بدون دیدگاه

یادی از زنی فداکار

خاله قدسی از رجال بود. او همسری خوب، یاری فداکار و همراه دکتر محمد ملکی بود و در تمامی مراسم به اتفاق دکتر شرکت می‌کرد و با هم شصت سال زندگی کردند، به حدی مأنوس بودند که دکتر در دوران بیماری ایشان، سخت نگران بودند و احساس تنهایی می‌کرد. خاله قدسی برای دیگران نیز مادری می‌کرد، مادری مهربان و پرمحبت. توقع محبت و مهربانی متقابل هم نداشت. گویا او بارقه‌ای الهی بود و خداگونه یک‌طرفه محبت می‌کرد. در ضمن، از استقلال رأی هم برخوردار بود. پس از انقلاب که برگزاری مراسم برای دکتر شریعتی از مشکلات زیادی برخوردار بود، این دو لحظه‌ای از یادآوری و برگزاری مراسم دکترشریعتی غافل نبودند. پیش از انقلاب منزل ایشان پایگاه رهپویان راه حق بود در مراسم مختلف از همه پذیرایی می‌کرد. من با قدسیه خانم پس از انقلاب آشنا شدم و آن هم در برگزاری مراسم قرآنی بود که هر دو هفته یک ‌بار در منزل ایشان با راهنمایی مهندس عبدالعلی بازرگان ترتیب داده می‌شد که تا لحظه حیات ایشان هم ادامه داشت. فداکاری ایشان در دوران زندان‌های مختلف دکتر بی‌نظیر بود. فرزند برومندش، ابوذر، در دوران بیماری او از هیچ‌چیز فروگذار نمی‌کرد. چه در منزل و چه بیمارستان تمام‌وقت به خدمت‌رسانی مادر مشغول بود. به زنده‌یاد قدسیه خانم گفتم بهشت خود را در همین دنیا دیدی. می‌بینی که چگونه فرزندت پاس خدمات تو را به‌جای می‌آورد. او همیشه لبخندی بر لب داشت و در تمام مصیبت‌ها و مشکلات این لبخند را رها نمی‌کرد.

من درگذشت ایشان را به جناب دکتر ملکی و فرزندانش تسلیت می‌گویم و از آن مهربان‌ترین مهربانان سلامتی، طول عمر، صبر جمیل و نیک‌فرجامی را برایشان خواهانم.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط