثر بد و مخربی حفظ می‌کنیم». باقل به من گفت تا چند سال پیش کارمندی رده‌پایین حسابداری در وزارت عمران، بود. او هیچ آموزش قبلی مذهبی یا نظامی ندیده بود و گفت وضع اکثر فرماندهانشان همین‌گونه است. او گفت «آن‌ها مثل من‌اند. آن‌ها کشاورز، بازاری، معلم و از هر صنفی بوده‌اند. حتی کارگران فصلی هم بین آن‌ها هست. آن‌ها مردم عادی‌اند».

تاکتیک‌های میدانی حوثی‌ها رازی سر به ‌مهر است، اما ویدئوهایی که زبردستی آن‌ها را ثبت کرده‌اند از طریق تلفن‌های همراه در یمن پخش شده‌اند و موجب غرور زیادی [برای مردم] شده‌اند. برخی‌شان مبارزان حوثی را حین از کار انداختن تانک‌ها و زره‌پوش‌های سعودی با موشک‌های دوش‌اندازه نشان می‌دهند؛ در تعدادی از کلیپ‌ها سربازان سعودی را حین پریدن از خودروها و عقب‌نشینی‌شان می‌توان دید. یک ویدئوی معروف گروه کوچکی از مبارزان حوثی را نشان می‌دهد که با نردبان از صخره‌ای تیز بالا می‌روند سپس به یک جوخه بی‌خبر از همه‌جا کمین می‌زنند و آن‌ها را می‌کشند. ویدئوی دیگری که صدای فریاد سربازی حوثی در آن شنیده می‌شود که می‌گوید «سعودی خودت را تسلیم کن، محاصره‌ات کرده‌ایم» الهام‌بخش آهنگ پاپی با هم‌خوانی آن کلمات در آن شد.

باقل گفت فرمانده شش دسته رزمی کوچک است که هرکدام سیزده نفرند. او گفت که در چند جبهه جنگیده است و با لبخندی از سر ذوق از کار انداختن تانک‌ها و زره‌پوش‌های ائتلاف را تعریف می‌کرد، هرچند که چیزی درباره سلاح‌های مورداستفاده خودش و نیروهایش چیزی نمی‌گفت. او گفت: «ما قوی‌تر از زمان آغاز جنگ هستیم و سلاح‌هایی که می‌خواهیم را داریم». مثل دیگر مبارزان حوثی که دیدم او نیز داغ‌های زیادی دیده است: برادرش و پسر نوزده ساله‌اش را تک‌تیراندازها چند قدم دورتر از خودش کشته بودند. کمی بعد و درحالی‌که هنوز داغ خانواده تازه بود همسرش از پسر دومشان که هفده ساله بود می‌خواهد مستقیماً به جبهه برود و «انتقام برادرش را بگیرد». او برای راضی کردن سرباز دیگری هم اصرار کرده بود. طبق انتظار، پسر دیگری نه ماه بعد به دنیا آمد و نام برادر شهیدش را بر او گذاشتند از باقل پرسیدم چگونه توانسته در نبردی مقابل تعدادی از ثروتمندترین کشورهای جهان دوام بیاورد. او با تعریف کردن قصه‌ای جوابم را داد. او گفت آذر گذشته در صنعا در خیابان بود که مرد تکیده کهنسال‌تری سر راه او سبز شد و التماس می‌کرد به جبهه فرستاده شود. آن مرد ۶۲ ساله بود و معلوم بود به درد جنگ نمی‌خورد: یکی از بازوهایش هنوز زخمی از جنگی قدیمی بر خود داشت و اعتراف کرد که مشکل قلبی هم دارد. باقل سعی کرد منصرفش کند، اما آن مرد، حسین، کوتاه نمی‌آمد. او یک عبارت را یکسره تکرار می‌کرد: «بگذارید زندگی‌ام را به‌شیوه درستی تمام کنم». باقل گفت نهایتاً نرم شد و حسین به سیل مردان بسیار جوان‌ترِ عازم جبهه پیوست. در دومین اعزامش در زمستان، حسین با برادرزاده کوچک باقل بود، وقتی حمله‌ای هوایی آن‌ها را هدف گرفت. باقل با نجوایی گرفته گفت: «او شهید شد». همان‌طور که کیف قرمز مچاله‌ای به‌اندازه یک گریپ‌فروت را نگه داشته بود گفت: «فقط تکه‌هایی به این اندازه از او را پیدا کردیم. موشک هم امریکایی بود». باقل همان‌طور که این قصه را تعریف می‌کرد آرام اشک می‌ریخت، قطرات اشک از گوشه‌های چشمان تیره غم‌زده‌اش فرومی‌ریختند. در نظر باقل اصرار پیرمرد برای مرگ با شهادت نشانه‌ای از لطف الهی و اثبات حقانیت رسالت جنبش حوثی است. باقل گفت «ایمان» و چشمانش از احترام می‌درخشیدند. «ایمان به الله، محمد، علی و ستارگان هدایتش مانند سید حسین و سید عبدالملک الحوثی».

 

پسران در خیابان‌های صنعا فوتبال‌دستی بازی می‌کنند: عکس از لینسی آداریو عکاس نیویورک‌تایمز

 

باقل و دیگر مبارزان حوثی که با آن‌ها صحبت کردم خودشان را مدافعانی برحق در مقابل تهاجمی بی‌دلیل هستند، اما دستگاه تبلیغات حوثی گاهی چنان درباره جنگی می‌گوید که تا فتح ریاض یا حتی اورشلیم تمام نمی‌شود. حوثی‌ها ده‌ها موشک بالستیک از نوع اسکاد به اهدافی در عمق خاک عربستان ازجمله فرودگاه‌هایی در ریاض، جده و دیگر شهرها شلیک کرده‌اند. ظاهراً سیستم دفاعی پاتریوت سعودی‌ها که ایالات‌متحده آن را تأمین کرده اکثریت غالب این موشک‌ها را منهدم کرده است، اما حداقل یک موشک فروردین‌ماه در ریاض منفجر شد که یک تبعه مصر ساکن ریاض را کشت و چند نفر دیگر را زخمی کرد. سعودی‌ها و اماراتی‌ها مکرراً این حملات موشکی را به‌عنوان توجیه کارزار خود ذکر می‌کنند. آن‌ها می‌گویند اگر حوثی‌ها به حال خود رها شوند، می‌توانند به نیرویی بسیار قوی‌تر بدل شوند که قصد نابودی عربستان را بکند، احتمالاً با شبکه‌ای از سکوهای پرتاب موشکِ پنهان‌شده در تونل‌هایی شبیه آنچه حزب‌الله در لبنان ساخته است.

صف گازوییل در صنعا. ویدئو از لینسی آداریو

اما دعوی سعودی‌ها برای جنگ با راهبردی واقع‌گرایانه برای پیروزی در آن همراه نشده است. مثل بسیاری از دیگر کشورهای عرب، عربستان سعودی هیچ‌گاه یک نیروی زمینی اصولی نساخته‌اند، که یکی از دلایل اصلی‌اش ترس حاکمان عربستان از این مسئله است که ارتشی قوی ممکن است برای سرنگونی خودشان مورد استفاده قرار بگیرد. با وجود تمام بمب‌هایی که بر سر یمنی‌ها ریخته‌اند آن‌ها توان عقب راندن حوثی‌ها از مرزهایشان را ندارند؛ در عوض، جوخه‌های نبرد حوثی‌ها مرتباً به نیروهای زمینی سعودی در داخل قلمرو پادشاهی حمله کرده و تارومارشان می‌کنند. اماراتی‌ها، دیگر نیروی اصلی در ائتلاف، بیشتر درگیر آموزش و حمایت از گروه‌های محلی یمنی برای مبارزه علیه حوثی‌ها بوده است. آن‌ها همچنین در ترویج راه جایگزینی برای یمن کمی بهتر عمل کرده‌اند؛ در مکلا، نمایی از زندگی عادی به شهر بازگشته است، اما برخی از شرکای اماراتی‌ها فاسد و افراطی‌اند و سابقه جنگیدن با همدیگر را دارند. آن‌ها همچنین به سازمان‌دهی عملیات ترور و قتل علیه چهره‌های محلی یمنیِ مخالف برنامه‌هایشان متهم هستند.

اولویت نظامی اماراتی‌ها یعنی اقدامی زمینی برای گرفتن بندر حدیده˚ تقلایی کند و دشوار بوده است. حداقل ۷۰ درصد غذا و داروی واردشده به یمن از طریق این بندر است و حوثی‌ها به مالیات این تجارت به‌عنوان عمده درآمد خود وابسته‌اند. اماراتی‌ها امیدوارند با گرفتن این بندر بتوانند حوثی‌ها را به مذاکره بر اساس شرایط خودشان بکشانند که شامل عقب‌نشینی از صنعا، تحویل تسلیحات سنگین و نوعی تضمین در برابر نفوذ ایران می‌شود. اکثر تحلیلگران داخلی و خارجی که با من صحبت کرده‌اند می‌گویند شک دارند ازدست ‌دادن این بندر جنگ را تمام کند. در عوض، صرفاً فلاکت مردم را عمیق‌تر می‌کند که الآن هم در آستانه مرگ جمعی براثر گرسنگی‌اند.

منظره یمن تحت کنترل حوثی‌ها آکنده از ویرانی و آوار است، به‌ویژه وقتی از صنعا به‌سوی ارتفاعات شمال غربی بروید. استان صعده، سرچشمه جنبش حوثی بیشتر از دیگر جاهای کشور بمباران سنگین شده است. رانندگی درون شهر اصلی‌اش تجربه غریبی است، تابلوی چنان کاملی از ویرانی که سرتان را برای دیدن همه‌اش به اطراف بچرخانید. هرچه ساختمان دولتی بوده، حتی اداره پست، دادگاه، وزارت فرهنگ و اداره مهاجرت، تخریب ‌شده است. دانشگاه تخریب‌ شده و کتاب‌فروشی شهر هم همین‌طور. بسیاری از دیگر ساختمان‌ها هم مخروبه شده‌اند: مدارس، بیمارستان‌ها، پمپ‌بنزین‌ها، رستوران‌ها و بسیاری از املاک شخصی در امان نمانده‌اند.

این بمباران‌ها حدود ۲ میلیون نفر را وادار به فرار از خانه‌هایشان کرده است و آن‌ها را همه‌جا می‌توان دید. در کمپی برای آوارگان داخل خاک یمن، دقیقاً شمال صنعا، گروهی را دیدم که از بمباران اخیر نواحی شمالی‌تر گریخته بودند. آن‌ها در چادرهای موقت بی‌نظم چسبیده به همی در محاصره بوته‌های خار زندگی می‌کردند و اوضاعشان بسیار بدتر از هر آواره سوری بود که در مرزهای آن کشور دیده بودم. چند اتومبیل قدیمی قراضه بین چادرها بود و فهمیدم که یکی از آن‌ها مسکن یک خانواده کامل بود: آن‌ها تک‌به‌تک بیرون خزیدند. همگی پوست‌واستخوان شده و کثیف بودند، بچه‌ها کفش به پا نداشتند و گَردی خاکستری بر صورت‌هایشان نشسته بود. مردی میانسال با پایی مصنوعی لنگ‌لنگان بالا آمد و ماجرای کمکش به قربانیان بمبارانی در روستایش و بمباران دوباره آنجا را شرح داد. او با خانواده‌اش همین ده روز پیش رسیده بودند. زنی کهنسال‌تر جلوی چادرش نشسته بود و با صدای بلند زار می‌زد «هیچ غذایی نداریم، آب نداریم». چند کودک بی‌صدا به من زل زده بودند، چشمانشان مات و غم‌زده بود. از پسربچه‌ای دوازده ساله به‌نام هشام پرسیدم چرا خانواده‌اش به اینجا آمده است. گفت: «آن‌ها خانه ما را ویران کردند».

لینسی آداریو عکاس نیویورک‌تایمز

 

ارتفاعات یمن منبع طبیعی آب ندارند. آنجا منطقه‌ای فوق‌العاده زیباست، اما منظره‌اش با تخته‌سنگ‌های بی‌حاصل تیز بیرون‌زده از زمین و دشت‌های کهربایی‌اش شبیه جایی است که آتش جهنم بر آن افتاده. آنجا تقریباً به لم‌یزرعی مریخ است. تنها در دره‌های پایین‌دست درختانی دیده می‌شوند، درختان تیز مُر و اقاقیا چترشان را بر زمین سنگلاخ گسترانده‌اند.

در جاده اصلی پایتخت به شما، تمام پل‌هایی که دیدم بمباران شده بودند، کاری که ظاهراً اقدامی تعمدی برای از بین ‌بردن شاهرگ‌های اقتصادی شمال یمن بوده است. ظاهراً اثر اصلی این بمباران راه‌بندان بوده است، درحالی‌که ردیف‌هایی از اتومبیل‌ها و کامیون‌ها به‌آرامی از میان ابرهایی از غبار به راه فرعی زده و بر صخره‌ها ترق توروق می‌کنند. بر سر هر پل فروریخته تعدادی زن با نقاب سیاه برای استفاده از فرصت گدایی جمع شده بودند و به‌شکلی عصبی بر شیشه اتومبیل‌های غران در گذر می‌زدند و به نشانه گرسنگی به دهانشان اشاره می‌کردند. برخی‌شان بچه‌هایی بر سینه‌شان بسته بودند.

حصر یمن از سوی ائتلاف که هم‌زمان با آغاز جنگ شروع شد، مکرراً انتقال غذا و لوازم پزشکی ضروری را به تعویق انداخته یا از آن جلوگیری می‌کند. گروه‌های حقوق بشری می‌گویند این کار باید جنایتی جنگی قلمداد شود. اخیراً با یک واردکننده یمنی صحبت کردم که سال‌هاست می‌شناسم. او به‌تلخی از منع دائم و بی‌مورد انتقال محموله‌های گندم گلایه می‌کرد. او این کارها را اقداماتی تعمدی و کینه‌توزانه می‌دید که صرفاً گرسنگی مردمی درمانده را بدتر کرده است. در همان حال، واحد پول یمن ارزش عمدهرخود را از دست داده است و قیمت مواد غذایی سر به فلک کشیده است. عربستان راه تمام پروازهای مسافری از صنعا را نیز سد کرده‌اند و امکان خروج از کشور یا دریافت خدمات پزشکی موردنیاز را برای یمنی‌ها ‌ بسیار سخت کرده است که بیماری جدی دارند. اثر حاصل از ترکیب جنگ و این کمبودهای دستوری در بیمارستان‌های سراسر کشور مشهود است. پشت دیوارهای بیمارستان جمهوریه در صعده دوجین اسکلت زنده دیدم که روی برانکاردها یا روی زمین تقلا می‌کردند. بیمارستان برای این بیماران و مجروحان جایی نداشت. بمباران اکثر مراکز درمانی استان را تخریب کرده است. داخل ساختمان، قبل از هر چیز بوی فضا من را گرفت: بوی تند غذای مانده، عرق، ادرار و دارو. در طبقه دوم، با عبور از دری باز به داخل نگاه کردم و چشمم به سطل قهوه‌ای استفراغی افتاد، حتی دیوارها را چرک گرفته بود. همه‌جا را زنان از فرق سر تا نوک پا سیاه‌پوشی با بچه‌ای پیچیده به آغوششان گرفته بودند. یکی‌شان با صدایی بی‌جان با من حرف زد: کودک بیست ماهه‌اش تحت درمان سوءتغذیه بود. هر چهار فرزندش سوءتغذیه داشتند، اما این یکی کوچک‌ترینشان بود و خطر بیشتری تهدیدش می‌کرد. او گفت: «اطراف خانه‌مان بمباران می‌شود، نمی‌توانیم غذایی گیر بیاوریم. سیب‌زمینی می‌خوریم». یکی از کارکنان به من گفت اغلب مادران خودشان سوءتغذیه گرفته‌اند و نمی‌توانند به نوزادانشان شیر بدهند و

رشای ۲۵ ساله در بخش وبای بیمارستان السبعین است. خاله‌اش پشت او خوابیده است. یمن با بدترین شیوع وبای تاریخ دوران مدرن روبرو است. عکس از لینسی آداریو عکاس نیویورک‌تایمز

برخی‌ خانواده‌ها به خوردن برگ درختان افتاده‌اند.

یکی از پزشکان من را به اتاق مراقبت‌های ویژه برد که در آن به بدترین موارد سوءتغذیه رسیدگی می‌شد. نوزادان و کودکان خردسالی بر روی تخت‌ها دراز کشیده بودند و اغلب به پشت افتاده بودند، با دهانی باز و وارفته و چشمانی منگ. همه‌جا پر از مگس بود. وقتی به راهرو برگشتم یکی از کارکنان به من گفت تعداد موارد بحرانی از تیرماه دو برابر شده و از ۳۰ الی ۵۰ مورد در ماه به ۱۰۰ مورد در ماه رسیده است. گفت «شیوع بیماری‌ها سر به فلک کشیده است»، بیماری‌هایی مثل سرخک، دیفتری (خُناق) و وبا. «هیچ‌وقت ظرفیت بیمارستان این‌گونه تکمیل نمی‌شد. کارکنان بیمارستان بریده‌اند». یک بررسی در سال ۹۵ در ارتفاعات صعده معلوم کرد که ۷۸ درصد نوزادان دچار سوءتغذیه مزمن یا سوءتغذیه‌ای هستند که جلوی رشدشان را می‌گیرد. طبق گفته مقامات یونیسف نوع حاد سوءتغذیه نیز اینجا شایع است، اما در ساحل غربی یمن اوضاع حتی از این هم بدتر است. آنجا محاصره دریایی ماهیگیری را غیرممکن کرده است و خوراک اصلی اهالی آنجا را از آن‌ها گرفته است. حتی اگر همین فردا جنگ تمام شود، آسیبی که به این کودکان واردشده- واماندگی از رشد، ابتلای بیشتر به بیماری‌ها، اختلالات روانی – از بین نمی‌رود و دهه‌ها باقی می‌ماند.

آمینه عبدالغنی ۱۴ ماهه، در بیمارستانی در صعده. آمدن او از خانه‌اش در مشیع تا اینجا چهار ساعت طول کشیده است. لینسی آداریو عکاس نیویورک‌تایمز

یکی دیگر از ثمرات این جنگ که توجه کمی به آن شده، جهشی در تولد نوزادان ناقص‌الخلقه و سرطان کودکان است. تعداد تکان‌دهنده‌ای از کودکان در بیمارستان‌هایی که دیدم به‌نظر انواع مختلفی از نقص‌های مادرزادی داشتند. یک مبارز حوثی در صنعا برگه تشخیص فرزند یک‌ساله‌اش را نشانم داد که می‌گفت پسرش «توده‌ای سرطانی دارد که تقریباً جای بیشتر کلیه چپش» را گرفته است. آن مبارز عاجزانه نگاهم می‌کرد و گفت: در خانواده‌اش اصلا سرطان نداشته‌اند. چند روز بعد، با وزیر بهداشت یمن، دکتر طه متوکل، قراری گذاشتم و از او درباره آنچه شنیده بودم پرسیدم. او حرف‌هایم را با سر تماماً تأیید کرد و سپس گزارشی سه‌صفحه‌ای به من داد که تصویر فاجعه‌آمیز غم‌باری را از وخیم‌تر شدن بیماری‌ها از زمان آغاز جنگ نشان می‌داد. او گفت «میزان ابتلا به سرطان قبلاً هم زیاد بود، اما این افزایش خیلی زیاد است. همه انواع سرطان، مخصوصاً در بین کودکان. میزان نقص‌های مادرزادی بسیار بالاتر است». او گفت این وضع احتمالاً با بقایای سمی هزاران بمباران که در خاک و هوا باقی‌مانده مرتبط است، اما نمی‌توانم اثباتش کنم. او آمارهای هشداردهنده‌ای را جلویم ردیف کرد: ۸۵ نیروی درمانی در جنگ کشته شده‌اند و ۲۳۱ نفر زخمی شده‌اند. بسیاری از داروها اکنون در یمن یا موجود نیستند یا شدیداً کمیاب‌اند حدود ۱۲۰۰ بیمار کلیوی به‌علت ممکن نبودن انجام دیالیز مرده‌اند. حدود ۲۵۰ هزار بیمار دیابتی به‌علت رو به اتمام بودن منابع انسولین در خطرند. این کمبودها حتی دامن افراد ثروتمند و ذی‌نفوذ را هم گرفته است. دستیار جوان دکتر متوکل که انگلیسی صحبت می‌کرد به من گفت: از وزیر برای وضع پسرعمویم که دیابت داشت چاره‌جویی کردم. [اما] انسولینی نبود، او مرد».

این جنگ ازدواج کودکان را هم شدیداً افزایش داده است. سنت ظالمانه‌ای که به لطف وکلا، معلمان و فعالان یمنی تا همین اواخر رو به کاهش بود. سال ۸۷ درباره نجود علی مطلبی نوشتم، دختری که در ده‌سالگی مجبور به ازدواج شده و شجاعانه از دست شوهر بدکردارش گریخته و تک‌وتنها به دادگاه رفته و درخواست طلاق کرده بود. ماجرای او و موارد دیگری شبیه آن کمک کرد در یمن احساس شرمی در این‌ باره شایع شود و درخواست‌هایی گسترده برای اعمال حداقل سن قانونی برای ازدواج وجود داشت.

این جنگ همه آن رشته‌ها را پنبه کرده است. یکی از مسئولان یونیسف به من گفت که میزان ازدواج در کودکی برای دختران از سال ۹۴ تقریباً سه برابر شده است و حالا تخمین می‌زنند حدود ۶۵ درصد دختربچه‌ها را شامل شود. او گفت: «والدین مجبورند از دست دخترانشان خلاص شوند، چون غذایی ندارند به آن‌ها بدهند». این دختران از مدرسه اخراج می‌شوند؛ البته اگر آن‌قدر خوش‌شانس باشند که اصلا وارد مدرسه شده باشند و به بسیاری‌شان تجاوز شده و مجبور به فرزندآوری می‌شوند قبل از اینکه بدنشان رشد و آمادگی لازم را داشته باشد، که سیکلی از نادانی و بیماری را تداوم می‌بخشد. البته در مورد پسران هم، کودک‌سربازها هم همه‌جای یمن و در همه طرف‌ها مشهودند. از ایست بازرسی‌های زیادی گذر کرده‌ام که پسرانی که هیچ‌وقت بیشتر از چهارده سال سن نداشتند سر پست بودند و اسلحه به خودشان بسته بودند و بلوزی برای استتار تنشان بود که به تنشان زار می‌زد.

مراسم بزرگداشت روز عاشورا و انقلاب حوثی‌ها. ویدئو از لینسی آداریو

سی شهریور، حوثی‌ها تظاهرات عمومی گسترده‌ای در صنعا برای گرامیداشت چهارمین سالگرد فتح پایتخت به‌دست این جنبش به راه انداختند. برای رسیدن به آن باید از لایه‌های متعدد بازرسی‌های جوانانی کلاشنیکف بر دوش می‌گذشتم. اقدامات امنیتی شدیدتر از معمول بود. به من گفتند همه نگران بودند مبادا القاعده نفوذ کند و جشن را خراب کند. یک روحانی زیدی پشت بلندگو در حال وعظ درباره قرآن بود و مرتباً جمع را برای هم‌خوانی «لبیک یا عبدالملک» در جواب سخنرانی خود هدایت می‌کرد که شهادتی سنتی به نشانه وفاداری است. پس از عبور از جمعیت انبوه خود را در سیلی از مردان با پرچم سرخ در دست به مناسبت روز عاشورا که اتفاقاً همین روز بوده یافتم. برای چند لحظه، اینجا می‌توانست عراق یا لبنان باشد که در آن‌ها مراسم‌های عاشورا مناسک همبستگی با شهدای دوران قدیم است. امسال بسیاری از این مراسم‌ها به فوران احساسات همدردی شیعیان با وضع حوثی‌ها بدل شدند.

تظاهرات غلغله‌ای از در هم آمیختن نمادهای مذهبی و سیاسی بود، قصد همه آن‌ها ابراز مضامین رنج و نافرمانی بود. همین روایت قربانی بودن است که به حوثی‌ها در پوشاندن جنایات جنگی‌شان کمک کرده است. مواطنه، یکی از اندک گروه‌های حقوق بشری که هنوز در یمن فعال است، هجده مورد جنایت جنگی را سال گذشته در استان صعده، در قلب قلمرو خود حوثی‌ها، ثبت کرده است که در آن‌ها حوثی‌ها از رسیدن محموله‌های درمانی یا غذایی به دست مردم جلوگیری کرده است. گفته می‌شود حوثی‌ها در مورد رساندن منابع محدود غذا و دارو به مردم گزینشی عمل می‌کنند و با آن به وفادارانشان پاداش می‌دهند و مخالفانشان را تنبیه می‌کنند. همچنین مواردی از حبس خودسرانه، ده‌ها مورد ناپدید شدن افراد و ۲۹ مورد شکنجه را ثبت کرده‌اند که در سال ۹۶ نیروهای حوثی انجام داده‌اند. (تعداد ناپدید شدن‌ها و شکنجه‌ها در طرف دیگر جنگ ببیشتر است). هرچند که حوثی‌ها در شمال همچنان محبوب‌اند، نشانه‌هایی از غلیان نارضایتی از حکومتشان زیر پوست جامعه وجود دارد. درست بعد از رفتن من، معترضانی در میدانی در صنعا جمع شدند و علیه فقر حاصل از جنگ شعار دادند. مراجع فوراً برای از ریشه‌کندن این اعتراض وارد عمل شدند ده‌ها نفر را کتک زدند و بازداشت کردند.

بالا: جریان زندگی در خیابان‌های بخش قدیمی صنعا، از نواحی جزو میراث جهانی یونسکو. وسط: قاسم شوه، که در اتوبوسی بود که شهریورماه در روستایی در یمن مورد اصابت بمبی سعودی قرار گرفت، ایستاده میان گور ۴۴ همکلاسی‌اش که در این حمله هوایی کشته شدند. پایین: تدفین مبارزی حوثی – ‌غسل‌نشده، همچنان یونیفرم بر تن، چنان‌که برای شهدا مرسوم است– در صنعا. لینسی آداریو عکاس نیویورک‌تایمز

بسیاری از یمنی‌های با گرایش سکولار مانده‌اند و حوثی‌ها را سرکوبگر قلمداد می‌کنند یا متحدانی بالقوه. وقتی در صنعا بودم، در مهمانی ناهاری شرکت کردم که میزبان آن بشری المقطری بود، داستان‌نویس و فعال سیاسی که مدت زیادی است می‌شناسم. او چپ‌گرا و از پیشتازان حمایت از حقوق زنان است؛ سال‌ها او از پوشیدن حجاب سر باز زده بود که اقدامی بحث‌برانگیز است و می‌تواند عواقب خطرناکی داشته باشد. (او از سال ۹۰ حجاب بر سر کرد و برای امنیت [خود از موضعش] کوتاه آمد.) بشری زن ریزاندامی است که صورت گرد دل‌چسبش نقابی است بر شخصیت پرجذبه‌اش. طی ناهاری از خورش ماهی، برنج و سالاد با تعدادی از دیگر روشنفکران و دوستان، او علت مجبور شدنش به ترک موطنش تعز را که بیرون از کنترل حوثی‌هاست با اندوه توضیح داد. او گفت «آنجا الآن حزب اصلاح (یک حزب اسلام‌گرای یمنی)، القاعده و سلفی‌ها حکومت می‌کنند». جنگ‌های خیابانی و آدمکشی اتفاقاتی عادی شده‌اند و ده‌ها هزار نفر از ساکنان به صنعا گریخته‌اند. او به من گفت هیچ محبتی به حوثی‌ها نداشته، اما آن‌ها بهتر از یاغیان مسلح تعز و جاهای دیگر می‌نمایند. او دلش می‌خواست از حوثی‌ها برای جمع‌کردن بساط جهادی‌ها و دادن فرصت زندگی نسبتاً بدون مزاحمی تقدیر کند. دیگر میهمانان نیز اغلب با این حرف موافق بودند. این کاری کمی نیست: القاعده طی دوران صالح مشکلی همیشگی در کل یمن بود و بعد از سال ۹۰ این وضع بدتر شد. در زمستان ۹۲، شبه‌نظامیان القاعده درون وزارت دفاع و بیمارستانی در صنعا ریختند و افراد زیادی ازجمله پزشکان، پرستاران و بیماران بیمارستان را کشتند. رئیس‌جمهور هادی، که اسلام‌گراهایی با علقه‌های اصولگرا از متحدانش بودند، نمی‌توانست جلوی آن‌ها را بگیرد. پس از ناهار همان‌طور که در اتاق پذیرایی بشری بر روی تشک نشسته بودم، بحثی جدی درباره اهداف نهایی و گرایش حوثی‌ها بین میهمان‌ها درگرفت. یک کارشناس علوم سیاسی درباره آن‌ها گفت: «وابستگی‌شان به مشروعیت الهی همه تلاش‌هایشان را زیر سؤال می‌برد. آن‌ها واقعاً دنبال کشورداری نیستند. آن‌ها زیادی به قبایلی وابسته‌اند که نمی‌خواهند دولتی در کار باشد». او افزود حوثی‌های میانه‌رو شخصیت‌های سیاسی فرعی‌اند؛ نظامیان تصمیم‌گیرندگان اصلی‌اند. یکی دیگر از میهمانان با این حرف موافق بود و گفت حوثی‌ها «هرلحظه می‌توانند همه ما را از بین ببرند». این حرف موجی از گفت‌وگوهای دونفره ایجاد کرد، که یکی از مهمانان گفت پیش‌بینی‌ناپذیری حوثی‌ها بخشی از مشکل است: «یک فرد رده‌پایین می‌تواند زندانی‌ات کند و بعد حتی یک شخصیت رده‌بالا نمی‌تواند آزادت کند». یکی از میهمانان بشری اصرار داشت از این حرف دفاع کند که قضاوت کردن حوثی‌ها بر اساس معیارهای غربی غلط است. او گفت آن‌ها بهتر از گزینه دیگرمان هستند و علاقه‌ای به سازگاری از خود نشان داده‌اند. او گفت «آن‌ها اکنون نرم‌خوتر شده‌اند، به حرف ما گوش می‌کنند. جامعه مدنی به آن‌ها قبولانده‌اند اینجا صعده، پایگاه حوثی‌ها، نیست».

مادر و دختری در حال گدایی نزدیک پلی بمباران شده درراه صنعا به صعده. چنین مکان‌هایی که خودروها مجبورند آرام‌تر بروند نقاط تجمع مورد علاقه کسانی هستند که به دنبال خیرات هستند. لینسی آداریو عکاس نیویورک‌تایمز

 

این مضمونی است که از افراد متعددی زمان سکونتم در صنعا شنیدم. یک مقام اتحادیه روزنامه‌نگاران یمنی ماجرای نشست مشکل‌سازی در دو سال پیش را تعریف کرد، نشستی که در آن یک فرمانده رده‌بالای حوثی به وزارتخانه آمد و درباره ایستگاه‌های رادیویی که موسیقی منحط پخش می‌کنند عربده می‌کشید. فرمانده گفته بود «آن‌ها باید فقط زوامل پخش کنند یا سرودهای جنگی». همه‌جا ساکت شد و فرمانده متوجه شد همه مسئولان اتحادیه دارند او را چپ‌چپ نگاه می‌کنند. آن مسئول گفت بعد فرمانده فتیله‌اش را پایین کشید و گفت «ما طالبان نیستیم». ایستگاه رادیویی پخش موسیقی را ادامه داد و دیگر اعتراضی نشد.

صحبت سر ناهار حین چای بعدازظهر و نهایتاً تا وقتی آفتاب آخر روز از قاب‌های رنگارنگ الاباستر (نوعی سنگ زینتی نسبتاً شفاف) پنجره‌های اتاق پذیرایی بشری سرازیر شد ادامه پیدا کرد. هیاهوی بحث و خنده کم‌کم به غرولند و سکوت رنگ باخت. انگار اندوه فلاکت یمن رمق همه را گرفته است. بلند شدم که خداحافظی کنم و رفتم. بعد، با سر رسیدن شب، خیال مبارز حوثی جوانی که چند روز پیش دیدم به خود مشغولم کرد. همسرش و کودک هشت روزه‌اش همراه با چهار نفر دیگر از بستگانش در بمباران سعودی‌ها کشته شده بودند. او به من گفت اگر رهبران حوثی با صلح موافقت کنند، او اطاعت می‌کند؛ اما انگار خیلی مطمئن نبود. او اسم زنان و کودکان مرده را قرائت می‌کرد، با چهره‌ای سرد و بی‌احساس. او گفت «با آنچه آن‌ها بر سرم آورده‌اند تا روز قیامت با آن‌ها خواهم‌جنگید».

رابرت اف. ورث از نویسندگان مجله است و کتابش درباره قیام اعراب به نام خشمی برای سامان جامعه جایزه سال ۲۰۱۷ لیونل گلبر، جایزه‌ای ادبی برای بهترین کتاب غیرداستانی به زبان انگلیسی درباره روابط بین‌الملل را برد. لینسی آداریو عکاس خبرنگاری است که جایزه پولیتزر را هم در سابقه خود دارد. او پیش از یمن در عراق، دارفور، افغانستان، عربستان سعودی و سودان جنوبی برای مجله عکاسی کرده است. کتاب او به نام درباره عشق و جنگ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط