بدون دیدگاه

گفت‌وگو با جودیت باتلر درباره جنگ اسرائیل و حماس

برگردان: محمد رحیمی

میشائل هسه،۱ خبرنگار روزنامه نام‎آشنای آلمانی فرانکفورتر روندشاو،۲ به‌تازگی مصاحبه کوتاهی با فیلسوف نامدار یهودی-امریکایی جودیت باتلر۳ پیرامون جنگ اسرائیل-حماس انجام داده است.۴ این مصاحبه دست‎کم به دو دلیل می‌تواند برای خوانندگان فارسی‌زبان آموزنده باشد. نخست آنکه با ایجاز تمام از نظرگاه حقوق بشری به موضوع «حق موجودیت دولت» به‌طورکلی و اسرائیل به‌صورت خاص می‌پردازد؛ و دوم آنکه، این مصاحبه فضای به‎شدت جانبدارانه حاکم در عرصه سیاسی، رسانه‌های گروهی و حتی نهادهای دانشگاهی آلمان را پس از حمله هفتم اکتبر حماس به‌خوبی بازتاب می‌دهد  و نشان می‌دهد که در فردای حمله، فضای عمومی برای گفتمانی انتقادی، حتی برای اندیشمندی یهودی چون باتلر تا چه اندازه محدود شد. بدیهی است ترجمه این مصاحبه به معنای پذیرش تمامی مواضع مصاحبه‌شونده نیست.

فرانکفورتر: جودیت باتلر از شخصیت‌های شناخته‌شده جهان در زمینه فلسفه است. او در آلمان، پیروان بسیاری به‌ویژه آن‌چنان‌که استقبال از او در دانشگاه‌های آلمان نشان می‌دهد، در میان دانشجویان دارد. با این حال، جودیت باتلر در سال‌های اخیر به دلیل موضع خود در قبال اسرائیل، به‌ویژه در آلمان، مورد انتقاد قرار گرفته است. او در چند بیانیه کوتاه در هفته‌نامه دی تسایت۵ توضیح داد که او می‌ترسد خود را در آلمان در ملأعام نشان دهد، چراکه به‌شدت تهدید شده است.

او یکی از امضاکنندگان نامه «فلسفه برای فلسطین» است که به دلیل نادیده گرفتن حمله تروریستی حماس در هفتم اکتبر مورد انتقاد قرار گرفته است. من‌جمله، شیلا بن حبیب، دانشمند علوم سیاسی، به‌شدت از این نامه سرگشاده انتقاد کرد. ما این فرصت را داشتیم که از جودیت باتلر چند سؤال بپرسیم تا موضع او که را درست همانند موضع سایر مصاحبه‌شوندگان، موضع روزنامه فرانکفورتر روندشاو را منعکس نمی‌کند، بازتاب دهیم تا خوانندگان خود بتوانند نظر خود را درباره واقعیت‌های پیچیده شکل دهند.

 

  میشائل هسه: پروفسور باتلر، حمله تروریستی حماس به اسرائیل و واکنش اسرائیل در نوار غزه را چگونه ارزیابی میکنید؟

یکی از دلایلی که مصاحبه با مطبوعات آلمان برای من دشوار است این است که پیش‎فرض‌های مشترک زیادی بین گفتمان موجود در آلمان و بقیه جامعه بین‌المللی وجود ندارد. بسیاری از آلمانی‌ها با حمایت بی‌قیدوشرط از اسرائیل واکنش نشان می‌دهند، زیرا از آن بیم دارند که هرگونه انتقاد بتواند نشانه‌ای از یهودستیزی باشد. از آنجا که نشان دادن حمایت خود از اسرائیل مهم است، این سؤال مطرح می‌شود که چه کسی مقصر است. و سپس پاسخ باید این باشد: این یا آن گروه. اگر این طرف را انتخاب کنید، یهودستیز هستید، اگر طرف دیگر را انتخاب کنید، با موفقیت از خود در برابر اتهام یهودستیزی دفاع کرده‌اید؛ بنابراین، با تمام احترام، من می‌خواهم اشاره کنم وقتی می‌پرسیم چه کسی مقصر است باید تمام آسیب‌ها و همه بازیگران را نام ببریم، حتی اگر آسیب همه یکسان نباشد، حتی اگر همه بازیگران قدرت یکسانی نداشته باشند.

 

  میشائل هسه: این به چه معناست؟

جنایاتی که علیه غیرنظامیان اسرائیلی انجام شد وحشتناک بود و قابل‌تحمل و توجیه‌پذیر نیستند، اما اگر ما به دلایل وقوع این خشونت علاقه‌مند هستیم، باید بتوانیم تاریخ را بازسازی کنیم تا آن را بهتر درک کنیم. از لحاظ تاریخی درک اینکه چرا این خشونت رخ داده است مترادف با تأیید خشونت نیست. به تصویر کشیدن یک تاریخ و قضاوت اخلاقی درباره آن یکسان نیستند، اما اگر بگوییم که ما فقط یک قضاوت اخلاقی می‌خواهیم و تاریخ در این موضوع مهم نیست، پس تصمیم گرفته‌ایم که جهان اجتماعی-سیاسی‌مان و چگونگی پیدایش آن را درک نکنیم. این تصمیمی خطرناک است، اگر که نادانی و شعار جایگزین پژوهش‌های تاریخی و استدلال‌های اخلاقی روشن شوند. به‌گونه‌ای که شما این پرسش را می‌پرسید، این رویداد در هفتم اکتبر آغاز می‌شود، اما هفتم اکتبر آغاز تاریخ خشونت نیست.

 

  میشائل هسه: پس از چه زمانی است؟

اگر ما فقط علاقه‌مند باشیم که روشن کنیم چه کسی مسئول حملات هفتم اکتبر است، تاریخ را در آن روز آغاز کرده‌ایم، اما اگر می‌خواهیم بفهمیم که چه چیزی به رخ دادن این حملات راه برده است، باید خیلی زودتر با توضیح تاریخی شروع کنیم. درواقع، ما باید ۷۵ سال گذشته، نکبت، خیانت به فلسطینیان توسط پیمان اسلو، تاریخ بمباران نوار غزه و خشونت شهرک‌نشینان علیه روستاهای فلسطینی را درک کنیم. حال که من این سیاهه را ارائه می‌دهم، می‌توانید بگویید می‌بینید باتلر خشونت را توجیه می‌کند، اما من سعی می‌کنم تاریخی را که از هفتم اکتبر شروع نمی‌شود، در متن و زمینه آن بازسازی کنم. اگر می‌خواهیم بدانیم چه کسی مسئول هفتم اکتبر است، نام حماس را ذکر می‌کنیم. اگر می‌خواهیم بدانیم چه چیزی خشونت در منطقه را بازتولید می‌کند تا یک بار برای ابد به خشونت پایان دهیم، باید با مورخان همکاری کنیم تا استعمار خودخوانده این سرزمین‌ها توسط صهیونیست‌های سیاسی، شرایطی که دولت اسرائیل تحت آن تأسیس شد و تاریخ سلب مالکیت، محرومیت، زندانی کردن، محاصره و بمباران را درک کنیم. اگر ما صلح برای منطقه و آینده‌ای می‌خواهیم که در آن همه ساکنان کشور در شرایط برابری و آزادی زندگی می‌کنند، پس باید با هم تجدیدنظر کنیم که چگونه ساختارهای دولتی می‌توانند و باید در طول زمان تغییر کنند.

 

  میشائل هسه: جامعه بینالمللی چگونه باید به تشدید خشونت در خاورمیانه پاسخ دهد؟ چه کسی میتواند واکنش نشان دهد؟ ایالاتمتحده امریکا؟

دولت بایدن به شیوه‌ای بسیار بزدلانه رفتار کرده و عذر و توجیه نتانیاهو را برای سیاست‌های نسل‌کشی او پذیرفته است، حتی مشاوران او از او روگردان شده‌اند. با این حال، هیچ اجماع آشکاری در مورد این موضوع وجود ندارد، زیرا فرانسه و ایرلند به‌وضوح طرفدار آتش‌بس به دلایل بشردوستانه و آغاز یک روند دیپلماتیک هستند که از طریق آن بتوان گروگان‌ها را بازگرداند.

 

  میشائل هسه: چه موضعی را میتوان از فلسفه در رابطه با مسائل خاورمیانه استنتاج کرد؟

من فکر نمی‌کنم یک موضع واحد در فلسفه وجود داشته باشد که بتواند مبنای رایزنی قرار گیرد. من مدام به هانا آرنت بازمی‌گردم؛ کسی که پیش‌بینی می‌کرد به دلیل اصرار بن‌گوریون بر حاکمیت یهودی، دهه‌ها خشونت در فلسطین رخ خواهد داد. من فکر می‌کنم فلسفه نقش مهمی در کشف پیش‌فرض‌های اَشکال سیاسی و اخلاقی استدلال دارد و همه ما وظیفه داریم دیدگاه‌هایی بر اساس دانش اثبات‌پذیر داشته باشیم، به‌ویژه هنگامی که ما در مورد دولت اسرائیل سخن می‌گوییم. به‌عنوان نمونه، وقتی گفته می‌شود «اسرائیل حق موجودیت دارد»، به‌گونه‌ای عام از حق اسرائیل برای عدم نابودی خشونت‌آمیز دفاع می‌شود. من این را درک می‌کنم، اما هنگامی که ما درباره دولت‌ها سخن می‌گوییم، معمولاً درباره مشروعیت آن‌ها می‌پرسیم. آن‌ها، مانند سوژه‌های انسانی از حق موجودیت بهره‌مند نمی‌گیرند. دولت‌ها بر اساس اصولی بنا می‌شوند که در معرض بازاندیشی انتقادی قرار می‌گیرند. اگر ما این پرسش را تغییر دهیم و بپرسیم که یک دولت به چه شکلی حق موجودیت۶ دارد، به این مدعا نزدیک می‌شویم که کشورهایی که اقلیت‌ها را به دلایل نژادی یا مذهبی اخراج و به آن‌ها حمله می‌کنند، باید با مسئله مشروعیت رویاروی شوند. می‌توان پرسید دولت اسرائیل (با این نام یا نام دیگری) به چه شکلی مشروعیت بیشتری خواهد داشت؛ پاسخ به آن، به‌طور قطع مستلزم پایان دادن به اشغال و راهی عادلانه برای به رسمیت شناختن حق بازگشت فلسطینیان است.

ما می‌توانیم از این تاریخ روی برگردانیم، چارچوب «استعماری» را رد کنیم، اما این بخشی از الگوی انکار است که اغلب توسط کسانی اشتراک گذاشته می‌شود که به دلایل داخلی خود باید بدون قید‌و‌شرط از اسرائیل حمایت کنند تا هدف اتهامات یهودستیزانه قرار نگیرند. آن‌چنان‌که می‌دانیم، یهودستیزی نوعی نژادپرستی است که باید به همان شیوه‌ای که سایر اشکال نژادپرستی با آن مبارزه می‌شود، مبارزه شود. هرگز نباید از نظر اخلاقی پذیرفته شود؛ اما ابزاری کردن اتهام یهودستیزی به‌منظور دستیابی به سانسور یا اجماع اجباری، درحالی‌که این باید برای موارد واقعی، دائمی و شنیع محفوظ باشد، توهین و زخم زدن است.

 

  میشائل هسه: بهعنوان یکی از امضاکنندگان نامه سرگشاده «فلسفه برای فلسطین»، به چه واکنشی امیدوارید؟

من امیدوارم نسل‌کشی غیرنظامیان در غزه به پایان برسد. انسان‌هایی هستند که وقتی نسل‌کشی اتفاق می‌افتد روی خود را برمی‌گردانند، اما بعداً پشیمان می‌شوند که از نام بردن آنچه دیده و می‌دانسته‌اند، خودداری کرده‌اند. من با کسانی که این خشونت شرورانه و عمدی را «نسل‌کشی» می‌نامند موافقم، زیرا با تعریف کنوانسیون نسل‌کشی مطابقت دارد. این قانون نسل‌کشی را به‌عنوان انجام اقدامات خاص «با هدف نابودی کامل یا جزئی یک گروه ملی، قومی، نژادی یا مذهبی» تعریف می‌کند. «گروه» باید هدف و شامل ملیت یا قومیت نیز باشد. «بخشی» که باید نابود شود می‌تواند یک زیرگروه باشد، به‌عنوان ‌مثال در یک منطقه جغرافیایی خاص.

فلسطینی‌هایی که در غزه زندگی می‌کنند، می‌توانند به‌عنوان بخشی از جمعیت فلسطینی، گروه هدف در تعریف کنوانسیون نسل‌کشی باشند. کشتارجمعی وسیله‌ای است که از طریق آن نسل‌کشی انجام می‌شود. رافائل لمکین، حقوقدان لهستانی-یهودی، توضیح داده بود نسل‌کشی اغلب شامل یک طرح هماهنگ با هدف از بین بردن معیشت و زیربناهای زیستی ضروری گروه‌های ملی است، به‌نحوی‌که این گروه‌ها مانند گیاهانی که آسیب‌های آتش‌سوزی را متحمل شده‌اند پژمرده شوند و بمیرند… این هدف را می‌توان با نابودی هر مبنایی برای امنیت، آزادی، سلامت و کرامت شخصی به دست آورد. این امر به‌روشنی هنگامی که بیش از ۱۰ هزار نفر، ازجمله کودکان و نوزادان، کشته می‌شوند و زمانی که زیرساخت‌های زندگی، ازجمله زیرساخت‌های تولید مثل، نابود می‌شود، وقوع یافته است.

 

  میشائل هسه: شما نیز همانند دیگران با درنگ و دودلی نامه را امضا کردید، چرا؟

من این نامه را امضا کردم، چون می‌خواهم علیه نسل‌کشی موضع بگیرم و این دقیقاً همان چیزی است که به‌عنوان یک یهودی به من آموخته شده است: [نسل‌کشی] «دیگر هرگز!» نه‌تنها در قبال یهودیان، بلکه در برابر همه انسان‌ها معتبر است. به این معنا، من یک جهانروا هستم، اما از آموزه‌های اخلاقی یهودی دوران جوانی‌ام نیز پیروی می‌کنم. من معتقدم از حماس باید نام برد و آن را برای اقداماتش پاسخگو کرد. من درک می‌کنم دیگران احساس می‌کنند که چنین اظهاراتی موضوع را از خشونت اسرائیل در این دهه منحرف می‌کند و برخی دیگر استدلال می‌کنند مقاومت مسلحانه حماس نه‌تنها منطقی، بلکه موجه است.

همان‌طور که کارم روشن کرده است، من از عدم خشونت به‌عنوان یک پراکسیس و به‌عنوان یک فلسفه دفاع می‌کنم. با این حال می‌خواهم از یک بحث سنجیده در مورد مقاومت مسلحانه معطوف به دیگر مبارزات ضد استعماری و تفاوت‌هایی که ما به‌عنوان نمونه بین فانون و گاندی در مورد مسئله خشونت می‌بینیم، بیاموزم، اما من مطمئنم که بسیاری ناراحت خواهند شد، هنگامی که من از مفهوم مقاومت مسلحانه استفاده می‌کنم، چراکه «تروریسم» قرار است تنها نام این خشونت باشد و این قطعاً یک تاکتیک گفتمانی است تا نه‌تنها تمام صورت‌مسئله‌هایی این‌چنین را پاک کند، بلکه کشتار گسترده غیرنظامیان را توجیه کند. محکومیت اخلاقی حماس، که من تاکنون چندین بار انجام داده‌ام، بسیار مهم است، اما محکومیت به‌تنهایی مبنایی برای اخلاق، سیاست یا چشم‌انداز آینده نمی‌سازد.

 

  میشائل هسه: به نظر شما مناقشه خاورمیانه چگونه باید حل شود؟

در حالت ایده‎آل، همه ساکنان این کشور، ازجمله کسانی که برخلاف خواست خود مجبور به ترک کشور خود شده‌اند، باید یک‌شکلی از دستگاه سیاسی را برگزینند که در آن بتوانند با کرامت و در برابری و آزادی و فارغ از تهدید خشونت زندگی کنند. پایان اشغال به‌طور قطع به پایان دادن به خشونت یاری خواهد کرد. اگر یک کنگره بین‌المللی یا حافظان صلح بتواند درحالی‌که یک کنگره بین‌المللی دیپلماتیک تشکیل می‌شود وارد منطقه شود، برای همه ساکنان منطقه امیدبخش خواهد بود.

آرنت دریافته بود مردم باید با هم عمل کنند تا شکلی از دولت را ایجاد کنند که منعکس‌کننده اراده آن‌ها باشد. شکل دولت نه می‌تواند توسط قدرت‌های بزرگ تحمیل شود، و نه آنکه می‌تواند موفق شود، اگر بر اساس تبعیض و محرومیت یک گروه به نفع گروه دیگری باشد. آرنت به‌عنوان یک متفکر یهودی فهمیده بود این عقلانی نیست که یک گروه از پناهندگان که در پیامد رژیم نازی گریخته‌اند، گروه دیگری را به پناهنده تبدیل کند؛ این یک تناقض فاجعه‌بار است که هنوز حل ‌نشده است.

 

پینوشتها

  1. Michael Hesse
  2. Frankfurter Rundschau
  3. Judit Butler
  4. https://www.fr.de/kultur/gesellschaft/judith-butler-israel-hamas-krieg-philosophin-interview-netanjahu-biden-antisemitismus-92678387.html
  5. Die Zeit
  6. Existenzrecht

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط