حفیظالله مشهور
دبیر کار و فنّاوری و کارآفرینی مقاطع متوسطه اول و دوم
نخستین تعریف سازمان یونسکو تنها توانایی خواندن و نوشتن را ملاکی برای تشخیص افراد باسواد میدانست و این همان هدفی بود که سنگ بنای مدارس در سراسر جهان بر آن نهاده شد.
تغییرات شگرف در جوامع انسانی و ورود تکنولوژیهای جدید باعث شد در سالهای بعد تعاریف جدیدتری از سواد ارائه شود و هر بار ملاکهای بیشتری برای باسواد خواندن افراد مطرح شود.
شاید آخرین تعریف یونسکو از سواد تحت عنوان «توانایی ایجاد تغییر» در زندگی بسیار مختصرتر نسبت به تعاریف قبل باشد، اما همین تعریف مختصر از سواد آنقدر جامع است که نه تنها شاخصهای فراوانی را در بر میگیرد بلکه صرفاً به یادگیری محض این شاخصها بسنده نکرده و کاربرد آموزشهای اکتسابی برای تغییر در زندگی را معیار اصلی باسواد بودن معرفی میکند.
سیستم آموزشی کشورهای مختلف نیز پابهپای این تغییرات به دنبال روزآمدکردن روشها و اهداف آموزشی خود برآمدند تا بتوانند خروجی متناسب با نیاز جامعه خود و جامعه جهانی تربیت کنند. هدفگذارهایی که در آن محصل بتواند به سطوح بالای یادگیری همچون کاربرد دانش و تجزیه و تحلیل موقعیتهای مختلف دست یابد و بر این اساس دست به عمل یا اعمالی بزند تا شرایط را در جهت انتفاع خود و جامعه تغییر دهد نیازمند عوامل و ساز و کارهایی ست که نهاد آموزش و پرورش باید آن را مهیا سازد.
اما در این هدفگذاری توجه به دو عامل ضروریتر بهنظر میرسد: نخست تهیه محتوای درسی و آموزش مهارتهایی متناسب با نیاز روز محصلان و دوم فراهم کردن شرایط و امکاناتی که دانشآموز بتواند در این فضا دست به تجربه زده و تسلط نسبی یا کامل در این مهارتها را بدست آورد.
بررسی سیستم آموزشی کشور ما نشانگر این واقعیت است که روشها، امکانات و محتوای درسی در بهترین حالت فردی را تربیت میکند که از سواد خواندن و نوشتن برخوردار است و حافظه او انباشته از دانشهایی ست که نه خود و نه طراحان این سیستم نتوانسته اند کاربردی برای آن در زندگی واقعی و روزمره اش بیابند.
البته پس از مطرح شدن طرح تحول بنیادین آموزش و پرورش سخن از تغییر محتوای کتب درسی و دوری از حافظهمحوری به میان آمد و با اجرای طرح ۳- ۳ -۶ محتوای درسی جدید در اختیار دانشآموزان قرار گرفت. این تغییرات بهگونه ای بود که در اکثر کتابهای جدید به لحاظ جنس محتوا و جنبه کاربردی موضوعات تغییر محسوسی ایجاد نشد، اما در این میان تألیف و گنجاندن چند کتاب جدید متناسب با مسائل و نیاز روز جامعه در ابتدا نوید حرکت به سمت و سوی آموزش مهارتهای مورد نیاز زندگی را میداد.
نگاشت جدید کتاب هنر و کار و فنّاوری در متوسطه اول و کتابهای سواد رسانه ای، کار آفرینی، انسان و محیط زیست در متوسطه دوم تا حدودی نشان از توجه به مهارتهای هنری، فنی، رایانهای، افزایش آگاهی و کاهش آسیبهای رسانهای، توجه به مهارتهای کارآفرینی به عنوان کلید موفقیت کشورهای توسعهیافته و مواجهه درست با محیط زیست داشت.
اما آنچه در واقعیت اتفاق افتاد غفلت از دومین عامل ذکرشده برای رسیدن به هدف بود. فراهم نبودن امکانات مورد نیاز برای آموزش مهارتهای مرتبط با حوزه هنر و فنّاوری همچون کارگاهها و آزمایشگاهها در مدارس متوسطه اول و درجهبندی دروس به درسهای با اهمیت و درسهای کماهمیت در متوسطه دوم عملاً باعث شد این تغییرات نیز نتواند امیدی برای تربیت نسلی توانمند در جامعه پیچیده امروز ایجاد کند.
از سوی دیگر نظام آموزشی کنکورمحورِ ما بیشتر از آنکه به دنبال تربیت فردی توانا و آشنا با مسائل پیچیده جامعه باشد، تمامی انرژی و وقت دانشآموز را صرف آمادگی وی برای شرکت در کنکور میکند. بر این اساس دروسی که سرمایه گذاری در آنها ضامن موفقیت در کنکور باشد درسها با اهمیت محسوب میشوند و سایر دروس هر چند که درونمایهای ارزشمند و کاربردی در زندگی دانشآموز داشته باشند دروس کماهمیت و درجه دوم محسوب خواهند شد.
اکنون و با گذشت چند سال از تألیف کتابهای جدید در بسیاری از مدارس، تدریس این کتابها به عنوان ساعت موظفی به مدیران و معاونین مدارس واگذار گردیده و در مواردی هرگز این کتابها برای یک جلسه هم تدریس نمیشوند و حتی از زمان و فرصت این کلاسها برای آمادهسازی هر چه بیشتر دانشآموزان در دروس دانشی محض استفاده میشود! واقعیتی که هیچ گاه واکنشی نه از سمت خانوادهها و نه از سمت طراحان این کتابها را در پی ندارد و نشان از تسلیم شدن کامل نهاد آموزشی در برابر مافیا و غول کنکور دارد.