بدون دیدگاه

کلبه چوبی خودمان را می‌سازیم

 

توان‌افزایی زنان در  گفت‌وگو با فیروزه صابر

ساناز قربانی: مروری بر نتایج پژوهش‌ها، آمارها و گزارش­های متعدد در حوزه مسائل اجتماعی و حوزه زنان نشان می­دهد این قشر به دلیل فقدان منابع مستقل درآمدی، عدم دسترسی برابر به فرصت­ها و منابع توسعه­ای و آموزش و هم‌چنین محدودیت‌های فرهنگی در معرض انواع فشارهای روانی، اقتصادی و اجتماعی هستند برای غلبه بر این مسائل لازم است چاره‌ای اندیشیده شود و در این میان رویکرد توان‌افزایی زنان می‌تواند یکی از مهم‌ترین راه‌های غلبه بر این مشکلات باشد.

تعریف سازمان ملل متحد از توان‌افزایی شامل پنج بخش عمده می­شود که عبارت‌اند از: احساس ارزش داشتن، حق مالکیت و تصمیم­گیری، حق دسترسی به فرصت­ها و مناسبات، حق کنترل زندگی خود در داخل و بیرون از خانه، قدرت تأثیرگذاری بر جریان تغییرات اجتماعی برای به وجود آوردن نظام عادلانه اقتصادی در محدوده­ی ملّی و جهانی.

در ادبیات امروز توسعه بحث‌های زیادی درباره رویکرد توان‌افزایی زنان توسط متخصصین صورت گرفته است هم‌چنین پروژه‌های بسیاری در جهان به‌خصوص کشورهای درحال‌توسعه با این رویکرد در حال انجام است. در سال‌های اخیر نیز در فضای مدنی و حتی دولتی ایران مسئله توان‌افزایی زنان به‌طور جدی مورد توجه قرار گرفته است که البته کاستی‌های فراوانی نیز دارد جهت بررسی همه‌جانبه این موضوع سراغ یکی از فعالین این عرصه رفته‌ایم. فیروزه صابر مدیرعامل بنیاد توسعه کارآفرینی زنان و جوانان و همچنین عضو انجمن زنان مدیر کارآفرین است.

بنیاد توسعه کارآفرینی زنان و جوانان سال ۱۳۸۴ به کوشش تعدادی از کارآفرینان و مدیران با هدف توسعه فعالیت مولد در بین جامعه زنان و جوانان از طریق ترویج و توسعه کارآفرینی تأسیس شد. بنیادی که مأموریتش ترویج و توسعه کارآفرینی در بین نوجوانان، جوانان، زنان و سازمان‌های مردم‌نهاد در گستره جغرافیایی ایران با اولویت ترجیحی مناطق کمتر توسعه‌یافته است.

تعریف توان‌افزایی زنان در ادبیات جدید توسعه در دنیا چیست و چه شاخص‌هایی دارد و به نظر شما کدام‌یک از این شاخص‌ها اولویت‌دارند و باید ابتدا به آن‌ها پرداخت؟

به‌طورکلی توان‌افزایی فرآیندی است که کمک می‌کند فرد، سازمان یا اجتماع شایسته‌تر و اثرگذارتر شده و ظرفیت خودسامانی و خودمدیریتی را کسب کند. در ادبیات جدید توان‌افزایی زنان معطوف به برابری جنسیتی است.

در سال ۲۰۰۶، مجمع جهانی اقتصاد برای نخستین بار شاخص جهانی جنسیتی را معرفی کرد که یک شاخص مقایسه‌ای میان دو جنس است.

این شاخص تفاوت‌های میان زن و مرد را در چهار بعد سیاسی، اقتصادی، آموزش و بهداشت بررسی می‌کند:

١. مشارکت و فرصت‌های اقتصادی: مؤلفه‌هایی مانند مشارکت زنان و مردان در نیروی کار، میزان درآمدهای متوسط هر یک، درصد هریک در مشاغل رده‌بالا و رده پایین و …؛

٢. دستاوردهای آموزشی: بررسی سواد و موقعیت آموزشی زنان در سطوح اولیه، ثانویه و سطح دانشگاهی و …؛

٣. بهداشت و بقا: بررسی وضع بهداشت زنان و مردان، طول عمر و بیماری‌ها و …؛

۴. توانمندسازی سیاسی: تعداد زنان موجود در جایگاه‌های سیاسی رده‌بالا و زمان واقعی قرار گرفتن آن‌ها در این پست‌ها.

بر اساس گزارش این مجمع در سال ۲۰۱۷، ایران در هرکدام از چهار مورد مذکور میان ۱۴۴ کشور رتبه‌ای دارد. رتبه ایران در کل، در شاخص اقتصاد برابر با ۱۴۰ بوده است. بر اساس همین گزارش، این نسبت در زمینه آموزش ۱۰۰، در سلامت ۱۳۵ و در مشارکت سیاسی زنان ۱۳۶ اعلام شده است.

به‌طور طبیعی برای رسیدن به تعادل اجتماعی، هر چهار شاخص باید از منطق همگون و یکپارچه‌ای تبعیت کنند و بنابراین هر چهار شاخص اهمیت خاص خود را دارد و هر چهار شاخص اولویت دارند و باید به آن‌ها هم‌زمان پرداخت.

الگوهای توان‌افزایی زنان در دنیا به‌ویژه برای کشورهای در حال توسعه‌ای مثل ایران چگونه است؟ آیا در مسیر اجرای این برنامه‌ها هستیم؟ آیا کلاً می‌توان از الگوهای جهانی برای توان‌افزایی زنان ایران استفاده کرد؟

با آنکه ایران از حدود دو سال پیش عضو نهاد زنان سازمان ملل شده و این نهاد عمدتاً در دو حوزه برابری جنسیتی و توانمندسازی زنان متمرکز است، اما در برنامه‌های کلان توسعه ایران نشانی از تمرکز در این مسیر نیست. درواقع در این‌ باره، در ایران با دو مسئله اساسی مواجه هستیم: نخست آنکه اعتقاد و عزمی در سطح کلان برنامه‌ها نسبت به حضور مؤثر زنان در سطح و یا نزدیک به برابری جنسیتی وجود ندارد، به‌طوری که در برنامه ششم توسعه موضوع زنان در حد تنها یک ‌بند و آن‌ هم در ذیل امور اجتماعی و صرفاً تا مرز خانواده ورود پیداکرده است.: «تقویت نهاد خانواده و جایگاه زن در آن و استیفای حقوق شرعی و قانونی بانوان در همه عرصه‌ها و توجه ویژه به نقش سازنده آنان»

مسئله دوم آن است که در همین اندک واژگان و عبارات هم چنان اختلاف‌نظر در دیدگاه مسئولان هست که تحقق عملی آن یا انجام نمی‌شود یا در سنگلاخ‌ها به‌سختی عبور می‌کند؛ بنابراین موضوع در حد تعدادی پروژه و برنامه‌هایی مختصر خلاصه می‌شود.

اما آنچه اهمیت دارد، نگاه و رویکرد جامعه زنان در ایران است که نیاز به هویت اجتماعی را در خویش پیداکرده‌اند و این مرحله بسیار مهم است. بر اساس همین نیاز توان‌افزایی‌های زنان در حد فردی و تا حدود کمی به‌صورت سازمانی و اجتماعی و به‌ویژه در ابعاد آموزشی، ورزشی و هنری و خویش‌فرمایی طی این سال‌ها مشاهده می‌شود.

عده‌ای از نظریه‌پردازان در این حوزه  معتقدند حمایت از سازمان‌های زنان گام اصلی برای توانمندسازی آنان است  و زنان باید خود به توانمندسازی خود بپردازند و تشکیل سازمان‌های زنان گام بزرگی در قدرتمند شدن جمعی و فردی آنان است. نظر شما در این زمینه چیست؟ نقش خود زنان (جامعه هدف توان‌افزایی) در این مسیر چیست؟ آیا زنان باید موضوع توان‌افزایی باشند یا خود در توان‌افزایی نقش ایفا کنند؟

اصولاً حرکت‌های خودجوش و درون‌زا، هم اصیل‌تر و هم پایدارترند. چون به‌نوعی باور و رسیدن به شایستگی‌های مطلوب در عرصه‌های مختلف سیاسی و اقتصادی و اجتماعی، فرد و اجتماع را خودانگیخته می‌کند و مسیر را با همه چالش‌ها و مقاومت‌های محیطی برای ظرفیت‌سازی خود هموار می‌کند. خاطرم هست که در یکی از نشست‌های کمیسیون مقام زن در سازمان ملل در سال ۲۰۱۶ که مربوط به دوستان افغان بود، یکی از فعالان زنان افغانستان می‌گفت: «امروز عمارت شیشه‌ای که دیگران برای ما ساختند کمکمان نخواهد کرد، ما به کلبه چوبی خود نیاز داریم و باید خودمان بسازیم.»

با این همه فراهم بودن بستر هم مهم است. محیط قانونی مناسب، برنامه‌های کلان هدفمند، مدیران شایسته اجرای سیاست‌ها و منابع مکفی، همگی ازجمله الزامات این مسیر است. در غیر این صورت حرکت می‌تواند مستمر باشد اما بسیار بطئی و کند خواهد بود؛ و آن‌هم در دایره افرادی با عزم و انگیزه وافر محدود خواهد بود.

دولت، بخش خصوصی و نهادهای مدنی چه نقشی را می‌توانند برای توان‌افزایی زنان ایفا نمایند؟ آیا در ایران این سه ضلع توانسته‌اند به نقش‌ها و وظایف خود در این مسیر عمل کند؟

اساساً در ایران سه ضلع، دولت و بخش خصوصی و جامعه مدنی، تناسب منطقی با هم ندارند. بخش قدرتمند که منابع سرشار را در اختیار دارد دولت است. دولت به‌معنای حاکمیت. چون حاکمیت خود دو بخش است: یکی دولت به‌معنی قوه مجریه و دیگر سازمان‌های شبه‌دولتی که اختیارات و حتی منابعشان در برخی زمینه‌ها از دولت هم بیشتر است. این بخش خود آسیب جدی به بخش خصوصی زده است. جامعه مدنی که به‌مراتب ضعیف‌تر است. به‌طور طبیعی هر چه جامعه بسته‌تر و محدودیت‌های سیاسی و اجتماعی داشته باشد، نقش و کارکرد نهادهای مدنی ضعیف‌تر است. نقش جامعه مدنی پل ارتباطی دولت و مردم است. توسعه به‌معنای واقعی خود هنگامی رخ خواهد داد که این سه ضلع در توازن با هم قرار گیرند. در این حالت دولت صرفاً در نقش بسترساز و تسهیلگر قرار خواهد گرفت و از اجرا منفک خواهد شد. بخش خصوصی و جامعه مدنی، هم در ظرفیت‌سازی و هم در اجرا می‌توانند در توان‌افزایی در سطوح مختلف محلی، استانی و ملی ایفای نقش کنند. در کشورهای توسعه‌یافته این دو بخش تعیین‌کننده‌تر هستند. به‌طورکلی وقتی همه منابع و همه اختیارات در دست دولت باشد، روزنه‌های فساد هم باز می‌شود و همین تصویری که امروز با هم می‌بینیم پرروزنه‌تر و پررنگ‌تر هم می‌شود.

آیا وزن و نقش این سه‌ضلعی که گفتید یکسان است؟

برخی از نظریه‌پردازان و فعالین در این حوزه معتقدند نقش نهادهای مدنی در توان‌افزایی زنان در جهان به‌مراتب بسیار مهم‌تر و پررنگ‌تر از نقش سایر نهادهاست دلیلش آن است که زنان به دنبال کسب هویت اجتماعی، موقعیت برتر و دستیابی به حقوق حقه و منابع قدرت هستند.

طبیعی است که برای تأمین این نیازها انگیزه و تحرک هم بیشتر خواهد شد. به هر حال مادام که احساس شهروند درجه‌ دوم داشته باشند و برابری را حس نکنند، حتماً دونده خواهند بود. علاوه بر آن در سطح عمومی گرایش زنان به امور اجتماعی بیشتر است. این علت هم به‌نوبه خود در پررنگ بودن نقش آن‌ها مؤثر است.

برای نهادینه شدن برنامه‌های توان‌افزایی زنان در جامعه چه پیشنهادهایی دارید؟

به نظر من ضمن آنکه قدرت سیاسی بسیار تعیین‌کننده است، اما در دنیای امروز قدرت اجتماعی به‌ویژه با تحولات پرشتاب رسانه‌های مجازی، مفهومی اثرگذارتر به خود گرفته است. در این ‌بین نهادهای اجتماعی دیگر ازجمله سازمان‌های غیردولتی (NGO)، انجمن‌های علمی و صنفی و سازمان‌های محلی در توسعه جوامع محلی و ملی اهمیت خاص دارند. درواقع هم نقش مطالبه‌گر دارند و هم باید راهکاردهنده باشند. در این صورت توان و ظرفیت علمی و اجرایی خود را باید توسعه دهند. به‌عبارتی خود نیز به توان‌افزایی نیاز دارند. در اینجا شبکه‌های اجتماعی کمک‌کار خواهند بود. شبکه‌ها قادر خواهند بود تا حول هدف مشترک، همگرایی بیشتری ایجاد شود و از تجمیع منابع و سرمایه‌های انسانی و مادی بیشتر بهره برند و همراه با طرح سازمان‌یافته مطالبات اجتماعی، قدرت اثرگذار اجتماعی پیدا کنند. به‌طورکلی به نظر من زنان به تفکر جمعی و البته سیستمی و حرکت‌های سازمان‌یافته و تشکل‌گرا بیشتر نیاز دارند و لازم است خود را در این مسیر تجهیز کنند. ارتباطات اجتماعی بین‌المللی که البته در شرایط فعلی به‌سختی شکل می‌گیرد، حائز اهمیت است، چون هم تجربه‌آموز است و هم از نظر کیفی به استانداردهای پیاده‌شده و آزمایش‌شده دست خواهیم یافت.

تجربه  مؤسسه شما به‌عنوان گرداننده یک سازمان مردم‌نهاد در حوزه توان‌افزایی زنان چیست؟ چه فعالیت‌هایی انجام داده‌اید؟ چه خروجی و دستاوردهایی داشته‌اید؟ موانع و مشکلات شما در این حوزه چه بوده است؟

ما در زمینه ترویج و توسعه کارآفرینی زنان و جوانان فعالیت می‌کنیم که عمدتاً در سه سطح متمرکز هستیم: نخست، جوانان مستعد و علاقه‌مند اعم از زن و مرد به‌ویژه در مناطقی که به منابع کمتری دسترسی دارند. آن‌ها پس از شناسایی در فرآیند آموزش کسب‌وکار و کارآفرینی و مشاوره‌های فنی متناسب با رشته خود و نیز مشاوره‌های مدیریتی قرار می‌گیرند. در این مسیر یا به ایده‌ای برای کسب‌وکار و فعالیت‌های کارآفرینانه می‌رسند یا روی ایده قبلی خود متمرکز می‌شوند. در صورتی که این فرآیند را خوب طی کنند و طرح کسب‌وکار آن‌ها مورد تأیید مدرسان و مشاوران ما باشد و توان و ظرفیت کافی برای شکل‌گیری و اداره کسب‌وکار خود را داشته باشند، تلاش می‌کنیم در صورت نیاز آن‌ها به تسهیلات برای راه‌اندازی یا از طریق اعتبارات بانکی و یا از طریق وصل به یک کارآفرین در بخش خصوصی اقدام کنیم.

دوم، زنان محلات در سکونتگاه‌های غیررسمی با رویکرد توسعه جامعه محلی است. این مسیر از طریق مشارکت و اجتماعات محلی کمک می‌کند که از طریق مهارت‌آموزی و بانک‌پذیری، توان‌افزایی آن‌ها در قالب گروه‌های خودیار شکل گیرد. کمک به توسعه بازارهای محلی و نیز شکل‌گیری بازارهای فرامحلی از طریق برگزاری نمایشگاه‌های فصلی و سالانه و پیوند صاحبان کسب‌وکار و کارآفرینان بخش خصوصی ازجمله مراحل دیگر این بخش است. این گروه‌ها در مسیر پیشرفت به سازمان‌های محلی و فراتر سازمان‌های غیردولتی رسمی تبدیل می‌شوند.

سوم، ترویج فرهنگ کارآفرینی در جامعه دانش آموزان مستعد است. در این فرآیند علاوه بر فعالیت‌های ترویجی و آموزشی و مشاوره‌ای، کمک می‌شود تا دانش‌آموزان مستعدی که افق آینده شغلی آن‌ها به کسب‌وکار و کارآفرینی نزدیک‌تر است، مینیاتوری از یک کسب‌وکار را در طول سال تحصیلی انجام ‌دهند.

به گمان ما توان‌افزایی با رویکرد کسب‌وکار و کارآفرینی سبب خواهد شد تا تولید و درآمد ملی افزایش یابد و در پی، بسیاری از آسیب‌های اجتماعی به‌تدریج کاسته خواهد شد.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط