بدون دیدگاه

آیه‌های افول؛ بررسی تاریخی و تطبیقی سوره اسراء آیات ۱ تا ۸

شرح تصویر: سوزاندن اورشلیم توسط ارتش نبوکدنصر، اثر خوان د لا کورته، ۲۰۱۳

هیوا اشرف‏‌نژاد-پژوهشگر

سوره اسراء، که به نام بنی‌اسرائیل نیز شناخته می‌شود، از سوره‌های مکی قرآن است که در سال‌های اولیه بعثت پیامبر اسلام نازل شده است و موضوعاتی مانند معراج پیامبر، تاریخ بنی‌اسرائیل و نشانه‌های قدرت الهی را پوشش می‌دهد. آیات ۱ تا ۸ این سوره به‌طور خاص به سرنوشت قوم بنی‌اسرائیل می‌پردازد و دو بار فساد آن‌ها در زمین و در نتیجه، نابودی‌شان را توصیف می‌کند.

در اینجا تلاش شده بر اساس توالی زمانی و بر پایه منابع کهن، نسبت این آیات را با دو رویداد عمده تاریخی نابودی اورشلیم توسط بابلی‌ها در زمان بخت ‌النصر (سقوط اول) و نابودی توسط رومی‌ها در سال ۷۰ میلادی (سقوط دوم) بررسی کنیم و اینکه چقدر این دو مورد به‌عنوان فسادی که در این سوره ذکر شده پذیرفتنی هستند و اگر نیستند به چه دلیل.

«بنی‌اسرائیل سرکش‌اند، بسان گاوی سرکش؛ پس آیا اکنون خداوند ایشان را همچون بره‌ها در مرتع وسیع خواهد چرانید؟»(هوشع، ۱۶:۴).

ذکر دو فساد در تاریخ بنی‌اسرائیل

«وَقَضَیْنَا إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا»؛ و به بنی‌اسرائیل در کتاب (موسی) اعلام داشتیم که بی‎گمان دو بار در زمین فساد خواهید کرد و قطعاً به سرکشی و برتری‌طلبی عظیمی دست خواهید زد (سوره اسراء، آیه ۴).

می‌توان دو بخش برجسته در این آیه دید:

  1. فسادی که دو بار تکرار می‌شود: خطاب به بنی‌اسرائیل است که در زمین دو بار فساد بزرگی خواهند کرد.
  2. علو کبیر: یعنی برتری‌طلبی و سرکشی بسیار بزرگ. می‌توان گفت ذکر این عبارت نشان می‌دهد شدت و بزرگی فساد و سرکشی بنی‌اسرائیل در این دو بار، بسیار بزرگ‌تر و سنگین‌تر از فسادها و سرکشی‌های دیگر است یا دست‌کم از حد معمول فسادهای پیشین خودشان بیشتر است و قرآن با این تأکید می‌خواهد تفاوت کمّی و کیفی این دو مرحله فساد را نسبت به موارد دیگر برجسته کند.

در قرآن، فساد و تباهی به قوم‌های مختلفی علاوه بر بنی‌اسرائیل هم نسبت داده شده است. در واقع یکی از مضامین اصلی قرآن، گوشزد و روایت اقوام گذشته و سرنوشتشان به سبب فساد، کفر یا ظلمشان است. برای نمونه می‌توان قوم نوح که وی را تکذیب و با غرق شدنشان در طوفان مجازات شدند، یا اقوام دیگر همچون عاد (قوم هود)، ثمود (قوم صالح)، لوط، قوم مدین (شعیب) نام برد و فسادهایی که این اقوام مرتکب شده‌اند عبارت‌اند از: «شرک، بت‌پرستی، تکبر، طغیان، ستمگری، زورگویی، تمسخر مؤمنان، ناسپاسی، پیمان‌شکنی، انکار پیامبران، قتل پیامبران، تحریف کتاب، پرستش گوساله، دنیاطلبی، فساد اخلاقی، انحراف جنسی، تجاوز به مهمانان، استکبار، برده‌داری، تفرقه‌افکنی، کشتن بی‌گناهان، تقلب در دادوستد، کم‌فروشی، راهزنی، ناسپاسی در برابر نعمت، لجاجت و سرکشی».

این داستان‌ها به‌عنوان درس عبرتی برای آیندگان، به‌ویژه امت پیامبر اسلام، ذکر شده‌اند. مسئله اما بر سر این است که چه فساد و سرکشی «علو کبیر» است؟

(بازسازی اورشلیم توسط کورش، داریوش و خشایارشا، تصویر از کتاب مقدس، کتاب عزرا، سال ۱۹۲۱ میلادی.)

 

 

سقوط اول:

«بنابراین من، خداوند متعال به حیات خودم سوگند یاد می‌کنم، چون تو معبد بزرگ مرا با کارهای زشت و پلید خود آلوده ساختی، من نیز با بی‌رحمی تو را نابود خواهم کرد. یک‌سوم مردم تو از گرسنگی و بیماری خواهند مُرد، یک‌سوم دیگر خارج از شهر با شمشیر کشته می‌شوند و یک‌سوم باقی‌مانده را در باد پراکنده می‌کنم و با شمشیری از نیام کشیده، ایشان را دنبال خواهم کرد» (حزقیال، ۱۱:۵-۱۲).

تاریخ بنی‌اسرائیل در دوران عهد عتیق پر از نوسان است که اغلب با دوره‌های فساد اخلاقی، بت‌پرستی و دوری از احکام تورات و پیرو آن مجازات و بازگشت نتیجه عملشان همراه بوده است. سقوط اول اورشلیم در سال ۵۸۶ ق.م. توسط بخت‌النصر دوم (نبوکدنصر)، پادشاه امپراطوری بابل نوین، رخ داد و به نابودی معبد سلیمان (معبد اول)، غارت شهر و تبعید گسترده یهودیان به بابل منجر شد. آیا می‌توان این رویداد را در قرآن به‌عنوان اولین فساد و مجازات الهی که توصیف شده، نسبت داد؟

در ادامه، به عوامل فساد آن دوران که در متون یهود به آن‌ها اشاره شده می‎پردازیم. در متون یهود به ‌شدت این فسادها نیز تأکید شده است.

  1. الغای آیین توحید: بر اساس توصیفات کتاب مقدس (به‌ویژه در کتب پادشاهان، تواریخ، ارمیا و حزقیال)، رفتار برجسته و شدیدتر از سایر دوره‌ها که بتوان به آن‌ها به‌عنوان تمایز این دوره با دوره‌های قبل قوم یهود نگاه کرد، پرستش بت‌ها و خدایان بیگانه مستقیماً در داخل معبد خداوند (بیت‌المقدس) بود. این عمل نه‌تنها اوج بت‌پرستی بود، بلکه نوعی گستاخی آشکار و بی‌پروا نسبت به خداوند محسوب می‌شد، زیرا قوم بنی‌اسرائیل مقدس‌ترین مکان عبادت خود (معبد سلیمان که نماد حضور خداوند بود) را به محلی برای پرستش بت‌هایی مانند بعل، اشیره و مولک تبدیل کردند که مانند هتک حرمت خداوند در خانه خودش بود. این رفتار در دوره‌های قبل وجود داشت، اما در این دوره (قرن‌های ۸ تا ۶ ق.م.) به اوج شدت خود رسید، به‌طوری‌که حتی پادشاهان و کاهنان در آن به‌صورت سیستماتیک شرکت داشتند و این عمل با انکار تورات (ده فرمان) همراه بود.

«گرچه به تعلیم آن‌ها ادامه دادم، اما آن‌ها به من پشت کردند، به من گوش ندادند و چیزی نیاموختند. آن‌ها حتی بُت‏های منفور خود را به معبد بزرگی که برای پرستش من بنا شد آوردند و آن را ملوّث {آلوده} ساخته‌اند. قربانگاه‌هایی برای بعل در درّه هنوم ساخته‌اند تا پسران و دختران خود را در حضور بت مولِک قربانی کنند. من چنین دستوری به آن‌ها نداده‌ام و حتّی به فکرم نیز خطور نمی‌کرد که با ارتکاب چنین کارهایی باعث گناه مردم یهودا شوند»(ارمیا، ۳۳:۳۲-۳۵).

این رفتار که در زمان منسی (پادشاه یهودا، حدود ۶۸۷-۶۴۲ ق.م.) به اوج خود رسید، تحت تأثیر فرهنگ‌های آشوری و بابلی بود. در دوره‌های قبلی، بت‌پرستی محلی بود، اما اینجا سیستماتیک و در معبد رخ داد که کتاب مقدس آن را دلیل مستقیم ترک معبد خداوند، توسط خداوند می‌داند (حزقیال). از موارد دیگر در این زمینه نیز می‌توان به ترکیب پرستش بت‌ها با فحشا که یهوه آن را به «زنا با خدایان بیگانه» تشبیه می‌کرد.

«اما تو به زیبایی خود اتکا کردی و به خاطر آوازه خود روسپی گشتی و با هر رهگذری روسپیگری نمودی. مقداری از پارچه‌هایت را برای تزئین پرستشگاه‌های خود استفاده کردی و چون فاحشه‌ای خود را در اختیار همه گذاشتی. همچنین با جواهرات طلا و نقره‌ای که به تو داده بودم، مجسمه‌های مرد ساختی و با آن‌ها روسپیگری کردی»(حزقیال، ۱۵:۱۶-۱۷).

در ادیان کنعانی و بین‌النهرینی روسپی‌گری معبدی گزارش شده است. با توجه به نفوذ همین آیین‌ها به معبد اورشلیم در قرن هفتم ق.م. (دوران منسی و آمون)، احتمال داده می‌شود که بخشی از این آیین‌ها، از جمله روابط جنسی آیینی، وارد معبد شده باشد.

(تصویری از حزقیال نبی اثر میکل آنژ بر روی سقف کلیسای سیستین)

  1. کشتن بی‌گناهان و قربانی کودکان برای بت مولک: این عمل در «دره هنوم» (گی هنوم) نزدیک اورشلیم رواج داشت (بعدها از نام گی هنوم کلمه جهنم زاده شد) و تحت تأثیر مذاهب کنعانی و بابلی بود. پادشاهانی مانند آهاز و منسی آن را ترویج کردند. شدت آن نسبت به دوره‌های قبل که گاه‌به‌گاه بود، بیشتر بود، زیرا نهادینه شد و حتی پس از اصلاحات یوشیا (۶۲۲ ق.م.) ادامه یافت که ارمیا آن را دلیل مجازات الهی می‌دانست.

او پسر خود را در آتش قربانی کرد و فال‌گیری و افسون‌گری می‌کرد و با جادوگران و احضارکنندگان ارواح مشورت می‌نمود. الهه اشره را در معبد بزرگی که خداوند به داوود و پسرش سلیمان گفته بود: «اینجا در اورشلیم، در این معبد بزرگ که مکانی است که من از تمام سرزمین‌های دوازده طایفه اسرائیل برگزیده‌ام تا من ستایش شوم» جای داد. {…} همچنین منسی آن‌قدر مردم بی‌گناه را کشت که در جاده‌های اورشلیم جوی خون جاری شد. او همچنین مردم یهودا را به راه بت‌پرستی کشاند و باعث شد که در مقابل خداوند مرتکب گناه شوند» (دوم پادشاهان، ۶:۲۱-۷, ۱۶).

با توجه به این موارد می‌توان گفت فساد و گردن‌کشی که بنی‌اسرائیل در آن دوره انجام داده، نسبت به دوره‌های پیشین، بسیار شاخص‌تر و شدیدتر بوده است. این دو مورد را می‌توان مواردی دانست که فقط بنی‌اسرائیل با این شدت و گستاخی در آن دوره تاریخی مرتکب شده‌اند و در تاریخ هیچ قومی که فساد کرده چنین شدتی را متون مقدس ادیان ذکر نکرده‌اند.

آیه مربوطه چنین است: «فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولَاهُمَا بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَادًا لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّیَارِ وَکَانَ وَعْدًا مَفْعُولًا»؛ و آنگاه که وعده نخستین فرا رسید، ما بر شما بندگانی سخت‌جان و جنگاور گسیل داشتیم؛ آنان در میان دیارتان به تاخت و جست‌وجو درافتادند و این وعده بی‌گمان انجام شده» (سوره اسراء: آیه ۵).

عبارت «عِبَادًا لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِید» را می‌توان به بخت النصر و سپاهش نسبت داد که به‌عنوان صرفاً نوعی ابزار اجرای عدالت الهی عمل کردند. پیشگویی که در تورات منعکس شده و قرآن آن را تأیید کرد. در تعریف «عبد» می‌توانیم با استناد به این آیه از قرآن اعلام کنیم که عبد هر آنچه در هستی وجود دارد می‌باشد: «إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمَنِ عَبْدًا»؛ نیست کسی در آسمان‌ها و زمین جز آنکه بنده‌وار نزد رحمان آمده است (سوره مریم: آیه ۹۳).

 

متون مقدس یهودی و مسیحی این رویداد را با جزئیات گسترده توصیف می‌کنند. بنا بر این منابع، رفتار غیردینی یهودا و گناهان گسترده پادشاهانش -از جمله بدعت‌های منسی- موجب غضب الهی شد و این پیامد به آن تعبیر شد که «خداوند قوای بابل را برای هلاکت یهودا به خدمت گرفت، به موجب آنچه انبیا گفته بودند». نبوکدنصر، همراه قوایش اورشلیم را محاصره و دروازه‌ها و استحکامات شهر را تخریب کرد؛ سپس «خانه خدا را سوزانیدند و حصار اورشلیم را منهدم ساختند و همه قصرهایش را در آتش سوزانیدند و جمیع آلات نفیسه آن‌ها را ضایع کردند». به این ترتیب معبد سلیمان در اورشلیم به‌کلی ویران شد. سرزمین یهودا فروریخت؛ «خداوند چنان از مردم اورشلیم و یهودا خشمگین شد که ایشان را از نظر خود دور کرد». جمعی از مردم یهود نیز یا کشته شدند یا به اسارت رفتند، «پس یهودا از ولایت خود به اسیری رفت» و آن اسارت تا هفتاد سال ادامه یافت. به این ترتیب کلام خداوند عملی شد که به‌وسیله ارمیای نبی فرموده بود: «این سرزمین برای هفتاد سال خالی از سکنه خواهد بود تا سال‌هایی که در آن‌ها مردم اسرائیل قانون سبت را شکسته بودند، جبران شود» (دوم تواریخ، ۳۶:۲۱). این پایان عصر پادشاهی یهود در آن سرزمین بود. جایی که فساد اخلاقی عمیق، از جمله بت‌پرستی، ریختن خون بی‌گناهان و نقض عهد با خداوند که قرآن آن را «فساد در زمین» (لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ) می‌نامد.

(نبوکدنصر در حال بازیابی دوباره عقل خود، اثر رابرت بلیت، ۱۷۵۰-۱۷۸۴)

توصیف حمله بخت النصر و نابودی اورشلیم

بخت النصر در سال ۵۹۷ ق.م. ابتدا اورشلیم را محاصره کرد و یهویاقیم (هجدهمین پادشاه از پادشاهی یهودا) را اسیر کرد، اما سقوط نهایی و کامل در سال ۵۸۶ ق.م. رخ داد؛ زمانی که صدقیا، آخرین پادشاه یهودا، شورش کرد. کتاب دوم پادشاهان جزئیات حمله را این‌گونه توصیف می‌کند:

«نبوکدنصر پادشاه بابل با تمامی لشکر خود در روز دهم ماه دهم سال نهم سلطنت صدقیا، به اورشلیم حمله و آن را محاصره کرد و گرداگرد آن سنگر ساخت. شهر تا سال یازدهم صدقیای پادشاه در محاصره بود. در روز ۹ ماه چهارم آن سال، در شهر قحطی چنان سخت شد که مردم چیزی برای خوردن نداشتند. دیوارهای شهر را سوراخ کردند و با وجودی که سربازان بابلی شهر را محاصره کرده بودند، پادشاه یهودا با تمام سربازانش در شب گریختند. ایشان از راه باغ سلطنتی، از مسیری که دو دیوار را به هم وصل می‌کرد، به‌سوی دشت اردن گریختند. اما ارتش بابل، پادشاه را دنبال نمود و او را در نزدیکی دشت اریحا دستگیر کرد و سپاهیانش پراکنده شدند. صدقیا را نزد پادشاه بابل، به شهر ربله بردند و او را در آنجا محاکمه کردند. آن‌ها پسران صدقیا را در جلوی چشمان صدقیا کشتند و چشمان او را از کاسه درآوردند و او را به زنجیر کشیده، به بابل بردند. در روز هفتم ماه پنجم از سال نوزدهم سلطنت نبوکدنصر پادشاه، نبوزرادان، مشاور و فرمانده نظامی ارتش پادشاه وارد اورشلیم شد. او معبد بزرگ را سوزاند و کاخ پادشاه و همه خانه‌های بزرگ اورشلیم را نیز سوزاند و سربازان او دیوارهای شهر را ویران کردند. نَبوزرادان، فرمانده ارتش، بقیّه مردمی را که در شهر بودند و کسانی که به پادشاه بابل پناهنده شده بودند، با خود به تبعید برد. اما او فقیرترین مردمی را که زمینی نداشتند، برای کار کردن در تاکستان‌ها و کشتزارها باقی گذاشت» (دوم پادشاهان، ۱:۲۵-۱۲).

در متون یهودی، این سقوط نتیجه مستقیم نقض عهد با خداوند است. کتاب تثنیه، پیش‌بینی می‌کند اگر بنی‌اسرائیل از احکام پیروی نکنند، مجازات خواهند شد. نقل‌قول کامل از تثنیه چنین است:

«خداوند قومی را که زبان ایشان را نمی‌دانید از آن سوی دنیا مانند عقاب بر سر شما فرود می‌آورد. آن‌ها مردمانی سنگدل خواهند بود که به پیر و جوان رحم نخواهند کرد. ایشان غلّه و رمه شما را خواهند خورد و شما از گرسنگی می‌میرید. ایشان برای شما هیچ غلّه، شراب، روغن زیتون و گاو و گوسفند باقی نخواهند گذاشت و شما خواهید مرد. ایشان همه شهرهای شما را محاصره خواهند کرد تا دیوارهای بلند و مستحکمی را که به آن توکّل دارید، در تمام سرزمین فرو ریزند و آن‌ها شما را در تمام شهرهای سرزمینی که خداوند خدایتان به شما داده است، محاصره خواهند کرد» (تثنیه، ۴۹:۲۸-۵۲).

بخش دوم: فرمان کوروش کبیر بر بازگشت یهودیان و پایان عهد عتیق

پس از هفت دهه تبعید و اسارت توسط حکومت بابلی، سقوط امپراطوری بابل به دست کوروش کبیر، پادشاه هخامنشی، در سال ۵۳۹ ق.م. فرصتی برای بازگشت یهودیان فراهم کرد. این رویداد در قرآن به‌عنوان دوره فرصت دوباره و تقویت پس از مجازات توصیف شده است. آیه کامل مربوطه چنین است: «ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّهَ عَلَیْهِمْ وَأَمْدَدْنَاکُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْنَاکُمْ أَکْثَرَ نَفِیرًا»؛ سپس برای شما علیه ایشان فرصت بازگشت دوباره قراردادیم و شما را با اموال و پسران یاری کردیم و نفرات شما را بیشتر گردانیدیم» (سوره اسراء، آیه ۶).

این آیه را می‌توان به فرمان کوروش مرتبط دانست و آن را نمادی از رحمت و بخشش الهی پس از مجازات شمرد.

توصیف این رویداد را می‌توان در کتاب مقدس یهودیان، عزرا مشاهده کرد که کوروش را ابزار خداوند می‌دانند. نقل قول کامل از عزرا چنین است:

«در اولین سال پادشاهی کوروش شاهنشاه پارس، خداوند به وعده‌ای که توسط ارمیای نبی داده بود، وفا کرد و کوروش را برانگیخت تا فرمان کتبی زیر را صادر کند و آن را به تمام نواحی تحت فرمان خود بفرستد تا برای مردم با صدای بلند خوانده شود: «این فرمان کوروش شاهنشاه پارس است. خداوند، خدای آسمان، تمام پادشاهان جهان را تحت فرمان من درآورده و مرا برگزیده تا معبد بزرگی در شهر اورشلیم در یهودیه برپا کنم. خداوند با همه شما که قوم او هستید، باشد. شما اجازه دارید که به اورشلیم بازگردید و معبد بزرگ خداوند، خدای قوم اسرائیل را که در اورشلیم پرستش می‌شود، بازسازی کنید. اگر کسانی از قوم او برای بازگشت محتاج به کمک باشند، همسایگان ایشان باید با دادن طلا و نقره، چارپایان و وسایل دیگر به آن‌ها کمک کنند و علاوه بر آن، هدایایی برای تقدیم به معبد بزرگ در اورشلیم در اختیار ایشان بگذارند» (عزرا، ۱:۱-۴).

این فرمان، که در منابع تاریخی مانند منشور کوروش، به‌عنوان یک سند تاریخی نیز منعکس شده است، یهودیان را مجاز به بازگشت به اورشلیم، ساخت معبد دوم و بازسازی شهر کرد.

فرمان کوروش و جزئیات بازگشت

کوروش در متون یهودی به‌عنوان شبان، مسیح (مشیح) و برگزیده خداوند توصیف شده که نشان‌دهنده نقش الهی او در این متون است. نقل‎قول کامل از «اشعیا» چنین است:

«خداوند به مسیح خویش؛ یعنی به کورش که دست راست او را گرفتم تا به حضور وی امت‌ها را مغلوب سازم و کمرهای پادشاهان را بگشایم تا درها را به حضور وی مفتوح نمایم و دروازه‌ها دیگر بسته نشود چنین می‌گوید که «من پیش روی تو خواهم خرامید و جای‌های ناهموار را هموار خواهم ساخت و درهای برنجین را شکسته، پشت بندهای آهنین راخواهم برید و گنج‌های ظلمت و خزاین مخفی را به تو خواهم بخشید تا بدانی که من یهوه که تو را به اسمت خوانده‌ام خدای اسرائیل می‌باشم. به خاطر بنده خود یعقوب و برگزیده خویش اسرائیل، هنگامی که مرا نشناختی تو را به اسمت خواندم و ملقب ساختم. من یهوه هستم و دیگری نیست و غیر از من خدایی نیست. من کمر تو را بستم هنگامی که مرا نشناختی. تا از مشرق آفتاب و مغرب آن بدانند که سوای من احدی نیست» (اشعیا، ۱:۴۵-۵).

 

بازگشت یهودیان به ساخت معبد دوم در سال ۵۱۶ ق.م. منجر شد. این دوره، پایان عهد عتیق است، دوران تبعید، که بخش عمده روایات عهد عتیق را تشکیل می‌دهد، پایان یافت و دوران معبد دوم آغاز شد که به سمت تحولات و زمینه‌سازی عهد جدید پیش رفت.

تحلیل بازگشت و شرح آن در قرآن

قرآن این بازگشت را بازگشت به جایگاه برتر پیشین نمی‌داند: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا»؛ اگر نیکی کنید، به سود خود نیکی کرده‌اید و اگر بدی کنید، به زیان خود کرده‌اید (سوره اسراء، آیه ۷). می‌توان گفت این آیه نشانی از تنزل درجه بنی‌اسرائیل دارد، از «قومی برگزیده» به «قومی مسئول در برابر اعمال خودشان»؛ یعنی از برتری مشروط به جایگاهی مساوی با سایر اقوام دانست، چون عملشان آن امتیاز را زائل کرد.

این تنزل درجه را می‌توان در متن کتاب هوشع نیز دید:

«ای بنی‌اسرائیل، کلام خداوند را بشنوید، زیرا خداوند ساکنان این سرزمین را متهم می‌کند. در این سرزمین نه وفا یافت می‌شود، نه محبت و نه شناخت خدا، بلکه لعن و دروغ و قتل، و دزدی و زناکاری. خشونت می‌ورزند و خونریزی در پی خونریزی روی می‌دهد.{…} با وجود این، کسی ادعایی وارد نیاورَد و کسی دیگری را متهم نسازد؛ زیرا تویی، ای کاهن آنکه من متهم می‌کنم. تو در روز روشن خواهی لغزید و نبی نیز همراه تو در شب؛ بنابراین، من مادرت را هلاک خواهم کرد؛ قوم من از عدم معرفت هلاک شده‌اند. از آنجا که تو معرفت را ترک کرده‌ای، من نیز تو را ترک کرده‌ام تا دیگر برای من کهانت نکنی و چون شریعت خدایت را به فراموشی سپرده‌ای، من نیز فرزندان تو را به فراموشی خواهم سپرد»(هوشع، ۱:۴-۲, ۴-۶).

خطاب به بنی‌اسرائیل می‌گوید همان‌گونه که تو پیمان را فسخ کردی من نیز فسخ می‌کنم.

«خداوند متعال می‌فرماید: «من مطابق کردارت با تو رفتار خواهم کرد، زیرا سوگندت را فراموش کردی و پیمانت را شکستی»(حزقیال، ۵۹:۱۶).

بخش سوم: سقوط دوم در سال ۷۰ میلادی

جنگ یهودی-رومی از سال ۶۶ میلادی با شورش یهودیان علیه حکومت روم آغاز شد و در سال ۷۰ به اوج رسید. تیتوس ژنرال رومی که بعدها امپراطور شد، اورشلیم را محاصره کرد و پس از ماه‌ها قحطی و درگیری، سقوط دوم اورشلیم در سال ۷۰ میلادی، رخ داد که به نابودی معبد دوم، کشتار گسترده و تبعید یهودیان منجر شد.

مفسران متون یهودی مدعی هستند، «هفتاد هفته» یا «هفتاد هفت» یکی از مهم‌ترین و دقیق‌ترین پیشگویی‌های مسیحایی در عهد عتیق است که در کتاب دانیال، به نابودی معبد اشاره دارد. این پیشگویی به «قومی که می‌آید» (رومی‌ها) و نابودی شهر اشاره دارد.

متون مسیحی (عهد جدید) نیز این رویداد را پیش‌بینی و به آن اشاره می‌کنند. این متون مسیحی سقوط را مجازات رد مسیح و فساد رهبران یهودی می‌دانند. عیسی مسیح در انجیل متی به نابودی معبد اشاره می‌کند:

«درحالی‌که عیسی از معبد بزرگ خارج می‌شد، شاگردانش توجّه او را به بناهای معبد بزرگ جلب نمودند. عیسی به آن‌ها گفت: «آیا این بناها را نمی‌بینید؟ یقین بدانید که هیچ سنگی از آن بر سنگ دیگر باقی نخواهد ماند، بلکه همه فرو خواهند ریخت» (متّی، ۱:۲۴-۲).

همچنین، در لوقا:

«اما هر وقت اورشلیم را در محاصره لشکرها می‌بینید بدانید که ویرانی آن نزدیک است. در آن موقع کسانی که در یهودیه هستند باید به کوهستان‌ها بگریزند و آنانی که در خود شهر هستند باید آن را ترک کنند و کسانی که در حومه شهر هستند نباید وارد شهر شوند. چون این است آن زمان مکافات، در آن زمان که تمام نوشته‌های کتاب مقدّس به حقیقت خواهد پیوست. وای به حال زنانی که در آن روزها باردار یا شیرده هستند، چون پریشان‎حالی شدیدی در این زمین رخ خواهد داد و این قوم مورد خشم و غضب الهی واقع خواهد شد. آنان به دَم شمشیر خواهند افتاد و به اسارت به تمام کشورها خواهند رفت و اورشلیم تا آن زمان که دوران ملل بیگانه به پایان نرسد پایمال آنان خواهد بود» (لوقا، ۲۰:۲۱-۲۴).

در متون یهودی، این سقوط نتیجه فساد اخلاقی است. مسیحیان در عهد جدید آن را مجازات رد مسیح می‌دانند:

«ای اورشلیم، ای اورشلیم، ای شهری که انبیا را به قتل رسانیدی و رسولانی را که به نزد تو فرستاده شدند سنگسار کردی! چه بسیار اوقاتی که آرزو کردم مانند مرغی که جوجه‌های خود را زیر پر و بال خود جمع می‌کند، فرزندان تو را به دور خود جمع کنم؛ اما تو نخواستی. اکنون خانه شما متروک به شما واگذار خواهد شد» (متّی، ۳۷:۲۳-۳۸).

آیا می‌توان این رویداد را به‌عنوان دومین فساد و مجازات توصیف شده در قرآن دانست؟ آیا مواردی که در این متون برشمرده شده و در تاریخ بنی‌اسرائیل ثبت شده نسبت به سایر اقوام و گذشته بنی‌اسرائیل ویژگی ویژه‌ای دارند که بتوان آن را «علو کبیر» نامید؟ در پاسخ می‌توان گفت به نظر نمی‌رسد بتوان این موارد فساد را به‌عنوان «علو کبیر» برشمرد. کما اینکه همین قوم در تاریخ خود بارها مرتکب چنین نافرمانی‌ها و سرکشی‌هایی شده‌اند و همچنین اقوام دیگری نیز بوده‌اند که به‌واسطه سرکشی و فساد خود پراکنده و یا حتی نابود شده‌اند؛ مانند اقوم نوح، عاد، ثمود، لوط، مدین، فرعون و این را نیز می‌توان در ذیل همان قوانین عام تعریف کرد. به نظر می‌رسد این تفسیر که ویرانی دوم معبد همان فساد دوم است بیشتر تحت تأثیر جهان مسیحی بوده که به نوعی با تفسیر ویرانی معبد به جایگزینی آن با کلیسا به این نتیجه می‌رسند که احتمالاً همین قضیه خود فساد دوم بوده است که باعث انتقال قدرت از معبد به کلیسا شده است. نکته دیگر و شاید کم‌اهمیت اینکه در سال ۷۰ حکومت اورشلیم یک حکومت زیرمجموعه امپراطوری روم بوده و استقلالی نداشته و حتی شورش‌ها جنبه استقلال‌طلبی از حکومت پاگانیستی روم داشته است.

اما در قرآن آیه مربوط به فساد دوم چنین است: «فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَهِ لِیَسُوءُوا وُجُوهَکُمْ وَلِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَلِیُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِیرًا»؛ پس هنگامی که وعده بارِ دوم فرا رسد تا چهره‌های شما را اندوهگین سازند و در «مسجد» داخل شوند همان گونه که بار نخست داخل شدند و آنچه را بر آن چیره شوند نابود کنند؛ نابودی‌ای تمام‌عیار (سوره اسراء: آیه ۷).

نکته اول: از نظر زمان جمله این‌گونه برداشت می‌شود که قرار است در آینده این اتفاق بیفتد؛ «فَإِذَا جَاءَ» نشان‌دهنده یک رویداد در آینده است که هنوز فرا نرسیده است. اگر هر دو حادثه در گذشته اتفاق افتاده بود، در این آیه نیز از افعالی مانند آیه اشاره به فساد اول استفاده می‌شد نه با «فَإِذَا جَاءَ».

نکته دوم: واژه «مسجد» مجموعاً ۲۸ بار در قرآن به کار رفته است. غیر از این آیه در ۲۷ مورد دیگر عبارت مسجد در ۲۶ مورد در مورد مسلمانان به کار رفته، یک مورد نیز در داستان اصحاب کهف استفاده شده که قرآن صرفاً اشاره به موحد بودن آن‌ها کرده و این آیه که عبادتگاه شهر اورشلیم را مسجد می‌نامد. در آیه یک همین سوره عبارت مسجدالاقصی آمده و اشاره مسجد در این آیه به احتمال فراوان همان مسجدالاقصی است.

مسجدالاقصی:

از سال ۷۰ میلادی تا به امروز، هیچ معبد یهودی دیگری در محل اصلی خود روی تپه معبد ساخته نشده است. رومی‌ها اورشلیم را به یک اردوگاه نظامی تبدیل کردند. تپه معبد به‌صورت ویرانه‌ای باقی ماند. رومی‌ها به‌عمد آن را به حال خود رها کردند تا نمادی از قدرت روم و شکست قطعی شورش یهودیان باشد. پس از رسمی شدن مسیحیت در امپراطوری روم، که بعدها امپراطوری بیزانس نام گرفت، وضعیت اورشلیم نیز دگرگون شد. حاکمان مسیحی هیچ علاقه‌ای به بازسازی معبد یهودیان نداشتند. در الهیات مسیحی آن زمان، ویرانی معبد به‌عنوان تحقق پیشگویی عیسی مسیح و نشانه‌ای از جایگزینی «عهد قدیم» یهودیت با «عهد جدید» مسیحیت تلقی می‌شد؛ بنابراین، آن‌ها نیز ویرانه‌ها را به حال خود رها کردند و اجازه دادند تپه معبد به یک زباله‌دان و ویرانه تبدیل شود. این کار نیز جنبه‌ای نمادین داشت و از دید آن‌ها نشان‌دهنده برتری مسیحیت بر یهودیت بود.

در یک مورد فقط ژولیان، امپراطور روم که تلاش می‌کرد مسیحیت را تضعیف کند و آیین‌های پاگانیستی رومی را احیا کند به یهودیان اجازه داد تا معبد خود را بازسازی کنند. او در سال ۳۶۳ میلادی رسماً دستور این کار را صادر کرد و حتی منابع مالی نیز در اختیار آن‌ها قرار داد. پروژه به طرز مرموزی متوقف شد. منابع تاریخی دلایل مختلفی را ذکر کرده‌اند که زلزله شدید در شهر جلیل در همان سال، آتش‌سوزی در کارگاه‌هایی که برپا شده بود و در نهایت کشته شدن امپراطور ژولیان تنها چند ماه پس از آغاز پروژه در جنگ با ایرانیان (ساسانیان) پروژه را برای همیشه متوقف کرد. این تلاش شکست‌خورده، تنها اقدام جدی برای بازسازی معبد از سال ۷۰ میلادی تا سال ۶۰۰ میلادی بود.

این وضعیت ادامه داشت تا اینکه در سال ۶۳۸ میلادی، سپاهیان مسلمان اورشلیم را فتح کردند. خلیفه دوم مسلمین، عمر بن خطاب، پس از ورود به شهر، محل معبد را که به تلی از زباله تبدیل شده بود، پاک‌سازی کرد و یک مسجد چوبی ساده در بخش جنوبی آن بنا نهاد.

اخطاری دوباره

قرآن پس از ذکر این مجازات، دوباره اخطار می‌دهد: «عَسَی رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ وَإِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ حَصِیرًا»؛ امید است پروردگارتان بر شما رحم آورد و اگر تکرار کنید، تکرار می‌کنیم و دوزخ را برای کافران زندانی دربرگیرنده قرار دادیم (سوره اسراء: آیه ۸).

در اینجا، چه سقوط سال ۷۰ اورشلیم را به‌عنوان فساد دوم در نظر بگیریم و چه نگیریم، قانونی مطرح می‌شود که در آن در صورت تکرار دوباره فساد، تنبیهی دوباره صورت خواهد گرفت؛ «عُدْتُمْ عُدْنَا».

(معراج، اثر شادروان فرشچیان)

اسراء از آستان نزدیک تا سرای دور

«سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ»؛ پاک و منزه است کسی که بنده خود را شبانه از مسجدالحرام به مسجد الاقصی برد، جایی که پیرامون آن را برکت دادیم، تا از آیات خود به او نشان دهیم؛ بی گمان او شنوا و بیناست (سوره اسراء: آیه ۱).

واژه «الاقصی» در عربی به معنای «دورترین» یا «بسیار دور» است. در متون کهن عربی، «قصی» و «اقصی» برای توصیف مکان‌های دورافتاده یا چیزهایی که دسترسی به آن‌ها دشوار است، به کار می‌رفته است.

اسراء: واژه اسراء با اشتقاق از سه حرف «س ر ی» در زبان‌های عربی و عبری معانی و کاربردها و معانی متفاوتی پیدا کرده است. عربی و عبری هر دو از خانواده زبان‌های سامی هستند و امروزه حدود ۶۰ درصد اشتراک زبانی دارند. در سامی اولیه این ریشه به معنای «حرکت کردن» یا «جریان یافتن» است. در عربی امروز، فعل پایه آن به معنای «سفر کردن در شب» یا «حرکت کردن در تاریکی» است که به نظر می‌رسد این معنی را تحت تأثیر سوره قرآنی اسراء، به خود گرفته است.

در عبری، نزدیک‌ترین معادل «ایسرائیل» (Yisra’el) است که به معنای «اسرائیل» است. امروزه معنای تحت‌اللفظی آن «کسی که با خدا کشتی گرفت» یا «شاهزاده خداست» می‎باشد. این واژه در کتاب مقدس یهود برای نامیدن یعقوب (پس از کشتی گرفتن با خدا/فرشته) استفاده شده و بعداً به قوم اسرائیل اطلاق شد.

اگر بپذیریم معنایی که این کلمه در عبری به خود گرفته، تحت تأثیر داستان‌های تورات بوده که بعدها کتابت شده و اسرائیل را در همان معنی سامی خود بخواهیم فهم کنیم به معنی «حرکت برای خدا» یا «انتقال‌یافته از خدا» (انتقال برکتی که خداوند از سوی خود به این قوم منتقل کرد) است.

با توجه به اینکه سوره اسراء به سوره اسرائیل هم معروف است می‌توان گفت «انتقال‌یافته از خدا» معنی نزدیک‌تری است. به نوعی این آیه دلالت دارد به انتقال چیزی که زمانی آن را به بنی‌اسرائیل منتقل کرده و سپس از آن‌ها سلب کرده. در تورات آن به برکت معروف است؛ انتقال برکت به محمد در شب اسراء در زمانی اندک پیش از هجرت به مدینه و تشکیل حکومت.

آیه دوم و سوم سوره اسراء:

«وَآتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًی لِبَنِی إِسْرَائِیلَ أَلَّا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِی وَکِیلًا﴿۲ ذُرِّیَّهَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ کَانَ عَبْدًا شَکُورًا»؛﴿۳ و به موسی کتاب دادیم و آن را برای بنی‌اسرائیل وسیله هدایت قرار دادیم تا اینکه جز من کسی را به‌عنوان تکیه گاه و سرپرست مگیرید… ای فرزندان کسانی که با نوح حملشان کردیم! بی‎گمان او بنده‌ای بسیار شکرگزار بود (سوره اسراء: آیات ۲ و ۳).

در این دو آیه خداوند سه نکته را گوشزد می‌کند: ۱. دادن کتاب به موسی؛ ۲. میثاق توحید با بنی‌اسرائیل؛ و ۳. شکرگزاری بنی‌اسرائیل.

ذکر این سه مورد در این قسمت سوره را می‌توان این‌گونه دید که نقض این‌ها اسکلت و شکل‌دهنده حوادثی بوده که به فساد بزرگ منجر شدند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط