جواد اطاعت
گرایش فکری احزاب و جریانهای سیاسی مختلف تعیینکننده تصمیمات و اقدامات آنها در حوزههای مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است. با مشخصکردن جهتگیری سیاسی و گرایش فکری احزاب و جریانهای سیاسی در ایران نیز میتوان نوع تصمیمگیری و تصمیمسازی این جریانات را تجزیه و تحلیل کرد و به ماهیت دولتها پی برد. اگر گرایش فکری افراد از نظر سیاسی در طیفی از رویکردهای اقتدارطلب و دموکراتیک و گرایش فکری آنان به اقتصاد بازار یا برنامهریزیشده مشخص شود، بر اساس دو معیار «اقتصاد» و «سیاست» میتوانیم بر اساس میزان دموکراتیک یا اقتدارگرا بودن در سیاست و چپ و راست بودن از نظر اقتصادی، چهار گرایش یا مکتب فکری و سیاسی به نامهای «راست اقتدارطلب»، «چپ اقتدارطلب»، «راست دموکراتیک» و «چپ دموکراتیک» را تشخیص دهیم.
این نوشتار در پی تشریح گرایش فکری جریان سیاسی اصلاحطلب در ایران است. جریانی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در مقاطعی قدرت سیاسی (قوه مجریه و قوه مقننه) را به دست گرفتهاند و منشأ تحولات مهم اجتماعی و سیاسی در جامعه ایران بودهاند. باید بهروشنی مشخص کرد جایگاه فکری اصلاحطلبان ایرانی در میان مکتبهای سیاسی و فکری کدام است؟ جبهه اصلاحطلبان ایرانی از نظر سیاسی رویکردی اقتدارگرا یا دموکراتیک دارند؟ از نظر اقتصادی از الگوی اقتصاد آزاد پیروی میکنند یا به اقتصاد کنترلشده با برنامهریزی دولت باور دارند؟
گفتاری در باب احزاب بهمثابه پدیدهای مدرن
احزاب و جریانهای سیاسی پدیدهای مربوط به دوره مدرن هستند. ادموند برگ[۲] احزاب را متشکل از افرادی میداند که بر مبنای اصول مورد قبول خود برای حفظ و توسعه منافع ملی تلاش میکنند. جیمز مادیسن[۳] نیز حزب را جمعی میداند که بر اساس منافع مشترک در تضاد با منافع دیگر گروهها و احزاب سیاسی با یکدیگر به فعالیت میپردازند. لنین، رهبر انقلاب شوروی، از زاویهای دیگر در کتاب چه باید کرد عنوان میکند حزب گروه کوچکی از افراد قابل اعتماد، باتجربه و معتقد به اصول انقلاب است که در سراسر کشور نمایندگانی دارد که با آنها روابط مخفیانه برقرار و اقدامات انقلابی را پیشه اصلی خود میسازند (اطاعت، ۱۳۷۸: ۱۵۴). زیگموند نیومن[۴] هم حزب را سازمانی منضبط از افراد تلاشگر سیاسی جامعه میداند که هدف آنها چیرگی بر حکومت است که برای برخورداری از پشتیبانی مردم با گروههای دیگر که باورهای متعارض دارند رقابت میکنند (Sigmond Newman.1956: 395). برخی نیز حزب را به نیابت از سوی برخی از گروههای اجتماعی (مثلاً کارگران، کشاورزان، پروتستانها) تلقی میکنند که اهداف ایدئولوژیک را در ذهن دنبال میکنند (دی تنسی، ۱۳۸۷: ۲۲۰). احزاب با هدف تأثیرگذاری سیاسی تلاش میکنند افکار سیاسی جامعه را شکل دهند تا از این طریق جامعه و کشور را مدیریت کنند (Hofmeiste and Grabow, 2011: 12). در تعریفی دیگر احزاب سیاسی نهادهایی هستند که میان خواستههای متفاوت و متعارض مردم میانجیگری میکنند و آنها را به سیاست تبدیل میکنند؛ بنابراین بهطورکلی، حزب به مجموعه افرادی اطلاق میشود که با یک مکتب فکری یا سیاسی که در اهداف، خطمشی و اصول اشتراکنظر دارند، برای تحقق آرمانها و خواستههای خود، خواهان بهدست گرفتن قدرت سیاسی هستند. لازمه چنین هدفی، داشتن مرامنامه، اساسنامه، برنامه، تشکیلات سازمانی، تبلیغات و رقابت با سایر احزاب و جریانهای سیاسی است که از طریق جلب حمایت عمومی و پشتیبانی آنها، آرمانها و اهداف خود را محقق سازد. اگر تعریف از حزب را بهصورت خیلی گستردهتر بیان کنیم، در این صورت احزاب سیاسی منحصر به دموکراسیها نبوده، بلکه میتوانند در حکومتهای دیکتاتوری نیز وجود داشته باشند. بر پایه این تحلیل میتوان احزاب سیاسی را بهصورت زیر تقسیمبندی کرد:
۱ | احزاب سیاسی رقابتی | اینگونه از احزاب اصول و قواعد بازی دموکراسی را پذیرفته، برای کسب مناصب حکومتی از طریق فرآیند انتخاباتی با دیگر احزاب به رقابت میپردازند. |
۲ | احزاب سیاسی ضد رژیم | احزابی هستند که قواعد و اصول نظام حاکم را نمیپذیرند، بلکه در صدد واژگونی آن هستند. |
۳ | احزاب سیاسی انحصارگرا | این احزاب قدرت حکومتی را در رژیمهای اقتدارگرا به انحصار خود درمیآورند و به رقبا اجازه فعالیت و مشارکت سیاسی نمیدهند. برای نمونه حزب نازی در دوره هیتلر و حزب کمونیست در اتحاد جماهیر شوروی پس از انقلاب ۱۹۱۷ تا فروپاشی شوروی. |
نقطه مشترک در سه نوع حزب سیاسی فوق آن است که همگی به دنبال کسب قدرت خواه از طریق دموکراتیک یا از طریق زور و ارعاب هستند.
در یک تقسیمبندی دیگر احزاب به دو گروه خواص و عوام تقسیم میشوند: احزاب خاصگرا احزابی هستند که مبادرت به جذب بخش گروهی از مردم میکنند و بر اساس پایگاه طبقه اجتماعی تعریف میشوند؛ مانند احزاب کارگری و سوسیالیست و احزاب محافظهکار؛ احزاب سیاسی عامگرا نیز احزابی هستند که به دنبال بسط پایگاه خویش برای پشتیبانی از خواستههای طیف وسیعی از مردم بوده که این خود میتواند باعث جذب قشرهای گوناگون طبقاتی، جنسیتی، قومی، نژادی، مذهبی و جز اینها شود (قوام، ۱۳۸۹: ۱۵۴).
در نظامهای دموکراتیک جدید، احزاب سیاسی رقابتی نهتنها لازم که ضروریاند. این احزاب ستون فقرات دموکراسی هستند. بهگفته بال[۵] مهمترین کار ویژه احزاب سیاسی رقابتی، متحدکردن، تسهیل و باثباتکردن روند زندگی سیاسی است. کار ویژهای که احزاب سیاسی به اجرا درمیآورند در نظامهای سیاسی ارزش گستردهای دارند. مریام پنج کار ویژه برای احزاب معین کرده است: ۱) گزینش نامزدهای انتخاباتی؛ ۲) تدوین سیاستهای عمومی؛ ۳) انتقاد از حکومت؛ ۴) آموزش سیاسی؛ و ۵) واسطه بودن میان فرد و حکومت (عالم، ۱۳۸۳: ۳۴۹-۳۴۸). بنابراین احزاب به دلیل نقش و کارکردشان در توسعه سیاسی از اهمیت بسزایی برای جامعه و کشور برخوردار هستند. درواقع برای رسیدن به اهداف بزرگ ملی در ابعاد مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی چارهای جز سازماندهی، تجمیع، تشکل و تحزب به شیوه رقابتی نیست.
طبقهبندیهای مختلفی از گرایشهای فکری احزاب و جریانهای سیاسی وجود دارد، اما تقریباً در همه آنها از نظر اقتصادی، دو گرایش رقیب و متضاد چپ و راست و از نظر سیاسی، دو رویکرد اقتدارگرا و دموکراتیک مورد توجه و تأکید است. اصطلاحات چپ و راست نخستین بار در دوران انقلاب فرانسه بهکار برده شد. در مجلس ملی ۱۷۸۹ م، جمهوریخواهان انقلابی، سمت چپ کرسی ریاستجمهوری مینشستند، ولی حامیان پادشاهی رژیم سابق در سمت راست. امروزه این اصطلاحات معمولاً برای توصیف طیفی از احزاب سیاسی از کمونیست، سوسیالیسم، لیبرالیسم و فاشیسم (شامل نازیسم) بهکار برده میشود. برحسب نگرشها درباره تغییرات اجتماعی نیز، طیف چپ/ راست میتواند محدودهای از منتهیالیه سمت چپ انقلابی تا نئولیبرالیسم در سمت راست تلقی شود (گرانت، ۱۳۸۷: ۱۸۳). جناح چپخواهان برنامهریزی، مداخله دولت و اشتراکگرایی است، حال آنکه جناح راست از بازار آزاد و اصالت فرد حمایت میکند (هیود، ۱۳۸۷: ۳۴-۳۳). از طرف دیگر هرکدام از این گرایشها از نظر سیاسی ممکن است رویکردی دموکراتیک یا اقتدارگرا داشته باشند. به هر حال در بیانی کلی، جناح راست مخالف تغییرات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و بهاصطلاح محافظهکار است و جناح چپ از چنین تغییری هواداری میکند. جناح راست در پی طرفداری از سلطنت یا مقام روحانی است و به منافع طبقه دارا توجه دارد، در حالی که جناح چپ بهعنوان جمهوریخواه، طرفدار منافع توده مردم (کارگران یا کشاورزان) است. این تصویر هنوز از سیاستهای قرن ۱۹ نشأت میگیرد (دی تنسی، ۱۳۸۷: ۹۳).
اگر یک فرد، حزب یا جریان فکری از منظر سیاسی دموکراتیک و از نظر اقتصادی طرفدار اقتصاد آزاد باشد، آن را لیبرالدموکرات و اگر از نظر سیاسی دموکراتیک، اما موافق اقتصاد آزاد یا لیبرال نباشند و خواهان مداخله و برنامهریزی دولت در اقتصاد از طریق اخذ مالیات و توجه به سیاستهای تأمین اجتماعی باشند از نظر طبقهبندی در گروه احزاب سوسیالدموکرات طبقهبندی میشوند. احزاب چپ نیز احزابی هستند که در حوزه سیاسی و اقتصادی انحصارطلباند و اقتدارگرایی سیاسی با اقتصاد دولتی با هم میآمیزن. دآنچه در شوروی و کشورهای بلوک شرق در دوره حاکمیت احزاب کمونیست شاهد بودیم همین رویکرد است. احزابی نیز همانند احزاب فاشیست وجود داشتهاند که از نظر اقتصادی طرفدار اقتصاد آزاد، اما از نظر سیاسی رویکردی اقتدارگرایانه داشتهاند. بهطور کلی در دنیا جایگاه احزاب و جریانهای سیاسی را میتوان با استفاده از شاخصهای سیاسی و اقتصادی تبیین کرد، اما باید توجه داشته باشیم که هرکدام از این رویکردها طیف وسیعی را شکل میدهند. برای مثال یک سوسیالدموکرات که از نظر اقتصادی در منتهی علیه نمودار قرار میگیرد تا سوسیالدموکرات دیگری که در مرز لیبرالدموکراتها قرار دارد، تفاوتهایی با هم دارند.
در یک تقسیمبندی کلی جناح راست را به سه گرایش عمده تقسیم میکنند:
- راست محافظهکار که بهمنظور حفظ سنتها در مقابل تهدیدات گوناگون نوگرایی مقاومت میکند؛
- لیبرالدموکراسی که در چارچوب ارزشها و اصول دموکراتیک، به سطحی از اصلاحات بطئی اعتقاد دارد و خواهان دولت حداقل است؛
- راست اقتدارطلب یا افراطی که سرسخت و مقتدر است و اندیشههای خود را بهصورت غیردموکراتیک عملیاتی و اجرایی میکند.
جناح چپ نیز گرایشهای سیاسی متفاوتی را در زیر چتر خود جای میدهد:
۱- چپ رادیکال یا انقلابی که در صدد ایجاد تغییرات بنیادی در حوزههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است؛
۲-سوسیالدموکراسی یا لیبرالیسم اجتماعی که با رویکردهای دموکراتیک و اصلاحطلبانه درصدد ایجاد دولت رفاهیاند؛
۳- چپ میانه که حدفاصل بین دموکراسی اجتماعی و چپ انقلابی است.
نکته بااهمیت آن است که در خصوص گرایشها و احزابی که خود را علیالظاهر در هیچیک از دو طیف راست و چپ جای نداده و به خود لقب احزاب میانه یا مرکزگرا را میدهند، بسیاری از عالمان علم سیاست قائل به استقلال عمل آنها نیستند. درواقع اعتقاد بر آن است که احزاب میانه همان زائدههای دو طیف سنتی به سمت مرکز بوده، بدون آنکه دارای ایدئولوژی و هویتی مستقل از راست و چپ کلاسیک باشند (طباطبایی، ۱۳۹۲: ۱۹۸-۱۹۷).
بنابراین معروفترین ملاک برای طبقهبندی احزاب سیاسی، ملاک ایدئولوژی است که بر اساس آن احزاب سیاسی بر روی طیفی از راست افراطی تا چپ رادیکال دستهبندی میشوند. درمجموع مفاهیم چپ و راست به دو موضوع اساسی اشاره دارند: یکی حفظ یا تغییر روابط اقتصادی و یا به مفهومی مشخصتر عدم مداخله یا مداخله دولت در زندگی اقتصادی از حیث حفظ یا تأمین عدالت اجتماعی؛ و دوم نوع ساختار قدرت و نظام سیاسی یعنی نظام سیاسی دموکراتیک یا اقتدارطلب است (بشیریه، ۱۳۸۴: ۳۸۳).
بر اساس گرایشهای فکری فوق، احزاب سیاسی به چهار دسته اساسی تقسیم میشوند که این طبقهبندی موردتوجه این پژوهش میباشد:
- احزاب سیاسی راست دموکراتیک: مثل احزاب لیبرالدموکرات، محافظهکار و دموکرات مسیحی.
- احزاب سیاسی چپ دموکراتیک: مثل احزاب سوسیالدموکرات و احزاب کارگری.
- احزاب راست اقتدارطلب: مثل احزاب فاشیسم و نازیسم.
- احزاب چپ اقتدارطلب: مثل احزاب کمونیست (بشریه، ۱۳۸۴: ۳۸۴-۳۸۳).
جدول ۲: انواع گرایشهای سیاسی و مهمترین ویژگیهای آنها
انواع گرایشهای سیاسی | ویژگیها و مشخصات |
راست دموکراتیک |
حمایت از حکومت محدود و مشروط به قانون، تضمین آزادی شهروندان و حقوق فردی، آزادی مثبت، کثرتگرایی سیاسی بهصورت حق انتخاب و رقابت حزبی و درنهایت دموکراسی با توجه به اصول جهانی (هیوود، ۱۳۸۷: ۲۱۵). حمایت از یک سیستم اقتصاد خصوصی و کاپیتالیستی در چارچوب نظام بازار، عدم دخالت دولت در بازار، دفاع از مالکیت خصوصی و ترویج بازار آزاد. عمدهترین احزاب راست دموکراتیک، احزاب لیبرال دموکرات هستند. |
چپ دموکراتیک |
معتقد به برنامهریزی و مداخله اقتصادی دولت برای مقابله با ورشکستگی بازار، تعهد به توزیع مجدد ثروت،Hay, 1999: 57))، مشارکت اتحادیههای صنفی در حکومت بهعنوان نهاد نیمهمستقل، تبعیت بازار از سیاست (Luebbert, 1991: 8). پرداخت هزینه بازنشستگی، کمک به بیکاران، پرداخت بیمه بیکاری و بهداشت و آموزش رایگان و بهطور کلی اجرای سیاستهای تأمین اجتماعی. سرمایهگذاری در زیرساختها و شرکتهای عمومی و سیاستهایی با هدف کاهش بهرهکشی از کارگران (Kerr, 2001: 4) و تعهد به برابری و عدالت اجتماعی. عمدهترین احزاب چپ دموکراتیک احزاب سوسیالدموکرات محسوب میشوند.
|
راست اقتدارطلب |
اعتقاد به گردن نهادن به نظم حاکم و پیمانهای اجتماعی؛ نگرش خصومتآمیز و تنبیهی نسبت به کسانی که به مقررات پایبند نیستند؛ استفاده از اجبار و تهدید برای کسب اهداف خود (Stenner, 2009: 144-145). داشتن اندیشههای ناسیونالیستی، خواهان جامعه و تعاملات اجتماعی که در آن یکسانی افزایش یافته و اختلافات به حداقل ممکن برسد. بهمنظور دستیابی به این هدف به کنترل اجتماعی، اجبار و استفاده از قدرت برای محدودیت در رفتار مردم گرایش دارند. اطاعت از اقتدار موجود، تجاوز و فشار، محافظهکاری و پیروی از سنتها از دیگر ویژگیهای راست اقتدارطلب است (Altemeyer, 2006).
مهمترین احزاب راست اقتدارطلب فاشیسم و نازیسم هستند.
|
چپ اقتدارطلب |
دیکتاتوریهای تکحزبی، نظامهای شدیداً دولتگرا و سلسلهمراتبی، مخالفت با لیبرالیسم، انحصاریکردن امور سیاسی در حزب حاکم؛ اقتصادی بر پایه اشتراکسازی دولتی و برنامهریزی متمرکز سازمانیافته، مخالفت با مالکیت خصوصی، مخالفت با کاپیتالیسم، رد تکثرگرایی فرهنگی، ایجاد نظام رفاه اجتماعی برای تودهها. مهمترین احزاب چپ اقتدارطلب شامل احزاب کمونیست میشود. |
جریان اصلاحات در ایران
اصلاحطلبی به جریان سیاسی گفته میشود که ضمن حفظ نظم موجود، تغییر در جامعه از طریق انجام اصلاحات در قوانین، سیاستها، برنامهها و رفتارها را بهصورت تدریجی دنبال میکند. اصلاحطلبان به حرکتهای رادیکالی و تند و تعویض حکومت از طریق انقلاب اعتقادی ندارند. اصلاحات در تئوری و در تجربه تاریخی به تغییرات عمیق، اساسی و ساختاری در همه حوزهها به نحوی مرتبط و کم و بیش هماهنگ با هم مربوط میشود و دارای یک بنیان نظری و فلسفی در چارچوب مدرنیته و مؤلفهها و ویژگیهای اساسی آن صورت میپذیرد (موثقی، ۱۳۸۸: ۵۳).
جریان اصلاحات در ایران، در سه دوره از تاریخ ایران مجال ظهور یافته است. اولین تجربه اصلاحات در مقابل نظام پاتریمونیال قاجاری و بهطور مشخص در قالب جنبش مشروطه بود که تلاش کرد از طریق تأسیس قانون اساسی، مشروطه و نهاد پارلمان قدرت را محدود و مقید به قانون کند. دومین دوره آن در مقابل دولت خودکامه پهلوی در قالب نهضت ملی خود را نشان داد و سومین دوره اصلاحات در مقابل استیلای سنتگرایی ایدئولوژیک پس از انقلاب اسلامی در سال ۱۳۷۶ و در قالب جنبش دوم خرداد مجال بروز یافته است (بشیریه،۱۳۸۱: ۷۱).
زمینه اصلاحات در دوره قاجاریه در اقدامات افرادی مانند عباس میرزا، امیرکبیر، قائممقام و سپهسالار شکل گرفت. اصلاحات در این دوره توسط افراد معدودی دنبال میشد و به دلیل آگاه نبودن عمومی بخش وسیعی از نخبگان حاکم و گروههای اجتماعی با آن همخوانی و توافق نداشتند. بعد از نهضت مشروطه، جریانهای فکری، احزاب و گروههای اصلاحطلب و رادیکال شکل گرفت. ازجمله این احزاب و جریانها که دارای گرایشهای لیبرال و رادیکال بودند میتوان به مرکز غیبی، حزب اجتماعیون عامیون، جامع آدمیت، کمیته انقلابی و انجمن مخفی در نهضت مشروطه اشاره کرد (موثقی، ۱۳۸۸: ۱۷۶)؛ بنابراین موج واقعی اصلاحات در عصر قاجار در انقلاب مشروطه نمود یافت. باید اذعان کرد جنبش مشروطهطلبی نمود سیاسی و اجتماعی ورود اندیشههای مدرن به ایران بود که بر پایههای آزادی، دموکراسی، عقلانیت، قانون، استقلال قوا، قانون اساسی، سکولاریسم و سیاستزدایی از دین و نهادهای دینی قرار داشت (زرینکوب، ۱۳۷۵: ۱۸۶). دومین دور از جریان اصلاحات در مقابل دولت پهلوی و مشخصاً در قالب نهضت ملی در اقدامات مصدق مجال بروز یافت. این دوره از اصلاحات هم زمینههایی را به همراه داشت که در پس آن زمینهها بروز و ظهور یافت. این زمینهها بیشتر جنبه نوسازی داشت که در اقدامات رضاشاه و پسرش، محمدرضا پهلوی، خود را نشان داده بود و آسیبهای عمدهای را بر گروهها و فرهنگ جامعه سنتی وارد کرد (ازغندی، ۱۳۸۵: ۳۷). اقدامات رضاشاه تحولاتی بنیادی را در ساختار اقتصادی، نظام آموزشی، ساختار اداری و نظامی ایجاد کرد و شکل و محتوای زندگی جامعه و روابط اجتماعی را دگرگون کرد. در این راستا گفته شده است که از جنبه اجتماعی شانزده سال سلطنت رضاشاه یک دوره کلیدی برای گذار جامعه ایرانی از شیوه تولید شبانکارگی ایلاتی به تولید بورژوایی و خردهکالایی بود (ازغندی، ۱۳۸۵: ۱۴۴). برآیند چنین اقداماتی، تحصیل و تحمیل استبداد بر فضای سیاسی و اجتماعی ایران بود.
سومین و شاید مهمترین دوره از اصلاحطلبی مربوط به بعد از انقلاب اسلامی و پیروزی اصلاحطلبان و سید محمد خاتمی در انتخابات هفتمین دوره ریاستجمهوری در دوم خرداد ۱۳۷۶ بود. این پیروزی در چند انتخابات بعدی، یعنی انتخابات شورای شهرها، مجلس ششم و نیز انتخابات بعدی ریاستجمهوری در سال ۱۳۸۰ تکمیل شد. در تحلیل برنامههای خاتمی، آزادیها، رعایت حقوق مردم، مشارکت، توجه بـه زنان، تکریم صاحبان اندیشه، جامعه مدنی و توجه بـه دانـش و مـسائل فرهنگـی، جایگـاه ویژهای داشتند (ربیعی، ۱۳۸۰: ۱۲۵). عناصر اصلی ساخت گفتمان رفاهی در دوره اصلاحات متکـی بـر مؤلفـههـایی چـون عدالت ملازم با دین و آزادی، توسعه همهجانبه و موزون، توسعه پایدار متکی بـر عـدالت زیستمحیطی، آزادی در چارچوب مبانی اسلامی و حقـوق عمـومی، نظـام جـامع تـأمین اجتماعی بهعنوان مبنای محقق ساختن عـدالت اجتماعی، مـشارکت شـهروندان و مردمسالاری و امنیت همهجانبهنگر بوده است. گفتمان رفاهی دوره اصـلاحات نزدیکـی و همگرایـی بـا گفتمان توسعه بهمثابه آزادی دارد. از گفتمان رفاهی دوران اصلاحات، نگرش نوین به رفاه که رویکردی انسانمدارانه و متکی بر کیفیت زندگی است، استنباط میشود (کردونی و فاضلی، ۱۳۸۸: ۶۳)؛ بنابراین یکی از جریانهای فعال و تأثیرگذار در تاریخ معاصر ایران جریان اصلاحات بوده است که هماکنون در قالب جریانها و احزابی همانند مجمع روحانیون مبارز، جبهه مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، اعتماد ملی، حزب اسلامی کار، کارگزاران سازندگی، انجمن اسلامی معلمان، مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم، مجمع مدرسین دانشگاهها و مانند آن در فضای سیاسی کشور فعالیت میکنند.
چهارگانه «راست اقتدارطلب»، «چپ اقتدارطلب»، «راست دموکراتیک» و «چپ دموکراتیک»
اگر گرایش فکری افراد از نظر سیاسی در طیفی از رویکردهای اقتدارطلب و دموکراتیک و گرایش فکری آنان به اقتصاد بازار یا برنامهریزیشده مشخص شود، بر اساس دو معیار «اقتصاد» و «سیاست» میتوانیم بر اساس میزان دموکراتیک یا اقتدارگرا بودن در سیاست و چپ و راست بودن از نظر اقتصادی، چهار گرایش یا مکتب فکری و سیاسی به نامهای «راست اقتدارطلب»، «چپ اقتدارطلب»، «راست دموکراتیک» و «چپ دموکراتیک» را تشخیص دهیم.
بر این اساس میتوان نشان داد استالین یک چپ اقتدارگرا و گاندی یک چپ لیبرال است. در سمت غیرسوسیالیستی نیز اشخاصی مانند میلتون فریدمن* را میتوان تشخیص داد که به لحاظ مالی و اقتصادی با دولت مخالف بوده است. از سوی دیگر هیتلر خواهان شکلدهی به یک دولت با قدرت کامل بوده است. این نمودار مشخص میسازد برخلاف تصور رایج فاشیسم (بهعنوان یک دولت اقتدارگرا) در مقابل کمونیست قرار ندارد، بلکه در مقابل آنارشیسم قرار میگیرد و کمونیسم (بهعنوان یک اقتصاد برنامهریزیشده دولتی) در مقابل نئولیبرالیسم (بهعنوان یک اقتصاد شدیداً خارج از نظارت دولت) قرار میگیرد؛ بنابراین هر دو جناح چپ و راست میتوانند دارای ابعاد اقتدارگرایانه یا دموکراتیک باشند (About the political compass, 2016). ازجمله ویژگیهای دیگر این مدل آن است که هریک از گرایشهای سیاسی راست اقتدارگرا، راست دموکراتیک، چپ اقتدارگرا و چپ دموکراتیک دارای درجهبندی مختلفی هستند. بهطور مثال اگر دو شخصیت یا فعال سیاسی در چپ دموکراتیک قرار بگیرند، میتوانند دارای تفاوتها و درجات مختلفی از نظر اقتصادی و سیاسی داشته باشند. درنتیجه این مدل از دقت قابلتوجهی در تعیین گرایش سیاسی افراد، احزاب و گروهها برخوردار است.
نتایج
در این پژوهش بهمنظور سنجش و تعیین گرایش سیاسی اصلاحطلبان در ایران، یکصد پرسشنامه استاندارد مدل Political Compass در اختیار فعالان کمیتههای مرکزی احزاب اصلاحطلب قرار گرفت. از این تعداد هجده نفر خانم و نوزده نفر را روحانیون تشکیل داده بودند. بهجز ۹ درصد از افراد موردمطالعه بقیه افراد در سطوح معاون رئیسجمهور، وزیر، نماینده مجلس و معاون وزیر بودند. احزاب اصلاحطلب این نمونه عمدتاً شامل احزاب کارگزاران، مجمع روحانیون مبارز، اعتماد ملی، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و مشارکت بودند.
نتایج نرمافزار Political compass گرایش عمده فکری اصلاحطلبان در ایران را به حالت زیر مشخص کرد:
بر این اساس مشخص میشود جایگاه اکثر قریب به اتفاق اصلاحطلبان در محدوده سوسیالدموکراسی و نزدیک به مرکز نمودار قرار دارند. بیش از ۹۵ درصد اصلاحطلبان در این پژوهش، از لحاظ اقتصادی به اقتصاد دولت رفاهی با حمایت و فعالیت دولت در بازار و اقتصاد معتقدند. همچنین بیش از ۹۵ درصد از اصلاحطلبان ازلحاظ سیاسی و اجتماعی گرایش به دموکراسی و آزادیخواهی دارند؛ بنابراین میتوان نتیجه گرفت اصلاحطلبان در ایران از نظر مقیاس اقتصادی خواهان اقتصاد نیمهباز و تا حدودی به دخالت و برنامهریزی دولت در اقتصاد معتقدند و ازلحاظ سیاسی و اجتماعی نیز به حکومت و دولت دموکراتیک گرایش دارند. ازاینرو گرایش فکری اصلاحطلبان در ایران نزدیک به احزاب چپ دموکراتیک در دنیا ازجمله احزاب سوسیالدموکرات است. مضافاً اینکه نمودار فوق نشاندهنده نزدیکی دیدگاههای اصلاحطلبان به یکدیگر است و آنان از انسجام فکری مناسبی برای پیشبرد اهداف خویش برخوردارند. اصلاحطلبان در مقیاس سیاسی-اجتماعی نزدیکی و انسجام بیشتری دارند و در معیارهای اقتصادی دارای تکثر آرای بیشتری هستند. از سوی دیگر تقسیمبندی اصلاحطلبان به گروههای دیگر ازجمله زنان و روحانیون اطلاعات مهم دیگری را درباره گرایش فکری آنان مشخص میسازد. نمودار شماره ۶ جایگاه هجده خانم اصلاحطلب را نشان میدهد که با دیگر اصلاحطلبان دارای انسجام فکری هستند و در محدوده سوسیالدموکراسی قرارگرفتهاند.
نمودار ۶: جایگاه گرایش فکری بانوان اصلاحطلبان در ایران
سنجش گرایش نوزده روحانی اصلاحطلب بهطور جداگانه نیز مشخص میسازد که روحانیون اصلاحطلب نیز با سایر همفکران خود بهطور کلی دارای انسجام و همگرایی هستند.
نمودار ۷: جایگاه گرایش فکری روحانیون اصلاحطلبان در ایران
مطالعه انجامشده نشان داد که گرایش اصلاحطلبان مورد بررسی در محدوده چپ دموکراتیک و متمایل به مرکز نمودار قرار دارد. از اینرو آنان قرابت بیشتری با احزاب سوسیالدموکرات دارند. سوسیالدموکراتها در عین حال که از نظر سیاسی به ارزشهای دموکراتیک پایبندند؛ اما از نظر اقتصادی با نظام بازار آزاد بهویژه نئولیبرالیسم نسبتی برقرار نمیکنند، بلکه بر اقتصاد برنامهریزیشده، سیاستهای تأمین اجتماعی توجه به اقشار آسیبپذیر و در کل به دولت رفاه پایبند و معتقدند و تعهدی اساسی به عدالت اجتماعی نشان میدهند. با این همه سوسیالدموکراسی را همچنین میتوان به آزادی مثبت و حتی تأکید محافظهکاری مردمسالارانه بر وظیفه اجتماعی، همانطور که درباره سنت یک ملت وجود دارد، مربوط دانست (هیوود، ۱۳۸۷: ۹۴-۹۵) بنابراین سوسیالدموکراسی از یک طرف با دموکراسی مشخص میشود و از طرف دیگر با محدودکردن افراطگرایی سرمایهداری و توزیع مجدد قدرت و منابع به آسیببدیدگان و فراموششدگان (Seyd, and Whiteley, 2002: 185). اصلاحطلبان نیز که از جریانهای فعال سیاسی در ایران محسوب میشوند به لحاظ اقتصادی تا حدودی به مداخله دولت در اقتصاد و تنظیم بازار معتقد هستند و حمایت اجتماعی و اقتصادی از اقشار پاییندست جامعه را الزامی میدانند. علاوه بر این به لحاظ سیاسی به دولت آزادیخواه و دموکراتیک گرایش دارند و برای آزادیهای فردی و اجتماعی (آزادی بیان، آزادی شکلدهی به تشکلها، آزادی رسانه و روزنامهها و …) ارزش زیادی قائل هستند؛ بنابراین اصلاحطلبی در ایران و سوسیالدموکراسی و دموکراسی اجتماعی دارای قرابت و تشابهات قابلتوجهی با یکدیگر هستند.
منابع
ازغندی، علیرضا (۱۳۸۵)، درآمدی بر جامعهشناسی سیاسی ایران، تهران، نشر قومس.
اطاعت، جواد (۱۳۷۸)، مجموعه مقالاتی پیرامون توسعه سیاسی. تهران: نشر سفیر.
بشیریه حسین (۱۳۸۱)، دیباچهای بر جامعهشناسی سیاسی ایران، تهران، نشر نگاه معاصر.
بشیریه، حسین (۱۳۸۴)، آموزش دانش سیاسی، (مبانی علم سیاست نظری و تأسیسی)، نشر نگاه معاصر.
دی. تنسی، استفان (۱۳۸۷)، مبانی علم سیاست، چاپ دوم، ترجمه حمیدرضا ملک محمدی، نشر میزان
ربیعی، علی (۱۳۸۰)، جامعهشناسی تحولات ارزشی، تهران، نشر فرهنگ و اندیشه.
زرینکوب، عبدالحسین (۱۳۷۵)، روزگاران ایران، تهران، انتشارات علمی.
طباطبایی، سید محمد (۱۳۹۲)، شکافهای نوین سیاسی در جامعه اروپایی، فصلنامه روابط خارجی، سال پنجم، شماره دوم.
عالم، عبدالرحمن (۱۳۸۳) بنیادهای علم سیاست، چاپ دوازدهم، تهران، نشر نی.
قوام، سید عبدالعلی (۱۳۸۹)، سیاستشناسی، مبانی علم سیاست، تهران، انتشارات سمت.
کردونی، روزبه، فاضلی، نعمتالله (۱۳۸۸)، «تحلیل برخی گفتمانهای رفاهی در دوران اصلاحات»، فصلنامه علمی-پژوهشی رفاه اجتماعی، سال نهم، شماره ۳۲.
گرانت، مویر (۱۳۸۷)، مفاهیم کلیدی در سیاست، مترجمان: محمدجواد حقشناس و امیرعباس لطفی، تهران ناشر مهر وحید.
موثقی، احمد (۱۳۸۸)، نوسازی و اصلاحات در ایران (از اندیشه تا عمل)، چاپ دوم، انتشارات قومس.
هیوود، اندرو (۱۳۸۷)، مفاهیم کلیدی در علم سیاست، مترجمان: حسن سعید کلاهی و عباس کاردان، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران.
Altemeyer, Bob (2006). The Authoritarians. Winnipeg: University of Manitoba.
Hay, C. (1999), The Political Economy of New Labour: Labouring Under False Pretences?(Manchester and New York: Manchester University Press).
Hofmeister, Wilhelm, Karsten Grabow(2011), Political Parties Functions and Organization in Democratic Societies, Singapore: Konrad Adenauer Stiftung, c2011.
Kerr, D. (2001), Elect the Ambassador! Building Democracy in a Globalised World (Sydney: Pluto Press).
Luebber T, Gregor Ym. (1991), Liberalism, Fascism, or Social Democracy Social Classes and the Political Origins of Regimes in Interwar Europe, Oxford University Press, New York.
Newman Sigmond. (1956).Modern Political Parties Chicago University of Chicago Press.
Seyd, P. and Whiteley, P. (2002), New Labour’s Grassroots: The Transformation of the Labour Party Membership (Basingstoke: Palgrave Macmillan).
Stenner, Karen (2009), Three Kinds of “Conservatism”, Psychological Inquiry, 20: 142–۱۵۹, DOI: 10.1080/10478400903028615.
http://forum.blockland.us/index.php?topic=264235.0
http://en.wikipedia.org/wiki/Political_compass#mediaviewer/File:Political_chart.svg.
http://www.politicalcompass.org/analysis2.
[۱]. دادههای این متن برگرفته از مقاله «سنجش گرایش به عدالت و آزادی در جریانهای فکری ایرانی، با استفاده از مدل « Compass Political» نویسنده است. این مدل برای سنجش و تعیین جایگاه فکری بسیاری از سیاستمداران، اقتصاددانان، نظامیان و حتی هنرمندان در کشورهای مختلف استفاده شده است و تحقیق حاضر با این مدل و دادههای میدانی انجام شده است و به دلیل پرهیز از مباحث تخصصی روششناختی در علوم سیاسی از این بخش صرفنظر شده است، اما شرح کامل این مدل و مباحث روششناختی آن در مقاله مذکور برای علاقهمندان قابل دسترس است.
[۲] – Edmund Burke
[۳] – James Madison
[۴] – Sigmund Neumann
[۵] – Ball
*-دیدگاه سیاسی فریدمن که خودش را لیبرال کلاسیک میداند بر مزایای بازار آزاد و مضرات دخالت دولت تأکید میکند.