کتاب گذر از دفاعیهگرایی؛ به سوی پدیدارشناسی متن در سال ۱۳۹۱ به کوشش فرامرز معتمد را انتشارات نقد فرهنگ منتشر کرده است. گفتنی است بنا بود نام این کتاب الله و دنیای مدرن باشد که به نام فعلی تغییر یافت. این کتاب مجموعه مصاحبههای آقای معتمد با اندیشمندانی چون عبدالعلی بازرگان، مقصود فراستخواه، بیژن عبدالکریمی، علی زاهد، محمد مجتهد شبستری و حسن یوسفی اشکوری است. در این شماره گزیدهای از گفتوگو با بیژن عبدالکریمی را میخوانید.
بیژن عبدالکریمی در این گفتوگو به دو پرسش «الله در دنیای مدرن» و «روش فهم قرآن» پاسخ داده و نشان میدهد الله به هیچ وجه اثباتشدنی، انکارشدنی، تعریفپذیر و تردیدپذیر نیست. وی معتقد است هرمنوتیک پدیدارشناختی با شیوههای تأویل باطنی در سنتهای شرقی که خواهان انکشاف باطن یا پردهبرداری از حقیقت پنهان یا افشای آن هستند بسیار همسویی دارد. همچنین در پنج محور به ارزیابی پدیدارشناسی هوسرل به منظور فهم کتب مقدس میپردازد. مطالعه این گفتوگوی وزین را به طالبان حق و حقیقت توصیه میکنیم.
در ابتدای مصاحبه آقای معتمددزفولی از آقای عبدالکریمی سؤال میکند مسلمانی چون شما، جایگاه الله در دنیای مدرن را چگونه تبیین میکند؟ ایشان مقدمتاً توضیح میدهند:
در اکثر قریب به اتفاق نظامهای تئولوژیک (الهیاتی) و متافیزیکی، الله، خداوند یا حقیقت قدسی بهمنزله امری اُنتیک، بدیهی و موجودوش فهمیده میشود.
به بیان سادهتر در کنار «موجودات این جهان»، شاید «موجود دیگری» نیز به نام خداوند یا الله وجود داشته باشد و شاید نیز وجود نداشته باشد. حال سؤال این است که به چه دلیل باید وجود «این موجود دیگر» را در کنار «آن سایر موجودات» پذیرفت و چگونه میتوان وجود آن موجود دیگر را «اثبات» کرد.
اما درک دیگری نیز از خداوند یا الله وجود دارد که میتوان آن را تلقی وجودشناسانه یا آنتولوژیک نامید. بر اساس این درک خداوند، الله یا حقیقت قدسی اساساً موجودی در کنار سایر موجودات نیست، بلکه تعبیری دیگری از خود «وجود» و همان «حقیقت وجود»، است؛ و وجود امری فراسوی «اثبات و انکار» و فراسوی «کفر و ایمان» است… عبدالکریمی توضیح میدهد: درک «وجود مقید» همواره مبتنی بر «دریافت وجود مطلق» است.
بهعبارت دیگر زمانی من معنای معنای «وجود درخت در باغچه» را میفهمم که پیش از آن دریافتی از خود معنای «هست» و «هستی/ وجود»؛ یعنی دریافتی از مطلق «هستن/ بودن» داشته باشم؛ بنابراین، وجود حقیقتی استعلایی؛ یعنی تردیدناپذیر و فراسوی اثبات و انکار است، چراکه اولاً، هر گونه اثبات و انکاری خود نوعی فعل و عمل و لذا نحوهای از وجود است؛ ثانیاً، هر گونه اثبات و انکاری خود مبنی بر وجود است. اثبات یک امر یعنی نشان دادن و آشکار ساختن «وجود آن امر» و انکار یک امر یعنی نشان دادن و آشکار ساختن «عدم وجود آن امر» که هر دو مبتنی بر «دریافت پیشین ما از وجود» هستند.
خروج از فضای تئولوژیک؛ اثبات یا انکار خدا
بنابراین، بیش از آنکه ما درگیر یافتن براهین و استدلالهایی برای اثبات الله باشیم باید درک و دریافت خود را از این مفهوم تغییر دهیم، از ساحت تفکر تئولوژیک و متافیزیکی خارج شویم و در فضای اندیشگی دیگری امر قدسی را در وحدت و اینهمانیاش با خود هستی مورد تأمل قرار دهیم.
قدسیت وحی را چگونه درمییابید و آیا از طریق پدیدارشناسی هوسرل میتوان به این امر دست یافت؟
در این فضای متافیزیکی سوبژکتیویستی اگر نتوانیم قدسیت وحی را آشکار کنیم، متون مقدس به حوزه اسطورهها و افسانهها سوق خواهد یافت، چنانکه در روزگار ما چنین امری روی داده است… قدسیت متون مقدس نه امری تجربی است که بتوان آن را با روشهای علمی و پوزیتیویستی به اثبات رساند و نه امری عقلی و استدلالی است که بتوان آن را به کمک برخی از براهین منطقی و (فلسفی) به ثبوت رساند و -به اعتقاد اینجانب- همه دلایل تئولوژیک و علمی و عددی و ریاضیاتی و کلامی و… نیز برای اثبات قدسیت متون مقدس شکستخورده و ناتواناند؛ لذا تنها مسیر ممکن برای نشان دادن قدسیت متون مقدس «آشکارسازی» قدسیت این متون از طریق پدیدارشناسی است.
پدیدارشناسی هوسرلی کافی نیست
باید توجه داشت، پدیدارشناسی ضرورتاً به پدیدارشناسی ماهوی و ذاتگرای هوسرلی محدود نمیشود بلکه دو گونه پدیدارشناسی وجودی (کییر کگارد) و پدیدارشناسی وجود (هایدگر) که زمینهساز «هرمنوتیک حضور» هستند، میتواند ما را در مواجهه با قدسیت متون مقدس یاری دهد. مرادم از «هرمنوتیک حضور» هرمنوتیکی است که در آن عمل تفسیر صرفاً به کشف و یافتن معنای واژگان و گزارهها محدود نمیشود، بلکه این هرمنوتیک با پدیدارشناسی پیوند خورده، میکوشد امری نامستور و قدسی را از پس گزارهها پدیدار و آشکار سازد. این هرمنوتیک پدیدارشناختی با شیوههای تأویل باطنی در سنتهای شرقی که خواهان انکشاف باطن یا پردهبرداری از حقیقت پنهان یا افشای آن هستند، بسیار همسویی دارد.۱ این هرمنوتیک پدیدارشناختی در ارتباط با نوعی دیالکتیک و صیروت وجودی در خواننده متن است که میکوشد معنای نهفته، پنهان و باطنی را در پس گزارههای ظاهری یک متن از جمله متون مقدس کشف کند.
به نظر من هریک از فلسفههای سوبژکتیویستی جدید از جمله پدیدارشناسی سوبژکتیویستی هوسرل، ادیان و کتب مقدس را از درون تهی و سکولاریزه میکنند.
ایشان پدیدارشناسی هوسرل در فهم متون مقدس را به شرح زیر ارزیابی میکند:
الف) در حالی که سیانتیسم و پوزیتیویسم دو جریان نیرومندی هستند که از موضعی سکولار به نقد همه سنن نظری ماقبل مدرن از جمله به مخالفت با سنن دینی و معنوی و نیز به نقد رادیکال و نیهیلیستیک کتب مقدس میپردازند، در مقابل این دو جریان قوی، پدیدارشناسی هوسرل نقد بنیادینی را در اختیار مؤمنان به کتب مقدس قرار میدهد.
ب) از سوی دیگر باید به این نقیصه هم توجه داشت که هوسرل با پوزیتیویستها در دستیابی به علم، عینیت و ابژیکتیویته مطلق تفاوتی نداشت.
ج) یکی از ویژگیهای پدیدارشناسی هوسرل این است که باید برای دستیابی به عینیت پدیدارها باید همه مفروضات خود را قبل از ورود به متن به حالت تعلیق درآوریم، اما معلق کردن همه مفروضات قبل از برخورد با متن امری غیرممکن است، چرا که فهم بدون مفروضات امکانپذیر نیست. به همین دلیل، در مواجهه با متون مقدس نیز تعلیق همه مفروضات پیشین نه مطلوب است و نه از اساس امکانپذیر.
د) به اعتقاد اینجانب، بدون برخورداری از تفکر تاریخی و درکِ تاریخی بودن پدیدارهایی چون تفکر، عقلانیت و معرفت ما نخواهیم توانست وجود نظامهای معرفتی و اپیستمیک گوناگون را به رسمیت شناخته و «مقوله وحی» را بهمنزله یکی از مؤلفههای بنیادینی که در نظام اپیستمیکی متفاوت از نظامهای اپیستمیک متافیزیکی و علمی معنا دارد به رسمیت بشناسیم، اما برخلاف این اعتقاد، هوسرل در مرحله اول و دوم تفکر خویش غیرتاریخی میاندیشید و در مرحله سوم نیز تفکر تاریخی حضوری نیرومند نداشت.
ه) پدیدارشناسی هوسرل، فلسفهای است «آگاهیبنیاد، یعنی بشر به امری فراتر از ساحت ذهنیت و آگاهی خویش نمیتواند دست یابد. درحالیکه هوسرل، در مراحل اول و دوم تفکر خویش، کاملاً اسیر سوبژکتیویسم دکارتی و کانتی است و بر اساس سوبژکتیویسم متافیزیکی جدید دستیابی به آن حقیقتی که فراسوی آگاهی است و ارتباط با نومن (وجود) امری امکانناپذیر است؛ لذا بر اساس سوبژکتیویسم متافیزیکی بهطور کلی و سوبژکتیویسم جدید کانتی و دکارتی ازجمله سوبژکتیویسم مستتر در پدیدارشناسی هوسرل، به هیچ وجه نمیتوان به حاقّ و روح نظام اپیستمیک خاص ادیان و کتب مقدس در سنت نظری و تاریخی عبری-سامی- یهودی نزدیک شد.
به گمان من هرمنوتیک تاریخی وجود (امکانی که در روزگار ما هایدگر در برابر ما میگشاید) و پدیدارشناسی وجودی حضور (امکانی که کییر کگارد در دوره جدید در برابر ما مینهد)- که آنها را باید در نوعی وحدت، تألیف و اینهمانیشان درک کرد- میتواند برای ما راهی در فهم قدسیت متون مقدس بگشاید. ناگفته نماند هر دو امکان در سنت تاریخی خود ما نیز وجود داشتهاند.
آیا جامعهشناسان و نواندیشان معاصر که متن مقدس را زمینهای و تاریخی تلقی میکنند نیز قدسیت متن را از آن میگیرند؟
از یکسو ما نمیتوانیم نگاه خود را بر وجوه تاریخی کتب مقدس ببندیم و آنها را نادیده بگیریم، چراکه بشر موجودی بالذات تاریخی است، اما از سوی دیگر بشر موجودی نیست که تختبند شرایط تاریخیاش باشد و نتواند خودش را از چارچوبهای تاریخی خویش رها سازد. بلکه انسان موجودی است که علیرغم حیث تاریخیاش، میتواند زمان و تاریخ خاص خودش را تعیین کند.
فرضاً من ضرورتاً یک انسان مدرن قرن بیستمی و قرن بیستویکمی هستم و ناگزیرم با بسیاری از چارچوبها و افقهای معنایی روزگار خود مواجه شوم، اما در همان حال میتوانم و آزادم با بسیاری از مفروضات متافیزیکی روزگار خود موافق نباشم، یا فرضاً علیرغم اینکه با شاملو و سهراب سپهری به لحاظ تاریخی و کرونولوژیکال همزمانم اما میتوانم از روزگار خویش استعلا یافته، خود را با حافظ، مولانا یا مسیح معاصر سازم، به این معنا که به عالم آنها تقرب جویم. همچنین، انسان موجودی تاریخی است، اما با حقیقتی فراتاریخ نیز نسبتی دارد و امر فراتاریخ، ازلی و ابدی را درمییابد. اگر چنین درکی از فراتاریخیت امکانپذیر نبود، امکان درک تاریخیت نیز وجود نداشت.
دو روند متضاد در فهم متون مقدس
بنیادگرایان و بسیاری از سنتگرایان (در معنای عام کلمه) وجوه تاریخی متون مقدس را نادیده میگیرند و همه متون مقدس را وجوهی آسمانی و فراتاریخی تلقی میکنند. در مقابل، عموم نواندیشان معاصر در تقابل با بنیادگرایی و سنتگرایی، بر وجوه زمینهای، فرهنگی، جغرافیایی، زبانی، قومی، قبیلهای، نژادی و در یک کلمه تاریخی دست میگذارند. به این ترتیب، متون مقدس متونی کاملاً تاریخی و فرهنگی، عرفی، سکولار و نامقدس میگردند.
روشنفکران درحالیکه به متون مقدس به عنوان امری تزیینی میاندیشند باید فکری هم برای امر فراتاریخ بکنند، چراکه «قدسیت متون مقدس» در نسبتی است که با «فراتاریخ» دارد که حقیقتی انتولوژیک (هستیشناسانه) و وجودشناختی است که خود حادثهای تاریخی نبوده و قابل تأویل و تقلیل به امور و رویدادهای تاریخی نیست. تأکید میکنم همین حقیقت فراتاریخی است که متون مقدس تاریخی را مقدس میسازد.
رؤیاهای رسولانه و قرائت نبوی از جهان
نواندیشان معاصر ما تاکنون و عمدتاً درکی از سوبژکتیویسم متافیزیکی نداشتهاند. آنها همواره کوشیدهاند که سنت تفکر دینی و مقولات مقوِّم آن ازجمله مقولات وحی و متون مقدس را تابع مقولات دوران مدرن سازند؛ لذا تلاش آنها نهایتاً در راستای مدرنسازی و به تعبیر دیگر سوبژکتیو و سکولار کردن مقولات دینی بوده است. اکثر قریب به اتفاق آنها فاقد مبانی حِکمی و متافیزیکی شایسته لازم برای فهمپذیرسازی تفکر دینی برای انسان مدرن بدون روند ناسوتیسازی و سکولاریزه کردن آن هستند. آنها ناخودآگاه صورت تفکر مدرن را به ماده سنت تفکر تاریخی تحمیل کرده، همچون اسب تروآ در جهت فتح شدن قلعه تفکر دینی و معنوی توسط سکولاریسم و نیهیلیسم دوره جدید گام برمیدارند.■
پینوشت:
- مرحوم آیتالله طالقانی در تفسیر ارزشمند خود از آیه ۷ و ۸ سوره آلعمران به مسئله تأویل؛ یعنی بازگرداندن میپردازد و اضافه میکند که مصدر ثلاثی مجرد آن یعنی «اَوْل» میباشد. اَوْل یعنی «بازگشت» و نه بازگرداندن، بدین معنا که همه پدیدهها در حال صیرورت، رجوع و بازگشت به خداوند حی و قیوم هستند: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ و الی الله المصیر، بنابراین کار اصلی مفسر، پردهبرداری و انکشاف از حرکت پدیدهها و آیات به سمت خداوند است. در جای دیگر بدین مضمون میگویند: قرآن کلام خداوند است، ولی از آنجا که کلام خدا برای فهم ما، به شکل زبان و لفظ در دسترس ما قرار گرفته، بنابراین نباید مفسر اسیر لفظ شود، بلکه باید این لفظ را به خداوند که خالق آیات و پدیدههاست، تأویل نمود.
متأسفانه باب تأویل در ادبیات و معارف اسلامی جاری، باب مغفولهای است که کمتر به آن توجه شده است و به نظر من، علت آن هم این است که در آموزشهای جاری خدای حی و قیوم را اثبات کرده و خدای خالق مخلوق ذهن مفسر میشود. در این صورت امر بازگشت و بازگرداندن آیات و پدیدهها به خدا، به ذهن مفسر بازمیگردد و نتیجهاش این میشود که پردهبرداری و انکشافی رخ نخواهد داد و به جای ژرفنگری و آیندهنگری در فاز ظاهربینی و نزدیکبینی درجا میزنیم.