بدون دیدگاه

آیا ایران در دام جنگ‌طلبان امریکایی می‌افتد؟

 

سیاست‌نامۀ امریکایی در سال ۲۰۰۹، تنش‌های کنونی ایران و اسرائیل را طرح‌ریزی کرد

ترجمه: پویا حسینی

چشم‌انداز ایران: برایان بِرلِتیک [۱]، با نام مستعار سابق «تونی کارتالوچی» [۲]، یک محقق و نویسنده ژئوپلیتیک امریکایی و نیز یک تفنگدار دریایی [۳] سابق است که در بانکوک، تایلند مستقر است. وب‌سایت شخصی او «The New Atlas» نام دارد و در پلتفرم‌های یوتیوب [۴] و رامبِل [۵]، در کانالی به همین نام، تحلیل‌های خود را به‌صورت ویدیویی ارائه می‌کند. او همچنین به‌طور منظم با وب‌سایت‌های New Eastern Outlook، Land Destroyer Report، Activist Post، Russia Insider، The Grayzone، United Pushback، The Daily Sheeple، ۲۱st Century Wire’s Podcast، Global Research همکاری داشته است.

***

نقل تفکرات برایان بِرلِتیک به معنی تأیید آن‌ها نیست. بِرلِتیک نقش گستردۀ لابی رژیم اسرائیل را نادیده می‌گیرد، معتقد است رژیم اسرائیل ابزار دست ایالات‌متحده است و به باور او تصمیم‌گیرندگان نهایی سیاست‌گذاران امریکایی هستند. به‌علاوه، به دلیل پیچیدگی مسائل وابسته به جغرافیای سیاسی [۶] و تأثیرگذاری عوامل و نیروهای بسیاری بر آن‌ها، قدرت‌های استعمارگر، بارها در اجرای برنامه‌های بلندمدت خود ناکام مانده‌اند. با این حال، نگاه به آنچه در ۲۳ سال اخیر بر سر کشورهایی مانند، عراق، لیبی و سوریه آمده است، اهمیت تحلیل برنامه‌های بلندمدت تعیین‌شده در سیاست‌نامه‌های اندیشکده‌های امریکایی، و نیز آشنایی ما با طرز تفکر جنگ‌طلبان جهان غرب را دوچندان می‌کند. نویسنده در این مقاله سعی کرده است به ایران هشدار دهد به دام برنامه‌های امریکا نیفتد.

از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، به نظر می‌رسد زنجیرۀ پیش‌بینی‎ناپذیری از رویدادها منطقه خاورمیانه را عمیقاً به سمت درگیری سوق می‌دهد. از عملیات نظامی مداوم اسرائیل در غزه گرفته تا تهاجمش به مواضع حزب‌الله در جنوب لبنان و حملات پی‌درپی این حکومت به سراسر سوریه (ازجمله حمله اخیر به بخش کنسولی سفارت ایران در دمشق)، تا رویارویی کنونی ائتلاف تحت رهبری امریکا با گروه یمنی انصار الله در دریای سرخ، به نظر می‌رسد دیپلماسی ضعیف در جلوگیری از درگیری‌ها ناکام است و در عوض منجر به افزایش تنش‌ها و خطر ایجاد جنگ گسترده‌تر می‌شود، اما در واقعیت، عملیات نظامی امریکا و اسرائیل، و دیپلماسی آن‌ها (یا فقدان دیپلماسی آن‌ها)، تقریباً کلمه به کلمه، از سیاست‌هایی پیروی می‌کند که به‌دقت در صفحات مقاله مؤسسه بروکینگز [۷] در سال ۲۰۰۹، با عنوان «کدام راه به‌سوی سرزمین پارس؟ گزینه‌هایی برای راهبرد جدید امریکا در قبال ایران» [۸] توضیح داده شده است.

شیوه‌نامۀ واشینگتن برای خاورمیانه

مؤسسه بروکینگز یک اندیشکده مستقر در واشینگتن است. دولت و ارتش ایالات‌متحده و نیز بزرگ‌ترین شرکت‌های سرمایه‌گذاری در سراسر غرب، این مؤسسه را تأمین مالی می‌کنند. اعضای هیئت‌مدیره و کارشناسان این مؤسسه از برجسته‌ترین چهره‌ها در محافل سیاسی امریکا و به‌ویژه حوزۀ سیاست خارجی این کشور هستند. مطالبی که در مقالات این موسسه ارائه می‌شود، در حیطۀ حدس و گمان و تفسیر معمولی نیستند، بلکه در عوض منعکس‌کنندۀ اجماع فکری نخبگان سیاسی، در مورد جهت‌گیری آیندۀ سیاست خارجی امریکا هستند.

مقاله سال ۲۰۰۹ این مؤسسه نیز از این قاعده مستثنی نیست. کسانی که این سیاست‌نامۀ ۱۷۰ صفحه‌ای را در سال ۲۰۰۹ مطالعه کردند، از برنامه‌های جاری یا آتی برای سرنگونی یا مهار حکومت ایران مطلع شدند. فصل‌های جامعی در مورد «گزینه‌های دیپلماتیکی» وجود دارد که برنامه‌هایی را برای تعامل با ایران در توافقی در رابطه با برنامه هسته‌ای‌اش، کنار گذاشتن یک‌جانبه این توافق، و سپس استفاده از شکست این توافق به‌عنوان بهانه‌ای برای اعمال فشار بیشتر بر دولت و اقتصاد ایران شرح می‌دهد. (رجوع شود به فصل دوم این سیاست‌نامه با عنوان «وسوسه کردن تهران: گزینۀ تعامل»). [۹]

فصل‌هایی نیز وجود دارند که روش‌های ایجاد ناآرامی در ایران را شرح می‌دهند. فصل ششم این سیاست‌نامه با عنوان «انقلاب مخملی: حمایت از یک خیزش مردمی،» [۱۰] سیاست‌هایی را دربارۀ استفاده از گروه‌های مخالفِ تحت حمایت دولت امریکا پیشنهاد می‌دهد.  عنوان فصل هفتم این سیاست‌نامه «برانگیختن شورش (مسلحانه): حمایت از اقلیت‌ها و گروه‌های مخالف ایرانی،» [۱۱] است. در این فصل، گزینه‌های ایجاد ناآرامی، حتی شامل حمایت از سازمان‌های تروریستی‌ای که در آن زمان در فهرست گروه‌های تروریستی وزارت خارجه امریکا بوده‌اند، (مانند سازمان مجاهدین خلق به رهبری مسعود رجوی) نیز می‌شود. {۱}

فصل‌های دیگر گزینه‌هایی را دربارۀ چگونگی حملۀ امریکا به ایران، به سیاست‌گذاران ارائه می‌کنند. فصل سوم با عنوان «تمام راه را رفتن: تهاجم» [۱۲] هجوم مستقیم ایالات‌متحده به ایران را و فصل چهارم با عنوان «گزینۀ اوسیراک: حملات هوایی» [۱۳] کارزار بمباران هوایی ایران در ابعادی کوچک‌تر را شرح می‌دهد. {۲}

درنهایت در فصل پنجم با عنوان «بگذار بر عهدۀ بی بی: اجازه دادن یا تشویق کردن حملۀ اسرائیل» [۱۴] {۳}، یک فصل کامل به استفاده از اسرائیل برای آغاز جنگ اختصاص داده شده است؛ جنگی که امریکا می‌تواند وارد آن شود، اما تظاهر کند ورودش با بی‌میلی و اکراه بوده است.

از سال ۲۰۰۹، همۀ این گزینه‌ها یا به کار گرفته شده‌اند (در برخی موارد چندین بار،) و یا در حال اجرا شدن هستند. توافق هسته‌ای موسوم به «برجام» که در دولت باراک اوباما، چهل‎و‎چهارمین رئیس‌جمهور امریکا، امضا شد، به‌طور یک‌جانبه در دولت دونالد ترامپ، چهل‌و‌پنجمین رئیس‌جمهور امریکا، کنار گذاشته شد و تلاش‌ها برای احیای آن در دولت جو بایدن، چهل‌و‌ششمین رئیس‌جمهور امریکا، مسدود شد. سرنوشت این توافق، نشان‌دهندۀ مسیر بلندمدت سیاست خارجی ایالات‌متحده است. سیاست خارجی امریکا طبق برنامه‌های تعیین‌شده در سیاست‌نامه‌هایی مانند مقالۀ ۲۰۰۹ موسسۀ بروکینگز اداره می‌شود، صرف‌نظر از اینکه چه کسی بر مسند قدرت در کاخ سفید نشسته است یا چه حزبی بر کنگره امریکا تسلط دارد.

امروزه، به نظر می‌رسد یکی از خطرناک‌ترین گزینه‌های بررسی‌شده [در این سیاست‌نامه] به مرحلۀ اجرا گذاشته شده است، به‌طوری‌که ایالات‌متحده و اسرائیل عمداً محیط سراسر خاورمیانه را آمادۀ آغاز جنگ کرده‌اند و مکرراً ایران را برای افتادن به دام جنگ تحریک می‌کنند.

«آن را بر عهدۀ بی بی بگذار»

موسسۀ بروکینگز چندین نکته را به‌روشنی بیان می‌کند: نخست اینکه ایران به جنگ تمایلی ندارد، چه با امریکا و چه با اسرائیل؛ دوم، ایالات‌متحده باید تلاش زیادی کند تا جهان را متقاعد کند این ایران است که موجب تحریک واشینگتن شده است، نه امریکا؛ و سوم، حتی در صورت تحریک مکرر امریکا و اسرائیل، احتمال زیادی وجود دارد که ایران تلافی نکند و بنابراین به امریکا و اسرائیل بهانه‌ای برای آغاز جنگی گسترده ندهد.

این گزارش خاطرنشان می‌کند: «قبل از آغاز بمباران، بسیار بهتر خواهد بود اگر ایالات‌متحده بتواند به رفتارهای تحریک‌آمیز ایران، به‌عنوان توجیهی برای حملات هوایی اشاره کند. روشن است هرچه اقدام ایران ظالمانه‌تر، مرگبارتر و ناموجه‌تر باشد، وضعیت ایالات‌متحده بهتر خواهد بود؛ البته برای ایالات‌متحده بسیار دشوار خواهد بود که بدون اینکه بقیۀ جهان این بازی را متوجه شوند، ایران را به سمت چنین تحریکاتی سوق دهد. آشکار شدن این نقشه، نقش بر آبش می‌کند».

این سیاست‌نامه ادامه می‌دهد: «یکی از روش‌هایی که تا حدودی امکان موفقیت دارد، افزایش تلاش‌های مخفیانه برای تغییر نظام حاکم در ایران است، به این امید که تهران، به‌طور آشکار یا حتی نیمه‌آشکار، دست به اقدام تلافی‌جویانه بزند. سپس می‌توانیم واکنش ایران را به‌عنوان یک اقدام تحریک‌آمیز و تجاوزکارانه ترسیم نماییم».

این سیاست‌نامه اعتراف می‌کند امریکا به دنبال جنگ با ایران است، اما می‌خواهد جهان را متقاعد کند این ایران است که تمایل دارد جنگ را آغاز کند.

این مقاله چارچوبی برای رویۀ دیپلماتیک فریبکارانه‌ای در برابر تهران فراهم می‌کند. واشنگتن می‌تواند با پیگیری آن، این توهم را ایجاد کند که امریکا خواهان مذاکره بوده است و تهران مقصر هر جنگی که قرار است بین ایران و ایالات‌متحده (یا اسرائیل) پیش بیاید، خواهد بود. این سیاست‌نامه بیان می‌کند: «به همین ترتیب، هرگونه عملیات نظامی علیه ایران، احتمالاً در سراسر جهان، محبوبیت چندانی نخواهد داشت و نیازمند بستر مناسب بین‌المللی است؛ چه برای اطمینان از پشتیبانی لجستیکی لازم برای عملیات، چه برای به حداقل رساندن پیامدهای ناخواستۀ آن {۴}. بهترین راه برای به حداقل رساندن انتقادات بین‌المللی و به حداکثر رساندن حمایت سایر کشورها (هرچند حمایت آن‌ها با اکراه و پنهانی باشد،) این است تنها زمانی حمله کنیم که این باور عمومی وجود داشته باشد که به ایرانی‌ها پیشنهادی بسیار عالی برای صلح دادیم، اما آن‌ها آن را رد کردند؛ پیشنهادی آن‌قدر خوب که فقط حکومتی که عزم جدی برای ساخت شرورانۀ سلاح‌های هسته‌ای دارد آن را رد کند. در آن شرایط، امریکایی‌ها (یا اسرائیلی‌ها) می‌توانند ادعا کنند عملیات نظامی خود را نه از سر خشم و قدرت‌طلبی، بلکه به‌ناچار و همراه با غم و اندوه انجام دادند. سپس حداقل برخی از اعضای جامعه بین‌المللی به این نتیجه خواهند رسید که ایرانی‌ها با رد یک پیشنهاد بسیار خوب، خودشان باعث این جنگ شدند».

اسرائیل نقشی کلیدی در این استراتژی ایفا می‌کند. درحالی‌که واشینگتن در بحبوحه عملیات اسرائیل در غزه و همچنین حمله اخیرش به بخش کنسولی سفارت ایران در دمشق، ظاهراً سعی می‌کند از سبعیت اسرائیل فاصله بگیرد؛ چنین رفتارهای تحریک‌آمیزی در راستای تمایلات و برنامه‌های واشینگتن برای کشاندن ایران به جنگ است؛ جنگی که ایران مایل به ورود به آن نیست.

علاوه بر موارد بالا، مقالۀ سال ۲۰۰۹ مؤسسه بروکینگز پیش‌بینی می‌کند حملات اسرائیل به ایران می‌تواند «یک مناقشۀ بسیار گسترده بین ایران و اسرائیل ایجاد کند؛ و نیز می‌تواند ایالات‌متحده و سایر کشورها را درگیر کند».

درواقع، بدون حمایت‌های سیاسی، دیپلماتیک و نظامی ایالات‌متحده، سبعیت اسرائیل در بحبوحۀ عملیات غزه و حمله اخیرش به سفارت ایران غیرممکن بود. امریکا نه‌تنها ابزار نظامی لازم برای انجام این خشونت را در اختیار اسرائیل می‌گذارد، بلکه از موقعیت ویژۀ خود در شورای امنیت سازمان ملل [و حق وتو] استفاده می‌کند تا اسرائیل را از تبعات دیپلماتیک رفتارهایش، مصون نگه دارد. همان‌طور که مقاله واشینگتن‎پست [۱۴] در روز ۴ آوریل ۲۰۲۴ نشان داد: «درست در روزی که اسرائیل به خودروهای مددکاران سازمان آشپزخانه مرکزی جهانی [۱۵] حمله کرد، ایالات‌متحده بمب‌های بیشتری را به اسرائیل فرستاد».

به نظر می‌رسد بسیاری از تحلیل‌گران از رفتار متناقض واشنگتن شگفت‌زده شده‌اند و مایل‌اند باور کنند دولت فعلی بایدن صرفاً ناتوان است و قادر به مهار متحدان اسرائیلی خود نیست. با این حال، اگر به نقش محوری این‌گونه تحریکات چشم‌گیر در پیشبرد اهداف اعلام‌شده سیاست خارجی ایالات‌متحده علیه ایران توجه کنیم، این رفتارها اصلاً جای تعجب ندارد. تنها چیزی که اکنون [برای اجرای نقشۀ جنگ‌طلبان امریکایی] لازم است، انتقام‌جویی ایران یا دست‌کم حادثه‌ای است که امریکا و اسرائیل بتوانند جامعۀ جهانی را متقاعد کنند که انتقام‌جویی ایران بوده است.

بزرگ‌ترین ترس امریکا: تلافی نکردن ایران

چندین دهه است ایران رفتارهای تحریک‌آمیز امریکا و اسرائیل را تحمل کرده شده است. شاید فاحش‌ترین اقدام تحریک‌آمیز در سال‌های اخیر، پیش از حملۀ اسرائیل به سفارت ایران در دمشق، ترور فرماندۀ ارشد نظامی ایرانی، قاسم سلیمانی، در عراق در سال ۲۰۲۰ توسط امریکا بود. درحالی‌که ایران به این اقدام واکنش نشان داد، اما این کار را به شیوه‌ای سنجیده انجام داد.

حمله به سفارت ایران در یکم آوریل ۲۰۲۴، برای وارد کردن فشار مقاومت‌ناپذیر بر تهران، به‌گونه‌ای طراحی ‌شده بود که ابعاد آن از ترور سال ۲۰۲۰ فراتر رود. هدف آن‌ها این بود به‌رغم صبر راهبردی‌ای که در سال‌های گذشته پیشه کرده، تهران را وسوسه کنند واکنش بیش از حد نشان دهد. علاوه بر این، آن‌ها می‌خواهند جهان را متقاعد کنند مقصر حملۀ صحنه‌پردازی‌شده‌ای که ممکن است در آینده اتفاق بیفتد ایران است.

مقالۀ ۲۰۰۹ موسسۀ بروکینگز، «کدام راه به‌سوی سرزمین پارس؟ گزینه‌هایی برای راهبرد جدید امریکا در قبال ایران،» این مشکل را به‌وضوح بیان می‌کند:

«این امر اجتناب‌ناپذیر نخواهد بود که ایران در پاسخ به حمله هوایی امریکا به‌شدت تلافی کند، اما هیچ رئیس‌جمهور امریکایی‌ای نباید با خیال راحت تصور کند که حتماً چنین خواهد شد. ایران همیشه حملات امریکا علیه خود را تلافی نکرده است. در ابتدا، پس از انهدام پرواز پَن-اَم ۱۰۳ [۱۵] در دسامبر ۱۹۸۸، بسیاری بر این باور بودند که این اقدام تلافی‌جویانه ایرانی‌ها برای سرنگونی پرواز ۶۵۵ ایرباس ایران ایر [۱۶] توسط رزم‌ناو امریکایی یو اس اس وینسنس [۱۷] در ماه ژوئیۀ همان سال بود. با این حال، امروز، همه شواهد حاکی از نقش لیبی به‌عنوان مقصر آن حمله تروریستی است که اگر چنین باشد، نشان می‌دهد ایران هرگز تلافی نکرده است. همچنین ایران عملیات «آخوندک نمازی» [۱۸] امریکا را که در سال ۱۹۸۸ منجر به غرق شدن بیشتر کشتی‌های جنگی بزرگ ایران شد، تلافی نکرد. درنتیجه، این امکان وجود دارد ایران در صورت حملۀ ایالات‌متحده، صرفاً نقش قربانی را بازی کند، با این فرض که این امر موجب جلب همدردی قابل‌توجه نظام روحانیتی ایران، هم در داخل و هم در سطح بین‌المللی می‌شود؛ و احتمالاً فرض درستی است».

واشنگتن تلاش کرده است جهان را متقاعد کند که از تشدید تنش بین اسرائیل و ایران بیم دارد. نشریۀ نیوزویک [۱۹] در مقالۀ ۴ آوریل ۲۰۲۴ خود نوشته است: «کاخ سفید بسیار نگران چشم‌انداز جنگ بین اسرائیل و ایران است». این نشریه حتی به نقل از جان کربی، سخنگوی شورای امنیت ملی کاخ سفید، نوشته است: «هیچ‌کس نمی‌خواهد شاهد تشدید این درگیری باشد.»

برخلاف گفته‌های مقامات امریکایی، اقدامات آن‌ها نشان‌دهنده تمایل مشتاقانه‌شان به تشدید تنش است. مقالۀ موسسۀ بروکینگز در سال ۲۰۰۹ اذعان دارد که حتی یک انتقام‌جویی «نیمه‌آشکار» از سوی ایران می‌تواند به‌عنوان بهانه‌ای برای جنگ مورد استفاده قرار گیرد. علاوه بر این، این احتمال وجود دارد که ایالات‌متحده و اسرائیل هر حمله‌ای را، صرف‌نظر از اینکه توسط چه کشور یا گروهی انجام شده باشد، بهانه کنند و برای تنش‌زایی، ایران را مقصر آن بدانند.

از بسیاری جهات، هم ایالات‌متحده و هم اسرائیل، پیش‌تر در رابطه با عملیات حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ تلاش کرده‌اند این کار را انجام دهند [و برای تشدید تنش، ایران را مقصر این عملیات بدانند،] به‌رغم اعتراف به اینکه هیچ مدرکی مبنی بر دخالت ایران وجود ندارد.

خطر و درماندگی واشینگتن و نیروهای نیابتی‌اش

صبر راهبردی نتایج خوبی برای ایران داشته است. با اجتناب از جنگ آشکار با امریکا یا اسرائیل، این کشور و متحدانش توانسته‌اند آهسته و پیوسته، وضعیت منطقه را تغییر دهند. ایران این کار را با دور زدن تحریم‌های امریکا انجام داده است. ایرانی‌ها هم‌چنین در حال بستن شکاف‌های مصنوعی‌ای هستند که ایالات‌متحده پس از پایان جنگ جهانی دوم، برای تفرقه و سلطه بر خاورمیانه ایجاد کرده است. تدبیرات ایران شامل‌ترمیم روابط خود با عربستان سعودی و ترمیم روابط بین متحدش سوریه و کشورهای عربی خلیج فارس (که متحدان واشینگتن هستند،) می‌شود.

همان‌طور که منطقه [غرب آسیا] تغییر شکل می‌دهد، سلطۀ ایالات‌متحده بر این منطقه نیز کم می‌شود. فهرست نیروهای نیابتی واشینگتن کوتاه و کوتاه‌تر می‌شود. کشورها و گروه‌هایی که هنوز حامی واشینگتن هستند، روزبه‌روز منزوی‌تر می‌شوند. هر سال که می‌گذرد، قدرت نظامی واشنگتن در منطقه شکننده‌تر و ضعیف‌تر می‌شود. ایران اگر مسیر موفقیت‌آمیزی را که در پیش گرفته است ادامه دهد، حتماً بر مداخلۀ ایالات‌متحدۀ امریکا، چه در داخل و چه در خارج از مرزهای خود، پیروز خواهد شد.

تنها چشم‌اندازی که ایالات‌متحده برای تثبیت مجدد تسلط خود در منطقه و پیشبرد سیاست تغییر نظام حاکم در ایران دارد، تحریک یک جنگ گسترده است. جنگی که در آن ایالات‌متحده (و یا اسرائیل) بتوانند از نیروی نظامی مستقیم خود برای تحقق بخشیدن به اهدافی استفاده کنند که دهه‌ها تحریم و رفتار براندازانه در برآوردن این اهداف، ناکام بوده‌اند. هرچند درنهایت، پنجرۀ فرصت انجام این کار، هم برای ایالات‌متحده و هم برای اسرائیل، بسته خواهد شد؛ زیرا ایران و دیگر اعضای جهان چندقطبی به رشد خود ادامه خواهند داد و ایالات‌متحده و نیروهای نیابتی آن منزوی‌تر از گذشته خواهند شد.

همان‌طور که رفتارهای ایالات‌متحده در اروپا، در جنگ نیابتی خود با روسیه در اوکراین فاش کرده است، بسته شدن سریع پنجرۀ فرصت، درماندگی خطرناکی را در واشینگتن به وجود آورده است.

تنها زمان نشان خواهد داد که این یاس و استیصال، تا چه اندازه سیاست خارجی ایالات‌متحده در خاورمیانه و اقدامات نیروهای نیابتی آن، به‌ویژه اسرائیل را، تغییر خواهد داد. نیروی نیابتی دیگر واشینگتن، اوکراین، برای بازیابی جایگاه رو به نزول خود، به اقدامات خطرناک و از روی استیصالی مانند تروریسم فراسرزمینی [در خاک روسیه] و حمله به نیروگاه هسته‌ای زاپوریژا [۲۰] متوسل شده است. [برخلاف اوکراین،] اسرائیل سلاح‌های هسته‌ای دارد و این واقعیت، پیامدهای درماندگی واشینگتن در خاورمیانه را بسیار خطرناک‌تر می‌کند.

لینک نسخۀ کامل سیاست‌نامۀ سال ۲۰۰۹ موسسۀ بروکینگز با عنوان «کدام راه به‌سوی سرزمین پارس؟ گزینه‌هایی برای راهبرد جدید امریکا در قبال ایران» از وب‌سایت موسسۀ بروکینگز:

https://www.brookings.edu/wp-content/uploads/2016/06/06_iran_strategy.pdf

تاریخ انتشار: آوریل ۲۰۲۴ – اردیبهشت ۱۴۰۳

منبع: New Eastern Outlook

پی‌نوشت‌ها:

{۱} سه سال پس از انتشار این سیاست‌نامه، در تاریخ ۲۸ سپتامبر ۲۰۱۲، سازمان مجاهدین خلق (به رهبری مسعود رجوی) از فهرست تروریستی وزارت خارجۀ امریکا خارج شد. گفته می‌شود هیلاری کلینتون [۲۱]، وزیر خارجۀ امریکا در دورۀ نخست ریاستجمهوری باراک اوباما، این تصمیم را نهایی کرد.

{۲} عملیات اُپرا [۲۲] (که با نام عملیات بابِل [۲۳] نیز شناخته می‌شود) نام عملیاتی نظامی است که در ۱۷ خرداد ۱۳۶۰ خورشیدی، برابر با ۷ ژوئن ۱۹۸۱ میلادی و در جریان جنگ ایران و عراق، توسط نیروی هوایی اسرائیل علیه تأسیسات اتمی عراق به نام اوسیراک صورت گرفت. این سیاست‌نامه از این عملیات به‌عنوان الگویی مناسب نام می‌برد و استدلال می‌کند که ایالات‌متحده می‌تواند با الهام از این عملیات، تأسیسات هسته‌ای ایران را بمباران کند.

{۳} منظور از بی بی، نام مستعار بنیامین نتانیاهو است. وقتی‌که این سیاست‌نامه نوشته می‌شد (سال ۲۰۰۹)، بنیامین نتانیاهو برای دومین بار به مقام نخست‌وزیری رژیم صهیونیستی برگزیده شده بود.

{۴} در اینجا نویسندگان این سیاست‌نامه از واژۀ «blowback» استفاده می‌کنند. منظور از این واژه در حوزۀ سازمان‌های اطلاعاتی، عواقب ناخواسته و عوارض جانبی ناخواستۀ یک عملیات مخفی است.  برای غیرنظامیانی که از ضربه عملیات‌های مخفی رنج می‌برند، این اثر معمولاً خود را به‌صورت اعمال «تصادفی» خشونت سیاسی بدون دلیل قابل‌تشخیص و مستقیم نشان می‌دهد.  زیرا مردمی که سازمان اطلاعاتی به نام آن‌ها عملیات کرده است، از حملات مخفی انجام شده که باعث انتقام (ضد حمله) علیه آن‌ها شده است، بی‌اطلاع هستند. در اصل، این لفظ از اصطلاحاتی بود که افسران سیا نشان‌دهنده پیامدهای ناخواسته و مضر عملیات‌های مخفی خود به کار می‌بردند. می‌توان به شخصیت‌های مذهبی ضد غربی (مثلاً اسامه بن‌لادن) اشاره کرد که سال‌ها توسط سازمان‌های اطلاعاتی غربی حمایت می‌شدند. در استفاده رسمی چاپی، واژۀ «blowback» برای نخستین بار برای اشاره به اینکه چگونه دو مورد از پیامدهای کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرنگونی دولت مردمی دکتر مصدق توسط سازمان‌های اطلاعاتی امریکایی و انگلیسی، وقوع انقلاب در ایران در سال ۱۳۵۷ و گروگان‌گیری در سفارت امریکا در سال ۱۳۵۸ بود.

Brian Berletic [۱]

Tony Cartalucci [۲]

United States Marine Corps [۳]

Youtube [۴]

Rumble [۵] [۶]  Geopolitical

[۷] Brookings Institution

[۸] Which Path to Persia? Options for a New American Strategy Toward Iran

[۹] Tempting Tehran: The Engagement Option

[۱۰] The Velvet Revolution: Supporting a Popular Uprising

[۱۱] Inspiring an Insurgency: Supporting Iranian Minority and Opposition Groups

[۱۲] Going All The Way: Invasion

[۱۳] The Osiraq Option: Airstrikes

[۱۴] Leave it to Bibi: Allowing or Encouraging an Israeli Military Strike

[۱۴] The Washington Post

Pan Am Flight 103 [۱۵]

Iran Air Flight 655 [۱۶] [۱۷] USS Vinceness

[۱۸] Operation Praying Mantis

[۱۹] Newsweek

[۲۰] Zaporizhzhia Nuclear Power Plant

[۲۱] Secretary Hillary Rodham Clinton

[۲۲] Operation  Operation Babylon Opera

The Central Intelligence Agency The Central Intelligence Agency [۲۳]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط