محمدرضا کربلایی
حمله مسلحانه بامداد جمعه ۲۴ آذر به یک پاسگاه انتظامی در شهرستان راسک واقع در بلوچستان، به شهادت دوازده نفر و زخمی شدن دستکم هشت نفر از مأموران فراجا منجر شد. مسئولیت این حمله تروریستی را گروه «جیش العدل» بر عهده گرفت. کمتر از یک ماه بعد، در ۲۰ دیماه امسال، باری دیگر تروریستهای جیش العدل در راسک به «پاسگاه جنگل» حمله کردند که به شهادت یک درجهدار فراجا منجر شد. ساعاتی پس از این درگیری، گروه جیش العدل مسئولیت این حمله را نیز بر عهده گرفت. این حملهها در ادامه حملات تروریستی جیش العدل در ماههای گذشته تشدید شده است. ازجمله این گروه در روز هفدهم تیرماه امسال به کلانتری ۱۶ زاهدان نیز حمله کرده بود. این گروه تا کنون بارها با نیروهای سپاه پاسداران و همچنین مرزبانان ایران در بلوچستان درگیر شدهاند و تعدادی از آنها را گروگان گرفتهاند یا به شهادت رساندهاند. یکی از خونینترین حملات آنها، حمله انتحاری به اتوبوس کارکنان سپاه در غروب روز ۲۴ بهمن ۱۳۹۷ بود که توسط یک خودروی بمبگذاریشده در جاده خاش-زاهدان رخ داد. در این حمله، خودروی انتحاری با اتوبوس حامل کارکنان قرارگاه قدس سپاه برخورد کرد و به انفجار اتوبوس و کشته و زخمی شدن چهل نفر منجر شد.
در دیماه امسال علاوه بر عملیات تروریستی جیش العدل در بلوچستان، سازمان تروریستی داعش هم در کرمان استان همجوار بلوچستان دست به جنایت بزرگی زد و در روز ۱۳ دی به مراسم چهارمین سالگرد ترور شهید سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران، در مسیر گلزار شهدای کرمان حمله کرد که در آن حمله دستکم ۹۴ نفر افراد غیرنظامی شهید شدند. اگرچه این عملیات در بلوچستان انجام نشد و در همسایگی آن رخ داد، اما عوامل آن با استفاده از ویژگیها و فضاهای جغرافیایی بلوچستان موفق به ارتکاب جنایت خود شدند.
خبرگزاریها به نقل از اطلاعیه دوم وزارت اطلاعات درباره فاجعه تروریستی کرمان گزارش دادند: «بر اساس نتایج حاصله تا کنون، طراح و پشتیبانِ اصلی عملیات جنایتکارانه مورد بحث، فردی تاجیکستانی به نام مستعار «عبدالله تاجیکی» بوده است. این تروریست مزدور در تاریخ ۲۸ آذرماه گذشته همراه با یک زن و یک کودک «برای تأمین پوشش»، بهصورت غیرمجاز و توسط قاچاقبرهای محلی از مرزهای جنوب شرقی وارد کشور شده، به استان کرمان منتقل و در خانهای اجارهای در حومه شهر کرمان مستقر میشود. یکی دیگر از تروریستهای انتحاری بازیروف «بوزروف» اسرائیلی فرزند امانالله، ۲۴ ساله و تبعه کشور تاجیکستان بوده است. نامبرده از طریق سکوی تلگرام با فرقه امریکاساخته داعش آشنا شده، سپس جذب این گروه میشود. این انتحاریِ معدوم در ماههای اخیر به شهر وان ترکیه عزیمت کرده و پس از آن با عبور از ایران با کمک قاچاقبرهای مستقر در مرزهای غربی و شرقی کشور به افغانستان رفته است. در آنجا به اردوگاه گروهک تروریستی داعش در استان بدخشان رفته، مدتی به آموختن تعالیم انحرافی و تکفیری داعش و دریافت آموزشهای مختلف عملیاتی و تروریستی پرداخته و پس از چند ماه به ایران اعزام شده است. این تروریست توسط قاچاقبرهای محلی از مرز جالقِ کلّه گان شهرستان سراوان وارد کشور شده و پس از طی شهرهای خاش، ایرانشهر و جیرفت، نهایتاً در کرمان به همان اقامتگاه پیشگفته مراجعه میکند و به تروریست مورد اشاره قبلی میپیوندد». گروههای تروریستی تحت تأثیر ویژگیهای جغرافیایی مناطق و کشورهای مختلف یا اهداف سرزمینی شکل گرفتهاند. از سویی هم آنها تلاش میکنند با فعالیتها و اقدامات تروریستی در مکانها و فضاهای جغرافیایی تأثیر بگذارند.
جیش العدل و تروریستهایی که در کرمان دست به عملیات زدند توان عملیاتی خود را مدیون کشورهایی هستند که به زمینهای بارور برای رشد و گسترش تروریسم تبدیل شدهاند و از آنها در آنجا حمایت میشود. پاکستان سابقه دیرینه و جنایتباری در این خصوص دارد. پاکستان از دهه ۷۰ میلادی و پس از کودتای داودخان در سال ۱۹۷۳ دست به حمایت و تقویت مخالفان او زد تا سیاست ناسیونالیستی داودخان را که به داغ شدن موضوع پشتونستان انجامید تلافی کند. این استفاده از نیروهایی که حاضر به انجام عملیات خرابکارانه در داخل خاک کشور خود بودند پس از سقوط جمهوری افغانستان با کودتای خونین کمونیستها در اردیبهشت ۱۳۵۷ بر علیه محمد داودخان ادامه یافت. پس از تجاوز نظامی شوروی به افغانستان در دیماه سال ۱۳۵۸، با ورود امریکا و سیا و عربستان به استفاده از جغرافیای پاکستان برای دسترسی به افغانستان و انجام عملیات خرابکارانه برای تضعیف قدرت حاکم تا آنجا به ابعاد این استراتژی دامن زد که باعث جمع شدن تندروترین نیروهای مسلمان افراطی از سراسر جهان در پاکستان شد. پس از شکست آخرین حکومت چپها در افغانستان و ورود نیروهای مخالف به کابل در اردیبهشت سال ۱۳۷۱ که جنگهای داخلی شروع شد، پاکستان برای محقق ساختن منافع ژئوپلیتیک خود بیکار ننشست و دست به تشکل و سازماندهی گروه طالبان زد. در دوره اول حکومت طالبان در افغانستان که از سال ۱۳۷۵ آغاز شد فرصتی طلایی برای عضوگیری، آموزش و سازماندهی القاعده فراهم کرد تا در پرتو حمایتهای طالبان و سازمان اطلاعات ارتش پاکستان به گسترش اقدامات تروریستی خود در سراسر جهان بپردازد. پس از عملیات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و تجاوز نظامی امریکا به افغانستان و سرنگونی حکومت طالبان در سال ۱۳۸۰ که اعضای طالبان و القاعده ازجمله اسامه بنلادن به سمت قندهار، زادگاه معنوی و خانه جنبش طالبان و کوههای تورا بورا عقبنشینی کردند، فصل جدیدی از استفاده ابزاری پاکستان از تروریسم برای رسیدن به اهداف ژئوپلیتیک آغاز شد. در آذر همان سال در کنفرانس بن حامد کرزای را مسئول اداره حکومت موقت در افغانستان کردند و در ماه بعد، اولین گروه از نیروهای حافظ صلح به رهبری ناتو وارد افغانستان شدند. این نیروها به نام نیروهای بینالمللی کمک به امنیت یا آیساف خوانده میشدند.
با ورود این نیروها به افغانستان، جنگ بیستساله داخلی افغانستان بین نیروهای دولتی و حامیان خارجی آنها و گروه طالبان تحت حمایت پاکستان آغاز شد. طالبان تحت حمایت همهجانبه پاکستان برای سرنگونی دولتهای بعد از سال ۱۳۸۰ و به چنگ درآوردن دوباره قدرت در افغانستان، بیمحابا از همه روشهایی که بیشترین تلفات را بهجای بگذارد استفاده میکردند. به گزارش نهادهای بینالمللی در طول بیست سال جنگ در افغانستان (۲۰۲۱-۲۰۰۱) بیش از ۴۷ هزار و ۲۴۵ غیرنظامی و علاوه بر آن حدود ۶۶ هزار تا ۶۹ هزار نفر در ارتش و پلیس افغانستان کشته شدند. به گزارش نیویورکتایمز طالبان مسئول ۷۵ درصد تلفات غیرنظامیان شناخته میشوند. بهخصوص در سال ۲۰۲۰ که گفتوگوهای صلح آغاز شده بود، طالبان برای افزایش فشار به دولت دست به هر اقدام تروریستی که میتوانست میزد.
سازمان ملل تلفات غیرنظامیان در سال ۲۰۲۰ بهخصوص ربع آخر این سال را «وحشتناک و نگرانکننده» خوانده بود. در همینجا لازم است اشاره شود ادعای طالبان مبنی بر جهاد با امریکا و متجاوزان به افغانستان و چهره ضد امریکایی به خود گرفتن آنها، به هیچ وجه نباید موجب تغافل و کوچک شمردن جنایتهای بیحدوحصر طالبان علیه مردم بیگناه افغانستان شود که طی بیست سال هر روز در کوچه و بازار بر اثر انفجار مواد منفجره جاسازیشده به خاک و خون کشیده میشوند. طالبان با این پیشینه سیاه هرگز «جنبش اصیل منطقه» که برخی از آن یاد کردهاند نیست. پاکستان و بهخصوص ارتش این کشور و اداره اطلاعات ارتش (آیاسآی) برای رسیدن به بلندپروازیهای سیاسی و منافع حیاتی جغرافیایی پاکستان، از حمایت سیاسی و تسلیحاتی و حتی مشارکت مستقیم فروگذار نکردند و شریک مستقیم و اول همه جنایتهای طالبان هستند.
با استقرار حکومت دوم طالبان در افغانستان، این کشور به پایگاه تروریسم در جنوب آسیا تبدیل شده است. اخیراً کارشناسان سازمان ملل در گزارشی اعلام کردند پیوند نزدیک طالبان حاکم بر افغانستان و القاعده همچنان برقرار است و «تمرکز بالای گروههای تروریستی» در این کشور، وضعیت امنیتی منطقه را آسیبپذیر میکند. پاکستان پیش از آنکه به پایگاهی برای تروریسم در افغانستان تبدیل شود، در یک همکاری بینالمللی به مأمن امن تروریستهای بلوچ تبدیل شده بود.
جبهه آزادیبخش بلوچستان (به عربی جبهه التحریر بلوچستان) با حمایت حزب بعث سوریه در سال ۱۳۴۳ توسط بعضی از خانهای بلوچ در دمشق تشکیل شد. در سال ۱۳۴۷ با روی کار آمدن حزب بعث در عراق، تنش بین ایران و عراق شدت گرفت و بعثیهای عراق هم به حمایت سیاسی، مالی، تبلیغاتی و نظامی از این تشکل پرداختند و به تأسیس شاخه نظامی آن «ارتش آزادیبخش بلوچستان» همت گماردند. بهجز عراق و سوریه، کشور مصر و شیوخ کشورهای خلیج فارس هم از بلوچهای ناراضی ایرانی حمایت کردند. جبهه آزادیبخش بلوچستان در بغداد استقرار یافت. بنیانگذاران مهم این تشکیلات جمعه خان (رئیس سابق آکادمی بلوچی در کویته)، عبدالصمد بارکزهی (نویسنده شاعر)، میر عبدی خان (حاکمی از طایفه سردارزهی)، موسی خان (فرد برجستهای از طایفه لاشاری) و رحیم زردکوهی بودند. هدف اصلی این سازمان ایجاد یک بلوچستان بزرگ مستقل بود. برای رسیدن به چنین هدفی جبهه آزادیبخش بلوچستان از روشهای نظامی علیه دولت مرکزی ایران استفاده میکرد.
عبدی خان به همراه جمعه خان برای مدتی در بغداد زندگی میکردند. در آن سالها ناراضیان بلوچ در پایگاههای این جبهه در عراق آموزش میدیدند و سپس برای انجام اقدامات تروریستی در پاکستان مستقر میشدند. حزب بعث عراق در مبارزه با شاه ایران یک ائتلاف متشکل از گروههای زبانی، قومی و مذهبی ایرانی به وجود آورده بود. به این منظور سرلشکر پناهیان، عضو سابق ارتش ایران و فرقه دموکرات آذربایجان و حزب توده، یک گروه سیاسی به نام «جبهه ملی خلقهای ایران» در بغداد تشکیل داد. این گروه شاخهای به نام «حزب دموکراتیک بلوچستان» به وجود آورد.
در سال ۱۳۵۰ مجموعه اقدامات خصمانه کشورهای عربی و بهخصوص رژیم بعثی عراق علیه تمامیت ارضی ایران و همچنین به ثمر نشستن تلاشهای تجزیهطلبان در پاکستان شرقی و تشکیل کشور بنگلادش و همزمان با آن پیروزی حزب عوام ملی بلوچ در اولین انتخابات آزاد ایالتی بلوچستان پاکستان که ایده سرکوبشده استقلال بلوچستان دوباره قوت گرفت، ایران نسبت به فعالیتهای جبهه آزادیبخش بلوچستان احساس خطر کرد. در نتیجه، دولت مرکزی وارد عمل شد. از یکسو به مبارزه با جبهه آزادیبخش بلوچستان جهت سرکوب آن متوسل شد و از سوی دیگر برای رسیدن به مصالحه با رژیم بعثی عراق بهعنوان بزرگترین حامی این جبهه دست به کار شد. سال ۱۳۵۴ که قرارداد الجزایر بین شاه و صدام امضا شد، حدود پنج سال بود که بلوچستان هر از گاهی صحنه اقدامات تروریستیای بود که خوانین بلوچ مستقر در پایگاههای امنشان در پاکستان عامل آن بودند. با امضای قرارداد الجزایر ضربهای کاری به جبهه آزادیبخش بلوچستان که فاقد پایگاه داخلی بود وارد شد. بر اساس آن قرارداد هر دو کشور توافق کردند از گروهای مخالف علیه یکدیگر حمایت نکنند؛ شاه از حمایت کردهای مخالف صدام و صدام هم از حمایت بلوچهای مخالف شاه دست کشیدند.
از میان رهبران جبهه آزادیبخش بلوچستان تنها کسی که تصمیم به ادامه مبارزه گرفت رحیم زردکوهی بود. او گروهی تشکیل داد و مبارزه خود را ادامه داد، اما بهزودی ارتش او را به همراه برخی از دوستانش دستگیر کرد و در زندان کرمان زندانی شد. در آشفتگی اواخر انقلاب مردم به زندانها حمله کردند و زندانیان را آزاد کردند. در نتیجه رحیم زردکوهی نیز آزاد شد. او به بلوچستان بازگشت و گروه خود را با نام «بلوچستان راجی زرومبش» سازماندهی مجدد کرد و از نو و این بار علیه یک انقلاب مردمی شروع به کار کرد.
زردکوهی با این شعار که فرقی نمیکند چه کسی در تهران حکومت کند، برای بلوچ استقلال تنها راهحل است، شروع به اقدامات راهزنی و ترور پاسداران کرد. در سالهای اخیر، برخی از تجزیهطلبان که سعی در دامن زدن به تروریسم در بلوچستان را دارند در توجیه راهزنیهای رحیم زردکوهی مینویسند: «بستن راه و مصادره اموال افراد فارس و غیربلوچ توسط رحیم زردکوهی و یارانش یک شیوه از مبارزه ملی برای دور نگه داشتن افراد غیربلوچ از بلوچستان بوده است!». او در تیرماه سال ۱۳۵۸ پیامی به سازمان دموکراتیک مردم بلوچستان که تشکیلاتی چپگرا بود میفرستد و میخواهد با رهبری سازمان دیدار و گفتوگو کند. در دیدار دو تن از رهبران سازمان دموکراتیک مردم بلوچستان با او، رحیم زردکوهی اظهار تمایل به همکاری کرده و میگوید محمدخان میرلاشاری هم از او خواسته است تا با او همکاری کند. ظاهراً مشارکت او در رهبری سازمان پذیرفته نمیشود، ولی نوعی همکاری بین رحیم زردکوهی با سازمان دموکراتیک مردم بلوچستان آغاز میشود. رحیم زردکوهی در ۵ دی سال ۱۳۵۸ توسط سپاه پاسداران ایرانشهر محاصره و کشته شد. دو روز بعد در ۷ دیماه در جاده ایرانشهر عدهای از عناصر ضد انقلاب به مینیبوس حامل پاسداران حمله و سه نفر را شهید کردند. مهاجمان از نیروهای رحیم زردکوهی در ایرانشهر بودند.
اگر تا پیش از انقلاب این خوانین بلوچ بودند که با حمایت خارجی و با استفاده از خاک پاکستان دست به اقدامات تروریستی در بلوچستان میزدند، پس از انقلاب و به دنبال ناکامی نیروهای چپ در بسیج مردم بلوچستان تحت شعارهایی نظیر خودمختاری تعداد زیادی از فعالان سازمانهای مارکسیست، فعالیت خود را در پاکستان متمرکز کردند. این فعالیتهای ناکام که در سالهای ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۴ در پاکستان مجدداً سازماندهی و مدت کوتاهی پیگیری شد عبارت بودند از دور دوم فعالیت جنبش آزادیخواهان بلوچ (دور اول یک تلاش برای ایجاد جبههای از جانب فعالین بامئی استار و راه کارگر در اواخر سال ۱۳۶۰ در ایران بود)، اندکی بعدتر راجی زرمبش (در آن زمان جنبش خلق بلوچ که تلاشی از طرف عدهای از منشبعین جنبش آزادیخواهان بلوچ/ بامئی استار و عدهای از هواداران سازمان پیکار بود. گفته میشود دو تشکل دیگر هم در تلاش سازماندهی مبارزه مسلحانه علیه رژیم جمهوری اسلامی تا اینجا بودند. در آن زمان رژیم بعثی عراق مجدداً تلاش میکرد از طریق جمعه خان (از رهبران اسبق جبهه تحریر بلوچستان) بین گروههای متمایل به جنگ مسلحانه هماهنگی ایجاد کند و امکانات مالی و تسلیحاتی را از کانال رهبری چند خان که در هسته آنها محمدخان میرلاشاری و میرمولداد سردارزهی قرار داشتند توزیع کنند. بهرغم بهرهمندی گروههای تروریست از مزیتهای جغرافیایی پاکستان در دسترسی راحت به اهدافشان در داخل خاک ایران و فرار سریع و پناه بردن به خاک پاکستان، خوشبختانه بهدلیل همراهی مردم بلوچ با حکومت مرکزی، هیچ توفیقی نصیب تروریستها نشد.
پس از ناکامی چند دهه فعالیت تروریستی خوانین و نیروهای چپگرا، از بیست سال پیش به اینسو، این نیروهای مذهبی قومگرای بلوچ هستند که بخت خود را برای رسیدن به اهداف سیاسی از طریق تروریسم دنبال میکنند. اتفاقی نیست که این گروهها هم جغرافیای پاکستان را برای فعالیتهای خود مناسب تشخیص دادهاند. مطمئناً امکان دسترسی به خاک ایران تنها دلیل این انتخاب آنها نمیتواند باشد؛ چراکه تروریستها اساساً همه توان عملیاتی خود را مدیون کشورهای پاکستان و افغانستان هستند که به دلایل مذهبی و قومی از آنها در آنجا حمایت میشود. گروهای تروریستی در افغانستان و پاکستان که بهصورت شبکهای عمل میکنند، چنان درهمتنیده شدهاند که در بسیاری مواقع اطلاعات و حتی نیروها و تسلیحات خود را هم در اختیار دیگر گروههای همسو قرار میدهند. گروه جندالله که در سال ۱۳۸۲ توسط عبدالمالک ریگی بنیانگذاری شد نهتنها از حمایت طالبان و القاعده و سازمانهای افراطی ضد شیعه پاکستان نظیر لشکر جهنگوی برخوردار بود، بلکه سازمانهای تجزیهطلب بلوچستان پاکستان هم حامی او بودند. چند روز پس از آنکه عبدالمالک ریگی در ۳۰ خرداد ۱۳۸۹ اعدام شد در شهر کراچی پاکستان تظاهراتی در اعتراض به اعدام رهبر سابق گروه جندالله، برگزار شد. تظاهرکنندگان ضمن حمایت از دیدگاههای وی، علیه حکومت ایران شعار دادند.
تظاهرات در کراچی توسط «جبهه ملی بلوچ» که خود را یک سازمان مدافع حقوق اقلیت بلوچ در پاکستان میخواند سازمان داده شده بود. تظاهرکنندگان تصویر بزرگی از عبدالمالک ریگی را به همراه داشتند. عبدالوهاب بلوچ، رهبر جبهه ملی بلوچ، جندالله را یک سازمان ملیگرای حامی حقوق اقلیت بلوچ در ایران توصیف کرد. عبدالوهاب بلوچ گفت جبهه ملی بلوچ با گروه جندالله در تماس است و این دو سازمان در نظر دارند جبهه متحدی را برای حمایت از حقوق اقلیت بلوچ در ایران و پاکستان تشکیل دهند. خبرنگاران در گزارش خود از کراچی نوشتند این نخستین باری است که یکی از گروههای ملیگرای بلوچستان پاکستان با یک گروه خارجی اعلام همبستگی میکند. از سوی دیگر دو سال و نیم قبل گزارشهایی مبنی بر همکاری نزدیک جیش العدل و شبکه حقانی شنیده شد.
همزمان با نزدیک شدن نیروهای طالبان به هرات، گزارشهایی مبنی بر انتقال گروهی بزرگ از بلوچهای ایرانی مسلح وابسته به جیش العدل از راه پاکستان به ولایتهای هرات و نیمروز میرسید. ورود آنها به منطقه با حمایت شبکه حقانی ممکن شده بود. با توجه به نزدیکی شبکه حقانی با سازمان اطلاعات ارتش پاکستان، میتوان به ارتباط تنگاتنگ جیش العدل و ارتش پاکستان پی برد. مسئلهای که اهداف ژئوپلیتیک پاکستان از گسترش تروریسم در منطقه را تأیید میکند.
شامگاه سهشنبه ۲۶ دیماه، ایران دو مقر «مهم» متعلق به گروه «جیش العدل» را در خاک پاکستان هدف قرار داد که توسط «موشک و پهپاد» مورد اصابت قرار گرفتند و منهدم شدند. منطقه هدف قرار گرفته منطقهای به نام «کوه سبز» در استان بلوچستان پاکستان است که یکی از بزرگترین مقرهای این گروه مسلح در آن منطقه است. در پی این حمله، پاکستان سفیر خود را از تهران فراخواند و از سفیر جمهوری اسلامی ایران در پاکستان خواست از بازگشت به محل مأموریت خود خودداری ورزد. وزارت خارجه پاکستان در بیانیهای هشدار داد که نقض حریم هوایی پاکستان «کاملاً غیرقابل قبول» بوده و میتواند «عواقب جدی» به دنبال داشته باشد.
دو روز پس از حمله ایران، پاکستان در واکنش به حملات به خاک پاکستان، حملات تلافیجویانهای با رمز عملیات «مرگ بر سَرمَچار» علیه هفت هدف نهاد آزادیبخش بلوچستان انجام داد. به گفته وزارت خارجه پاکستان، ارتش این کشور در بامداد پنجشنبه ۱۸ ژانویه حملات نظامی هدفمندی را علیه «مخفیگاههای تروریستها» در استان سیستان و بلوچستان ایران انجام داد که در جریان آن، «تعدادی تروریست کشته شدند».
روابط عمومی ارتش پاکستان هدفهای حملات در داخل ایران را پایگاههای «ارتش آزادیبخش بلوچستان» و «جبهه آزادیبخش بلوچ» معرفی کرده و گفته است این گروهها به «عملیات تروریستی» در داخل خاک پاکستان مبادرت کردهاند. در بیانیه وزارت امور خارجه پاکستان آمده بود این کشور کاملاً به حاکمیت و تمامیت ارضی ایران احترام میگذارد و «تنها هدف از اقدام امروز تأمین امنیت و منافع ملی خود پاکستان بوده که در درجه اول اهمیت قرار دارد و قابل خدشه نیست.»
پیشتر اسلامآباد در بیانیهای شدیداللحنی با محکوم کردن حملات موشکی و پهپادی ایران به پایگاههای گروه جیش العدل در داخل خاک پاکستان، آن را «نقض حریم هوایی» خود توصیف کرده و در مورد پیامدهای آن هشدار داده بود.
فعالیت گروههایی مانند جندالله و جیش العدل در پاکستان مسئله پنهانی نبوده است و بارها خبرگزاریها و تلویزیونهای جهان با تهیه مصاحبه و مستند در این باره گزارش دادهاند، اما ادعای پاکستان مبنی بر بیتفاوتی ایران نسبت به برخورد با پایگاههای ارتش آزادیبخش بلوچستان در خاک ایران قابل پذیرش نیست؛ چراکه همانطور که در تظاهرات محکومیت اعدام عبدالمالک ریگی در کراچی گفته شد این سازمانها از متحدان سازمانهای تروریستی بلوچهای ایرانی محسوب میشوند و ایران به یک اندازه در برابر آنها در حال مبارزه است، درحالیکه جیش العدل نهتنها موضع خصمانهای نسبت به پاکستان ندارد، بلکه به فرمان ارتش پاکستان و هماهنگی شبکه حقانی در تهاجم به هرات نیز مشارکت کرده بود.
پاکستان که در پنجاه سال گذشته در صدد بهره بردن از تروریسم برای رسیدن به مقاصد سیاسی، اقتصادی، جغرافیایی و امنیتی خود بوده است به هیچیک از اهداف خود نرسیده است و در حال حاضر با به قدرت رسیدن دوباره طالبان در افغانستان، بهشدت از ناحیه تروریسم آسیبپذیر شده است. این کشور در سال ۲۰۲۳ جهشی نگرانکننده از حیث قربانیان حوادث خشونتآمیز به ثبت رسانده است. در جریان ۷۸۹ فقره حمله تروریستی و عملیات ضد تروریستی در این کشور، در سال میلادی گذشته یک هزار و ۵۲۴ نفر کشته و یک هزار و ۴۶۳ تن زخمی شدند. ولایتهای خیبر پشتونخواه و بلوچستان مراکز اصلی وقوع حوادث خشونتآمیز بودهاند، بهطوریکه بیش از ۹۰ درصد تمام مرگومیر و ۸۴ درصد حملات در این ولایتها اتفاق افتاده است.
پاکستان که در گذشته با فرافکنی، دست هند دشمن سنتی خود را پشت همه اقدامات تروریستی در کشورش معرفی میکرد، از حدود یک سال پیش، حکومت طالبان را هم (البته بهدرستی) به حمایت از تروریستهای داخلی متهم میکند و با حوادث مرزی اخیر این فرصت را یافته است که ایران را هم (به دروغ) به لیست کشورهای حامی تروریستهای پاکستانی اضافه کند! اگرچه در کوتاهمدت ادعاهای کشورها مبنی بر سرچشمه گرفتن تروریسم داخلی از حمایتهای خارجی میتواند برای افکار عمومی قانعکننده به نظر بیاید، اما در درازمدت راهی جز اعتراف به وجود بستر تروریسم در داخل کشور نیست. در بین نظریههای تبیینکننده تروریسم، نظریه محرومیت نسبی، تروریسم را نتیجه وجود محرومیت یا احساس محرومیتهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در مقیاس ملی میداند. همچنین هنگامی که یک گروه هویت خود را از سوی دیگران در خطر ببیند، احتمال انجام عملیات تروریستی شدت پیدا میکند.
در حال حاضر که تروریسم بهعنوان یک مقوله «ژئوپلیتیک» محسوب میشود که در روابط و رقابت دولتها در سطح منطقهای و کشمکش میان قدرتهای جهانی، بهعنوان ابزار رسیدن به قدرت و منافع ملی مورد استفاده قرار میگیرد، دستاوردی جز از بین رفتن امنیت در منطقه و بهخصوص عقبماندگی برای کشورهایی که کانون جغرافیایی تروریسم را تشکیل میدهند به همراه نداشته است.
اینک ضروری است با درک اهمیت توسعه صلحمحور، در رژیمهای امنیتی و رفتارهای ژئوپلیتیکی تغییر و تحولی در جهت غالب ساختن گفتمان صلح و عدالت جهانی ایجاد شود. مبارزه کشورهای منطقه با تروریسم نیز بهعنوان مقوله ژئوپلیتیک، میتواند با رعایت مناسبات حقوق بینالملل به ابزاری برای توسعه همکاریهای منطقهای تبدیل شود و به گسترش گفتوگوهای منطقهای، تشنجزدایی و اعتمادسازی در بین همسایگان منجر شود.