جلال یوسفی
نقد نظاممند تجربیات چند دهه اخیر از جانب فعالان سیاسی و اجتماعی یک نیاز و بلکه یک ضرورت در وضعیت کنونی ایران است و مهمترین و اولین گام در این راستا انتقاد از خود است. در این مقاله، آیتالله منتظری بهعنوان یک نمونه نادر در تاریخ معاصر که در زمان حیات خویش به این امر پرداخت به نحو اجمال بررسی میشود.
مقدمه
حلقه مفقوده وجود نقد نظاممند در تاریخ معاصر ایران، یکی از مهمترین موانع در راه توسعه بوده است. این امر گسست در روایات تاریخی را به همراه داشته و تشخیص جامعه از مختصات زمان و مکان تاریخی را مختل کرده و در گسست فرهنگی و بحران هویتی برای جامعه نقش بسزایی ایفا کرده است؛ چراکه نبود نقد، روایت تاریخی درستی را پیشروی جامعه نمیگذارد؛ لذا جامعه ایران با یک مرجالبحرینی در تاریخ خود مواجه است.
بسنده کردن به تغییر رویهها در فعالان اجتماعی و سیاسی، بدون پرداختن به سیر و نقد بینش، روش و منش طیشده توسط آنان ملاک تغییرات را مبهم میکند، مختصات جغرافیای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی نامشخص میشود و مانع توسعه است. در این شرایط راه برای تکرار نکردن خطاها و اشتباهات گذشته گشوده نیست؛ چراکه روند تغییرات مشخص نیست. تحمیل از جانب دنیای واقعی آدمیان را ناگزیر به تغییر میکند، ولی این را نباید به معنای باز شدن دریچه رشد و تعالی جامعه تلقی کرد، مگر آنکه آن جامعه با مطالعه نقادانه سیر تاریخی خود نظمی عقلی به آن بدهد، به گونهای که معیاری برای ارزیابی سیرها و روندها داشته باشد.
در ایران معاصر اما معدود اندیشمندان فعال در عرصه سیاسی و اجتماعی بودهاند که به گونهای روشمند به مطالعه بینش، روش و منش خود نشستهاند و بدون خودسانسوری نقد خویش کردهاند. آیتالله منتظری در زمره این افراد است. وی در آثار علمی خود ازجمله مبانی فقهی حکومت اسلامی، در کتاب خاطرات و در انتهای عمر خویش با کتابچه نقد از خود امکان بررسی نظاممند خویش را فراهم کرده و امکان ارزیابی خویش را به جامعه داده است. در این مقاله برخی از اهم نقد آیتالله منتظری از خودش بیان شده است.
نقد و توبه
واژه توبه در روزگار ما مورد هتک حرمت واقع شده است. این در حالی است که امکان توبه از الطاف الهی بر بشر است. آیتالله منتظری از پیامبر اکرم نقل میکند: کل بنیآدم خطاکار هستند و بهترین خطاکاران توبهکنندگاناند. در متون دینی نیز توبه آدمی بین دو توبه خدا واقع است. اوست که فرصت میآفریند تا بندگانش به نقد و توبه بپردازند و در پرتو وجود حقتعالی سعه وجودی خویش را گسترش دهند، ولی علیرغم تأکیدات بسیار بر بازگشت و توبه در دین، متأسفانه این امر در جامعه ما نهتنها نهادینه نشده، بلکه گریز از آن امری عادی و عرفی است.
ظَلَمتُ نفسی آدمی او را مستحق دریافت کلمات از ربش میکند: «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ».
تجربه امری خطاپذیر است و آدمی را گریز از تجربه نیست، پس به راستی کتمان خطا ریشه در چه چیز دارد؟ بازبینی و بازیابی درونی و ایجاد اثر شرافتمندانه است که آدمی را زنده نگه میدارد. شاید بتوان گفت بزرگترین توبه در امور اجتماعی ظهور و بروز پیدا میکند و مقام هر که بالاتر مسئولیت او نیز بیشتر است؛ و اینگونه است که در مورد حضرت یونس در قرآن آمده: و ذوالنون را [یاد کن] آنگاهکه خشمگین رفت و پنداشت که ما هرگز بر او قدرتی نداریم تا در [دل] تاریکیها ندا در داد که معبودی جز تو نیست منزهی تو راستی که من از ستمکاران بودم پس [دعای] او را برآورده کردیم و او را از اندوه رهانیدیم و مؤمنان را [نیز] چنین نجات میدهیم.
و قوم او نیز توبه کرد و جامعهای راه صلاح را در پیش گرفت، آنچنان که خداوند متعال در مورد آنان چنین میگوید: چرا هیچ شهری نبود که [اهل آن] ایمان بیاورد و ایمانش به حال آن سود بخشد مگر قوم یونس که وقتی [در آخرین لحظه] ایمان آوردند عذاب رسوایی را در زندگی دنیا از آنان برطرف کردیم و تا چندی آنان را برخوردار ساختیم.
حسینعلی منتظری نیز بهعنوان یک عالم دینی و فعال اجتماعی و سیاسی همواره سعی داشت از این ودیعه الهی توبه بهخوبی بهرهمند شود. در ادامه دو نمونه بیان میگردد. اولی مربوط به سال ۱۳۶۴ که در کتاب مبانی فقهی ایشان آمده است و دیگری به سال ۱۳۸۵ و کتابچه نقد از خود بازمیگردد.
مبانی فقهی حکومت اسلامی
در سال ۱۳۶۴ ایشان بعد از یک تجربه هفتساله از انقلاب و همچنین غور در مبانی نظری ساختار قدرت آن را نیازمند یک بازبینی اساسی میبیند. درس خارج فقه خود را با حضور یک هزار طلبه به این امر اختصاص میدهد. ایشان در زمانی به نقد نظر خود در معماری قدرت اهتمام میورزند که در جایگاه قائممقامی رهبری و یک قدمی آن است، اما سیر اصلاحگری در ساختار حاکمیت را میآغازد. از این جهت میتوان گفت که آیتالله منتظری اولین و جدیترین اصلاحطلب درون ساختار قدرت شکلگرفته بعد از انقلاب است که به نقد مبانی ساختار قدرت میپردازد. نظریه استاد خویش آیتالله بروجردی و همچنین نظر رهبر انقلاب آیتالله خمینی را نقد میکند. این مباحث در قالب چندین مجلد با عنوان مبانی فقهی حکومت اسلامی به چاپ میرسد. ایشان در این باره میگویند:
«به هر حال نظریه ولایت فقیه از سالیان متمادی پیش از انقلاب در ذهن من بود و تا هنگام تدریس آن در سال ۱۳۶۴ در قم، من نظریه نصب را تقویت میکردم، اما به هنگام تدریس آن در درس خارج خود و در همان زمان قائممقامی، نظریه نصب و استدلال مرحوم آیتالله بروجردی و دیگران در این زمینه را به تفصیل مورد نقد قرار دادم و نظریه انتخاب را برگزیدم» (انتقاد از خود صفحه ۳۰).
در آن درس ضمن رد دلایل نقلی و عقلی بیانشده توسط پیشینیان مبنی بر نصب عام فقها در عصر غیبت، ۲۶ دلیل در صحت انعقاد امامت با انتخاب مردم ذکر میکنند. هرچند ایشان در آن مباحث شکل متمرکز از حکومت را برای اداره جامعه مفیدتر میداند، اما نقش مردم در مشروعیتبخشی به حاکمیت اهمیت ویژهای پیدا میکند. این فرصتی بود برای آینده تا جایگاه ولایت فقیه متناسب با خواست مردم انعطافپذیر شود که البته حوادث تاریخی مانع آن شد.
عدم رسوخ آن نظرات اصلاحگرایانه در ساختار قدرت یک وجه از آن است، اما وجه دیگر آن باز شدن مسیری نظاممند در حوزه تفکر دینی بود و از ثمرات آن تبیین حقوق بشر از منظر اسلام بود. هرچند این مباحث دروندینی در سال ۱۳۶۴ بهمنظور ساماندهی ساختار روابط اجتماعی و سیاسی و همچنین نهاد قدرت در جامعه مسلمان شیعی است، ولی زیربنای به رسمیت شناختن انسان صاحب حق است. تا پیش از این مباحث، دو جریان عمده در نسبت اسلام و نهاد حاکمیت و قدرت وجود داشت: یکی از آنها که اصلاً بشر غیرمعصوم را لایق حاکمیت نمیدانست و با یک نگاه فرازمینی به حاکمیت بهعنوان لهو و لعب دنیایی مینگریست و قائل به این بود که اکثریت لیاقت تعیین مستحق به حاکمیت را ندارند و باید در انتظار فرج و حضور معصوم، دفع افسد به فاسد کنند؛ و دیگری هم مردم را موظف به تبعیت از مستحقان به حاکمیت که در زمان غیبت فقها هستند میدانست، ولی آیتالله در این مباحث به جای تمرکز بر حاکم صاحب حق از جانب خدا به جامعهای با شاکله اسلامی میرسد. این نگاه از آن جهت در حوزه حقوق بشر حائز اهمیت است که اگر اسلامشناسی برای همکیشان خود جایگاه مشروعیتبخشی در تعین ساختار قدرت متصور باشد، منظومه فکری او با به رسمیت شناختن حقوق کلیه ابناء بشر سازگارتر خواهد بود. کتاب رساله حقوق چکیدهای از نظرات آیتالله منتظری است که ریشه در این جهد دارد.
کتابچه نقد از خود
وی در سال ۱۳۸۵؛ یعنی سه سال قبل از رحلتش نوشتهای بر جا گذاشت که در آن به نقد خویش نشست. اگر نگوییم چنین کاری در میان تأثیرگذاران اجتماعی و سیاسی در ایران بینظیر بوده، به حقیقت میتوان گفت کمنظیر است. ذکر چند نمونه برگرفته از آن مرقومه اهتمام این اندیشمند به فریضه نقد و توبه را بهخوبی نمایان میسازد: «همانگونه که قبلاً بیان کردم ما انسانها -بهجز آنهایی که به خواست خداوند از خطا مصون ماندند- عملاً ملازم با خطا و اشتباه هستیم و بهطور حتم در عملکرد و فعالیتهای سیاسی خودمان اشتباهات فراوانی داشتیم و اکنون پس از گذشت سالها و کسب تجارب بیشتر مهمترین اشتباهات خود را در موارد زیر خلاصه میکنم:
در بعد علمی یکی از مهمترین اشتباهات ما این بود که حقوق انسان بما هو انسان را در تحقیقات فقهی مورد عنایت قرار ندادیم و از سنت سلف صالح خود پیروی کردیم و برخی از بحثها درباره کرامت و حقوق ذاتی بشر را سوغات غرب دانستیم، درحالیکه بسیاری از این مسائل مأخوذ از شرع، بلکه مورد تأکید آیات و روایات است و برخی دیگر لازم است مورد تحقیق و بررسی دقیق قرار گیرد و من در آخرین درسهای خارج خود بهطور گذرا به این مهم اشاره کردم.
اشتباه دیگر من تأیید تسخیر سفارت امریکاست. من در آن فضا این عمل را تأیید کردم، درحالیکه امروز بر این باورم که این کار بدون اینکه فایده چندانی برای کشور داشته باشد ضررهای فراوانی به بار آورد و ملت امریکا و دیگر ملتها را نسبت به جمهوری اسلامی حساس و بدبین ساخت؛ و چهبسا در شروع جنگ توسط صدام نیز بهعنوان انتقام و عکسالعمل نقش مؤثری داشت. ما حتی بعد از این عمل در آزادی گروگانها نیز فرصتهای خوبی را از دست دادیم، ازجمله مرحوم یاسر عرفات قصد میانجیگری در این زمینه را داشت و قولهایی هم به مردم امریکا داده بود، ولی وساطت او از سوی ایران پذیرفته نشد، درحالیکه اگر میانجیگری او پذیرفته میشد میتوانست پیروزی و امتیاز بزرگی برای فلسطینیها -بهویژه در افکار عمومی جهان و بالأخص ملت امریکا- به شمار آید»؛ البته ایشان به چهارده مورد نقد اشاره کردهاند که در اینجا صرفاً دو مورد آن بیان شد.
جمعبندی
بیان روایتهای تاریخی بدون انتقاد نظاممند از خود از جانب فعالان اجتماعی و سیاسی دفن تجربیات گرانبهایی است که از بازتولید خطاها جلوگیری نمیکند. این یکی از نقایص بسیار مهم تاریخ معاصر و مانعی در مقابل رشد و توسعه بوده است. آیتالله منتظری بهعنوان یک شخصیت تأثیرگذار در تاریخ معاصر ایران سعی کرد که با نقد خویش ضمن اصلاح خود به اصلاح جامعه نیز بپردازد و این ویژگی منجر به پیوستگی روایت جایگاه او در تاریخ ایران شد. این روایت توأم با خود انتقادی صادقانه و نظاممند، متنی است برای آیندگانی که قصد فعالیت اجتماعی و سیاسی در پرتو دین دارند.