بدون دیدگاه

آیا سازشکاران با اسرائیل از تجربه پیشینیان درس می‌گیرند؟!

صبحی غَندور۱

برگردان: علی زاهد‌پور

منطقه عربی در سه دهه گذشته از سوی امریکا فشارهای بسیاری را برای سازش و عادی‌سازی روابط با اسرائیل متحمل شده است. سازشی که مقدمه مورد نظر امریکا برای طرح «خاورمیانه بزرگ» است. طرحی که در آغاز دهه ۹۰ سده گذشته، پس از کنفرانس صلح مادرید به طور علنی از آن سخن رفت. همان پروژه که شیمون پرز ـ زمانی که وزیر خارجه اسرائیل بود [پائیز ۱۹۹۳] ـ دعوت کرد در چارچوب آن، تعاملی فزاینده میان اموال کشورهای خلیجی و نیروی کار مصری و فناوری اسرائیل [و آب‌های ترکی] در چارچوب «[بازار] خاورمیانه‌ای جدید» صورت گیرد؛ که البته با این کار عملاً «هویت عربی» از بین می‌رود و منطقه وضعیت جدیدی را به خود خواهد دید که اسرائیل در آن دست بالا را در کنترل ثروت‌های منطقه و سرنوشت ملت‌های آن خواهد داشت۲.

واقعیت نزاع عربی ـ اسرائیلی در طی بیش از هفتاد سال گذشته تأکید می‌کند که مشکل اشغال سرزمین‌های عربی توسط اسرائیل با شخصی خاص یا حزبی مشخص در اسرائیل مرتبط نیست؛ چرا که جنایت‌های اسرائیل بر ضد مردم فلسطین با نظر موافق دولت‌های مختلف اسرائیل انجام شده و صورت می‌پذیرد. این دولت‌ها گاه به فراکسیون‌های حزبی تندرو در کِنِست مانند فراکسیون «لیکود» و در رأس آن نتانیاهو منسوبند و گاه تابع احزاب موسوم به معتدل مانند «حزب کار» ند که در دهه‌های گذشته چندین جنگ را بر ضد اعراب رهبری کرده است.

همین مسأله در موضع‌گیری اسرائیل نسبت به مصوبات بین المللی درباره مسئله فلسطین و پیمان‌نامه‌های امضاشده با «سازمان آزادی‌بخش فلسطین» و سپس حکومت خودگردان فلسطین منطبق است؛ که دولت‌های مختلف اسرائیل این مصوبات یا پیمان‌نامه‌ها را اجرا نکردند. همچنین تمام آن‌ها به سیاست یهودی‌سازی و شهرک‌سازی را در قدس و کرانه غربی و جولان علی رغم مغایرت با قوانین بین المللی ادامه دادند. تاکنون هیچ کدام از دولت‌های تشکیل‌شده در اسرائیل مرزهای بین الملی «حکومت اسرائیل» را اعلام نکرده و برای حقوق پناهندگان فلسطینی تضمینی نداده‌اند. همین امر، اساس نزاع اعراب و فلسطینیان با اسرائیل را با وجود تغییر اشخاص و دولت‌ها در اسرائیل همچنان مستمر نگه داشته است.

واقعیت آن است که ما در بسیاری از عرصه‌های عربی و حکومتی در «زمانه اسرائیلی» بسر می‌بریم. «زمانه اسرائیلی» حتی در درون بسیاری از کشورهای عربی حضور دارد. زمانه‌ای که در آن «هویت عربیِ» امت عرب، از حدود یک سده پیش، با مرزهای ترسیم‌شده از سوی بیگانگان به حاشیه رانده شده و میان اجزای آن فاصله افتاده و برخی از این کشورها نیز اکنون در معرض تجزیه و انقسام هستند!!

طبیعتاً برنامه‌ها و طرح‌های اسرائیلی و بیگانه تازگی ندارد؛ چرا که در دهه‌های گذشته پروژه‌های اسرائیلی بسیاری در مکان‌ها و زمان‌های مختلف خنثی شده یا با آن مبارزه شده، اما آنچه اکنون در جریان است، متفاوت از گذشته است. امروزه سخن از «مبارزه با اسرائیل» و «مقابله با سیطره بیگانه»، نه فقط در سرتاسر سرزمین‌های عربی اولویت ندارد که برخی از این طرف‌ها مشکلی هم در رابطه با اسرائیل و سازش با آن ندارند!

حکومت ترامپ قدس را به عنوان پایتخت دائمی کشور اسرائیل به رسمیت شناخت و با ضمیمه کردن جولان موافقت کرد و تمام شکل‌های حمایت مالی از ملت فلسطین را قطع کرده، از الحاق دره رود اردن و تجهیز کردن شهرک‌های یهودی‌نشین حمایت کرد، با همه این‌ها، باز روابط بیشتر کشورهای عربی با حکومت ترامپ ادامه یافت؛ تو گویی این حکومت هیچ کاری نکرده است.

دولت ترامپ اکنون بر بهره‌برداری از نتایج آنچه در کشورهای عربی رخ داده و می‌دهد تکیه کرده است: به حاشیه رانده شدن مسئله فلسطین، افروخته شدن درگیری‌های منطقه‌ای و جنگ‌های داخلی عربی و نبود مرجعیت عربیِ تأثیرگذار، وضعیتی را رقم زده است که عرب‌ها و فلسطینی‌ها را برای پذیرش طرح «معامله قرن» به پیش براند و سازش «عربی و اسلامی» با اسرائیل رخ دهد؛ آن هم پیش از عقب نشینی اسرائیل از تمامی سرزمین‌های عربی اشغال‌شده در سال ۱۹۶۷ و پیش از تشکیل دولت فلسطینی مستقل.

عرب‌ها امروزه کمبودهای فراوان دارند، اما از همه کمبودها برجسته‌تر، نشناختن «دشمن اول» شان است، بلکه اساساً نبود اتفاق نظری عربی بر راهبردی مشترک است که معیاری را برای مشخص کردن دشمنان و دوستان قرار دهد. اینک عرب‌هایی که همچنان اسرائیل را «دشمن نخست» خود بدانند اندکند، و در عین حال، در سال‌های گذشته در میان برخی طرف‌های عربی این مقوله که ایران «دشمن» است رشد کرده است. این دشمن‌شمردن ایران، به دنبال تحولات امنیتی و سیاسی منطقه از زمان اشغال عراق توسط امریکا و حوادث بعد از آن رشد کرد. حوادثی همچون: جنگ‌های اسرائیل در غزّه و لبنان که در تحقق هدف خود، یعنی: تضعیف مقاومتِ مورد حمایت ایران شکست خورد؛ وحوادث بعدی در عراق و سوریه و لبنان و بحرین و یمن در ده سال گذشته.

چند کشور عربی، با وجود ماهیت تجاوزطلبانه و توسعه‌طلبانه رژیم اسرائیل و کشتار و آواره کردن میلیون‌ها فلسطینی و عرب، به عادی سازی روابط یا بستن پیمان با اسرائیل رو آوردند. آیا بهتر نبود این کشورها و دیگر کشورهای عربی به دنبال ایجاد «زمینه منافع مشترک» با کشورهای اسلامی هم‌جوار خود هم می‌بودند؟! آیا نقاط اشتراک آن‌ها با ایران و ترکیه کمتر از نقاط مشترکشان با اسرائیل است؟!

اکنون و در نزاع‌های موجود معلوم نیست دشمن، رقیب و دوست کیست! البته برون‌رفت از این وضعیت عربیِ نابسامان می‌طلبد که قید و بندهای خونین ملت‌ها درهم شکسته شود و سپس اراده عربی از اسارت هژمونی خارجی آزاد شود و عقول عربی نیز از سیطره غرائز و میراث‌های اشتباه رهایی یابد.

مشعل مقاومت که در طی صد سال ضد اقدامات صهیونیستیِ مورد حمایت غرب روشن بوده و دائماً کسی بوده که آن را حمل می‌کرده، هرگز نباید خاموش شود؛ زیرا حفظ روش مقاومت، پس از آنکه دیگر مقوله‌ها به شکست انجامید، در حقیقت تأکید بر مقوله «زمین در برابر مبارزه» است. در این موضوع نیز باید به روشی که اکنون منطقه عربی فاقد آن است بازگشت شود. روشی که ذلت و خواری در برابر دشمن صهیونیستی را کنار می‌نهد؛ روشی که می‌توان زمین و کرامت را بازگرداند؛ روشی که خط فاصلی است میان یأس از مذاکرات کنونی و ناامیدی از امکان به دست آوردن حقوق مشروع ملت فلسطین.

این‌ها درس‌های تجربه مقاومت لبنان و فلسطین است. روش مقاومت که نوسان ذلت‌آور در مواضع را به یک‌سو می‌نهد و با عزم و اراده و شکیبایی و تکیه بر خدا و اعتماد به خود حرکت می‌کند و به رغم حجم آسیب‌ها و دشواری شرایط و چالش‌ها پیروز می‌شود.

ممکن است رهبران و جنبش‌ها و سازمان‌ها تغییر کنند، اما حق ملت‌ها در مبارزه با اشغالگری تغییر نمی‌یابد. شاید آنچه امروز در سرزمین‌های عربی رخ می‌دهد پایان دادن به جنگ‌های صدساله گذشته است. به رسمیت شناختن اسرائیل از سوی جامعه بین الملل، سپس رسمیت یافتن از سوی مصر و اردن و فلسطین پس از پیمان‌های کمپ دیوید و اسلو و وادی عَرَبه۳ و در دنباله، عادی سازی روابط با اسرائیل از سوی برخی دولت‌های عربی، همه این‌ها برای تثبیت «مشروعیت» رژیم اسرائیل در فلسطین و یهودی‌سازی قدس و بیشتر مناطق کرانه غربی کافی نبود؛ چه، این «مشروعیت» از نقطه نظر اسرائیل تحقق «باور ملی عربی» را می‌طلبید؛ باور به اینکه اسرائیل آن دشمنی که گمان می‌کنند نیست و دشمن اکنون یا در درون کشورهای عربی است یا در کشورهای اسلامی هم‌جوار!. آنچه از دهه ۵۰ برای اسرائیل مطلوب بوده برپایی دولت‌چه‌ها در پیرامون «اسرائیل» آن هم بر پایه دین است. شعار خود اسرائیل هم «اسرائیلْ دولت یهودیان» است. آنچه نتانیاهو گفت که: «مشکل با فلسطینی‌ها درباره زمین نیست، بلکه به رسمیت شناختن یهودی بودن دولت اسرائیل است» هدف مورد نظر اسرائیل را از تحولات عربی جاری در مشرق و مغرب جهان عرب روشن می‌سازد؛ چرا که هر چه درگیری‌های طایفه‌ای و مذهبی و دینی در سرزمین‌های عربی فزونی یابد، آرزوی صهیونیستی بزرگ به تحقق نزدیک‌تر می‌شود: اسرائیل قوی‌ترین حکومت دینی در منطقه‌ای پر از کشورهای کوچک طایفه‌ای.

تکیه اسرائیل بر تولد این دولت‌چه‌ها و کشورهای کوچک است که با شکل‌گیری آنها دیگر دولت فلسطینی مستقلی نخواهد بود؛ قدس تقسیم نخواهد شد و میلیون‌ها پناهجوی فلسطینی برنمی‌گردند، بلکه در این دولت‌های نوپدید سکونت خواهند یافت و سلاحشان در جنگ «داحس و غَبرا»۴ی جدید بکار گرفته خواهد شد.

در دوره «درگیری‌های خونین عربی»، اسرائیل به ساخت شهرک‌های یهودی‌نشین در قدس و کرانه باختری ادامه داد و بر فشار خود بر فلسطینیان ۱۹۴۸ افزود تا هر قدر که می‌تواند آنان را از فلسطین بیرون کند و اردن و بخش‌هائی از کرانه باختری «سرزمین جایگزین فلسطین» شوند. همه دولت‌هائی که در اسرائیل بر سر کار آمدند، بر آن بودند که کشورهای عربی راه تجزیه پیش گیرند و از این رو تمام جنبش‌های تجزیه‌طلبانه را ـ چه در جنوب سودان و چه در شمال عراق ـ تشویق می‌کردند. اسرائیل در نوار مرزی خود با لبنان، در بهار سال ۱۹۷۹ «دولت لبنان آزاد»۵ را بنا کرد که مقدمه‌ای برای طرح‌های طائفی‌گری او به شمار می‌رفت. طرح‌هایی که از دهه ۵۰ سده گذشته آماده کرده است.

برخی از دولت‌های عربی که با اسرائیل توافق‌نامه‌ای امضا نکرده‌اند، امروزه می‌کوشند مردم خود را قانع کنند که سازش با اسرائیل به خاطر تثبیت نظامشان یا راضی کردن حاکمان کاخ سفید لازم است. گاهی هم وعده رفاه و شکوفایی اقتصادی می‌دهند، اما از تجربه کسانی که پیش از آنان توافق‌نامه‌هائی همچون: کمپ دیوید، اسلو و وادی عربه را امضا کردند نمی‌خواهند درس بگیرند که این معاهده‌ها نه سبب ثبات نظام و حکومتشان شد، نه برایشان رفاه و شکوفایی به ارمغان آورد و نه فشارهای امریکا بر آنان پایان یافت. مهم‌تر از همه این‌ها نتوانستند مردم خود را قانع کنند که اسرائیل دیگر دشمن نیست!

روز ۲۵ ایار/مه، بیستمین سالگرد پیروزی مقاومت لبنان در سال ۲۰۰۰ م است. روز ذلت و حقارت اسرائیل و ارتش و مزدورانش در نوار مرزی لبنان و کرامت و افتخار تمام لبنانی‌ها و عرب‌ها در هر نقطه از زمین که حضور دارند.

در این تاریخ رژیم اشغالگر صهیونیستی شکست خورد. شکست او بعد از مقاومتی مستمر بود که از اشغال بیروت در سال ۱۹۸۲ م آغاز شد و افزایش یافت و آن‌قدر قوی شد که سرزمین‌های لبنان را آزاد ساخت و آنچه را اسرائیل از مارس ۱۹۷۸ م اشغال کرده بود بازپس گرفت.

شاید ارزش این واقعه یا دستاورد برای عرب‌ها به شکل عمومی این باشد که برای نخستین بار از زمان آغاز روند مذاکرات عربی ـ اسرائیلی و شروع امضای پیمان‌نامه‌های صلح با اسرائیل و برای بار نخست در تاریخ جنگ‌های اعراب و اسرائیل، اسرائیل بدون مذاکره یا هرگونه توافق‌نامه‌ای ناگزیر به عقب‌نشینی کامل از سرزمینی عربی شد. عقب‌نشینی اسرائیل فقط به سبب مبارزه با اشغالگری او و مقاومت در برابر آن رخ داد.۶ مقاومت و مبارزه در طی سال‌های متمادی آن‌چنان تلفات جانی به ارتش اسرائیل و افسران و سربازان و مزدورانش وارد کرد که حجم آن از مجموع آنچه اسرائیل در جنگ‌های متعددش با ارتش‌های عربی خسارت دیده بود بیشتر بود.

درس مقاومت در لبنان برای همه عرب‌ها مهم است: پس از سال‌ها دل بستن به «فرایند صلح» در دهه ۹۰، مذاکرات با اسرائیل از زمان امضای پیمان کمپ دیوید، عادی سازی روابط با اسرائیل پیش از بازگرداندن حقوق عربی و قبل از حل و فصل ریشه نزاع اعراب و اسرائیل یعنی: مسأله فلسطین، درس مقاومت لبنان آمد تا تأکید کند که «آزادی ستاندنی است نه دادنی» و اینکه «حق بدون پشتوانه قدرت از بین رفتنی است» و اینکه «آنچه به زور گرفته شده، جز به زور پس گرفته نمی‌شود».

پی‌نوشت:

  1. مؤسس و مدیر «مرکز الحوار العربی» در واشنگتن. منتشر شده در روزنامه الکترونیکی الرأی الیوم، نهم ماه می ۲۰۲۰ ـ ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹.
  2. برای آگاهی بیشتر از طرح خاورمیانه جدید منابع ذیل قابل توجه است:

الف. پرز، شیمون، خاورمیانه جدید، مترجم عربی: محمد حلمی عبد الحافظ، مترجم فارسی: عدنان قارونی، ویرایش و نظارت: محمد اللهیاری، تهران: مرکز مطالعات و پژوهش‌های راهبردی آسیا، ۱۳۷۶.

ب. بخارایی‌زاده، سید مهدی، «بررسی طرح نظام منطقه‌ای اسرائیل»، فصلنامه مطالعات منطقه‌ای: اسرائیل‌شناسی ـ آمریکاشناسی، سال نهم، ش ۱، زمستان ۱۳۸۶، ص ۱۱۷ ـ ۱۴۷.

  1. دره عَرَبه منطقه‌ای مرزی میان اسرائیل و اردن است که در ۲۶ اکتبر سال ۱۹۹۴/چهارم آبان ۱۳۷۳، در آن، معاهده‌ای میان اردن و اسرائیل به امضا رسید. طبق این معاهده، اردن به روابط خصمانه با اسرائیل پایان داد و دومین دولت عربی پس از مصر شد که روابط خود را با اسرائیل عادی کرد.
  2. یکی از سه جنگ طولانی‌مدت اعراب جاهلی که پنجاه و به قولی چهل سال طول کشید. این جنگ البته مجموعه‌ای از جنگ‌های ناپیوسته بود. برای اطلاعات بیشتر ر.ک: دانشنامه جهان اسلام، مدخل «داحس» در نشانی اینترنتی:

https://rch.ac.ir/article/Details?id=8965

  1. دوله لبنان الحرّ. حکومتی خودخوانده در جنوب لبنان بود که به ریاست سرگرد سعد حداد در سال ۱۹۷۹ تأسیس شد و با مرگ او به سال ۱۹۸۴ از بین رفت. هیچ کشوری چنین دولتی را به رسمیت نشناخت. سعد حداد (۱۹۳۶ ـ ۱۹۸۴ م) از مارونی‌های لبنان بود که با درجه سرگردی فرمانده گردانی از ارتش لبنان در مرزهای لبنان و اسرائیل بود. وی در سال ۱۹۷۶ از ارتش لبنان انشعاب کرد و با تشکیل «جیش لبنان الجنوبی» (ارتش جنوب لبنان) به مبارزه با فلسطینیان پرداخت. در سال ۱۹۸۲ که اسرائیل بخشی از خاک لبنان را اشغال کرد، او همراه با آنان در کشتار اردوگاه‌های صبرا و شتیلا نقش داشت. بعد از مرگ او، آنتوان لحد (۱۹۲۷ ـ ۲۰۱۵ م) فرماندهی این ارتش را بر عهده گرفت.
  2. آبا ابان وزیر خارجه اسبق اسراییل که شخصیت ایدئولوژیک یهودی به شمار می‌رود گفت: تاریخ یهود تا کنون چنین شکستی را متحمل نشده است؛ شکست و عقب نشینی بعد از اشغال لبنان.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط