بدون دیدگاه

کارگزار کژپیمان و فساد ساختاری

رضا مجیدزاده

پژوهشگر توسعه/ اندیشگاه طرح هزاره

 

دیباچه

داستان‌های فولکلور فقط برای پندآموزی فردی نقل نشده‌اند، بلکه حاوی مدل‌های رفتاری-ساختاری برگرفته از واقعیت جامعه هستند. به دیگر سخن، داستان‌سرایی حالتی توصیفی و اثباتی از جهان پیرامون دارد و مفاهیم پایه ذهن درباره چیستی جهان را شکل می‌دهد. بخشی از این داستان‌ها به رابطه انسان و طبیعت اختصاص داشت و بخشی دیگر به رابطه انسان با انسان می‌پرداخت. طی تکامل تاریخی و در خلال این داستان‌سرایی، طرح‌واره‌های ذهنی و کدهای فرهنگی-رفتاری از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شد. داستان‌سرایی به انسان اجازه داد تا جهان پیرامون خود را شبیه‌سازی کند و راهبردهای مختلف را در موقعیت‌های گوناگون متصور شود؛ این کار به انتقال تجربه و کاهش نااطمینانی درباره محیط طبیعی یا انسانی نیز کمک می‌کرد و شکلی نخستین از تئوری‌پردازی اجتماعی بود. رستم ایرانی، قاطینای آشوری، گیلگمش سومری و هرکول یونانی به تعبیر روان‎شناسانی مانند فروید و یونگ، ناخودآگاه جمعی جوامع باستانی هستند که نقل آن‌ها، عکس برخی از داستان‌ها و افسانه‌ها، فقط کارکرد سرگرمی ندارد بلکه تصویری از چالش‌های پیش‎روی انسان در رویارویی با طبیعت و انسان‌های دیگر، فلسفه زندگی و مقصد آن و ارزش‌ها را ارائه می‌دهد. این کهن‌الگوها، شامل هر دو جنبه الگوی نگرش به جهان و کنش هستند. می‌توان از مهم‌ترین آن‌ها به داستان چوپان دروغگو اشاره کرد. درواقع، داستان فولکلور «چوپان دروغگو» نمونه‌ای باستانی از مسئله مدرن کارگزار-کارفرماست. در نسخه اصلی داستان فولکلور چوپان دروغگو، چوپانی چند بار به ‌دروغ اهالی روستا را بیم می‌دهد که گرگ‌ها به گله زده‌اند، اما اهالی هیچ اثری از گرگ نمی‌یابند اما دوباره گله را به او می‌سپارند! درنهایت، روستاییان دیگر به بانگ «آی گرگ» اهمیتی نمی‌دهند و گرگ‌ها گله را می‌درند. می‌توان از زاویه دیگری هم به این داستان نگریست: به زبان نظریه بازی‌ها و نظریه قرارداد، چوپان، کارگزار و مستخدم روستاییان است، اما رفتار او برای کارفرمایانش بهینه نیست. نکته مهم دیگر این است که عکس مدل مرسوم کارگزار-کارفرما، نوع چوپان از اهالی پنهان نیست که دچار دو معضل مشهور کژمنشی و کژگزینی شوند بلکه آن‌ها از دروغ چوپان، آگاه شده‌اند و باز هم به او اجازه گله‌داری را می‌دهند. روابطی که با ابعاد فساد موجود در اقتصاد سیاسی ایران، همخوانی بالایی دارد و به نظر می‌رسد که بسط مفهومی آن به شناخت مشخصه‌های فساد ساختاری در ایران کمک می‌کند.

مدل کارگزار کژپیمان

وقتی اعتماد و اطمینان در میان شهروندان و مدیران و سیاست‌گذاران (کارفرمایان و کارگزاران) وجود نداشته باشد آنگاه تکمیل‌‎کنندگی در فعالیت‌های آن‌ها ریشه نمی‌گیرد و هر کسی دنباله‌روی منفعت کوتاه‌مدت خود می‌شود. به دیگر سخن، سی مرغ بدون سرمایه اجتماعی نمی‌توانند سیمرغ را شکل بدهند. در این چارچوب، در کشورهای رو به توسعه، مدلی از رابطه کارگزار-کارفرما به چشم می‌خورد که می‌توان آن را کارگزار کژپیمان نامید. به زبان ساده، یک کارفرما (در اینجا روستاییان) در پی استخدام کارگزاری (چوپان) هستند تا گله را به او بسپارند و در ازای خدمت او مزدی دهند. دو معضل ممکن است رخ دهد: کژمنشی و کژگزینی. بدین معنا که چوپان خصوصیات و ماهیتی از خود را به‌عمد از آن‌ها پنهان کند و به خاطر این پنهان‌کاری هزینه‌ای گزاف بر روستاییان تحمیل شود. برای نمونه، اگر چوپانی بیماری خاصی داشته باشد که نتواند بانگ بلند سر دهد و روستاییان این را ندانند، به هنگام حمله گرگ‌ها چوپان نمی‌تواند وظیفه خود را به‌درستی انجام دهد و احتمال دارد کل گله دریده شود؛ اما کژگزینی این است که انتخاب معکوس یا نادرست به خاطر اطلاعات غلط چوپان به روستاییان اتفاق بیفتد و چوپانی نابکار، کنترل گله را به دست گیرد. در دنیای تئوری و دست‌کم دنیای اقتصاد و مالیه که امکان آزمودن کارگزار هست، این معضلات کمتر می‌شود؛ مانند الزام متقاضیان بیمه به آزمایش سلامت توسط شرکت‌های بیمه؛ اما در دنیای عملی و به‌خصوص جهان سیاست، ممکن است خصوصیات و ترجیحات کارگزاری برای کارفرمایانش روشن هم باشد اما کنترل منابع را به عهده گیرد؛ در اینجا معضل کارگزار کژپیمان بروز پیدا می‌کند؛ اما در بلندمدت که هزینه‌های نابکاری چوپان یا کارگزار مشخص می‌شود، چرا باز هم چوپان بر مسندش می‌ماند؛ شاید کلید معما در بازدهی کاذب یا شبه‌بازدهی است که چوپان به روستاییان وعده می‌دهد یا این‌طور نشان می‌دهد که بازدهی بالایی داشته است. برای نمونه چوپان ممکن است با ارسال مستمر سیگنال راست یا دروغ حمله گرگ‌ها بخواهد این باور را در روستاییان ایجاد کند که گرگ‌ها همیشه در کمین گله هستند و از این طریق، ارزشی بیشتر از مزد خود را بابت این ریسک یا بابت مقابله با آن دریافت کند. در عوض تحمل این هزینه اضافی، روستاییان باور می‌کنند که گوسفندانشان با خطری رویارو نیستند! دستاورد کاذب، یکی از مهم‌ترین ریشه‌های ادامه کار کارگزار کژپیمان است. دستاورد کاذب بدین معناست که کارگزار کژپیمان، فهرستی از دستاوردها را به کارفرما ارائه می‌دهد تا کژکاری او در چشم‌پوشی عامدانه از دستاورد اصلی، کم‌اهمیت جلوه داده شده یا نادیده گرفته شود. بدین‌سان، جامعه متشکل از سی مرغ است که به‌واسطه پنهان‌کاری، کارگزاران حکومتی پنهان‌کار یا بخش غیررسمی بزرگ، از سیمرغ، فاصله زیادی دارند. در چنین بستری، زور و تبعیض دو عامل مهم در جلوگیری از اطمینان و اعتماد گروه‌های مختلف به یکدیگر است چون کارگزاران کژپیمان، گروه‌های خودی را تشکیل می‌دهند تا به‌واسطه تسهیم آن‌ها در منابع رانت، قوه خشونت آن‌ها را به نفع خود، مهار بزنند و در نتیجه، گروه‌هایی در زمره غیرخودی قرار داده می‌شوند.

بنابراین، کارگزار کژپیمان در ظاهر، کارگزار شهروندان است اما در اصل، کارگزاری کارفرمای دیگری را به عهده دارد که منابع صندوق رانت را در اختیار دارد. در اصل، این کارگزار به سبکی دودوزه‎بازی می‌کند؛ برای شهروندان، دستاوردهای کاذب ارائه می‌دهد تا همراهی یا سکوت آن‌ها را به دست آورد و با عباراتی نظیر «در عوض، امنیت دارید» به آن‌ها نشان دهد که وجودش آن‌ها را محافظت می‌کند، اما برای کارفرمای اصلی خود، دستاورد واقعی دارد و در وقت لازم، کارفرمای اصلی او را قربانی می‌کند تا فساد ساختاری فقط تا سطح این کارگزار برملا شود. فهرست بلندی از این دست کارگزاران فاسد وجود دارد که قربانی کارفرمای اصلی شده‌اند!

از نظر تاریخی، در دوران مدرن، نفت به منبع رانتی قابل‌توجهی تبدیل شد. وابستگی به مسیر نهادهای حامی اقتصاد سیاسی رانتی ایران از یک طرف و تکثیر نوع شاهین در جمعیت ایل (زورمندترین و زورگویی در ایل) که با مناطق شهری پیوند یافته بود نیز از طرف دیگر، غلبه شاهین بودن در دوران مدرن را امکان‌پذیر ساختند؛ البته صندوق رانت جدید به‌گونه‌ای بود که تسلط یک نیروی متمرکز را فرامی‌خواند. از این‌رو شاهین بزرگ به‌تدریج بزرگ‌تر می‌شد چون می‌توانست به‌واسطه رانت نفت، نیروی نظامی قوی‌تری را در پیرامون خود قرار دهد. به این ترتیب، در دوره مدرن نیز اعطای امتیازات مربوط به فعالیت‌های اقتصادی و دخالت افراد نیروی نظامی، به‌صورت چسب رانت درآمد. دخالت نیروی نظامی به معنای تداوم دسترسی محدود به سازمان و حقوق مالکیت برای کل جمعیت است. به این ترتیب شکل جدیدی از ساختار اقتصاد سیاسی رانتی در اقتصاد ایران شکل گرفت. وجود این منبع رانت باعث شد تا افراد خلاق به سمت دسترسی اختصاصی به منابع ناشی از فروش نفت رقابت کنند. رقابت آن‌ها و بزرگی اندازه صندوق رانت به این معنا بود که کارگزاران می‌توانستند به‌واسطه تسهیم اندکی از منابع صندوق رانت نفت با دیگر شهروندان درجه اول تا درجه آخر، احتمال خروج و اعتراض آن‌ها نسبت به سیستم را بکاهند؛ بنابراین کارگزار می‌توانست نگران تکرار دورهای بازی نباشد. چنین رابطه‎ای به بروز بیماری هلندی در دهه ۱۳۸۰ منجر گشت. روند تاریخی به‌واسطه سیاست‎های جانشینی جبری جمعیت مقلد و مطاع در عوض جمعیت متفکر و تحول‌خواه در لایه‌های مدیریتی، به‌ویژه از اواخر دهه ۱۳۸۰ تقویت شد. به دیگر سخن نفت در بستر شکست هماهنگی در اقتصاد ایران به سمت بهینه اجتماعی، وارد معادلات سیاسی و اقتصادی شده و انگیزه فساد اقتصادی را تشدید کرده است. مقایسه چنین روندی با شاخص‎های فساد کشوری مانند نروژ نشان می‎دهد که نسبت به‌اصطلاح احساسی نفرین منابع، عبارت شکست هماهنگی، قابلیت تبیینی بالاتری دارد؛ به عبارت دیگر می‎توان در کنار نفت به ساختار نهادهای تاریخی مشابه، به‌عنوان مبنای تقویت فساد متمرکز شد و علت فساد اقتصادی را فرافکنی نکرد. این بستر تاریخی به تکثیر کارگزاران کژپیمانی انجامیده است که در نتیجه دو رخداد تحریم‌های بین‌المللی و عدم تصویب لوایح FATF و ضعف شدید شفافیت به‌تبع آن، برازش بهتری با محیط کنش پیدا کرده‌اند.

 

کارگزار کژپیمان و فساد

از منظر ساختاری، روابط فاسد یا بروز فساد در دو سطح رخ می‌دهد و در هر دو سطح منابع ملی غارت می‌شود: یک سطح بازی تودرتویی است که دو کارفرمای مستقیم یا اصلی و غیرمستقیم دارد؛ مردم یک کشور یا منطقه و نمایندگان یا مقامات آن‌ها. کارگزار این بازی نیز فرد یا سازمانی است که به‌صورت مستقیم تحت نظارت کارفرمای اصلی یا به‌صورت انتصابی توسط کارفرمای فرعی که خود کارگزار (وکیل) مردم است انتخاب می‌شود و مردم حق کنترل منابع را به‌صورت دوره‌ای به ایشان داده‌اند. شناسایی فساد در این سطح، بر اساس بروز مستمر نابهینگی منافع کارفرمایان یا شهروندان است که در قالب ارقام هنگفت، رخ می‌دهد. اگر مقابله با فساد در این سطح به صرف کارگزاران کژپیمان، محدود شود آنگاه احتمال دارد که عزم مقابله با فساد جدی نباشد و کارفرمایان فرعی (مقامات بالادست کارگزار) با مجازات کارگزار از خود رفع اتهام کنند یا برای خود مصونیتی ایجاد کنند؛ یا تقسیم قلمروی جدیدی در عرصه قدرت شکل می‌گیرد و گروهی که به‌تازگی چیره شده و مشغول پاک‌سازی کارگزار فاسد گروه پیشین است تا کارگزار خود را بر مسند نشاند؛ یا هدف جلوگیری از اعتراضات اجتماعی دنبال می‌شود. مقابله جدی با فساد در این سطح، نیازمند شفافیت در روال حقوقی-قضایی، دادگاه‌های علنی برای کارگزاران فاسد و امکان آزاد مطالعه پرونده آن‌ها برای شناخت ریشه‌های فساد در سطح بالا به همراه لایه‌هایی از پایش مستمر توسط سازمان‌های مردمی یا نمایندگان مردم است. نوعی از فساد هم در قالب رشوه یا درخواست‌های غیرقانونی مانند شیرینی یا پول چایی در سطح روابط بین مقامات و مردم وجود دارد. بر اساس باور عمومی دریافت خدمات دولتی یا عمومی وابسته به پرداخت رشوه یا شیرینی است که این رفتاری خودتقویت‌کننده است و برای مقابله با آن باید در کنار نظارت مستمر مقامات در قالب لایه‌های نظارتی مستقل و پاسخگو به مردم، برخوردی قاطع با دریافت‌کنندگان رشوه صورت پذیرد تا باور نیاز به پرداخت رشوه در بلندمدت رفع شود.

هر دو نوع فساد، به تکثیر گونه کژپیمان از کارگزار می‌انجامد و تکثیر گونه کژپیمان، بستر را برای گرفتاری در وضعیت معمای چوب‌بُرها ایجاد می‌کند. حتی فردی مانند غازان خان نیز که به ظاهر اصلاحاتی را انجام می‌دهد، کارگزاران کژپیمانش (سرداران محلی) را موظف می‌کند تا در باج و خراج، سخت‌گیری را کمتر کنند و حواله‌های باج و خراج، منظم‌تر شود. درواقع او برای جلوگیری از اتمام آش درون دیگ و تضمین استمرار غارت، کارگزاران کژپیمان را مجازات می‌کند اما در سیستم حکمرانی خود، اصلاح بنیادینی انجام نمی‌دهد! هرچند این گزاره به معنای ارزیابی نیت یا شخصیت فردی غازان خان یا هر حکمران دیگری نیست بلکه این واقعیت را منعکس می‌سازد که انگیزه نفع فردی در هر شرایطی، حتی در بازترین نظم‌های دسترسی به حقوق مالکیت، به قوت خود باقی است و تا وقتی حاکمیت قانون مستقر نشود و نظامیان در کنترل نهادها و سازمان‌های مدنی درنیایند، وضعیت فساد افسارگسیخته به‌صورت پایدار، اصلاح نمی‌شود.

از منظر تحلیلی وجود فساد و استمرار آن نشانگر جریانی از بازی هماهنگی است که در آن افراد جامعه خواه عامل دولتی و خواه کارفرما یعنی مردم در تعادل (فساد، فساد) گرفتار مانده‎اند و این تعادل در طی زمان به یک فرهنگ، تبدیل شده است؛ بنابراین، کارگزار کژپیمان می‌داند که حضورش در این مسند، موقتی است و از این‎رو، برداشت شخصی خود را حداکثر می‌کند؛ در رابطه با شهروندان نیز انتظار رشوه و فساد دارد و مردم نیز بر این باورند که بدون رشوه، کاری پیش نمی‎رود و از قبل خود را برای پرداخت رشوه آماده می‎کند! در بازی‎های هماهنگی، بازی گذشته به هدایت بازی آتی گرایش دارد. به این ترتیب ساختار انگیزشی و اطلاعات دریافتی از کارایی اجرا در میزان پایبندی بازیگران مختلف به قواعد، نقش بسیار تعیین‌کننده‌ای دارد. به‌ویژه در سطح تحلیل توسعه می‌توان چنین انگاره‌ای را در قالب وجود لایه‌های مستقل و خصوصی، برای کنترل مقامات دولتی و حکمرانی و تضمین شفافیت در نظر گرفت تا علاوه بر سهولت کشف و مجازات تخلف، پایبندی او به قواعد را محتمل‌تر سازد. به‌عنوان نمونه صرف اتکا به سیستم انتخابات، از چنین کارایی برخوردار نیست. انتخابات در بهترین حالت تنها ترجیحات جامعه را به تصویر می‎کشد و از این‎روی خطای سیستم در مرحله اجرا هنوز امکان بروز دارد. در عوض نهادها و سازمان‌های نظارتی خصوصی و مستقل از حکمرانی هستند که امکان شفافیت، کنترل و کاهش خطا یا فساد را به حداقل می‎رسانند.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط