بدون دیدگاه

آیت‌الله صانعی در فراز و نشیب زندگی

فضل‌الله صلواتی

«إِذَا مَاتَ الْعَالِمُ ثلم فِی الْإِسْلَامِ ثُلْمَه لَا یَسُدُّهَا شَیْ ءٌ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَه»

 

از پیامبر بزرگ اسلام (ص) نقل شده است: چون عالمی از جهان رخت بربندد، بر اساس و بنیان اسلام رخنه ایجاد شود، تا آنکه دیگری چون او بتواند آن بنیان را ترمیم کند و پرچم به جای مانده را بر دوش گیرد.

عالمان بسیار و شایستگان فراوانند، خدایشان محفوظ دارد، اما استعداد و فراگیری و استنباط‌ها مختلف است، هر کس برداشتی خاص از تعالیم قرآنی و سنت نبوی دارد، نور خورشید بر همه موجودات یکسان می‌تابد، ولی هر خانه‌ای، مزرعه‌ای، درختی، گل و گیاهی نسبت به استعداد خود می‌تواند از آن مهر جهانتاب بهره گیرد و بازده و ثمره خاص خود را داشته باشد.

مرحوم آیت‌الله حاج شیخ یوسف صانعی از روستاهای دور اصفهان از منطقه جرقویه روستای «ینگ آباد»(نیک آباد) با برادرش آیت‌الله حسن صانعی در سال ۱۳۲۵ به اصفهان آمدند، پدرشان مرحوم حاج شیخ محمدعلی صانعی آن‌ها را همراهی می‌کرد تا در مدرسه کاسه‌گران اصفهان در اطراف مسجد جامع و میدان عتیق، استقرار و جایگزین شوند، در این مدرسه استادان بزرگواری چون آیات: سید محمد باقر ابطحی سدهی، میرسید علی ابطحی سدهی، حاج شیخ عباسعلی ادیب حبیب آبادی، حاج شیخ محمدعلی ادیب و حاج شیخ محمدعلی معلم حبیب‌آبادی تدریس داشتند، در آن هنگام مدرسه‌ای فعال و پرشور و فضلا و طلّاب درسخوان و شایسته‌ای داشت (شاید در این ایام هم چنین باشد)، محیط علم بود و درس و دانش و تقوی و ایمان، کسی به غیر از درس و آموزش به چیزی فکر نمی‌کرد، روستاهای جرقویه در جنوب شرقی اصفهان در آن موقع راهی مناسب نداشت، هفته‌ای یکی دو روز اتوبوسی در جاده خاکی ناله‌کنان می‌رفت و گرد و خاک می‌افشاند.

پدرم مرا نیز که در آن موقع نوجوان بودم، نزد برخی استادان آن مدرسه برای آموزش گذاشته بود، با حسن و یوسف صانعی در یک رده سنی بودیم، به خاطر اساتیدی مشترک به هم نزدیک شدیم و دروس ابتدایی حوزه را با یکدیگر مرور می‌کردیم.

پدرم مرحوم آیت‌الله حاج شیخ حیدرعلی صلواتی هر روز عصرها یکی دو ساعت به غروب مانده در مدرسه حاضر می‌شدند و لب ایوانی می‌نشستند و طلبه‌ها را جمع می‌کردند و به بررسی لغات و تجزیه و ترکیب کلمات می‌پرداختند، آن مرحوم روی صحیح خواندن عبارات و رعایت اصول صرفی – نحوی حساسیّت داشت، حتی طلبه‌های سطح بالا هم برای بررسی نکات ادبی پای درس ایشان می‌آمدند، نام درس او را گذاشته بودند «خارج ادبیات» و صرف و نحو عرب، یوسف خوب می‌فهمید و نیکو پاسخ می‌داد و ورزیده می‌شد، پدرش اصرار داشت که مرحوم صلواتی این روش را ادامه دهند که گاهی با مریضی ایشان و شرایط سیاسی اواخر دهه ۳۰ درس تعطیل می‌شد. طلبه‌ها عموماً خود را درگیر مسائل سیاسی روز نمی‌کردند، توجه آن‌ها به علم‌آموزی و تبحّر در امور دینی بود. در آن موقع مرحوم معلم کتاب شرح الفیّه ابن مالک اندلسی سیوطی را در مدرسه با دقت فراوان درس می‌داد، طلبه‌های جوان، میان سال و پیر، باید عبارات را صحیح بخوانند و با دقت تجزیه و ترکیب کنند، اگر کسی درس روز قبل را نخوانده یا مباحثه نکرده بود، مورد توبیخ قرار می‌گرفت و اگر تکرار می‌شد، اجازه حضور در مجلس درس سیوطی را که یک دوره کامل نحو بود، نداشت، من، حسن و یوسف صانعی و چند جوان و اکثر افراد میانسال و مسن در آن درس شرکت می‌کردیم.

بعد از آن درس «مغنی» بود که مرحوم ادیب حبیب‌آبادی تدریس می‌کردند که من توفیق بخشی از آن را بیشتر پیدا نکردم، مرحوم میرسید علی ابطحی «شرایع» را تدریس می‌کرد، در آن هنگام از حد امثال من بالاتر بود، گرچه مباحث را می‌فهمیدم و اشکالاتی هم در درس داشتم.

با اینکه گاهی با یوسف جوان مباحثاتی داشتم، شب‌ها تا دیروقت درس‌ها را مرور می‌کردم که کمتر از او نباشم، ولی غبطه می‌خوردم که او چقدر خوب درک می‌کند، مطالب را می‌فهمد و درس‌ها را به‌خوبی تحلیل می‌کند، با اینکه یک سالی بیشتر فاصله سنی با من نداشت، دروس اساتید را خوب می‌خواند، از محضر اساتید شایسته آن زمان نهایت بهره را می‌برد، من مقداری وقت خود را صرف راهپیمایی‌ها و شعارها، مصدقی و کاشانی و سیاست روز صرف می‌کردم، او با جدیت به آموختن علم و دانش و معارف اسلامی می‌پرداخت، در جریان سال ۳۰ و ۳۱ خورشیدی، عالمان و حوزه‌های علمیه شهر هم به حمایت از دولت مصدق و ملی شدن صنعت نفت و اعلامیه‌های آیت‌الله کاشانی به عرصه‌های سیاست وارد شدند، در آن حال آقایان حسن و یوسف صانعی به قم رفتند و جبهه فراگیری دانش را به رهبری آیت‌الله عظمای بروجردی به هر چیزی ترجیح دادند، با وقوع کودتای امریکایی– انگلیسی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، شاه بر همه چیز و همه‌جا مسلط شد، فاصله‌ها بسیار شد، زندان‌ها و تبعیدها مانع دیدارهای دوستانه با رفیقان حوزه‌ای شد. افسران حزب توده و فدائیان اسلام اعدام شدند، دکتر سید حسین فاطمی را اعدام کردند و دکتر مصدق را زندانی نمودند و اجازه کوچک‌ترین اظهارنظری به کسی ندادند و ساواک را بر مردم حاکم کردند. حوادث روزگار و زندان‌های متناوب، مانع دیدار دوستان حوزه‌ای شد، ولی در اعلامیه‌ها امضای «یوسف صانعی» را می‌دیدم.

پس از پیروزی انقلاب، فرماندار اصفهان و مجری رفراندوم ۱۲ فروردین ۵۸ بودم، همان روز با اشتیاق راهی روستای «ینگ‌آباد» از توابع جرقویه اصفهان شدم که با استقبال فوق‌العاده ایشان روبه‌رو گردید، مرا به مسجد بردند و سخنرانی غرّائی در خصوص سختی‌های گذشته من کردند و مرا وادار به گفتن نمودند، که مطالبی درباره چگونگی پیروزی انقلاب و رهبری امام خمینی و حمایت مردان بزرگی چون آیات: منتظری، طالقانی، ربانی شیرازی، مشکینی، یوسف صانعی و… داشتم. خاطره شیرین آن روز را هنوز به یاد دارم، از آن پس آیت‌الله صانعی در نامه‌ها مرا «هم‌شاگردی» خطاب می‌کردند.

در جریان سمت‌ها و موقعیت‌ها و مقام‌ها در شورای نگهبان و در دادستانی کل کشور، گاهی حضورشان را درک می‌کردم، پس از رحلت حضرت آیت‌الله منتظری با جمعی از یاران اصفهان به محضرشان رفتیم و به یاد دارم که این بیت شعر را خواندم:

ما و مجنون همسفر بودیم در وادیّ عشق

او به منزل‌ها رسید و ما هنوز آواره‌ایم

که ایشان در سخنان خود فرمودند: آری شما رسیدید و ما نرسیدیم و آواره‌ایم…  که اظهار تواضع بود.

مرحوم آیت‌الله صانعی نسبت به حقیر هماره محبت فوق‌العاده‌ای داشتند، در مورد آثاری که از من منتشر می‌شد، نهایت تقدیر و تشکر را می‌فرمودند، تعدادی از آن را تهیه و میان طلبه‌هایشان تقسیم می‌کردند و حتی صله‌هایی عنایت می‌داشتند.

«امام خمینی در بخشی از سخنرانی خود در نوزدهم دی‌ماه سال ۶۱ در جمع قضات شورای عالی قضایی به مقام علمی آیت‌الله صانعی اشاره کرده و فرمودند:  «… من آقای صانعی را مثل یک فرزند بزرگ کرده‌ام. این آقای صانعی وقتی‌که سال‌های طولانی در مباحثاتی که ما داشتیم تشریف می‌آوردند ایشان، بالخصوص می‌آمدند با من صحبت می‌کردند و من حظ می‌بردم از معلومات ایشان و ایشان یک نفر آدم برجسته‌ای در بین روحانیون است و یک مرد عالمی است و متوجه مسائل است… با جدیت عمل می‌کند، با قاطعیت عمل می‌کند اگر یک‌وقتی موقعش بشود…»

مزایای علمی و اخلاقی ایشان را بسیار گفته‌اند و من در این مختصر تنها به ارادت و رابطه خود با ایشان اکتفا و خاطراتی را بیان داشتم، خدایش غریق رحمت بی‌منتهای خود بفرماید و فرزندان گرامی‌شان به‌ویژه آقایان: حاج شیخ سعید و میثم صانعی و داماد بزرگوارشان حضرت حجت‌الاسلام دکتر عبدالله امیدی‌فرد، بازماندگان شایسته‌ای برای آن بزرگوار باشند و تالی تلو آن شخصیت عالی‌مقام و متفکر جهان اسلام، فقیه نواندیش، شجاع و باکیاست، مدافع حقوق زنان و اقلیت‌ها، مرجعی آزادیخواه، باشند.

«رحلت مردان حق، از بند عالم رستن است و به خدا پیوستن»

امید است که خداوند بزرگ بر توفیقات و سلامت و سعادت همه بازماندگان و بر طول عمر و توفیقات جناب آیت‌الله حسن صانعی و دیگران بیفزاید. «غفرالله لنا و له انشاءالله»■

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط