بدون دیدگاه

از زمین آموزش دین تا آسمان عمل

نگاهی به آموزش دین در مدارس ایران در گفت‌وگو با

محمود بهشتی لنگرودی

حجم آموزش‌های دینی در مدارس اندک نیست، از نخستین سال تحصیل، قرآن به کودکان آموزش داده می‌شود و در دومین سال آن کتاب هدیه‌های آسمان وارد مفاد درسی می‌شود که در سال‌های بعد نام آن به پیام‌های آسمان و دین و زندگی تغییر می‌کند. از بدو پیدایش مدارس در ایران، برای خانواده‌های ایرانی دغدغه آموزش دینی وجود داشته است. ساختار هم در همه دوره‌ها سعی داشته چنین وضعیتی وجود داشته باشد، اما چنین آموزش‌هایی چقدر جامعه را اخلاقی‌تر کرده است؟ محمود بهشتی لنگرودی، معلم دینی و فعال صنفی معلمان با ما از این مقوله گفته است.

 

 آیا آموزش دینی در مدارس به این صورتی که هست، توانسته است به اخلاقی‌تر شدن جامعه کمک کند؟

به باور من آنچه تحت عنوان آموزش دینی در مدارس تدریس می‌شود، نه با دین میانه‌ای دارد و نه با معنویت، بلکه دین سیاسی یا آمیخته با سیاست و قدرت است و اتفاقاً بخش سیاسی آن بر بخش دینی غلبه دارد.

با توجه به اینکه از ابتدای انقلاب، دین سیاسی در رأس امور قرار گرفت، دروس دینی هم تابع سیاست‌های حاکم شد و در این فرایند یکی از کارکردهای دین که می‌توانست انتقال معنویت به جامعه باشد، کمرنگ شد.

در چهار دهه گذشته رویکرد ابزاری به دین به جایگاه آن آسیب جدی وارد کرده و در نتیجه این آسیب‌دیدگی، دین نتوانسته است در افزایش معنویت نقشی ایفا کند.

 آموزش‌های دینی که در کتاب دین و زندگی نهفته است در این سال‌ها به سمت آموزش زندگی شهروندی هم کشیده شده است و سعی شده است محملی برای جامعه‌پذیری جوانان با رویکردی دینی باشد. آیا این قابلیت در عمل هم تأثیر داشته؟ حتی در سال‌های قبل، رئیس‌جمهور دولت‌های نهم و دهم که مورد تأیید مقامات مذهبی هم بود، گفت دروس عمومی معارف اسلامی که در دانشگاه‌ها تدریس می‌شوند هیچ انسانی را نساخته است.

البته در نگاه اول شاید این کار، یعنی آموزش زندگی شهروندی اقدامی مثبت تلقی شود، اما واقعیت این است که وقتی حاصل عملکرد سیاسی مسئولان به دین‌گریزی بخش قابل‌توجهی از جامعه منجر شده ترکیب دروس دینی با هر مقوله دیگری، نه‌تنها به تقویت آن مقوله کمک نمی‌کند، بلکه باعث کم‌اثر شدن مقوله جدید می‌شود. کاش آموزش آموزه‌های مربوط به حقوق شهروندی و وظایف شهروندان نسبت به یکدیگر به‌صورت مستقل و در کتاب‌های علوم اجتماعی و توسط معلم‌هایی که عنوان معلم دینی را یدک نمی‌کشند صورت می‌گرفت. در ضمن، یکی از مشکلات اصلی آموزش و پرورش ما مربوط به هدف‌گذاری‌های مجموعه می‌شود، یعنی وقتی‌که در سند چشم‌انداز، معیارهای کلی همچون تزکیه نفس و تهذیب و غیره به‌عنوان هدف آموزش و پرورش تعریف می‌شود و همه می‌دانیم این هدف‌ها به هیچ وجه معیارهای کمّی و قابل‌اندازه‌گیری نیستند، خروجی آن هم قطعاً قابل‌اندازه‌گیری نخواهد بود و حاصل آن تربیت افرادی می‌شود که تنها به ظواهر دینی پناه می‌برند و مکنونات قلبی خود را پنهان می‌کنند و درواقع دچار نوعی نفاق می‌شوند.

به‌طور مثال در چهار دهه اخیر هزینه‌های گزافی در بحث حجاب شده است، اما به نظر می‌رسد نه‌تنها دستاورد مورد قبولی برای دست‌اندرکاران نداشته، بلکه مخالفت با معیارهای حاکم در مسئله حجاب جدی‌تر و حتی به شکل دهن‌کجی بروز کرده است و نافرمانی مدنی در این زمینه به بیشترین حد خود در طی چهار دهه گذشته رسیده است. با اینکه مسئولان ذی‌ربط می‌دانند که در این زمینه فشارها جواب نداده، با این وصف از ابزار زور برای حفظ وضع موجود یا تقویت همان ریاکاری‌ها و تظاهرات خالی از معنویت اصرار می‌ورزند و این رویه حاصلی جز عمیق‌تر شدن فاصله مردم و حاکمیت و حتی مردم با دین رسمی و سیاسی نداشته است.

 آموزش دینی چگونه می‌توانست موفق باشد؟ آیا اساس آموزش دین اشتباه است یا این مدل‌ها ایراد دارد؟

ببینید، ادبیات کشورمان سرشار از آموزه‌های معنوی و حتی دینی است که به بهترین زبان و لحن و شیواترین سخن به جامعه منتقل شده است. ما معنویت را از سخنان سعدی، حافظ، مولوی، عطار، فردوسی و دیگر بزرگان، خیلی بهتر درک می‌کنیم تا در قالب آموزش‌های دینی در مدارس. کاش مسئولان ما به‌ جای تکیه بر روش‌های کم اثر تعلیم مستقیم مفاهیم دینی، از همان روشی بهره می‌جستند که بزرگان ما در قالب داستان و طنز و شعر و ادب از آن بهره می‌بردند. به‌طور مثال مثنوی معنوی هنوز هم پس از گذشت قرن‌ها اثرات معنوی خود را به جامعه منتقل می‌کند و کلاس‌های مولانا هنوز طرفداران بسیاری را جذب می‌کند. گلستان سعدی سرشار از آموزه‌های معنوی است، نه‌تنها برای شهروندان عادی بلکه برای حاکمان نیز؛ خواننده وقتی می‌بیند که جناب سعدی با همان ادبیاتی که به موعظه مردم عادی می‌پردازد حاکمان را نیز موعظه می‌کند و حتی گاهی شدیداللحن‌تر شاهنامه فردوسی که یکی از ارزشمندترین کتاب‌های تاریخی و ادبی ماست مجموعه‌ای از مفاهیم حماسی ادبی و اخلاقی را به جامعه منتقل می‌کند که درمجموع می‌تواند اثرش از القای مفاهیم به شکل موعظه‌ها و آن‌گونه که در منابر، کلاس‌ها و یا کتب درسی می‌بینیم و می‌شنویم بسیار بیشتر و عمیق‌تر باشد. علاوه بر این‌ها رشد تکنولوژی باعث شده که افراد و آحاد جامعه حتی در سنین بسیار پایین، از آموزش‌های رسمی فاصله بگیرند و آنچه می‌خواهند را در لابه‌لای انبوه مطالبی که در فضای مجازی منتشر می‌شود، پیدا کنند و درست یا غلط تحت تأثیر آن‌ها قرار گیرند؛ لذا چه بخواهیم و چه نخواهیم باید بپذیریم که عملکرد نادرستِ دین آمیخته به سیاست، به‌عنوان مهم‌ترین عامل از یک‌سو و خارج شدن انحصار آموزش از آموزش و پرورش رسمی، نقش دوستان، خانواده و رسانه‌ها از دیگر سو باعث شده که دین‌گریزی بیش از پیش و با روندی کاملاً شتاب‌زده‌تر در جامعه ما نهادینه شود و به‌تبع آن معنویت به آن مفهومی که گفتمان حاکمیتی مدعی آن بوده رنگ ببازد.

 در دوره اصلاحات، معاونت پرورشی با این استدلال حذف شد که پرورش معنوی، در قالب همان آموزش و رفتارهای خود معلم حاصل شود. به نظر شما آیا چنین ایده‌ای می‌توانست موفق باشد؟

در ارتباط با این پرسش باید بگویم که بحث بودن یا نبودن معاونت پرورشی یا حذف و ادغام آن تأثیری در کلیت ماجرا ندارد؛ یا حداقل تا زمانی که در هدف‌گذاری‌ها تجدیدنظر جدی انجام نشود، این‌گونه تغییرات تأثیرگذار نخواهد بود؛ یعنی اگر هدف مسئولان آموزش و پرورش و سیاست‌گذاران کشور تربیت دانش‌آموزانی باشد که در خدمت گفتمان رسمی باشند، این تکلیف را در غیاب مربیان پرورشی نیز تحمیل خواهند کرد، اما اگر مثل بسیاری از کشورهای دنیا هدف ما از تعلیم و تربیت مهارت‌آموزی باشد طبیعتاً یکی از مهارت‌هایی که دانش‌آموزان باید یاد بگیرند مهارت زندگی در کنار همنوعان است و شکل صحیح ارتباط با سایر شهروندان.

درواقع آنچه تحت عنوان مربی پرورشی شاهدش بوده و هستیم بسیار متفاوت با چیزی است که در کشورهای پیشرفته مشاهده می‌شود. درواقع اگر در هر مدرسه‌ای نیروی متخصصی استخدام می‌شد که توانایی رفع مشکلات رفتاری دانش‌آموزان را داشته باشد یا به سایر دغدغه‌های خانواده‌ها رسیدگی کند می‌توانست بسیار هم مطلوب باشد، اما در بحث تربیت دینی ماجرا همان است که در پرسش‌های قبلی عرض کردم.

 اگر بخواهیم ایجابی صحبت کرده باشیم، چه تغییری می‌تواند روند آموزش دین در مدارس را اصلاح کند؟

مهم‌ترین نقدی که بر آموزش مفاهیم دینی در ایران وارد است، نگاه سطحی سیاست‌گذاران به این مقوله است. سخنی از پیامبر اسلام نقل شده که در آن می‌فرماید: من برای کامل کردن مکارم اخلاقی مبعوث شده‌ام. با این وصف هدف آموزش دینی باید آموزش اخلاق باشد. برخی اندیشمندان اخلاق را به اخلاق صفاتی و اخلاق رفتاری تقسیم کرده‌اند. آموزش و پرورش قاعدتاً بایستی علاوه بر اخلاق صفاتی، در پی تقویت اخلاق رفتاری دانش‌آموزان باشد و از آن‌ها یک شهروند خوب و سالم بسازد. انسان‌ها دارای صفات و رفتارهای خوب و بد، پسندیده و ناپسند، هنجار و ناهنجار هستند. وظیفه آموزش‌دهندگان دین می‌بایست تقویت رفتارهای خوب، پسندیده و هنجارها در افراد جامعه باشد. به‌طور مثال دروغ در همه جوامع مذموم است و در اسلام نیز جزو گناهان کبیره محسوب می‌شود غیبت هم همین‌طور. رباخواری حتی به محاربه با خدا تشبیه شده است. کم‌فروشی و گران‌فروشی، ضایع کردن حق دیگران، دزدی بیت‌المال و ده‌ها مقوله دیگر همه و همه در ردیف آموزه‌هایی است که یا ردی از آن‌ها در دروس دینی دیده نمی‌شود یا به دلیل عملکرد غلط مسئولان و رواج این‌گونه بی‌بندوباری‌ها در آن‌ها و مغایرت آشکار حرف و عمل اثرگذاری خود را از دست داده است.

وقتی آمار جرم و جنایت، اختلاس و دزدی، فساد و فحشا، دروغ و رباخواری آن هم به‌صورت رسمی و در بین مسئولان تا این حد بالاست و بسیاری از مدعیان دینداری به این رذایل آلوده شده‌اند، نمی‌توان انتظار داشت که جامعه به شعارهایی که در نفی این‌گونه اعمال داده می‌شود خوش‌بین باشد و این در حالی است که به کمک تکنولوژی و ارتباطات آحاد جامعه می‌بیند که در جامعه‌های سکولار یا حتی لائیک، پایبندی به قانون و نظارت دقیقی که بر آن وجود دارد و ساختار درستی که برای اداره کشور پیش‌بینی و تعریف شده، باعث شده که رعایت اخلاقیات نمود بیشتری داشته باشد.

در چنین جوامعی، دروغ، رباخواری، تعرض به حریم خصوصی افراد، جرم و در حد گناهان نابخشودنی و به‌اصطلاح دینی کبیره شمرده می‌شود، اما در جامعه ما حتی در منابر، مساجد و نمازهای جمعه که می‌بایست پایگاه ترویج اخلاق باشد بعضاً خلاف همین ادعاها اعمال و تبلیغ می‌شود. از طرفی این‌همه تبلیغ مستقیم نتیجه معکوس خواهد داشت. در بسیاری از کشورها، حداکثر ۶ درصد متون درسی به مطالب دینی اختصاص داده شده است و این در حالی است که در ایران، نزدیک به ۲۴ درصد متون مختلف درسی به مسائل دینی اختصاص یافته است و علاوه بر آن، صدا و سیما نیز بخش قابل‌توجهی از برنامه‌هایشان را به دین سیاسی اختصاص داده‌اند، اما حاصل آن چیزی جز دین‌زدگی و فرار از مقولات دینی نبوده است، همان‌گونه که شاهدش هستیم.

 نسبت اقلیت‌ها با این نوع آموزش دینی چگونه است؟

به باور من و آنچه تجربه چهار دهه گذشته نشان داده است وقتی این تعلیمات در میان دانش‌آموزان مسلمان و اکثریت غالب آن‌ها که شیعه هستند تأثیر عکس داشته، در اقلیت‌ها، چه دینی و چه غیردینی، قطعاً تأثیرات مخرب‌تری داشته است. اصولاً تأثیر معنوی بر پایه باورها امکان‌پذیر است. کسی که به چیزی باور نداشته باشد چگونه می‌تواند از آن تأثیر معنوی بگیرد؟ به‌طور مثال، روایات امامان شیعه چگونه می‌تواند در تربیت اخلاقی و معنوی بچه‌های اهل تسنن، مسیحی، یهودی، زرتشتی یا حتی خانواده‌هایی که هیچ‌گونه اعتقادی به هیچ دین و مذهبی ندارند تأثیر داشته باشد؟ لذا بازمی‌گردیم به همان سخن پیامبر اسلام که می‌گوید من مبعوث شدم تا مکارم اخلاق را کامل کنم. همه ادیان در بسیاری از مسائل اخلاقی مشترک هستند پس صحیح‌تر این است که پیروان ادیان با استفاده از آموزه‌های دین خودشان به‌سوی مسائل اخلاقی ترغیب شوند چراکه مبتنی بر باورهای خودشان است.

سپاس از صرف وقت شما■

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط