بدون دیدگاه

از غزه تا قطر و جنبش‌های همبستگی جهانی با فلسطین

آزاده ثبوت

 

 

پیش از حمله اخیر رژیم صهیونیستی به دفتر سیاسی حماس در دوحه در روز سه‌شنبه ۱۸ شهریور، این رژیم چندین بار تلاش کرده بود رهبران ارشد حماس را در خارج از خاک فلسطین ترور کند. برخی از این عملیات‌ها موفقیت‌آمیز بود و در برخی دیگر، آن‌ها جان سالم به در بردند. این عملیات‌ها که اغلب توسط موساد یا واحدهای ویژه انجام می‌شوند، طی چندین دهه در شهرهای مختلف غرب آسیا و فراتر از آن، از اَمٌان تا دُبی، گسترش یافته‌اند. هر بار این اقدامات تروریستی، نه‌تنها پیامدهای تاکتیکی فوری داشته، بلکه تبعات دیپلماتیک جدی نیز به همراه داشته و روابط اسرائیل با کشورهای میزبان را دچار تنش کرده و به چرخه‌های تازه‌ای از رویارویی با حماس و دیگر گروه‌های فلسطینی دامن زده است. برای بررسی این موضوع، با دکتر «آزاده ثبوت»، دکترای عدالت انتقالی و آشنا با مسائل سیاسی فلسطین همراه هستیم.

***

خبرگزاری آسوشیتدپرس در اواخر ماه ژوئیه اعلام کرد که اسرائیل آخرین پیشنهاد آتش‌بس حماس را دریافت کرده است. یکی از مقامات اسرائیلی این پیشنهاد را «قابل اجرا» توصیف کرده بود، اما روز سه‌شنبه، رژیم صهیونیستی دوحه پایتخت قطر را بمباران کرد؛ اقدامی که گفته می‌شود با چراغ سبز ترامپ انجام شده است. به نظر می‌رسد رژیم با بمباران قطر از خط قرمز بزرگی عبور کرده است. نظر شما در این باره چیست؟

بله، رژیم صهیونیستی از خطوط قرمز متعددی عبور کرده است. طبق خبرهای موجود، پانزده هواپیمای اسرائیلی جلسه تیم مذاکره‌کننده و رهبری سیاسی حماس را در منطقه‌ای مسکونی نزدیک مراکز دیپلماتیک دوحه هدف قرار داده‌اند. در بیانیه حماس عنوان شده رهبرانش از این حمله جان سالم به در برده‌اند، اما این اقدام پرسش‌های فراوانی مطرح می‌کند. قابل توجه اینکه رئیس پارلمان رژیم صهیونیستی، امیر اوحانا، ویدئوی این حمله را منتشر کرده و زیر آن نوشته: «این پیامی برای کل خاورمیانه است»؛ یعنی رژیم می‌گوید: ما هر وقت، هر طور و هر جا که بخواهیم عمل می‌کنیم؛ یا تسلیم شوید یا بمیرید.

در هفته گذشته، رژیم صهیونیستی بی‌وقفه غزه را بمباران کرده، شهرهای مختلفی در لبنان و سوریه را هدف قرار داده، به یمن حمله کرده و رهبران سیاسی را در صنعا پایتخت یمن کشته، روز گذشته به کشتی‌های کاروان آزادی در آب‌های تونس حمله پهپادی کرده و امروز قطر را بمباران کرده است.

ما با رژیمی روبه‌رو هستیم که هیچ قانونی برایش معنا ندارد. فلسطینی‌ها همواره به جهان گفته‌اند که ما با یک رژیم عادی سروکار نداریم، بلکه با یک رژیم نسل‌کش روبه‌رو هستیم. رژیمی که نه‌تنها قصد کشتار، زخمی کردن و آوارگی فلسطینی‌ها را دارد، بلکه سیاست‌های قحطی و گرسنگی را هم تحمیل می‌کند. افزون بر این، این رژیم همه هنجارها و قواعد شناخته‌شده تعاملات بین‌المللی طی یک قرن گذشته را زیر پا گذاشته است. ما شاهد رژیمی هستیم که به همه همسایگان خود حمله می‌کند.

من بررسی کردم که طی صد سال گذشته چند کشور بیش از پنج کشور را هم‌زمان مورد حمله قرار داده‌اند، حتی در زمان جنگ جهانی دوم چنین چیزی اتفاق نیفتاده. در بدترین حالت، امپراطوری ژاپن و آلمان نازی شاید هم‌زمان با چهار کشور می‌جنگیدند، اما امروز شاهدیم این رژیم نه‌تنها فلسطینی‌ها در غزه و کرانه باختری، بلکه لبنان، سوریه، عراق، یمن، ایران، تونس و اکنون قطر را نیز هدف قرار داده است. رشته‌ای که همه این موارد را به هم وصل می‌کند این است: نتانیاهو فقط یک راه‌حل برای غزه دارد و آن «پاک کردن غزه از روی نقشه» است؛ تمام کردن مسئله فلسطین با زور نظامی، و انجام هر کاری که برای رسیدن به این هدف لازم باشد.

شهر غزه بزرگ‌ترین منطقه شهری در نوار غزه است که برخلاف رفح، بیت ‌حانون، بیت ‌لاهیا و جبالیا هنوز کاملاً با خاک یکسان نشده است. برای همین ارتش رژیم اشغالگر می‌خواهد با بولدوزر وارد شود و هیچ‌ چیزی باقی نگذارد تا غزه سکونت‌ناپذیر شود و مردم فقط یک انتخاب داشته باشند: فرار برای نجات جانشان.

در همین زمان رژیم دو کار دیگر هم می‌کند: یک، جلوگیری از هر اقدام بین‌المللی برای نجات مردم غزه، حتی ارسال غذا، دارو، آب یا شیر خشک. به فعالان بین‌المللی هم می‌گوید از هیچ اقدامی برای جلوگیری از ورود کاروان‌های بشردوستانه یا هر تلاش برای کمک به مردم غزه دریغ نخواهد کرد؛ و دو، از میان بردن هر مسیر دیپلماتیک برای نجات غزه. آن‌ها می‌خواهند هم غزه را بر روی زمین نابود کنند، هم مانع نجات فیزیکی آن شوند و هم مانع راه‌حل سیاسی.

این همان کاری بود که نتانیاهو در قطر انجام داد: بمباران دوحه درحالی‌که رهبران حماس برای بررسی پیشنهاد ترامپ درباره آتش‌بس و تبادل اسرا جمع شده بودند. نتانیاهو با این کار دو پیام داد: ۱. او اصلاً اهمیتی به گروگان‌های اسرائیلی باقی‌مانده در غزه نمی‌دهد و آن‌ها را صرفاً مزاحم برنامه نسل‌کشی‌اش می‌داند؛ ۲. هیچ اقدامی -نه از سوی حماس، نه فلسطینی‌ها و نه جامعه جهانی- نمی‌تواند او را از ادامه نسل‌کشی بازدارد، مگر فشار مستقیم بر اسرائیل: توقف صدور اسلحه و توقف همدستی دولت‌های غربی با تل‌آویو.

اسرائیل در بسیاری از تحلیل‌ها به‌عنوان یک پایگاه راهبردی نظامی برای قدرت‌های غربی، به‌ویژه ایالات‌متحده، در غرب آسیا و خاورمیانه توصیف می‌شود. این دیدگاه بر این باور است که این رژیم به‌عنوان یک متحد کلیدی امکان نفوذ و نمایندگی قدرت غرب را در سراسر منطقه فراهم می‌کند و نقش یک پایگاه منطقه‌ای برای عملیات نظامی و اقتصادی غرب ایفا می‌کند. این استدلال در اظهارات تاریخی رهبران صهیونیسم مانند دیوید بن‌گوریون دیده می‌شود. جایگاه اسرائیل به‌عنوان یک دولت همسو با غرب به آن اجازه می‌دهد بدون نگرانی از هرگونه مجازات به نسل‌کشی و پاک‌سازی نژادی در غزه و کرانه باختری ادامه دهد درحالی‌که با کمترین واکنش جدی از سوی جامعه بین‌الملل مواجه می‌شود. به نظر می‌رسد برگزاری مذاکرات هم صرفاً ترفندی برای جمع کردن رهبران حماس و ترور آن‌ها بوده است. پرسش اینجاست: از این پس حماس چطور می‌تواند پشت میز مذاکره بنشیند؟ آیا قطر یا مصر می‌توانند اعتماد لازم را به حماس بدهند؟ در چنین شرایطی چه گزینه‌ای برای فلسطینی‌ها و خود حماس باقی می‌ماند؟ آیا دوباره وارد مذاکرات خواهند شد؟ و اگر این ترور موفق می‌شد، چه کسی جایگزین حماس در روند مذاکره می‌شد؟

واقعیت این است که این مذاکرات از ابتدا یک نمایش بوده است. همه می‌دانند هدفشان فقط دادن پوشش سیاسی به رژیم صهیونیستی برای ادامه نسل‌کشی است. قطر و مصر هم به دلیل وابستگی به امریکا نمی‌توانند علناً بگویند این مذاکرات بی‌معناست. حماس هم به خاطر رابطه‌اش با این دو کشور مجبور است در این نمایش شرکت کند. بیایید به تاریخ نگاه کنیم. از همان آغاز جنبش‌های مقاومت فلسطینی، چه در دوران قیمومیت بریتانیا و چه پس از آن، رهبران فلسطینی بارها ترور شدند. در دهه‌های ۵۰، ۶۰، ۷۰، ۸۰ و ۹۰، ده‌ها رهبر فلسطینی کشته شدند. به‌طور خاص درباره حماس: شیخ احمد یاسین، صلاح شَحاده، ابراهیم المقَدَمه، رنتِسی، اسماعیل هنیه و بسیاری دیگر. امروز هم شماری از رهبران شهید شدند. اگر این تلاش هم موفق می‌شد، حماس رهبران دیگری را جایگزین می‌کرد. همان‌طور که پروفسور سامی العریان می‌گوید: اصل موضوع حماس یا افراد نیست؛ این «روح فلسطینی» است که تسلیم نمی‌شود.

این هم تنها یک اقدام تروریستی دیگر بود. در صورت موفقیت هم تغییری ایجاد نمی‌شد، جز اینکه روند مذاکرات به تعویق می‌افتاد. هدف اصلی رژیم از چنین اقداماتی جلوگیری از آزادی گروگان‌ها و رسیدن به توافق بود.

تأسیس دفتر حماس در دوحه با هماهنگی امریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها انجام شد. در واقع دفتر حماس در دوحه در طول سال‌ها راه ارتباطی حماس با واشنگتن و تل‌آویو بوده و تمام دولت‌های پیشین رژیم صهیونیستی، موساد، شاباک و وزارت دفاع میانجی‌گری قطر و حضور حماس در خاک این کشور را پذیرفته بودند. این نخستین بار است که اسرائیل خاک قطر را هدف حمله قرار می‌دهد. این رویداد نقطه عطفی در گسترش دامنه جنگ غزه تلقی می‌شود؛ زیرا عملیات نظامی اسرائیل اکنون به خاک کشورهای میزبان مذاکرات نیز کشیده شده است. همان‌طور که نخست‌وزیر قطر اعلام کرده این تنها تضعیف و تعدی به حاکمیت قطر نیست؛ این اقدام تضعیف‌کننده کل روند مذاکره است.

وقتی به الگوی اقدامات نتانیاهو از هفتم اکتبر به این ‌سو نگاه می‌کنید می‌بینید که این اقدامات به‌صورت بسیار نظام‌مند تلاش کرده‌اند هر امکانی برای ایجاد ثبات، برقراری صلح و حتی شانس بازگرداندن گروگان‌های اسرائیلی را تضعیف کنند. این تلاش‌ها را در موارد متعدد و در طول مذاکرات شاهد بودیم. به‌عنوان مثال به زمان‌بندی حمله تروریستی اخیر به قطر توجه کنید. این اتفاق در یک زمان بسیار حساس روی داده است. نخست‌وزیر قطر که وزیر امور خارجه قطر هم محسوب می‌شود شخصاً دوشنبه‌شب با رئیس تیم مذاکره‌کننده حماس دیدار می‌کند و از خلیل الحیه درخواست می‌کند تا حماس به راهکار اخیر امریکا برای آتش‌بس و تبادل گروگان‌ها پاسخ مثبت دهد. تیم قطری آن شب تا صبح با مذاکره‌کنندگان ارشد اسرائیلی تلفنی مشغول کار هستند و قرار بوده سه‌شنبه‌شب پاسخی از حماس دریافت کنند. دقیقاً در زمانی که رهبری حماس و تیم مذاکره‌کننده در حال بررسی پیشنهاد رئیس‌جمهور امریکا رژیم آپارتاید اسرائیل به قطر حمله می‌کند.

در تاریخ معاصر بی‌سابقه است که کشوری بی‌طرف که درگیری‌ها را میانجی‌گری می‌کند، فقط به این دلیل که میزبان مذاکرات یکی از طرف‌های درگیری بوده، مورد هدف حمله قرار بگیرد. قطر همچنین پایگاه نظامی اصلی امریکا در غرب آسیا و میزبان هزاران سرباز امریکایی است. واشنگتن قطر را به‌عنوان «متحد کلیدی غیرناتو»ی خود معرفی می‌کند بنابراین حمله‌ای که در خاک قطر رخ داد، نمی‌تواند بدون چراغ سبز واشنگتن اتفاق بیفتد. معین ربانی، تحلیلگر ارشد سیاسی فلسطینی، معتقد است حتی احتمالاً هواپیماهای متجاوز از همان پایگاه امریکایی در قطر برخاسته‌اند. نخست‌وزیر قطر در گفت‌وگوی اختصاصی که پس از حمله رژیم صهیونیستی با خبرگزاری CNN انجام داده می‌گوید:  «این آقا (نتانیاهو) ادعا می‌کند که پیامی از خدا -یا از جایی- دارد که بر اساس آن «اسرائیل بزرگ‌تری» خواهد ساخت و خاورمیانه جدیدی را شکل می‌دهد و امروز شورای همکاری خلیج فارس نیز بخشی از دست‌کاری‌های او شد. این یک سابقه و رویه بسیار خطرناک است».

امروز حمله به قطر فراتر از نقض حاکمیت قطر فهمیده می‌شود، بلکه حمله به کل منطقه شورای همکاری خلیج فارس محسوب می‌شود. کشورهای منطقه امروز با این واقعیت مواجه شدند که همان‌طور که قطر مورد هدف قرار گرفت، آن‌ها هم می‌توانند مورد هدف قرار بگیرند.

آیا فکر می‌کنید این حمله ممکن است باعث شود برخی کشورها مانند امارات از پیمان ابراهیم عقب‌نشینی کنند؟

رئیس‌جمهور امارات دو روز پس از حمله برای ابراز حمایت خود به قطر رفته بود و هم اکنون کشورهای منطقه خلیج فارس در حال آماده‌سازی برای یک اجلاس عربی-اسلامی در چند روز آینده در دوحه هستند. پیش‌بینی می‌شود در این اجلاس تصمیمات مهمی گرفته شود. امارات پیش‌تر ادعا کرده بود الحاق کرانه باختری خط قرمز است. اگر با وجود تجاوزات رژیم صهیونیستی امارات همچنان رابطه‌اش را حفظ کند، نشان می‌دهد که هیچ خط قرمزی وجود ندارد. سایر کشورهای منطقه نیز می‌توانند نقش مهمی داشته باشند، اما بسیاری از آن‌ها فاقد استقلال کافی از امریکا هستند.

رژیم صهیونیستی عملاً میز مذاکره، یعنی قطر را بمباران کرد. فلسطینی‌ها از این پس چه گزینه‌ای برای پایان دادن به جنگ جاری و نسل‌کشی در غزه دارند؟

دو پرسش وجود دارد: اول، گزینه‌ فلسطینی‌ها چیست؟ دوم، آیا رژیم استعماری اسرائیل اساساً هیچ‌وقت به‎طور جدی مذاکره کرده است؟ اگر تاریخ همین مذاکرات اخیر از ژانویه تاکنون را ببینیم، هر بار فلسطینی‌ها امتیازاتی دادند اما از خطوط قرمز عبور نکردند: پایان جنگ، عقب‌نشینی کامل از غزه، رساندن کمک کافی، بازسازی و تبادل اسرا، اما هر بار این اسرائیل بود که توافق‌ها را شکست. نتیجه روشن است: اسرائیل هرگز واقعاً جدی نبود.

اکنون این اشغالگران آشکارا می‌گویند تنها چیزی که می‌خواهند «تسلیم کامل» است. به عبارتی فلسطینی‌ها فقط دو گزینه دارند: یا تسلیم مطلق شوند و نابود شوند، یا به مقاومت ادامه دهند. گزینه اول غیرممکن است. پس تنها گزینه ادامه مقاومت است تا زمانی که اسرائیل و حامی‌اش در کاخ سفید بفهمند پیروزی کامل دست‌نیافتنی است. به گفته کارشناسان نظامی خود اسرائیل، حتی اگر همه توانشان را بگذارند، سرکوب مقاومت فلسطین پنج تا ده سال طول خواهد کشید. اگر جهان در این مدت اجازه دهد اسرائیل به نسل‌کشی فلسطینی‌ها ادامه دهد، نشان می‌دهد جهان هم به اندازه اسرائیل بی‌رحم و شرور است.

نخست‌وزیر قطر در مصاحبه اخیر خود با خبرگزاری CNN درباره مسئله گروگان‌ها می‌گوید: «صبح روز حمله من با یکی از خانواده‌های گروگان‌ها دیدار داشتم. آن‌ها می‌گفتند که خانواده‌ها تنها امیدشان به این میانجی‌گری است و هیچ امید دیگری ندارند. فکر می‌کنم کاری که نتانیاهو دیروز انجام داد، هر امیدی را برای آن گروگان‌ها از بین برد».

اگر به یاد داشته باشید خایم ربینشتاین، سخنگوی خانواده‌های گروگان‌های اسرائیلی که در ۷ اکتبر توسط نیروهای حماس ربوده شدند، سال پیش در مصاحبه‌ای با روزنامه تایمز اسرائیل فاش کرده بود که حماس پیشنهاد داده بوده همه گروگان‌های غیرنظامی را دو روز پس از حمله آزاد کند، اما رژیم اسرائیل این پیشنهاد را رد کرده بود. استیصال امروز خانواده‌های اسرائیلی و دیدار آن‌ها با وزیر خارجه قطر امروز نشان می‌دهد که این هیچ‌وقت دغدغه اصلی اسرائیل نبوده، بلکه غایت اصلی نسل‌کشی، پاک‌سازی قومی و در نهایت اشغال کامل نوار غزه است.

خایم ربینشتاین، سخنگوی خانواده‌های گروگان‌های اسرائیلی

 

نتانیاهو می‌گوید حاضر نیست کوچک‌ترین شانسی برای حماس و پیش بردن آنچه اسرائیل آن را پیشروی صلحآمیز مینامد، باقی بگذارد؛ یعنی هر زمان فلسطینی‌ها راه میانه را در پیش گرفته‌اند و پیشنهادهای بین‌المللی را پذیرفته‌اند که اسرائیل دیگر نتواند بهانه‌ای برای نپذیرفتن پیدا کند، اسرائیل آن را تهدیدی بزرگ تلقی می‌کند و پاسخش غالباً بمباران یا ترور رهبران فلسطینی است تا دیپلماسی جای خود را به عملیات نظامی بدهد. تصویری که اسرائیل دوست دارد از فلسطینی‌ها نشان دهد.

دکتر شهد الحموری، استاد حقوق بین‌الملل دانشگاه کنت، به این موضوع اشاره می‌کنند که تلاش‌های مدنی، حقوقی و سیاسی فلسطینی‌ها با خشونت بیشتر و اغلب غیرمتناسب‌تری نسبت به مبارزه مسلحانه روبه‌رو می‌شود؛ چراکه رژیم اسرائیل نسبت به اینکه فلسطینی‌ها به وجهه بین‌المللی احترام‌پذیری دست پیدا کنند هراس دارد. در سیر تاریخی هم که نگاه می‌کنیم می‌بینیم از آغاز نکبت در سال ۱۹۴۸، رژیم اسرائیل مجموعه‌ای از اقدامات را برای محدود کردن حقوق مدنی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی فلسطینیان به کار گرفته و کارزاری طولانی‌مدت علیه مدافعان حقوق بشر، فعالان، سازمان‌دهندگان، رهبران سیاسی، روزنامه‌نگاران و دیگرانی که در پی افشای جنایات اسرائیل هستند پیش می‌برد. افزون بر شکنجه، استفاده گسترده از بازداشت اداری بدون اتهام یا محاکمه و همچنین نگه ‌داشتن پیکرهای فلسطینی‌هایی که به دست نیروهای اشغالگر کشته شده‌اند، این اقدامات به‌طور هدفمند برای تضعیف ظرفیت ملی فلسطینی‌ها برای مقاومت مدنی انجام می‌شود.

در جریان انتفاضه اول که یک خیزش مردمی گسترده بود اسحاق رابین، وزیر دفاع رژیم صهیونیستی، دستور علنی سیاست «شکستن استخوان‌ها» را صادر کرد. این سیاست که در اوایل سال ۱۹۸۸ اجرا شد، پاسخی بود به مقاومت‌های مردمی فلسطینی‌ها از جمله تظاهرات، اعتصاب‌ها و نافرمانی مدنی. اجرای این سیاست به جراحت‌های گسترده و سیستماتیک انجامید؛ سربازان رژیم اشغالگر با استفاده از سنگ، چماق‌های چوبی، تفنگ و باطوم‌های پلاستیکی، دست‌وپای معترضان فلسطینی را می‌شکستند و به‌ویژه جوانان را هدف قرار می‌دادند تا آن‌ها را برای همیشه زمین‌گیر کنند. این معلول‎سازی‌ها غالباً شدید و عمدی بودند و گزارش‌ها نشان می‌دهد که یک الگوی منظم از شکستگی اندام‌ها وجود داشته که برنامه‌ریزی‌شده و فراگیر بوده است. در سال ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹ نیز شاهد راهپیمایی بزرگ بازگشت برای شکستن حصر نوار غزه بودیم که اعتراضات مردمی گسترده‌ای را شامل می‌شد. اسرائیل با کشتن بیش از دویست نفر و مجروح کردن هزاران نفر، به این تظاهرات پاسخ داد. جنبش بایکوت، خروج سرمایه و تحریم که یک راهبرد کلاسیک مقاومت خشونت‌پرهیز است هم به شکلی هیولاانگاری و سرکوب شده است. در بستری که در آن اسرائیل و ایالات‌متحده به هر اقدام ممکنی دست می‌زنند تا اطمینان حاصل کنند که تک‌تک راهبردها به شکست منجر می‌شوند مبارزات مردمی فلسطینی‌ها هیچ زمان نتوانسته منجر به جلب امتیازدهی از سوی اسرائیل بشود.

این شرایط نشان می‌دهد انتظار از فلسطینی‌ها برای خلع سلاح و کنار گذاشتن مقاومت مسلحانه با توجه به موقعیت جهانی اسراییل چه گستاخانه است. رژیمی که قادر است خشونت نمادین، ساختاری و فیزیکی را با مصونیت از هر گونه مجازات اعمال کند. چند سال پیش، ایالات‌متحده به دیوان بین‌المللی کیفری نسبت به پیگیری هرگونه ادعای جنایی علیه رهبران اسراییلی ِمتهم به جنایات جنگی هشدار داد. اتحادیه اروپا نه کشور فلسطین را به رسمیت شناخته و نه تحریمی علیه اسراییل وضع کرده است. جهان پیام روشنی به فلسطینی‌ها فرستاده است: هیچ مهلت قانونی، هیچ گره‌گشایی سیاسی در کار نیست. تنها حمایت محدودی از خشونت‌پرهیزی و محکومیت‌های گاه‌وبیگاه در زمانی و درصورتی‌که اسرائیل مرتکب جنایت شود، در کار خواهد بود. آن‌گونه که عبدالجواد عمر، استاد فلسفه و نظریه سیاسی دانشگاه بیرزیت، می‌گوید: «در حقیقت، این اصرار بر عدم خشونت (و پرهیز از مقاومت مسلحانه) توسط جامعه بین‌المللی خود خشونت است، زیرا این امر در واقع دعوتی است برای فلسطینی‌ها به تسلیم شدن و مرگ».

عملیات طوفان الاقصی و مقاومت فلسطینی‌ها باعث شد که فلسطین پس از سال‌ها کنار گذاشته شدن به‌عنوان امری فاقد موضوعیت در مراکز قدرت، ازجمله در سیاست کشورهای غربی، اکنون به‌عنوان یک موضوع مبرم به صحنه بین‌المللی بازگردد. نقش جنبش‌های همبستگی‌های بین‌المللی را در ایجاد خدشه در نفوذ سیستماتیک لابی صهیونیستی چگونه می‌بینید.

ما امروز با بزرگ‌ترین جنبش همبستگی بین‌المللی در تاریخ معاصر روبه‌رو هستیم. این همبستگی به شیوه‌های گوناگون متجلی شده است، از جمله ایجاد صدها «منطقه عاری از آپارتاید» در سراسر جهان -مانند کافه‌ها، مزارع و مراکز اجتماعی- که خود را از آپارتاید اسرائیل آزاد اعلام می‌کنند. این جنبش همچنین موفق شده است تحریم تسلیحاتی اسرائیل را به جریانی اصلی بدل کند؛ تاکنون ۵۲ کشور رسماً از آن حمایت کرده‌اند و کمپین‌هایی برای متوقف کردن کشتی‌های حامل سلاح به اسرائیل شکل گرفته است. علاوه بر این، جنبش به سطحی بی‌سابقه از هماهنگی و فشار جهانی دست یافته و رژیم استعمارگر، مستعمره نشین، آپارتاید و اشغالگر اسرائیل را هم در سطح مردمی و هم در سطح نهادی منزوی کرده است. این جنبش بر دولت‌ها تأثیر گذاشته و به آن‌ها فشار آورده تا تحریم‌های هدفمند اعمال کنند، صندوق‌های بزرگ سرمایه‌گذاری را تحت فشار قرار داده تا از شرکت‌هایی که جنایات اسرائیل را ممکن می‌سازند خارج شوند و اتحادیه‌ها، انجمن‌های دانشگاهی، نهادهای فرهنگی و گروه‌های مردمی در سراسر جهان را برای قطع سرمایه‌گذاری یا قطع ارتباط با نهادهای همدست بسیج کرده است. این جنبش همچنین چشم‌انداز تجارت جهانی رژیم اسرائیل را تغییر داده است، موضوعی که یک مقام ارشد تجاری اسرائیل نیز به آن اذعان کرده است. اقدامات مستقیم علیه شرکت‌های نظامی اسرائیل، مانند محاصره کارخانه‌ها و اخلال در نمایشگاه‌های تسلیحاتی، نیز چشمگیر بوده است. سازمان‌دهی در دانشگاه‌ها به پیروزی‌هایی در زمینه خروج سرمایه در سطح جهانی منجر شده و سنت‌های فعال‌گری دانشجویی را احیا کرده است.

از اسرائیل در نهادهای بین‌المللی از جمله دیوان عدالت دادگستری بین‌المللی مشروعیت‌زدایی شده است. افزون بر این، ده‌ها هزار شخصیت و نهاد فرهنگی از تحریم فرهنگی اسرائیل حمایت کرده‌اند که نتیجه‌اش لغو جشنواره‌های سینمایی همدست و کناره‌گیری هنرمندان از رویدادهای اسرائیل بوده است. جنبش جهانی همبستگی همچنین روایت مسلط صهیونیستی/غربی را در هم شکسته و با برجسته کردن نقض حقوق بشر، بحران انسانی و سختی‌های روزمره فلسطینی‌ها، به‌ویژه در غزه در اقدامات حقوقی تغییرات آشکاری ایجاد کرده است، مانند شکایت‌های سازمان «الحق» و «شبکه اقدام حقوقی جهانی» علیه صادرات سلاح بریتانیا به اسرائیل و نیز در اقدامات اتحادیه‌ها در سراسر اروپا، امریکا و هند که با انتقال سلاح و جایگزینی کارگران فلسطینی مخالفت کرده‌اند. این جنبش همچنین شباهت‌های تاریخی میان جنایات استعماری گذشته، همچون اقدامات آلمان در نامیبیا، اقدامات فرانسه در الجزایر یا اقدامات بریتانیا در ایرلند را برجسته کرده تا بر مضامین ماندگار مقاومت و حق تعیین سرنوشت تأکید کند. از سوی دیگر مشارکت جامعه یهودی توانسته نقشی حیاتی در دگرگون کردن جنبش همبستگی با فلسطین ایفا کند. احیای همبستگی یهودیان با فلسطین، به‌ویژه در میان نسل‌های جوان‌تر، در گروه‌هایی مانند مرکز یهودیان برای عدم خشونت آشکار است. امروز جنبشی رو به رشد از یهودیان ضد صهیونیست در حال بازترسیم صحنه همبستگی با فلسطین است؛ جنبشی که هدف خود را فراتر از صرفاً برقراری آتش‌بس قرار می‌دهد و استعمارزدایی را به هدف اصلی تبدیل کرده است. کنگره یهودیان ضد صهیونیست وین، که در ژوئیه ۲۰۲۵ برگزار شد، بازماندگان هولوکاست، روشنفکران فلسطینی و یهودی و شخصیت‌های بین‌المللی را گرد هم آورد تا تأکید کنند که ضدیت با صهیونیسم بخشی ضروری از مبارزه برای استعمارزدایی است. رویدادهای اخیر، مانند «کنگره یهودیان ضد صهیونیست وین» در ژوئیه ۲۰۲۵، بر این تحول مهم تأکید داشتند که همبستگی آن‌ها ریشه در مقاومت فلسطینی‌ها و مبارزات ضد استعماری جهانی دارد. گفتمان حاکم روزبه‌روز بیشتر بر استعمارزدایی به‌عنوان چارچوب مبارزاتی متمرکز می‌شود تا در برابر تبلیغات صهیونیستی که انتقاد از صهیونیسم را با سامی‌ستیزی یکی می‌داند مقابله کند با این استدلال که آزادی واقعی مستلزم فروپاشی ایدئولوژی استعماری صهیونیسم است؛ ایدئولوژی‌ای که ذاتاً با آپارتاید و نسل‌کشی گره خورده است. این جنبش همچنین موفق شده مبارزه فلسطینی‌ها را به جنبش‌های جهانی گسترده‌تر برای عدالت پیوند بزند؛ از جمله جوامع بومی، جنبش‌های جوامع مهاجر و گروه‌های به حاشیه رانده شده در غرب. این امر این ایده اساسی را تقویت می‌کند که مبارزه برای حقوق فلسطینی‌ها بخشی از یک مبارزه جهانی علیه استعمار و ستمگری است.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط