بدون دیدگاه

کالایی‌شدن حقیقت؛ راه دشوار برگشت به حقیقت

 

علی بیاتی

 

اگر بگوییم حقیقت مرده است، آیا کلامی به‌گزاف گفته‌ایم؟ اگر از دوران پساحقیقت سخن بگوییم چطور؟ دوران پساحقیقت طنین تبلیغاتیِ جذابی دارد، اما این تنها ایراد آن نیست؛ زیرا پساحقیقت طنین دیگری نیز به همراه دارد، گذشتن از حقیقت و مرگ آن.

مرگ حقیقت را باید به شکلی عمیق و ژرفناک تحلیل کرد، زیرا حقیقت کالایی است که هرکسی مدعی داشتن آن است و در هر دکان و مغازه‌ای یافت می‌شود؛ گویی در گوشه‌کنار دنیا بازار مکاره‌ای برپاشده که هرکسی در آنجا صاحب حقیقت است و مشغول فروش آن به بهایی هرچه گران‌تر، به‌طوری‌که بازار آزاد صنعت‌وتجارت، تبدیل به بازار آزاد حقایق ‌و ارزش‌ها شده است. در اینجاست که حقیقت از درون فاسد شده و می‌میرد، از فشار نوشته‌های بی‌محتوا و حقایق نصفه‌ونیمه، گزارش‌های سطحی و اخبار تحریف‌شده وضع چنان شده که حقیقت درون در چنین ملغمه آشوبناکی تجزیه و هضم شده و اجزای آن هم قابل شناسایی نبوده و مضمحل شده است. از چنین دورانی، به دوران پساحقیقت تعبیر می‌کنند.

دورانی که گفت‌وگو درباره حقیقت برای هیچ‌کسی خوشایند نیست، بلکه هرکسی خواهان مالکیت آن است، چنان‌که حقیقت، مانند کالایی شده که با پرداخت وجه و گروگذاشتن اعتباری، می‌توان مالک آن شد و زمانی هم که مالک آن شدی، تمامی جواب‌ها در همان انبانِ حاویِ حقیقت جای دارد. این حقیقت از قدرت و ثروت تا گزارش‌های روزانه سایت‌های اینترنتی سطحی را در برمی‌گیرد. هرکسی برای بیان گفته‌ها و افکار پریشان ذهن خود منبعی دارد و در این میان برای اندیشیدن و تفکر مستقل جایی وجود ندارد. هر سوژه شناسا، نیازی به شناسایی و کسب تجربه ندارد، آموزش یا دانشی را طلب نمی‌کند، بلکه حقیقت را مالک است و در هر سؤالی که دیگران از وی داشته باشند، پاسخی دم‌دستی و سرراست آماده دارد و نیازی به فکر‌کردن نمی‌بیند و از آن مهم‌تر، هیچ‌گاه گزاره گناه‌آلوده «من نمی‌دانم!» از دهان وی شنیده نخواهد شد. در این میان این پرسش هیچ‌گاه کهنه نمی‌شود که از خود بپرسیم من کجای این جریان ایستاده‌ام؟ و در زندگانی خویش تا چه حدی حقیقت را معیار می‌دانم.

ندانستن گناه بزرگی است و انسان‌ها بایستی دانا باشند، اما دانستن هم مشکل است و هم زمان‌بر، چه‌بهتر که منبعی مطمئن و کالایی گران‌قیمت یا مدرکی دائمی تهیه کنیم و با این کالای خود تظاهر به دانستن کنیم که هم نیکوست و هم زحمتی ندارد. نکته جالب اینجاست که به این اعتبار همه‌ چیز را می‌دانیم و نه‌تنها یکسری مسائل مختص به موضوعاتی خاص. وقتی می‌توان با صرف هزینه‌ای حقیقت را مالک شد، چرا باید چندین سال باارزش خود را صرف تحصیل و کسب آگاهی کرد؟

کورت وونگات در آغاز این عصر گفت: «با من از حقیقت حرفی نزن، من هم با تو از حقیقت حرفی نخواهم نزد.» چنین متفکرانی مانند رورتی و فیلسوفان یا هنرمندانی که سطح حقیقت و معرفت‌شناسی را تا حدی تنزل دادند که نسبی‌گرایی و تکه‌تکه شدن حقایق و تکثرگرایی معرفتی در شکل افراطی آن، با جمله کلیشه‌ای معمولِ اغلب افراد در بحث‌ها، «این نظر شماست، نظر من این است.» به پایین‌ترین حد خود کاهش یافت. اصلاً بحث بر سر حقیقت مطرح نبود، بحث از فضیلت و ارزش‌ها، بایدها و نبایدها، همگی در گزارش‌ها و اخبار نصفه‌ونیمه شبکه‌ها و سایت‌های گوناگون خلاصه می‌شد. هیچ‌کس نیازی نمی‌بیند که برای حقیقت و دستیابی به آن تلاشی کند و اکثریت در توهم مالکیت حقیقت شناورند؛ گویی که با داشتن مدرک دانشگاهی، ثروت یا قدرت، نیازی به حقیقت و اثبات حقانیت یک استدلال نیست و استدلال‌ورزیدن و جویای حقیقت شدن فی‌نفسه امری بیهوده باشد.

در روزگار ما شکل‌گیری حقیقت در مباحثه و گفت‌وگو، مضحک و خنده‌دار است و دیالوگ معنا ندارد. مونولوگ در سطوح مختلف جامعه جریان داشته و طرفداران بسیاری دارد، کاملاً هم منطقی به نظر می‌رسد زیرا که تریبون برای سخنرانی افراد، همچون کالایی است که برای خریدش، به تخصص یا زحمت و رنج نیازی نیست بلکه بخشی از ثروت برای به‌دست آوردن آن کفایت می‌کند. عجیب است که سقراط با آن همه دانش و معرفت، همیشه و همه‌جا اعلام می‌کرد که من تنها این را می‌دانم که هیچ نمی‌دانم!

در روزگار ما شرایط برعکس شده و این جالب ‌توجه است، زیرا سوژه‌های شناسا در پیرامونمان، هم علم دارند و در عین ‌حال، همه‌چیز را بی‌کم‌وکاست می‌دانند؛ چراکه در اینترنت خوانده یا در فِلان شبکه اجتماعی دیده‌اند. چنان‌که گویی حقیقت، مانند کالایی از این دست به آن دست منتقل‌شده و تنها مالکیت آن است که اهمیت دارد. روحیه حقیقت‌جویی که محصول گفت‌وشنود فعالانه و جست‌وجوی عقلانی همراه با خود انتقادی است را در جایی نمی‌بینیم. وضعیتی که در آن به سر می‌بریم، وضعیتی نیست که عقلانیت انتقادی معرف آن باشد، بلکه چنان است که گویی عقلانیت به تعطیلات رفته و حقیقت‌طلبی رنگ‌باخته است. فضای فرهنگی و سیاسی هم از این مسئله دور نیست و این مشکل مربوط به جامعه ما، خاورمیانه و حتی آسیا نیست، بلکه انتخابات امریکا و شرایط جهانی حاکی از آن است که حقیقت در روزگار کنونی ما خریداری ندارد. فضای جهانی سرشار از ادعاهای حقیقتی است که باهم در رقابت، کشمکش یا حتی ستیزند. ادعاهایی که حضور خود را با خشم فریاد می‌زنند و سرسوزنی تردید به خود راه نمی‌دهند.

بخشی از تفاوتی که دوره ما با دوران گذشته دارد در این است که اکنون می‌توان با سرعت و بُرد زیاد، نسخه‌های متفاوتی از حقیقت را منتشر کرد، حتی نسخه‌های تک‌پاراگرافی یا تک‌جمله‌ای تأثربرانگیز، به نقل از متفکری که در تمام عمرش، آن به ذهنش خطور هم نمی‌کرده است؛ برای مثال به جملات متفاوتی از دکتر شریعتی می‌توان اشاره کرد که در فضای مجازی دست‌به‌دست می‌شوند و اکثر آن‌ها جملاتی کذب هستند که تنها برای مالکشان ارزشمندند و نه برای دیگری. اینترنت و گوشی‌های هوشمند وضعیت را دگرگون کرده‌اند و حقایقی که در گوشه‌کنار عالم تولید می‌شوند، به‌سرعتی باورنکردنی منتشر شده و بین افراد مختلف ردوبدل می‌شوند.

حجم انبوه اطلاعات در فضای معاصر باعث شده که از آن‌طرف بام بیفتیم، علتش هم این است که تعداد منابع برای دریافت حقایق آن‌قدر زیاد شده که فرد نمی‌تواند و حتی در مواردی نمی‌خواهد درباره چیزی تحقیق کند، در عوض، به وب‌سایت‌های خبررسانی‌ای که می‌شناسد مراجعه و به همان اعتماد می‌کند، همان‌هایی که سرراست و بی‌دردسر «حقیقتِ ماجرا» را بیان می‌کنند. این تناقضِ موجود در جهانی است که اجزای آن پیوندهای هرچه تنگاتنگ‌تری پیداکرده و به ایجاد توده‌هایی از مصرف‌کنندگان اطلاعات تمایل دارد. این توده‌ها، اجتماعاتی متشکل از یقین‌های به‌هم‌پیوسته شده‌اند که از لحاظ جغرافیایی پراکندگی بیشتر و به لحاظ فکری ارتباط نزدیک‌تری دارند، اما ازلحاظ محتوای مطالبی که در ذهن دارند چه می‌توان گفت؟

مشخصه نظام‌های مبتنی بر فناوری فقط فراوانی اطلاعات نیست، بلکه ویژگی مهم‌تر بازاری‌بودن است، چنین ویژگی‌ای در بخش عمده‌ای از اوضاع معاصرمان دیده می‌شود. جلب‌توجه بی‌دلیل و ناگهانی یک دانشجوی گرجستانی مثال بارزی از ظهور بازار جهانیِ حقایقی است که بی‌درنگ توجه‌ها را به سمت خود می‌کشانند. وی برای گرفتن تبلیغات اینترنتی، اخبار جعلی و تحریف‌شده‌ای از انتخابات امریکا منتشر کرد و توانست خواننده‌های فراوانی پیدا کند. اکنون در بازار مدرنِ حقیقت، حقیقت‌جویی ارزش فی‌نفسه خود را از دست داده و تابع امیال فردی و زنجیره‌های سوددهی است. نرخ حقایق با تعداد کلیک‌ها مشخص می‌شود و آن‌ها حامل تمام خواسته‌های افرادند. آن‌ها در انبوه اطلاعات فقط حقایقی را با خود به ارمغان می‌آورند که فرد به دنبالشان است و همه خواسته‌ها در این فضا برآورده می‌شوند. گفت‌وگویی جریان ندارد و گفتمانی در بین نیست و نظریه‌های رقیب ارزیابی نمی‌شوند. حقایق از کنار هم رد می‌شوند بدون اینکه تماسی باهم داشته باشند و هریک به‌سوی خریداران اختصاصی‌شان رهسپار می‌شوند. ایده سیاست‌ورزی به‌مثابه یک عمل ژرف‌اندیشانه در این روند بی‌ارزش می‌شود. ایده‌ای که انسان به اتکای آن باید، با وجود خواسته‌ها و خاستگاه‌های مختلفش دست به عمل زده و راهش را به‌سوی مقصد پیدا کند.

پیدا‌کردن راه برگشتمان به مفهوم «حقیقت» به‌عنوان محصول یک فرایند همگانیِ جست‌وجو و بحث و تأمل آسان نخواهد بود. برای این منظور به یک دوره بازنویسی قوانین بازار و نهادسازی نیاز داریم. نیاز به ایثاری دوباره است برای رسیدن به هدف، هدفی که فراهم‌آوردن ابزارهای پرسش و تحقیق و بحث جمعی در همه سطوح آموزشی، از کلاس‌های درس مدارس ابتدایی تا آزمایشگاه‌ها و همایش‌های علمی در سطح آموزش عالی را در بربگیرد. این بازگشت به حقیقت، نیازمند متخصصان صبور و فروتنی است که کمتر دنبال بازارگرمی باشند. دستیابی به این هدف مستلزم توجه دوباره به پیچیدگی‌های حقیقت و فرآیندهایی است که از طریق آن‌ها حقیقت‌طلبی را به‌مثابه یک روش و متدولوژی اختیار می‌کنیم.

تازمانی‌که با انتخاب گزینه، حقیقت را انتخاب کنیم و آن را نوعی برآوردن امیال در بازار اشباع‌شده سیاسی و اقتصادی ببینیم، همچنان با وفورِ داده‌هایی مواجهیم که به‌عنوان حقیقت و در جلوه بهتری نسبت به حقیقت واقعی‌اند. در چنین شرایطی، هرکسی به آن چیزی که می‌خواهد رسیده یا نشان داده می‌شود که ظاهراً به آن‌ها می‌رسد. این روند ساختار جامعه را سست کرده و اعتماد مردم به حقیقت را از بین خواهد برد. شاید اغراق نباشد که بگوییم به‌طور جدی تا اطلاع ثانوی، حقیقت روبه‌نیستی می‌رود تا وقتی‌که همچون ققنوس از خاکستر خویش برخاسته و دنیا را روشنایی بخشد و برای رسیدن به آن روز باید تلاشی دوچندان به کار بست.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط