آزاده توسلی
در گشتوگذاری در محافل هنری به دنبال آن بودیم که بدانیم آیا اعتراضات ۱۴۰۱ در جامعه تأثیری بر فضای هنری داشته است یا خیر. از نقاشان مختلف در گالریهای نقاشی بهکرات این جمله را شنیدم که یخچال خانه خالی است، چه انتظاری داریم تابلوی نقاشی خریداری میشود؟
نقاشی که میگفت در ماههای اخیر فروش تابلوها پیشبینیناپذیر شده و هزینه خرید وسایل، اجاره مغازه و هزینههای جاری که در اندک زمانی دو برابر شده دیگر رمقی برای کار کردن برایمان نگذاشته است. او ادامه داد تنها مسائل اقتصادی نیست که معیشت را در این دوران برایمان سخت کرده بلکه روحیهای هم باقی نمانده است. در میان نقاشیهای رنگارنگ او تابلویی که رنگ و بویی تیره و بیروح داشت نظرم را جلب کرد. او میگفت اتفاقاً همین تابلو محصول ماههای اخیر است. شاگرد او هم که در گوشهای نشسته و قایق نجاتی را در دریای نیلگون به تصویر میکشید، به گفتوگو پیوست و از افزایش قیمت مدادرنگیها ظرف مدت چند ماه شکایت داشت.
همانطور که از کنار تابلوهای با سبکهای متنوع رئالیسم، کوبیسم و امپرسیونیسم عبور میکردم، بشقاب مسی قلمزنی شدهای گوشه مغازه جلب نظر میکرد. گویی در انتظار بود که کسی بیاید و گردی از رویش بردارد. دستی به رویش کشد و منتظر نگاههایی بود تا ظرافت نقشهایش را دنبال کند. با خود گفتم شاید اوضاع مسگری همانند نقاشی نباشد. از صاحب مغازه قیمت بشقاب مسی را پرسیدم، گفت ۳۰۰ هزار تومان است که البته سال گذشته ۱۲۰ هزار تومان به فروش میرسید. گفتم اگر فروش تابلوها کم شده شاید از طریق کلاسهای آموزشی بخشی از هزینهها جبران میشود. با پوزخند جواب داد: چرا پدر و مادری که دغدغه خوراک و پوشاک دارند، فرزندشان را به کلاس نقاشی بفرستند، درحالیکه شهریه یک کلاس ۱۲ جلسهای ۳ میلیون و پانصد هزار تومان است، بماند خرید وسایل که هزینه مضاعف بر دوش میگذارد. بار دیگر به بشقاب مسی گَرد گرفته نگاهی انداختم و از گالری خارج شدم.
در امتداد راهرو به پیش رفتم. ترکیب رنگها را که در قالب گلهای بهاری و مناظر طبیعت جلوهگر شده بود از نظر گذراندم و به حرکات قلمموی نقاش چیرهدست نگاه کردم. نقاش از ضعف سواد هنری بصری در جامعه گفت. از اینکه شخصی به نام خودش نقاشیهای سبک او را کشیده و امضا کرده بود، به دادگاه شکایت کرده بود. بعد از بحث و گفتگوهای فراوان قاضی برای فیصله دادن به پرونده راه سادهای را پیش پای او گذاشته که حالا امضایی صورت گرفته، شما از این موضوع بگذرید. نقاش در جواب قاضی گفته بود که اگر شما حاضرید مهر خود را به من بدهید من هم مشکلی ندارم که آثارم به نام شخص دیگری ارائه شود!
ادامه داد و گفت حال این وضعیت را با کشورهای اروپایی مقایسه کنید که نقاشی هنگام کوبیدن میخ به دیوار، دست خود را زخمی کرده و از دادسرا برای او اخطار به همراه جریمه سنگین آمده و درواقع جای قاضی و شاکی عوض شده و اکنون قاضی از او شکایت دارد که چرا برای نصب تابلوها کارگر متخصص استخدام نکرده و دستانش را زخمی کرده است. دستانی که برای خلق آثار تاریخساز به حرکت درمیآیند.
او اضافه کرد که این روزها هنرمندان ناامید هستند و معیشت آنان به مخاطره افتاده است. از دوستی گفت که به دلیل نداشتن شاگرد از او خواسته بود برخی از شاگردانش را به او ارجاع دهد و ادامه داد که نباید با یک هنرمند اینگونه برخورد شود تا گوشهنشین شود. کار هنری روح لطیف و آرامی میطلبد. وقتی حال روحی مناسبی وجود نداشته باشد، در هر محفلی صحبت از درد و رنج باشد، چگونه مجالی برای پرداختن به مباحث زیباییشناسی فراهم آید.
همچنان در راهروی گالریها به پیش رفتم، به پرترههایی رسیدم که چهرههایی زنده مینمایاندند. با خالق این پرترهها به گفتگو نشستم. از شرایط جامعه گفت، از اینکه برخی از نمایشگاهها بهعنوان اعتراض در یک دوره لغو شد اما کمکم به روال قبل بازگشتند. از متضرر شدن تمام کسبه گفت، در این اوضاع و احوالی که جهشهای تورم یکی پس از دیگری میرسد. او عقیده داشت که حتی در مقایسه با دوران کرونا هم فروش تابلوها کمتر شده است. گفت:«خرید قاب بهصورت عمده ۴۵ هزار تومان بود و ظرف مدت یک سال به ۱۲۰ هزار تومان رسید. بوم نقاشی ۵۰ درصد افزایش قیمت داشته، قلممو و رنگ هم به همین ترتیب، صحبت حتی بر سر لوازم ایرانی است. ما برای حفظ گردش مالی فقط میتوانیم در فروش، هزینه رنگ و بوم را محاسبه کرده و از اجرت کار خودمان صرفنظر کنیم. با وجود این بازهم فروش بسیار کم است. قبلاً روزی دو تابلو میفروختم کمکم تبدیل شد به فروش یک تابلو در مدت سه هفته». همکار او که آنجا حضور داشت صحبت را تکمیل کرد و گفت قیمت ابزار خارجی با نوسانات دلار تغییر میکند و وسایل نقاشی جزو اجناس لوکس به حساب میآید.
از دور نگاهم به نقاشیهای سبک سنتی افتاد. به سراغشان رفتم. صاحب آثار که ظاهری متناسب با نقاشیهایش داشت، انگار که این سبک و سیاق نقاشی کشیدن با روحیاتش عجین بود، مشغول تدریس به هنرجوی خود بود. باب صحبت باز شد، بازهم همان موضوعی که از زبان هنرمندان دیگر شنیدم تکرار شد که تابلویی با ارزش ۳ میلیون تومان را با قیمت ۲ میلیون به فروش میگذاریم، بازهم خریدار ندارد وقتی قیمت گوشت کیلویی ۵۰۰ هزار تومان است.
از سبک نقاشیهای قهوهخانهای گفت. از آثار سنتی و ایرانی که آنقدرها برای مردم شناختهشده نیست. چنین گفت که بهطور کلی استقبال از این سبک کمتر است و تبلیغی در مورد آن صورت نگرفته است. در زمان قدیم هنر ایرانی بیشتر به دنیا معرفی میشد. این قبیل آثار باید بیشتر از این ارج نهاده شود و برای شناخته شدن آنها کوشش شود. به یاد مستندی افتادم که مدتی پیش تماشا کرده بودم. کار کیمونوپوشی در ژاپن را معرفی میکرد. جوانانی که کیمونو را با رعایت آداب سخت و مخصوصی به تن میکنند تا آن را به کودکان یا به توریستهای خارجی معرفی کنند و این بخش از فرهنگشان را زنده نگه دارند.
سری به گنجینههای تمدن ایرانی زدم. دست سازههای بشر از دوران پارینهسنگی، انواع ظروف سفالی قرمزرنگ، ابزارآلات سنگی و کتیبههای هخامنشی در هر طرف دیده میشدند. در وسط سالن جعبهای شیشهای قرار گرفته بود. بانویی قرنها پیش در خاک آن خفته و استخوانهای اسکلت او بر جای مانده بود. بر سر تابوت شیشهای، مادری دختر خردسال خود را بغل کرده بود و بانوی خفته را به او نشان میداد و در مورد آن صحبت میکرد. کسی چه میداند شاید بهجز چند تکه استخوان، پیامها یا مفاهیمی هم از او به یادگار مانده باشد.
به گفتگوی مادر و دختر ورود کردم و در مورد مسائل ماههای اخیر پرسیدم. مادر میگفت مردم بهخصوص زنان دیگر تمایل به سکون و انفعال ندارند. در چند ماه اخیر مجال پرداختن به فرهنگ و هنر نبوده، اما کمکم این حالت از بین رفته و در حال برگشت به روال عادی است.
همچنان به پیش رفتم و به یکی از مسئولان موزه گفتوگو کردم. میگفت از دوران بیماری کرونا به بعد افراد کمتری به موزه آمدهاند. مردم برای اطلاع از گذشتهشان سؤالاتی میپرسند و با روزگار امروز به مقایسه مینشینند. کسانی هم هستند که گرایش به فرهنگ و هنر را بیارتباط با اعتراضهای ماههای اخیر دانسته و بیان میکنند که همیشه دغدغه پرداختن به تاریخ و گذشته انسانها را داشتهاند و همانند قبل هرچند وقت یکبار به موزه میآیند.
از افراد مختلف نظرات متفاوت و بعضاً متناقضی میشنیدم. از طرفی کسانی بودند که جریانات اعتراضی را در پرداختن به فرهنگ و تمدن مؤثر میدانستند و بازهم همانند آنچه در مورد هنر گفته شد، میگفتند که شکم گرسنه فرهنگ نمیفهمد.
از طرف دیگر افرادی عقیده داشتند که استقبال از تاریخ در این چند ماه افزایش پیدا کرده و مطالعات دیرینهشناسی نیز بیشتر شده است. آقایی در روز تولد همسرش بهجای رستوران رفتن، تهران گردی را انتخاب کرده بود. به عقیده او یکی از بالهای زندگی اجتماعی فرهنگ است و انسانها بهخصوص نسلهای جوان هر زمان که احساس سرخوردگی داشتهاند، توانستهاند از طریق هنر خودشان را بازتعریف کنند.
مسئول دیگری که بسیار مسلط به مباحث تاریخی صحبت میکرد و به نظر میرسید در جایگاه درستی نشسته است، حضور توریستها را که اغلب اهل کشور چین هستند نیز مانند ایرانیها کمتر از قبل میدانست و چنین میگفت که درکل استقبال مردم از موزه نسبت به ۶ ماه گذشته کمتر شده است.
به هر موزهای که رفتم، در ورودی هر موزه آثار گرانبهایی برای فروش عرضه شده بود: گردنبندهای فیروزه، سازههای طرح هخامنشی، لباسهایی با طرح آثار تاریخی. هنگامیکه از استقبال مردم پرسیدم، گفتند اغلب توریستها چینی و اندکی روس هستند که البته تعدادشان نسبت به قبل کمتر شده است.
از میان ناظران به یک کارگردان تئاتر برخوردم. به نظر او از آنجا که دغدغههای فکری بیشتر شده، مردم کمتر از قبل از آثار فرهنگی و هنری دیدن میکنند. شخصی با دقت در حال بررسی آثار تاریخی پشت شیشه بود. او میگفت اکنون مردم مشتاق به کسب اطلاعات در مورد گذشته خود هستند. اگر این موزهها نبود تاریخی برایمان وجود نداشت. اینجا آمدهام تا تاریخ کشوری که همواره مهد اخلاق بوده است را نظارهگر باشم. سالهای سال علاقهمند به فرهنگ و هنر و پیگیر آن بودهام. در این دوران با حضور تکنولوژی که راه دسترسی به مقالات را با یک جستجوی ساده هموار میکند، بهراحتی میتوان از تاریخ و فرهنگ و تمدن یک کشور اطلاع پیدا کرد، بنابراین آگاهی مردم روزبهروز بیشتر میشود. کسی که فرهنگ و هنر کشور خود را نداند مانند خزه سستی است که با نسیمی به اینسو و آنسو میرود، او باید ریشه در خاک داشته باشد تا بقای خود را تضمین کند.
خانمی تازه وارد سالن شد. بدون اتلاف وقت و پرسهزنی به سمت اولین اثری که به چشمش خورد، رفت. گویی مشخصاً هدف خود را میدانست. رشته تحصیلی او تاریخ بود. چنین میگفت که فرهنگ و هنر بستر یک جامعه را تشکیل میدهند. در دورههایی که جنگ و جدال کمتری وجود داشته، شکوفایی هنر بیشتر دیده شده است اما میبینیم که مثلاً در دوران پرالتهابی مانند حمله مغول اثری از هنر به چشم نمیخورد. میگفت من فکر میکنم مردم در حال حاضر تمایل به کسب اطلاعات در مورد ایران باستان پیداکردهاند. من پنجمین بار است که در ماههای اخیر به موزه میآیم. مردم از تاریخ و فرهنگ بیشتر استقبال میکنند و با همان جمله تکراری ادامه داد: اما آنان در رفع نیازهای اولیه خود ماندهاند.