شیما وزوایی
«عصر کوچگری»
مهاجرت نه پدیدهای جدید است، نه محدود به ایران یا یک منطقه جغرافیایی و نهفقط شامل پناهجویانی است که از جنگ، سرکوب، تغییر اقلیم و عواقب آن مانند فقر و شرایط نامساعد زندگی مجبور به ترک خانههای خود میشوند. انسانها در جایجای تاریخ تمدن به دلایل اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و محیط زیستی تصمیم به جابهجایی گرفتهاند و میگیرند.
اما امنیتی شدن مفهوم مرز از یکسو، حال چه مرزهای ملی، چه منطقهای و چه حتی محلی، و بحرانهایی مانند جنگها و فجایع محیطزیستی و اقتصادی که همه تولیدکننده نابرابریهای ساختاری اجتماعی و اقتصادی هستند، از سویی دیگر این درک را به وجود آوردهاند که مهاجرت نوعی «مسئله» یا «بحران» است. این پدیده چه در اذهان حوزه عمومی و چه در خطابهها و سیاستگذاری حاکمان جهان تا جایی ریشه گرفته که از مهاجران انسانزدایی میشود و مرگ هزاران انسان که تنها به دلیل نداشتن «پاسپورت» و «ویزا» بهعنوان دو قدرت نمادین برای «جابهجایی» به اعداد و ارقام خاتمه مییابد و جایی بیشتر از گزارشهای رسانهها پیدا نمیکند.
سال گذشته کتابی به نام «قرن کوچگری؛ چگونه مهاجرت اقلیمی دنیای ما را بازخواهد ساخت» منتشر شد و امسال توجه بسیاری را از سوی سازمانهای بینالمللی و فعالان اجتماعی و محیط زیست به خود جلب کرده است. در این کتاب، «گایا وینس» که یک روزنامهنگار علم است، با مطالعه امواج عظیم مهاجرت بهسوی دو قطب شمال و جنوب کره زمین و در نظر گرفتن تغییر اقلیم و پیامدهای آن، استدلال میکند هیچ راه غیر خشونتآمیزی برای مقابله با مهاجرت اقلیمی وجود ندارد و باید امنیتی شدن مفهوم مرزها از میان برود و از مهاجرت بهعنوان واقعیت زندگی روزمره استقبال کنیم و سیاستهای هویتی را از میان برده و به صلح پایدار و آیندهای که تنوع قومی و نژادی در آن یک «مسئله» نیست بیندیشیم.
«بحران مهاجرت»؟
آنچه در سال ۲۰۱۵ «بحران پناهجویی» اروپا خوانده شده و تا همین امروز رسانهها و گفتمان عمومی را پر کرده کمتر به استفاده دول اروپایی از نیروی کار مهاجر (چه در حوزههای تخصصی و صنعت و چه نیروی کار ارزانقیمت) اشاره میشود. سیاستهای مهاجرستیز کشورهای اروپایی و محتواهای تنفرآمیز رسانههای اجتماعی علیه مهاجران مورد اقبال رسانهها و سیاستمداران راستگرای اروپایی بوده که از دیگریهراسی موجود برای توجیه سیاستهای ارتجاعی خود استفاده میکنند و بار سنگین شکستهای پیاپی دولتهای اروپایی در ایجاد برابری و رفاه اجتماعی و توسعه پایدار را بر شانههای مهاجران میاندازند؛ اما به همین نسبت هم جریان پیشرو با به رسمیت شناختن نفرت و تبعیض علیه مهاجران، در برابر خشونت ساختاری علیه مهاجرت مقاومت کرده و بازنمایی مثبت مهاجران و کمپینهای بیشمار حمایت اجتماعی و روانی از مهاجران را به راه انداخته است. همچنین نهادهای اجتماعی بسیاری در شهرهای مختلف برای ادغام و شمول اجتماعی مهاجران ایجاد شدهاند و رویکردهای اجتماعمحور آنها تا حدی به احساس تعلق و سلامت روان اجتماعات مهاجر در شهرها کمک کرده است؛ البته در این میان باید در نظر گرفت که کشورهای جنوب جهانی مانند ترکیه، ایران و پاکستان میزبان بیشترین تعداد پناهندگان هستند. شاید باید از این نابرابری و همه بسترها و ریشههای آن سخن گفت، اما در این مقاله بیشتر از سویه مغفول مانده آن صحبت میشود؛ یعنی خشونت نمادین و پیامدهای تجربه این خشونت بر مهاجران.
تجربه خشونت نمادین
اینکه مهاجران اشکال مختلف خشونت نمادین مانند خشونت زبانی، خشونت هویت اجتماعی و فرهنگی و خشونت از طریق تبعیضهای اجتماعی را تجربه میکنند آنقدر واضح است که حتی مقالههای علمی برای اذعان آن به دنبال نقلقول و ارجاع و منبع نمیگردند. یک مقاله در فصلنامه مددکاری اجتماعی که تجربه خشونت نمادین را در بین دانشآموزان مهاجر بررسی کرده است، استدلال میکند که اولین قدمها برای کاهش پیامدهای آسیبزننده خشونتی که مهاجران تجربه میکنند و بهطورکلی کاهش خشونت نمادین علیه مهاجران در ایران، باید توجه کردن، به رسمیت شناختن و تعامل با مهاجران باشد.
خلأ هر سه این راهکارهای مهم بهشدت در جامعه ایرانی و بهویژه ساختار مرکزگرای آن احساس میشود؛ البته در سالهای اخیر بازنمایی مهاجران در رسانهها تا حدی بهبود یافته و نهادهای بیشتری نسبت به مسئله مهاجرت و رنجی که تبعیضهای قومی و نژادی برای مهاجران ایجاد میکند حساس شدهاند، اما همچنان به نظر میآید در انگارههای ذهنی ایرانیان تعابیری مانند «ما در ایران نژادپرستی نداریم» پررنگ هستند و خشونتهای نمادین علیه مهاجران چه در سطح ساختاری و چه در حوزه عمومی جامعه شدیداً انکار میشود.
خشونت نمادینی که مهاجران در ایران تجربه میکنند تنها شامل حال مهاجران افغانستانی نیست. بلکه مهاجران استان به استان، مهاجران قومی و فصلی و جنگزدگان مهاجر نیز نهتنها با قوانین بازدارنده برای کار و اقامت مواجه میشوند، بلکه شمول اجتماعی و پذیرش تنوع از جانب «جامعه میزبان» نیز از مسائلی است که زیست مهاجران داخلی و خارجی در ایران را مخدوش میکند.
«سیستانی محله» گرگان، محله «آبادانیها» در همدان و «کوهسنگی (زابلی)»های رامیان تنها بخشی از کانونهای جمعیتی مهاجران در شهرهای مختلف هستند. بیشتر این مهاجران به دلیل خشکسالی، نزاع و درگیری یا به قول رئیس مجمع نمایندگان خوزستان در گفتوگو با همشهری، به دلیل «تجربه تاریخ محرومیت» مهاجرت کردهاند، اما در شهرهای میزبان نیز با محرومیتهای اجتماعی مواجه شدهاند و به حاشیه رفتهاند.
دو روایت از مهاجران و خشونت نمادین
«افغانها، دستها بالا!»
سمانه اهل زابل است. او سالها در مدارس و سازمانهای مردمنهاد فعالیت اجتماعی کرده و در توسعه اجتماعمحور و توانمندسازی زنان تخصص دارد. سمانه میگوید یکی از دلایلی که باعث شده به فعالیت اجتماعی علاقهمند شود تجربه دوران کودکیاش در مدارس سیستان و بلوچستان است. او به یاد میآورد روزی در کلاس نشسته بودند که ناظم وارد میشود و از معلم میخواهد کلاس را ترک کند. ناظم ناگهان با لحنی دستوری میگوید: «افغانها، دستها بالا!» بعضی از بچههای کلاس حتی مطمئن نبودند که افغانستانی هستند یا خیر. سالها اشتراک در مرزها و فرهنگ و زمین و کشاورزی باعث شده بود مفهوم ملیت در ذهن کودکی آنها جایی نداشته باشد. به قول سمانه، عمو اینور مرز گاوداری داشت و خاله آنور مرز کشاورزی میکرد. تعداد زیادی از بچهها و با تردید و تجربه تحقیر دستهای خود را بالا میبرند. ناظم میگوید: «از فردا همه اخراجید. نمیخواهد دیگر مدرسه بیایید».
برای سمانه که بعضی از همکلاسیهایش را آن سال از دست داد، شمولپذیری و تعلق اجتماعی از همهچیز مهمتر است. او میگوید قوانین باید تغییر کنند، اما ذهنها هم باید تغییر کنند. حالا گاوها مردهاند و زمین کشاورزی خشک شده است، اما مرزها هنوز هستند و کمکی به زندگی بهتر کودکان نمیکنند.
سمانه امروز در تهران زندگی میکند. او میگوید بعضی وقتها احساس میکند باید سیستانی بودنش را پنهان کند تا بتواند در شهر «راحت» زندگی کند. در این میان تهرانیهای زیادی هستند با توسعه یافتن طرحهای توانمندسازی زنان و کارآفرینی زنان در سیستان و بلوچستان از انواع لباسها و شالهای سوزندوزی استفاده میکنند و «متفاوت» و «محلیدوست» به نظر میآیند؛ اما آیا فکر کردهایم که چرا شال بلوچی بر سر زن بلوچ زندگی او در تهران را سخت میکند و او را با خشونت روبهرو میکند، اما زن تهرانی با شال بلوچی حتی اعتبار اجتماعی هم کسب میکند؟
«شما خوبی، منظورم بقیهتونه!»
آزیتا در تهران به دنیا آمده، اما پدر و مادرش اهل کابل هستند. او در دانشگاه درس کامپیوتر خوانده و در یک شرکت نرمافزاری در خیابان جردن تهران کار میکند. آزیتا میگوید تمام بچگی از لهجه کابلی مادرش شرم داشته. میگوید وقتی به سوپرمارکت میرفتند به آنها چیزی نمیفروختند و بدرفتاری میکردند، نمیفهمیدند منظورشان از کلمات چیست و یا صبر لازم را برای برقراری گفتوگو با مادرش نداشتند. «آرزو میکردم لهجه مادرم هم عوض شود تا بلکه در محله قبولش کنند. امروز دیگر این حس را ندارم؛ یعنی احساس نمیکنم تقصیر مادرم بوده که متفاوت با بقیه حرف میزده. با هم که بیرون میرویم اتفاقاً سعی میکنم ساکت باشم تا بیشتر او باشد که حرف میزند. اگر با ما بدرفتارند مشکل از آنهاست».
آزیتا میگوید «مسخره است» اما به دلیل علاقهاش به مُد و خریدن لباسهای «خوب» در شهر فکر نمیکنند که افغانستانی باشد. میگوید وقتی به گالریها یا مراکز خرید میروم و میفهمند افغانستانی هستم ناگهان شوکه میشوند و رفتارشان تغییر میکند. مثلاً یک بار بعد از قدرتگیری طالبان در افغانستان در تاکسی نشسته بوده و راننده میگفته «باید همهشان را لب مرز بکشند و یا اگر رسیدند دیپورت کنند». آزیتا با شیطنت میگوید «راستی، منم افغانام. لطفاً پیادهام کنید» و راننده نگاهی میکند و با اضطراب میگوید: «شما خوبید خانم. بقیهتون را میگویم!»
افغانستانیها بهویژه هزارهها و آنها که شمایل و ظاهرشان با معیار «شهروند تهرانی» متفاوت باشد، بهصورت ساختاری (بدون اینکه قانونی وجود داشته باشد)، از حضور در فضاهای شهری مانند پارکها و مراکز خرید و رستورانها منع میشوند. همین نوروز سال گذشته بود که روزنامهها به دلیل حضور چند خانواده در فضای پارک چیتگر که به بازی جمعی و خرید مشغول بودند نوشتند «تهران پر از چشمبادامی شده!»
خشونت نمادین تکبعدی نیست و یکشبه از بین نمیرود
از نظر بوردیو، جامعهشناس مشهور فرانسوی، عرصههای اجتماعی فضاهای تکبعدی نیستند و هرکدام از آنها با صورتهای خاص از سلطه تعریف میشوند. مثلاً سلطه مدیران بر کارمندان، مردها بر زنها، میزبانان بر مهاجران و …
در این میان مقالهها و پژوهشهای بسیاری وجود دارند که ثابت میکنند جنسیت، قومیت و نژاد بر خشونتی که مهاجران تجربه میکنند تأثیر دارد و نابرابری و ستم مضاعف بر آنها اعمال میشود.
بوردیو خشونت نمادین را یکی از اشکال سلطه میداند که صورت مشروع و رسمی پیدا میکند بدون آنکه مسلح باشد. زبان و بازنمودهای آن از واقعیتهای اجتماعی نمادین هستند و با افزایش عاملیت جوامعی که مورد سلطه قرار میگیرند، خود سلطه نیز افزایش مییابد و بر قشر پایینتر تحمیل میشود. مستقل از خصوصیت افراد و اینکه «ایرانیها نژادپرست باشند یا خیر»، نظام سلطه بر فضاهای شهری و روستایی مسلط میشود و بر رفتار و گفتار و نمادهایی که از آنها علیه مهاجران استفاده میکنیم اثر میگذارند. غلامعباس توسلی جامعهشناس مشهور ایرانی معتقد بود خشونت نمادین باعث میشود جامعه بهعنوان یک فضای وسیع اجتماعی و نابرابر شکل بگیرد.
برای کاهش خشونت نمادین در جامعه، چه علیه مهاجران باشد چه زنان یا دیگر گروههای به حاشیه رفته، باید از سه قدم اول شروع کنیم: توجه کنیم، به رسمیت بشماریم و تعامل کنیم؛ فراموش نکنیم شباهتهای ما از تفاوتهای ما بیشتر است و تفاوتها «ما» را قویتر میکنند.
منابع
http://socialworkmag.ir/article-1-643-fa.pdf-
https://www.amazon.com/Nomad-Century-Climate-Migration-Reshape/dp/1250821614-
-Tan and Kuschminder, Globalization and Health (2022) 18:68, https://doi.org/10.1186/s12992-022-00860-2
– غلامعباس توسلی، نامه علوم اجتماعی، شماره ۲۳، خرداد ۱۳۸۳، صص ۱-۲۵