اکبر ثبوت
حمله اعراب به ایران در اواخر حکومت ساسانی و سقوط ساسانیان از نقاط عطف و مهم تاریخ ایران است. درباره این واقعه سخن بسیار گفته میشود، اما اغلب دیدگاهها آمیخته با عقاید و گاه گرایشهای سیاسی است. گاهی که روحیه ناسیونالیستی حاکم است، از حمله اعراب بهعنوان آغاز افول و انحطاط ایران و پیش از آن را اوج تمدن و شکوفایی قلمداد میکنند. زمانی که از باستانگرایی فاصله گرفته و گرایشهای اسلامی چیره میشود، حمله اعراب را مترادف با سرنگونی نظام طبقاتی و فاسد ساسانی گرفته و آن را با دیده تحسین مینگرند. به نظر میآید لازم است فارغ از حب و بغضهای سیاسی و ایدئولوژیک بهصورتی علمی جامعه آن روز کشور ایران را بشناسیم و علل سقوط حکومت ساسانی و پیروزی اعراب بر ایران را دریابیم. مسلم است نگاه علمی به تاریخ گذشته به ما درسها و تجاربی میآموزد که چهبسا برای بهتر زندگیکردن در جامعه امروز نیز به کارمان آید. حداقل با دیدی وسیعتر و جامعتر برای آینده خود تصمیم میگیریم و کمتر مقهور احساسات زودگذر و واکنشی میشویم.
اکبر ثبوت سال ۱۳۲۴ در تهران متولد شد. ایشان دانشآموخته حقوق از دانشگاه تهران بودند و در این رشته هم تدریس کردند، اما در زمینه تاریخ و فلسفه اسلامی هم پژوهشهای فراوان داشتند. چند سال پیش ایشان کتابی با عنوان دیدگاههای آخوند خراسانی و شاگردانش منتشر کردند که موجی از گفتوگو میان فرهیختگان جامعه را بهدنبال داشت.
اکبر ثبوت که سالها درباره تاریخ ایران پژوهش کردهاند، در نشستهایی که به همت کتابخانه ملی ایران در سالیان گذشته برگزار شد، مروری بر تاریخ ایران باستان داشتند که به نظر میآید برای ایرانیان فرهیخته و جویای حقیقت مفید است. از اینرو بر آن شدیم مباحثی از آن نشستها را برای خوانندگان ارائه کنیم. در این مباحث ابتدا وضعیت جامعه ایران از نظر ادیان و مذاهب رایج در مقطع پایانی حکومت ساسانی بررسی شده است. نوشته حاضر بیشتر وضیعت مسیحیان مقیم ایران را نشان میدهد.
*******
بحث درباره فرقههای مختلف دینی در عصر ساسانی است و اینکه دولت ساسانی با این فرقهها چگونه برخورد میکرد.
- مسیحیت
با مسیحیت در دورههای مختلف تاریخ ایران، برخوردهای مختلفی شده است که ناشی از سیاستهای مختلفی بوده که در هر زمان وجود داشته است. از سابقه مسیحیت در ایران پیش از دوره ساسانی چیز زیادی نمیدانیم. آنطور که در انجیل آمده است (انجیل متی باب دوم) وقتی حضرت عیسی متولد شد، چند نفر مجوسی یعنی زرتشتی، از مشرق به اورشلیم آمدند و گفتند کجاست آن مولود که ستاره او را در مشرق دیدهایم و برای پرستش او آمدهایم.
در دوره ساسانی، بعضی از پادشاهانی که سیاست تسامح را دنبال میکردند با مسیحیان و یهودیها درمجموع رفتار مسالمتآمیزی را پیش گرفتند. هرمز در پاسخ موبدانی که درخواست اعمال فشار نسبت به یهود و نصارا داشتند، گفت بهجای این کارها خودتان را اصلاح کنید تا مردم بهجای اینکه دنبال آنها بروند دنبال شما بیایند. در این زمان نوعی آزادی مذهبی وجود داشت، اما عوامل متعددی موجب میشد درباره مسیحیان سیاستهای همراه با خشونتهای شدیدتری اعمال شود. یکی از آن عوامل همکیشی مسیحیان با امپراتوری روم بود. هنگامیکه رومیان مسیحیت را بهعنوان مذهب رسمی خودشان اختیار کردند حکومت ایران تلقی میکرد که مسیحیان به آنها گرایش دارند و باید سر و سرّی با دشمن رومی داشته باشند. همین امر سوءظن نسبت به مسیحیان را در میان طبقه حاکم ایران بهوجود آورد. عامل دیگر نفس همین «دینی بودن حکومت» بود و اقتدارات وسیع و فراوانی که موبدان داشتند. این امر موجب میشد آنها با هدف بیرونکردن آیینهای رقیب از میدان تا آنجا که میتوانند با فرقههای مختلف و بهویژه مسیحیت برخوردهای تند داشته باشند؛ البته در دوره پادشاهان مختلف، حوزه اقتدار طبقه روحانی پایین و بالا میرفت. مثلاً در دوره انوشیروان بهنظر میرسد که با قدرتی که شاه داشت توانسته بود طبقه روحانی را مهار کند. در دوره بعضی از پادشاهان دیگر نیز همین اتفاق افتاد، ولی در مواردی که شاه ضعیفتر بود و قادر به مهار قدرت روحانیان نبود، آنها هر کاری که میخواستند میکردند. عامل دیگر اعمال فشارها این بود که آیین زرتشتی بهدلیل پیوند سفت و سختی که با نظام طبقاتی ضد مردمی خورده بود، عملاً بین عامه نفوذ و جایگاه خود را از دست داده بود؛ بنابراین مردم دنبال این بودند مفری پیدا کنند که از این آیین بیرون بروند. چون در آیین مسیحیت این ویژگی حمایت از نظام طبقاتی لااقل آن صورت سفت و سخت را نداشت، بنابراین جاذبه داشت و روزبهروز در حال پیشروی بود و همچنان استقبال بیشتری از آن میشد. بهویژه در نواحی غربی و شمال غربی ایران این قضیه را میبینیم. همانطور که نظیر این ماجرا را درباره بوداییگری در شرق ایران و شمال شرقی ملاحظه میکنیم. همین امر یعنی استقبال مردم از آیین مسیحی و قدمبهقدم عقب رفتن آیین زرتشتی در مقابل این آیین، عامل دیگری برای اعمال فشار به مسیحیان میشد، هم حکومت که متکی بر آیین زرتشتی بود و هم موبدان زرتشتی که موجودیتشان آیین زرتشتی بود، در مقابله با آیین مسیحیت همداستان میشدند.
- یهود
در آن شرایط موبدان حتی آیین یهودی را تحمل نمیکردند، درحالیکه ینآیی ببببببباااااااا ی ئیزب ئن یزب ئ یزطبس نئثنئهثنئهثنئهثنئهثنئهثنئهثنئهثنئهثنئهثنئهثنئهثنئهثنئهثنئه۶۵۹۴آیین یهود تبلیغی نبود و استقبال عمومی هم از این آیین نشده بود، ولی حکومت طبقه روحانی حتی آن را در خیلی موارد تحمل نمیکرد و با بهانههای عجیبوغریب برنامه یهودیستیزی اجرا میشد. درنتیجه یهودیها هم منتظر این بودند که هر حرکتی علیه حکومت شکل بگیرد با آن حرکت خودشان را هماهنگ میکردند، به امید اینکه بتوانند راه نجاتی پیدا کنند. همانطور که در ماجرای بهرام چوبینه که علیه خسروپرویز شورش کرد، میبینیم قشرهای مرفه یهودی به او کمک کردند. خود این قضیه باز موجب شد که خسرو پس از بازگشت به سلطنت بهسختی بر یهودیان خشم گرفت. پیش از اینها در سلطنت پیروز، پسر یزدگرد، میبینیم بهفرمان او نیمی از یهودیهای اصفهان را کشتند و فرزندان آنها را در آتشکده سروش آذران به بردگی گرفتند. این برخورد بر اساس این شایعه شکل گرفت که یهودیها پوست پشت دو تا از هیربدان را کندهاند و به همدیگر دوختند و در صنعت دباغی بهکار بردند. درحالیکه این امر بیشتر میتواند عنوان بهانه یا شایعهای بوده باشد برای اینکه این بیچارهها را بهگونهای سرکوب کنند. باز یزدگرد در سال ۴۵۵ میلادی فرمانی صادر کرد که یهودیان اجازه ندارند روز شنبه را جشن بگیرند. یهودیها هم از یک طرف در افسانههایشان به جنگ با این ستمها رفتند. در افسانههایشان آمده است که بر اثر نفرین یهودیها سرانجام اژدهایی بزرگ یزدگرد را به کام خودش فروبرد. رفتار با یهودیان را هم مرحوم دکتر محمدجواد مشکور نقل میکند. در کتاب تاریخ سیاسی ساسانیان جلد یک صفحه ۱۱۰ تذکر میدهد که به دستور موبد بزرگ زرتشتی، مبلغان همه مذاهب مسیحی، یهودی و بودایی را از ایران تبعید کردند.
رفتار با مسیحیان
اما درباره مسیحیان کریستنسن در کتاب ایران در زمان ساسانیان میگوید: در زمان یزدگرد دوم دو راهبه مسیحی را مصلوبکرده همچنان بر دار سنگسار کردند. چند نفر از عیسویان را زنده در دیوار نهادند. مجازات باستانی مبنی بر ساییدن تن مجرمان در زیر پای فیل در عهد ساسانیان رواج داشت. بعضاً اشخاصی که مستحق اعدام بودند ممکن بود برای مقاصد طبی زنده نگاه دارند. انواع و اقسام زجرها و شکنجههای وحشتناکی که محاکم میتوانستند از آن استفاده کنند، در کتابهایی مثل شهدای مسیح مذکور است. برای ترساندن متهمان آلات مختلف شکنجه را در برابر چشم آنها میگستردند. زندانیان را گاهی با انگشت میآویختند و گاهی واژگون و سرنگون بر دار میکردند و با تازیانههایی بافته از نی میزدند. بر زخمهای آنها سرکه و نمک میریختند. اندام آن بینوایان را یکیک قطع میکردند و پوست سرشان را میکندند. گاهی پوست چهره را از پیشانی تا چانه برمیداشتند و گاهی پوست دست و پشت آنها را میبریدند. سرب گداخته در چشم و گوش میریختند و زبان را میکندند. به هر حال میخواهیم بگوییم که وقتی این طبقه خاص حاکم شد باید منتظر اینجور چیزها هم بوده باشید. از این قسمتهای خیلی فجیع بیشتر نمیگویم و به قسمتهای دیگر میپردازم. درواقع قضیه برای خودم نیز شرح این مسائل خیلی جذاب نیست، فقط از بابت اینکه بدانیم در تاریخ بر ما چه گذشته به ذکر نمونههایی از آن پرداختم. کسانی که میخواهند در این باره تحقیق کنند، میتوانند به کتاب ایران در زمان ساسانیان نوشته کریستنسن صفحه ۴۱۵ تا ۴۲۰ مراجعه کنند. همچنین کتاب تمدن ایرانی به قلم جمعی از خاورشناسان صفحات ۲۱۶ تا ۲۱۸ به همین بحث چگونگی رفتارهایی که با مسیحیان شده پرداخته است. اگر درباره وضعیت مسیحیانی ایران مطالعهای کنیم، میبینیم معتقدات آن مکتبی که آنها بهعنوان مسیحیت پذیرفتند اصلاً با چیزهایی که رومیها میگفتند مطابقت نداشته است، اما حکومتگران دچار این توهم بودند که چون اینها میگویند مسیح، آنها هم میگویند مسیح؛ بنابراین اینها باید جاسوس آنها باشند و به هر حال توهم توطئه همیشه در میان حکومتها بوده است. چند کلمه از کتاب مرحوم سعید نفیسی نقل میکنم که خیلی درباره شکنجهها توضیح نداده است.
مرحوم نفیسی درباره مسیحیان ایران در دوره اشکانی میگوید: «از همان آغاز دوره عیسویت عدهای از سکنه نواحی غربی ایران به دین ترسایان گرویده و کلیساهای مخصوصاً معتبر در نواحی شرقی و غربی فرات دایر کرده و طریقه خاصی را -دقت کنید این طریق با آنچه در امپراتوری روم بود یکی نبود و احتمالاً جنگ مابین این طریقه و طریقه رومیها کمتر از جنگ مابین زرتشتیگری و مسیحیت نبود- که به طریقه نسطوری معروف است پسندیده و بدان ایمان آورده بودند و کمکم در داخل ایران پیش رفتند تا دورترین نواحی شمال شرقی ایران در ماوراءالنهر رفته و از آنجا به چین رفته و طریقه نسطوری را با خود به چین برده بودند. چون این نصارای نسطوری ایران همه از نژاد سامی و متکلم به زبان سریانی یا آرامی بودند و ساسانیان مکرر از ایشان کشتار کرده بودند، خود را کاملاً بیگانه میشمردند و دشمنی در میان پیدا شده بود»؛ بنابراین آنچه درباره همه فرقهها گفته شده اینجا هم صادق است.
مرحوم نفیسی نتیجه میگیرد: «در استیلای تازیان بر ایران که اینها بر سر راه واقعشده بودند منتهای یاری و یاوری را با اعراب کرده و سبب عمده استیلای تازیان بر ایران ساسانی بودند.»
«از سوی دیگر به ارمنستان که از زمان تشکیل دولت ماد چه در دوره هخامنشی و چه در دوره اشکانی و ساسانی همیشه از ایالات مسلم ایران بوده و مدتهای مدید شاهزادگان اشکانی در آنجا پادشاهی کردهاند، ساسانیان سیاست خشنی پیشگرفته بودند و بهزور شمشیر میخواستند دین زرتشتی را آنجا رواج دهند و ارمنیان درنتیجه همین خونریزیها قرنها پایداری و لجاجت کرده نخست بر مذهب بتپرستی خود پافشرده و سپس در حدود سال ۳۰۲ میلادی اندکاندک بنای گرویدن به دین عیسوی را گذاشتند و مذهب مخصوصی اختیار کردند که به کلیسای ارمنی معروف است و درنتیجه همین اختلاف مذهبی در تمام دوره ساسانیان کشمکش بر سر ارمنستان در میان ایران و روم باقی بود و این اختلاف نیز نهتنها ایران را در برابر امپراتوران روم یا روم غربی و شرقی ضعیف میکرد، بلکه کار بیگانگان دیگر و از آن جمله تازیانی را که بر اینها حمله برده بودند آسانتر کرد. گرجستان نیز که از قسمتهای تجزیهناپذیر خاک ایران در دورههای پیش از اسلام و در اغلب از دورههای اسلامی بوده، در حدود اوایل قرن چهارم میلادی طریقه مخصوصی از مذهب نصارا را که به کلیسای ارتدکس ایرانی معروف است پذیرفتند و ایشان نیز همان مشکلاتی را که ارمنیها فراهم کردند پدید آورده و از آنسوی هم استیلای بیگانگان بر پیکر ایران آسانتر شده و این دو طریقه دیگر از عیسویت را نیز باید بر اختلاف یهود و نسطوریان و مانویان و مزدکیان و بوداییان ایران افزود تا معلوم شود که دامنه نفاق در داخل ایران تا چه اندازه بوده است.»
چند قسمت هم از کتاب مرحوم محمدجواد مشکور نقل میکنم: «در شرححال موبد بزرگ ایران در دوره شاپور اول گزارش جنایات او در حق مسیحیان و مانویان و پیروان ادیان دیگر آمده است. پادشاهان ساسانی چندین بار بهزور خواستند که ارمنیهای مسیحی را به دین زرتشت درآورند و چه خونها که در این راه نریختند و چه جنایتها و کشتارها که نکردند اما سرانجام نتوانستند ارمنستان را زرتشتی کنند و چون رومیان مسیحی مذهب بودند پادشاه و بزرگان ایران خیال میکردند هرکس مسیحی شود طرفدار روم میگردد و بنابراین جاسوس است و باید او را کشت. آنقدر در این کار افراط کردند که عکسالعملی در خود ایران پیدا شد و به دلیل منفوریتی که مغان در نزد روشنفکران پیدا کردند بسیاری از مردم ایران مرتد شده و به کیش مسیحی گراییدند. حتی بعضی از شاهزادگان و بزرگان کشور به دین مسیحی درآمدند ازجمله انوشکزاد پسر انوشیروان که مسیحی شد و در غیاب پدرش ادعای پادشاهی کرده و سرانجام به قول مادرش در راه مسیحیت شربت شهادت نوشید.»
آقای مشکور نتیجه میگیرد: «اگر دین اسلام تا صد سال دیرتر به ایران میآمد اکثر مردم ایران مسیحی شده بودند و کیش عیسوی مذهب رسمی ایران میشد.»
ایشان همچنین مطلب دیگری که مطرح میکند مسئله حضور غیرمسلمانها در صف اعرابی است که برای جنگ با سپاه ساسانی بسیج شده بودند. اگر بگویید مسلمانها بودند که جنگ را پیش بردند و موجب سقوط دستگاه سلطنتی شدند، باز در میان آنان غیرمسلمانانی ازجمله مسیحیان و ادیان دیگر و حتی از زرتشتیان نیز بودند، در حمله اعراب به ایران، مسیحیان آرامینژاد بینالنهرین با اعراب مسلمان بر ضد دولت زرتشتی ایران همداستان شدند و بر دولت ایران شورش کردند.
اینها نمونههایی از رفتارهایی بود که در مقابل رفتارهای انسانی هرمز و شاپور و غیره دیده شده است. بهدلیل آن نفوذ و اقتدار طبقه روحانی اگر پادشاهی میخواست در برابر مسیحیان یا پیروان سایر ادیان رویه تسامحی پیش بگیرد، او را مثل هرمز سرنگون میکردند.
در کتاب تجاربالامم صفحه ۳۱۹ آمده: برخی از روحانیون زرتشتی و هیربدان رقعهای درباره یهود و نصارا به هرمز نوشتند که ایشان مخالف مذهب ما هستند، اموال آنها را غارت کنید.
هرمز در ذیل نامه نوشت: قوام مملکت به اصلاح اهل مملکت است از پیروان ادیان مختلف، پس بهجای نفی یهود و نصارا، رو به اعمال صالحه کنید تا مردم به دین شما درآیند.
بنابراین هر حاکمی که خردی داشت و میخواست رفتاری مسالمتآمیز با پیروان ادیان در پیش گیرد خشم طبقه روحانی حاکم را برمیانگیخت و سرنگون میشد.
تاریخ ایران درزمان ساسانیان کریستنسن، گزارشهایی درباره محاکمات افراد به اتهام ارتداد که درواقع ساختهوپرداخته روحانیون بود آورده است.
نتیجه فشارهایی که به مسیحیان وارد آمد این شد که آنها هم مثل یهودیها با اعراب مهاجم همراه شدند؛ البته بعد از اسلام، گرچه سیاستی که خلفا در برخورد با سایر ملل پیش گرفتند سیاست عادلانهای نبود، ولی درمجموع با آنچه در دوره ساسانی اعمال میشد قابلمقایسه نبود. آنها دنبال درگیریهای فرقهای و مذهبی نبودند. مگر زمانی احساس میکردند فرقهای قصد براندازی دارد که آنجا صحبت از اخلاق و انسانیت و دین بیمعنی میشد. آنجا با شدت برخورد میکردند، مثل برخورد با خوارج یا اهلبیت، اما در کل دوره بنیامیه سراغ نداریم با مسیحیان یا یهودیان یا زرتشتیها اقدام به کشتار کرده باشند. اگر هم موردی باشد آنقدر نادر است که کمتر بهحساب آمده، درمجموع برخورد مسالمتجویانه با اینها داشتند.
منتسکیو در کتاب معروف خود یعنی روحالقوانین به این مسئله گواهی داده است. در ترجمه فارسی این کتاب صفحه ۳۸۴ میگوید: شیوه مسلمانان در برخورد با ملل دیگر خیلی بهتر از رفتار امپراتوران روم بوده است. همین شیوه عامل پیشرفت مسلمانان شد. بعد به مالیاتهای سنگینی اشاره میکند که امپراتوران روم میگرفتند و مینویسد که وجود این باجهای گزاف بود که سهولت عجیبی به مسلمین در فتوحاتشان اعطا کرد، زیرا ملل تسخیرشده از سوی اعراب میدیدند بهجای یکسری تعدیاتی که در اثر لئامت امپراتوران به آنها میشد، با یک مالیات ساده که بهسهولت میدادند مواجه شدند و تابع شدند. این بود که فتوحات مسلمین بهسهولت پیش میرفت و ملتها ترجیح میدادند مطیع یک ملت صحرانشین شوند تا مطیع یک حکومت فاسد.
منتسکیو برای نشان دادن فشار بر روی مردم مینویسد در کنار انواع باجهایی که گرفته میشد، امپراتور مالیاتی برای استنشاق هوا وضع کرده بود؛ بنابراین در زمان حمله اعراب به ایران، در جامعه ایران اقشار مختلفی از پیروان ادیان دیگر از حکومت وقت ناراضی بودند و از سرنگونی حکومت استقبال میکردند.
ادامه دارد…
میلادی فرمانی صادر کرد که یهودیان اجازه ندارند روز شنبه را جشن بگیرند. یهودیها هم از یک طرف در افسانههایشان به جنگ با این ستمها رفتند. در افسانههایشان آمده است که بر اثر نفرین یهودیها سرانجام اژدهایی بزرگ یزدگرد را به کام خودش فروبرد