درباره کتاب جدید اسلامپژوهان ایرانی، فرهاد خسروخاور و محسن متقی
چشمانداز ایران: مطالعه مقارن با رویکرد الهیاتی و جامعهشناختی رویکردی است که در ایران غالب اصحاب علوم اجتماعی از آن پرهیز داشتهاند. جریان اصلی علوم اجتماعی ایران با هدف مرزبندی با رویکردهایی که از عناوینی چون علوم اجتماعی اسلامی و امثالهم در سالهای اخیر برای کار خود استفاده کرده و اغلب سنتز غیرقابل دفاعی از مطالعات دینی سنتی با علوم مدرن انسانی پدید آوردهاند، از هر گونه تقارن میان این دو پرهیز داشتهاند؛ اما محسن متقی و فرهاد خسروخاور دو پژوهشگر ایرانی حوزه جامعهشناسی در فرانسه با چنین تنگناهایی مواجه نبوده و در اثر اخیر خود با عنوان «اسلام و مسیحیت در چالش با الهیات خود» (L’Islam et Le Chistianisme au defi de leurs theologie) تصریح دارند که نوشتههای الهیاتی را جدی گرفته و واگذار کردن الهیات به محیطهای دینی و معتقدان این دو دین و فروکاستن الهیات به بحثهای صرفاً خداشناسانه یا اندیشه کردن در باب عدل الهی را ناکافی میدانند. از منظر این دو جامعهشناس ایرانی، عالمان علوم انسانی باید در این شاخه از دانش بشری درنگ کرده و کوشش خود را معطوف به پدید آوردن شاخهای از علوم اجتماعی کنند. با همین رویکرد، کتاب مذکور با برساختن مفهوم «قدسیشناسی» (Hiérologie) کوشیده تا توجه علوم انسانی را به مسئله قدسیت (Sacré) جلب کنیم و بهویژه، شکلهای ظهور آن در دنیای مدرن را جستوجو کند. معرفی مختصری از این کتاب که انتشارات RUE DE SEINE در ۴۴۵ صفحه در آوریل ۲۰۲۲ منتشر کرده در ادامه آمده است. فرهاد خسروخاور، استاد جامعهشناسی و مدیر پژوهشی در مدرسه مطالعات عالی علوم اجتماعی در پاریس (School for Advanced Studies in the Social Sciences at the EHESS in Paris) و صاحب بیش از بیست اثر به فرانسه و انگلیسی است که برخی از آثار او به زبانهای دیگر هم ترجمه شده است. محسن متقی نیز جامعهشناس و مدیر مرکز اجتماعی در شهر ورسای است.
این کتاب حاصل تبادلنظر ما دو نفر (فرهاد خسروخاور و محسن متقی) درباره جایگاه دین در دنیای امروز و چالشهایی است که جهان مدرن در برابر دینداران و ایمانورزان قرار میدهد. اگرچه واژه الهیات برجستگی خاصی در عنوان این کتاب داشته و ما در بسیاری از صفحات آن به بحثهای الهیاتی در میان مسیحیان و مسلمانان پرداختهایم، اما رویکرد ما نه الهیاتی، بلکه جامعه-انسانشناختی (Socio-anthropologie) است. میدانیم که عالمان دینی در تلاش بنا کردن باورهای مذهب خود و دفاع از بنیانهای عقیدتی دین خود هستند و عالمان علوم انسانی نیز با فروکاستن دین به امر اجتماعی و یا تحویل دین به نوعی «دگربنیادی» (Hétéronomie) نقش مستقل برای ساخت و پرداخت و تلاشهای فکری دین قائل نیستند. هدف ما در این کتاب درهم آمیختن این دو وجه تحلیل الهیاتی و جامعه-انسانشناختی است و کوشیدهایم این مسیر دشوار را با رعایت و حفظ چارچوبهای علمی و با نوعی همدلی (Empathie) با کوششهای فکری الهیدانان و عالمان علوم انسانی بپیماییم. اکنون که نوشته ما پس از چند سال انتظار منتشر شده، نمیدانیم تا چه حد در این راه دشوار موفق بودهایم، اما به قدر وُسع انسانی ادبیات این دو رشته را کاویدهایم و با مطالعه آثار نویسندگان مختلف در جهت فهم ذهنیت آنان تلاش کردهایم. بر خواننده علاقهمند و هوشمند است تا خود در نوشته ما بنگرد و سره و ناسره را جدا و درباره محتوای آن داوری کند. در همان آغاز اعلام کنیم ما نوشتههای الهیاتی را جدی گرفتهایم و معتقدیم واگذار کردن الهیات به محیطهای دینی و معتقدان این دو دین و فروکاستن الهیات به بحثهای صرفاً خداشناسانه یا اندیشه کردن در باب عدل الهی کافی نیست و عالمان علوم انسانی باید در این شاخه از دانش بشری درنگ کرده و کوشش خود را معطوف به پدید آوردن شاخهای از علوم اجتماعی کنند تا در محیطهای علمی ما شاهد تدریس و تحصیل الهیات هم همچون دیگر شاخههای علوم انسانی و اجتماعی باشیم. دو نکته را در همان آغاز اشاره کنیم:
نخست اینکه ما با برساختن مفهوم «قدسیشناسی» (Hiérologie) کوشیدهایم تا توجه علوم انسانی را به مسئله قدسیت (Sacré) جلب کنیم و شکلهای ظهور آن در دنیای مدرن را بررسی کنیم. اگرچه از زمان انتشار کتاب معروف اتو زیر نام «قدسیت» چند دههای میگذرد و آثار بسیاری درباره امر «مقدس و نامقدس» منتشر شده است اما هنوز کوشش برای بنا کردن رشته تازهای برای فهم تغییر و تحولات دین و دینداری با تکیه بر علوم انسانی انجام نپذیرفته است.
دوم اینکه میتوان این کتاب را در چشمانداز نوعی «جامعهشناسی کنشگران» (Sociologie des acteurs) نیز خواند. کنشگرانی که با تکیه بر سنت الهیاتی به گفتوگو با موافقان و مخالفان خود مشغولاند. برای بررسی جنبشهای فکری در درون الهیات مسیحی میتوان از نظریههای موجود در حوزه جامعهشناسی جنبشهای اجتماعی و مخصوصاً جامعهشناسی و انسانشناسی مبتنی بر سوژه (Socio-anthropologie du sujet) بهره برد. الاهیدان مانند هر کنشگر فرهنگی و آئینی دارای همان شاخصهایی است که هر سوژه اجتماعی داراست و توانایی آن را دارد تا عقاید و باورهای خود را تبدیل به نوعی جنبش فرهنگی و حتی اجتماعی کند. این امر را در مورد الهیدانان اصلاحطلب مسلمان و برخی از کشیشان کارگر در فرانسه یا کلیسای معترف در آلمان در دوران نازی میتوان بهراحتی دید. با چنین رویکردی و در چارچوب جامعهشناسی کنشگران و مخصوصاً جامعهشناسی سوژه میتوان به بررسی کنشگران الهیاتی همچون مقولهای مستقل در حوزه جامعهشناسی جنبشهای اجتماعی پرداخت.
انتخاب مسیحیت و اسلام و مقایسه این دو با هم دلیل خاصی نداشته و ما کوشیدهایم اهمیت چنین مقایسهای را برجسته کنیم. در پیشدرآمد کتاب تذکر دادهایم پژوهش ما تنها به بررسی شاخه کاتولیک و پروتستان در درون مسیحیت و تشیع و تسنن در اسلام محدود بوده و دیگر شاخههای مختلف این دو دین را کنار گذاشتهایم.
ساختار کتاب
کتاب شامل پیشدرآمد، مقدمه و چهار فصل است و در سراسر کتاب تلاش کردهایم تا کثرتگرایی موجود در حوزه اندیشه دینی را برجسته کنیم و تفاوت دیدگاههای مختلف در میان این دو دین را نشان دهیم. جدَلهای نظری که امروز میان اصلاحطلبان و دموکراسیخواهان مؤمن از یکسو و بنیادگرایان دینی در همه مذاهب در جریان است، هم نشانه خوانش هر گروه از متن مقدس دین و آئینشان است و هم تجلّی بحرانهای عمیقی است که دنیای مدرن با آن مواجه است. بنیادگرایان با درافتادن و رویارویی خشونتبار با غرب و همه مظاهر آن در جهان اسلام نشان دادهاند که جایی برای دگرباوران و دیگراندیشان قائل نیستند و با همان دستگاه زبانی گذشته و سنتی و بر اساس روایتی انحصارگرایانه از دین هر مخالفی را سزاوار فرستادن به آن دنیا میدانند. از سوی دیگر اصلاحطلبان دینی و بهخصوص مصلحان مسلمان نیز در وضعیت سخت و دشواری به سر میبرند. آنان باید از یکسو با مبارزه با انحصار خوانش دین و تفسیر آن از سوی جریانهای بنیادگرا و خشونتطلب برآیند و از سوی دیگر گفتوگو با خداناباوران را ادامه دهند و با تکیه بر قرائتی از سنت دینی امکان گشایش جهان اسلام بر مدرنیته را آماده کنند.
در پیشدرآمد نوشته خود زیر عنوان «چرا این کتاب» کوشیدهایم دلایل پرداختن به مسائل الهیاتی و نقش آنان در جامعه مدرن امروز را نشان دهیم. واگذار کردن تفسیر دین به مفسران رسمی آن و مدافعان قرائتی خشونتطلب و انحصارگرایانه نهتنها در فضای کنونی راهگشا نیست، بلکه ضروری است تا به کمک کنشگران فکری، فرهنگی و الهیاتی شتافت که با قبول خطر در کشور خود یا در خارج از مرزهای کشورشان به بازسازی اندیشه دینی و قرائتی باز از سنت دینی مشغولاند، درحالیکه بنیادگرایان میخواهند بر تن جامعه امروز لباس دیروز را پوشانده و جامعه را بر اساس سنّت گذشته بازسازی کنند. اصلاحطلبان با نقد خوانش بنیادگرایانه و جهادطلبانه از اسلام به بازخوانی و بازآفرینی سنّت و تحول آن باور داشته و با پذیرش بسیاری از دستاوردهای غرب خواهان گفتوگوی انتقادی نهتنها در میان دینباوران بلکه با خداناباوران هستند.
در مقدمه کتاب، بر کثرت موجود در میان الهیدانان دو دین توحیدی تأکید کردهایم و رویکرد خود را برای فهم بهتر تغییر و تحولات الهیات نشان دادهایم. در این کتاب از مفاهیمی چون قدسیشناسی، الهیات و ذهنیتسازی (ذهنیتیابی) بسیار استفاده کردهایم و نشان دادهایم قدسیشناسی را نمیتوان به این یا آن دین خاص فروکاست و برای نمونه میتوان از مفهوم لائیسیته که در فرانسه تقدس یافته یا تقدس علم و علمباوری در میان برخی از جریانات فلسفی نام برد. قدسیشناسی در چشمانداز علوم اجتماعی نوع دانش ویژهای است که به بررسی روندهای قدسیسازی و قدسیزدایی میپردازد. بررسی مفاهیمی چون سکولاریزاسیون نیز در چارچوب قدسیشناسی جایگاه خود را خواهد یافت. در این شاخه از دانش بشری میتوان به بررسی الهیات پرداخت که به نوعی آیینه بسیاری از پرسشگریهای انسان مؤمن مدرن و بیم و امیدهای او در دنیایی است که حوادث گوناگون روزگار او را بیش از پیش نسبت به آینده ناامید کرده است. مبنای زندگی جمعی از دید ما نه امر قدسی، آنچنان که دورکهایم گمان میکرد، بلکه روند ذهنیتیابی انسان است که معنی بخش زندگی او و دیگرانی است که در جامعه با او زندگی میکنند. پس از این مقدمه در چهار فصل دیدگاههای خود درباره ضرورت پرداختن به بحثهای الهیاتی و گشودن فضای گفتوگو نهفقط میان دینداران، بلکه خدا باوران و خداناباوران نشان دادهایم.
ویژگیهای متمایزکننده الهیات مسیحی و اسلامی
عنوان فصل نخست «ویژگیهای متمایزکننده الهیات مسیحی و اسلامی» نام دارد. الهیات مسیحی و اسلامی در قرن بیست در رابطه با تاریخ و تغییر و تحولات جوامع انسانی به بازاندیشی در بسیاری از مفاهیم دستگاه دینی خود پرداختند. دو جنگ جهانی اول و دوم و ظهور نظامهای اقتدارگرا و تمامیتخواه که برخی تکیه بر دین و یا علم داشتند زمینه نوعی الهیات را در درون مسیحیت پدید آورد. در برابر حوادث غمانگیز و تجربه دردناک دو جنگ و بهخصوص سر برآوردن نظامهای فاشیستی و کمونیستی و تجربه کورههای آدمسوزی باعث شد تا برخی از الهیدانان در نسبت خود با دین و خدا مجبور به بازاندیشی شوند. برخی از آنان که تجربه زندان یا حتی نزدیکی فکری با نظام هیتلری را تجربه کرده بودند کوشیدند تا با طرح مسئله شر و تصور از خدا و قدرت او نوعی الهیات تازه در فضای غرب پدید آورند.
آنان به این نتیجه رسیدند که در دنیای امروز پناه بردن به مفاهیمی چون کافر، منافق، رافضی، مرتد برای نامیدن دیگری کافی نیست و مؤمنان باید بکوشند تا دگراندیشان و خداناباوران را جدی بگیرند و ذهنیت دینی خود را بر اساس تحولات دنیای مدرن بازسازی کنند. برخی از الهیدانان کاتولیک زمینه گفتوگوی میان ادیان را فراهم کردند و وارد بحث و گفتوگو با خداناباوران شدند. پل تیلیش، هانس کونگ، کارل بارت و دیتریش بانهوف نمونهای از این افراد هستند.
اگر دو جنگ جهانگیر و ظهور نظامهای تمامیتخواه و فراگیر تجربه مهمی برای الهیدانان مسیحی بود، اما وضعیت در جهان اسلام کمی متفاوت بود. استعمار و استعمارزدایی، جنگ اعراب و اسرائیل و تشکیل دولت اسرائیل، بسط و گسترش ناسیونالیسم در جهان غرب، رشد ایدئولوژیهای مادیگرا و بهخصوص مارکسیسم زمینه پرداختن به مسائل الهیاتی را در چارچوب این حوادث و تحولات آن در جوامع اسلامی دامن زد. الهیات اسلامی در مواجهه با رشد مارکسیسم و اندیشههای مادیگرا مجبور به بازاندیشی درباره خداباوری و خداناباوری شد؛ همانطور که رشد داروینیسم و ورود آن در جهان اسلام باعث شد تا بسیاری از الهیدانان مسلمان در دستگاه عقیدتی خود درباره خلقت انسان در جستوجوی پاسخهای تازهای برآیند و یا رشد علوم دقیقه بسیاری از اندیشمندان مسلمان را به بازخوانی سنت دینی و کوشش جهت سازگار کردن دستاوردهای دینی با کشفیات علمی واداشت.
سکولاریزاسیون بیم و امید برای مسیحیت و اسلام
عنوان فصل دوم «سکولاریزاسیون بیم و امید برای مسیحیت و اسلام» نام دارد و در این فصل به رابطه پیچیده مسیحیت و اسلام در ارتباط با روند سکولاریزاسیون پرداختهایم. الهیات مسیحی در آغاز به مخالفت با سکولاریزاسیون و نتایج آن در زندگی مؤمنان در غرب پرداخت و برخی از الهیدانان با تکیه بر جریان ضد روشنگری در تلاش حفظ جوهر دین در برابر دستاوردهای فلسفه و کشفیات علمی برآمدند.
در جهان اسلام و در میان مسلمانان هم مبارزه با سکولاریزاسیون بهعنوان یکی از مظاهر فرهنگ و تمدن غربی آغاز شد و برخی از جریانهای غربستیز کوشیدند تا ورود اندیشههای سکولار را زمینهساز فرسایش سرمایههای معنوی شرق و کسوف معنویت آن بدانند.
اگر مخالفت با روند سکولاریزاسیون در غرب و در میان الهیدانان مسیحی در رابطه با کنار گذاشتن دین از فضای عمومی مطرح شد در جهان اسلام مخالفت با سکولاریزاسیون در آغاز در رابطه با سلطه غرب و ورود اندیشههای غربی و عادات و خلقیات غربیان مطرح شد.
برخی از اندیشمندان مسلمان با توجه به تحولات دنیای مدرن کوشیدند صورتبندی تازهای از رابطه اسلام با غرب و اندیشههای غربی برقرار کنند. در ارتباط با چنین مسائل مشاجرهانگیزی شاهد ظهور نوعی الهیات هستیم که ما در این کتاب نام آن را «الهیات در معرض تهدید» (Théologie sous menace) نهادهایم. منظور ما نوعی بیان الهیاتی است که با طرح عقاید و اندیشههای مخالف راستکیشی رسمی کار و جان و آسایشاش از سوی دولت و گهگاه از سوی گروههای افراطی و متعصب در خطر قرار میگیرد. لئو اشتراوس در کتاب آزار و اذیت و هنر نوشتن به مشکلات نویسندگی در کشورهای زیر سلطه نظامهای خودکامه و تمامیتخواه پرداخته و از هنر «میان خطخوانی» نام برده است. اگرچه مفهوم الهیات در معرض تهدید قرابتهایی با دیدگاه لئو اشتراوس دارد اما برخی الهیدانان مسلمان با نوعی از نوشتار به رویارویی با نظام حاکم دینسالار یا اقتدارگرا برمیآیند. آنان کمکم نوعی خوانش از متن را میپرورانند که ما نام «هرمنوتیک در معرض تهدید» نامیدهایم. برخی از شاخصههای چنین خوانشی همانا نقد نهاد خلافت در جهان سنی و نقد ولایت در روایتهای گوناگون آن در جهان تشیع، تمایز میان پیام پیامبر و گونههای مختلف قدرت در کشورهای اسلامی، نقد سیاسی شدن دین و قدسی کردن قدرت سیاسی، نقد وضعیت زنان در کشورهای اسلامی و سرانجام دفاع از کرامت انسانی است.
برخی از نواندیشان مسلمان کوشیدهاند با تمایز میان پیام قرآن و تاریخ، تفسیر تازهای از هدف رسالت پیامبر به دست دهند. در این میان محمود طاها، روشنفکر سودانی، کوشید نشان دهد که هدف اسلام و وحی محمدی نه استقرار حکومت، بلکه احیای اخلاق و رساندن پیام تزکیه انسان است. او پیام نهایی دین اسلام را در تجربه پیامبر در دوران مکه میدانست و معتقد بود مدینهسازی پیامبر وابسته به مقتضیات زمانه او بود.۱ او با چنین رویکردی کوشید تا نشان دهد پیام راستین پیامبر را باید در سالهای آغاز دعوت او و در دوران مکه جستوجو کرد. از دید او حرکت پیامبر در دوران مدینه و ساختن نخستین دولت اسلامی و بنا کردن امت پاسخ به شرایط خاص آن دوران بود و بسیاری از آیات مدنی را با ارجاع به روح پیام قرآن میتوان منسوخ کرد. طاها به دلیل این اظهارات به زندان افکنده شد و در سال ۱۹۸۵ در میدان خرطوم به دار آویخته شد.
علی عبدالرازق نیز سالها قبل و در فردای انحلال خلافت عثمانی نظریه مشابهی در باب خلافت اسلامی ارائه داد و معتقد بود خلافت اسلامی هیچ مبنای شرعی نداشته و بنا کردن حکومت امری اینجهانی است. او نیز با دشواریهای بسیاری از سوی حکومت مصر مواجه شد.۲
حامد ابوزید، متفکر مصری، نیز با طرح دیدگاههای خود درباره متن مقدس با مشکلات زیادی در کشور خود مواجه شد و سرانجام مجبور به ترک کشورش و ادامه تدریس و پژوهش در هلند شد.
میتوان فهرست بلندبالایی از خطرات خوانش انتقادی متن مقدس در جهان اسلام تهیه کرد و نشان داد که خوانش انتقادی متن و بر پایه دستاوردهای علوم انسانی و اجتماعی تا چه اندازه برای کسانی که در این راه گام برمیدارند خطرناک است.
الهیات مسیحی و اسلام در رویارویی با چالشهای دنیای مدرن
فصل سوم «الهیات مسیحی و اسلام در رویارویی با چالشهای دنیای مدرن» نام دارد. شاید بتوان این فکر را به پیش کشید که تحولات غرب و رشد اندیشههای انتقادی و روند ضعیف شدن دین و خروج آن از سپهر عمومی زمینه را برای بازاندیشی نقش دین در میان الهیدانان مسیحی و اسلامی فراهم کرد. چالشهایی که دنیای مدرن در برابر اندیشه دینی قرار داد برخی از آنان را وادار به بازخوانی و بازاندیشی سنت دینی کرد تا راه تازهای برای دینداری و ایمانورزی در جهانی که خدایان از آن رخت بربستهاند ممکن کند. ما در این فصل به بررسی برخی از این چالشها پرداختهایم: نخست مفهوم حقوق بشر و کرامت انسان در مسیحیت و اسلام؛ دوم مسئله محیط زیست و مشکلات اقلیمی در جهان معاصر؛ سوم جایگاه روانکاوی در دو دین؛ چهارم موضوع الهیات صلح؛ پنجم الهیات فمینیستی در مسیحیت و اسلام؛ و سرانجام الهیات رهاییبخش در این دو دین.
جنبشهای الهیاتی در اسلام و مسیحیت
عنوان فصل چهارم «جنبشهای الهیاتی در اسلام و مسیحیت» نام دارد. در این فصل به بررسی سه جنبش الهیاتی دوران مدرن پرداختهایم:
نخست الهیات رهاییبخش در مسیحیت و اسلام که بر مبنای نقد نظام سرمایهداری انجام گرفت و در میان بخشی از روشنفکران مسلمان چون شریعتی، پیمان و یا آیتالله طالقانی تفسیری سرمایهستیزانه با محتوایی مارکسیستی و صبغه و رنگ و آب اسلامی انجام گرفت.
دوم جهادگرایی که نوعی روایت خشونتآمیز از آموزههای دینی اسلام است که در روایتهای شیعی و سنی در جهان اسلام مدافعان بسیاری دارد و تفسیرهای آنان هرچند از سوی اطلاحطلبان مسلمان نقد شده است، ولی برخی از مسلمانان دل در گرو چنین تفسیر ضد غربی و دگرستیزانه داشته و روایت سنی آن اگرچه در آغاز از مصر سر برآورد و بعدها در درون ایران نیز جریانی به چنین تفسیری دل بست، اما در کشور افغانستان و در میان دو گرایش القاعده و طالبان و داعشیان رشد بسیاری داشته است.
سوم باید از بنیادگرایی در مسیحیت نام برد که در اروپا و امریکا مدافعان بسیار داشته، هرچند ساختار نظام سیاسی این کشورها امکان دست یافتن به کرسیهای سیاسی را برای آنان بسیار دشوار کرده است.
این کتاب کوششی برای فهم جوامع مدرن در چشمانداز الهیات مسیحی و اسلامی و تلاش برای فهم بحران ایمان و بنا کردن تجدد بر مبنایی الهیاتی است. ایمانورزی در جهان مدرن همچنان مسئلهزاست و بیان آن را نه در اندیشه الهیاتی، بلکه بیشتر در حوزه هنر، سینما و تئاتر میتوان دید. میتوان گفت در جهان اسلام شاهد نوعی سکولاریزاسیون پنهان هستیم، هرچند هنوز بیان الهیاتی خود را نیافته است. این وضعیت برخلاف مسیحیت است که روند افراطی سکولاریزاسیون باعث خلع سلاح الهیدانان مسیحی شد و آنان با واگذار کردن نظریهپردازی در باب این موضوع چشمانداز دیگری جز مرگ خدا برایشان باقی نماند. آنان کوشیدند تا راهکار تازهای درباره رابطه میان پذیرش سکولاریزاسیون و انگارههای الهیاتی ارائه دهند و با این کار فضایی برای ایمانورزی در جهان تقدسزداییشده مدرن بگشایند.
پینوشتها
- Mahmoud Mohamed Taha, Un islam à vocation libératrice, L’Harmattan, 2002
- Ali Abderraziq, L’Islam et les fondements du pouvoir, ed LA DECOUVERT/CEDEJ,1994