بدون دیدگاه

ادبیات مهاجرت؛ محل تلاقی امر سیاسی و شخصی

نسیم جانفدا

هنگامی که می‌گوییم ادبیات مهاجرت یا دیاسپورا به کدام حیطه یا خصیصه ادبیات و مطالعات ادبی نظر داریم و منظور ما از طرح این واژه چیست؟

مباحث دانشگاهی و ادبی، از حیث کمّی و کیفی در تبیین حدود و صغور، اصول، دلالت‌ها و کارکردهای این حیطه از ادبیات در سراسر جهان در حال گسترش روزافزون است. با نگاهی اجمالی به‌ قدر مشترک اکثریت این مباحث، آنچه بیش از همه چشمگیر است وسعت واژگانی است که از طریق آن‌ها، می‌توان با دیدگاه‌های متفاوتی به این حوزه نظر کرد. درحالی‌که بخش زیادی از نظریه‌پردازان، ادبیات مهاجرت را آثاری می‌دانند که نویسندگان مهاجر در سرزمین میزبان خلق کرده‌اند و شامل داستان‌ کوتاه، رمان‌، شعر، نمایشنامه‌ و دیگر ژانرهای ادبی می‌شود. گروهی دیگر هر نوشته‌ ادبی با محوریت موضوع مهاجرت را نیز ذیل این طبقه‌بندی می‌دانند. فراتر از اینکه تنوع و چالش چشمگیری که در خصوص نام‌گذاری در این گفتمان از وجود دارد، قدر مشترک بسیاری، دغدغه بر سر کارکردهای سیاسی این بدنه از ادبیات و اهمیت اجتناب‌ناپذیر آن‌ در دو سطح شخصی و اجتماعی انسان امروزی است.

با توجه به شرایط امروز ایران به لحاظ سیاسی و اجتماعی، این نوشتار با به رسمیت شناختن چالش‌های معتبری که در نام‌گذاری این ژانر ادبی وجود دارد، با اغماض بر تعریف موسع از این ادبیات مسامحه کرده و تمرکز بحث را بر دلالت‌های سیاسی و روان‌شناختی این ژانر ادبی در معنای موسع آن می‌نهند. در این راه با تأکید بر حوزه بازنمایی و ارائه تصویر از سرزمین، تجربه‌ها و هویت‌های سرزمین مبدأ و چگونگی بودن در سرزمین میزبان، می‌کوشد تصویری از تلاقی کارکردهای سیاسی و روان‌شناختی این شاخه از ادبیات ارائه دهد. از آنجا که ادبیات مهاجرت، به‌مثابه رسانه‌ای است که می‌تواند به‌عنوان یکی از بااهمیت‌ترین منابع در جهات گسترش اطلاعات و آگاهی از سرزمین مبداً، مقصد و مناسبات حاکم بین آن‌ها و شهروندانشان باشد، مسلماً به شکل مشخصی حامل دلالت و نتایج سیاسی است و به همین دلیل است که ادبیات مهاجرت یکی از منابع حائز اهمیت در مطالعات و تحقیقات سیاسی محسوب می‌شود.

پیوند پیچیده میان ادبیات مهاجرت و سیاست در تاریخ مطالعات ادبی و سیاسی سابقه طولانی دارد، اما آنچه در دهه‌های اخیر این ارتباط را چشمگیر می‌کند به عوامل گوناگونی وابسته است که از مهم‌ترینشان، نقش رسانه، گسترش ارتباطات و جابه‌جایی انسان‌هاست. این مهم امروزه در مورد کشورهای خاورمیانه و سایرینی که دارای بیشترین آمار افراد مهاجر به کشورهای دیگر که عمدتاً کشورهای غربی هستند، بسیار تأمل‌برانگیز است. «گایاتری چاکراورتی اسپیواک» در اهمیت کارکردهای سیاسی ادبیات می‌نویسد: «اگر سیاستمداران امریکایی تنها چند اثر ادبی از کشور عراق خوانده بودند، هرگز به این کشور حمله نمی‌کردند». این مثال نمونه‌ای از فقدان سواد عمیق فراملی است که آثارش تنها منحصر به ناخوشایندی جهل مردمان مختلف، بیگانگی و ناآگاهی از شیوه‌های گوناگون درک و زندگی روزمره اقوام و ملل دیگر نیست. مهم‌تر و البته حساس‌تر موقعیتی را باید در نظر داشت که ادبیات مهاجرت به‌عنوان ابزاری نیرومند در خدمت اهداف سیاسی بدنه اصلی قدرت به کار گرفته می‌شود. اینجاست که خود نویسنده مهاجر یا روایتی که می‌سازد در همدستی با طرفی قرار می‌گیرد که در مناسبات سیاسی در مقابل سرزمین مبداً او ایستاده است. این مسئله که این فرآیند به‌صورت آگاهانه یا غیرآگاهانه پدید می‌آید موضوع بسیار مهمی در علم روان‎شناسی سیاست است که در حوصله این نوشتار نمی‌آید.

قدر مسلم کارکردهای روان‌شناختی ادبیات مهاجرت در نویسنده و خوانندگان این آثار تلاشی است برای ایجاد و تجربه فضای آشنای و روایتی از آنچه در جهان مهاجر می‌گذرد. انسان مهاجر به معنایی که در اغلب آثار ادبی در ژانر مهاجرت روایت می‌شود انسانی است که روان زخم و سوگ سرزمین ازدست‌رفته‌اش را در سطوح مختلف و به گونه‌هایی متنوعی با خویش حمل می‌کند. این ویژگی بر باقی خصایص زیستی انسانی او اضافه می‌شود.

نویسنده مهاجر، با خلق فضای ادبی برای خویش سرزمینی منحصر به فرد ایجاد می‌کند که بتواند در بستر آن تجربه‌ای از زیست را فهم کند که یادآور یکه بودن تجربه او از زیست به‌عنوان انسانی است که رابطه‌ای دوگانه با جغرافیایی زیستی خویش دارد. اگر این مهم را به کارکردهای شفابخش و درمانی نوشتن به‌عنوان راهکاری در نگاه روان‌شناسانه اضافه کنیم، چرایی گسترش روزافزون این بدنه از ادبیات در جهان معاصر به‌روشنی تبیین می‌شود.

کلام آخر اینکه، از حیث اجتماعی نیز ادبیات مهاجرت به‌مثابه راهی ارتباطی بین ملل فرهنگی متخلف در جهان درهم‌تنیده شده معاصر عمل می‌کند. برای فرد مهاجری که می‌نویسد نوشتن از تجربه‌های مهاجرت که همواره در ارتباط با خاطرات سرزمین مادری معنادار می‌شود خود مسیری است برای سازگاری با سرزمین میزبان. سازگاری نه صرفاً به معنای توان ادغام هرچه بیشتر در سرزمین میزبان، که تعاملی بین فرهنگی یا ترافرهنگی بین اعضای هر دو جامعه. به‌عبارتی دیگر ادبیات مهاجرت به هر زبانی که تقریر شده باشد همواره در حکم مترجمی عمل می‌کند که سرزمین مبدأ و مقصد و شهروندانش را با هم پیوند می‌دهد. این ارتباط زمانی برجسته‌تر می‌شود که بحران‌هایی در یکی از دو این سرزمین روی دهد. بحران‌هایی که توجه دیگر ملیت‌ها را به آنچه در دورترهای زمین اتفاق می‌افتد جلب می‌کند. در این هنگام ادبیات مهاجرت مرزهای تعریفی و عملی خویش را گسترش می‌دهد تا نقطه تلاقی سیاست و روان انسانی به چشم آید. دیگر هر انسانی در کوچه و خیابان‌های سرزمین میزبان قصه‌گویی است که نه‌تنها رنج‌های خویش را التیام می‌دهد، بلکه خود به متنی تبدیل می‌شود که سواد فراملی را توسعه می‌دهد و همدلی انسانی و شفقت را فریاد می‌زند.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط