نگاهی به رمان «اِروسیا» نوشته احمد هاشمی
علی بیاتی
لودویگ ویتگنشتاین، فیلسوف برجسته قرن بیستم، فیلسوفی دورانساز بوده است که از اندیشههای وی تفسیرهای متفاوتی عرضه شده و مفسران اندیشه وی، فلسفهاش را به حوزههای متفاوتی بسط و توسعه دادهاند و از تفکرات وی که در اصل در حوزه فلسفه منطق و ریاضیات و اخلاق بوده، در حوزههای دیگری چون ادبیات و زیباییشناسی بهرههای فراوان بردهاند. نگارنده نیز پس از مطالعه رمان اِروسیا نوشته احمد هاشمی، به این فکر افتادم تا از منظر ویتگنشتاین متأخر این روایت را بکاوم؛ برای این کار از مفهوم «بازی زبانی» ویتگنشتاین بهره گرفته و پس از توضیح کوتاهی درباره نسبت اندیشه این فیلسوف با روایت هاشمی، به چند نکته اشاره خواهم کرد. اِروسیا رمانی پر از تصویر است که با این مرور کوتاه و نقادانه، ممکن است خوانندگان این سطور را به مطالعه خویش فرابخواند.
اندیشه ویتگنشتاین را که در طول عمر نسبتاً کوتاهش تغییرات فراوان یافته به دو یا حتی سه فلسفه متفاوت یا بعضاً متضاد تقسیم میکنند و از ویتگنشتاین یک، دو و سه نام میبرند و آنها را بهکلی متفاوت قلمداد میکنند، اما نگارنده تمامی این تقسیمبندیها را نه در عرض هم، بلکه در ادامه هم میداند و ویتگنشتاین متأخر را به خلاف برخی فلاسفه، ادامه ویتگنشتاین متقدم دانسته و افکارش را در ادامه هم میبیند، اما توضیح این مطلب برای این نوشته کوتاه، ما را از اصل ماجرا، یعنی نقد رمان اِروسیا دور خواهد کرد و نگارنده توضیح این ماجرا را به مقالی دیگر واگذار خواهد کرد و تنها به ذکر این موضوع اساسی و مهم بسنده میکند که ویتگنشتاین متقدم در کتاب اولیه خود، رساله منطقی- فلسفی به نظریه تصویری زبان باور داشته است. نظریهای که زبان را تصویرکننده جهان واقع دانسته و هر گزاره، تصویری از واقعیت امور در جهان را به ما مینمایاند.
ویتگنشتاین در دوره بعدی فلسفهورزی خود، این نظریه را که به اتمیسم منطقی شهرت یافت، به کنار گذاشته و در کتاب بعدی خویش، پژوهشهای فلسفی به نظر دیگری روی آورد. بهطور خلاصه میتوان چنین گفت که ویتگنشتاین متأخر بهجای نظریه تصویری بودن زبان، به نظریه کاربردی بودن زبان روی آورد. نظریهای که بیان میکند هر زبان قواعدی مخصوص به خود دارد که ویتگنشتاین از آن قواعد، با مفهوم بازی زبانی یاد میکند. در هر حوزهای بازی زبانی خاصی وجود دارد و قواعدی خاص بر آن حوزه حکمفرماست. بازی زبانی ویتگنشتاینی، نظامی از زبان همراه با کنش مخصوص به خود است. ویتگنشتاین، خود دراینباره میگوید: «ما چیزی را بازی زبانی مینامیم که نقش خاصی در زندگی انسانیمان ایفا کند.»
ویتگنشتاین همچنین در پژوهشهای فلسفی مثال روشنگری دراینباره بیان میکند، وی در بند دوم از بخش اول کتابش چنین میگوید:
«آن مفهوم فلسفی معنا در اندیشهای ابتدایی درباره طریقه کارکرد زبان جای خود را دارد. اما همچنین میتوان گفت این {نه اندیشهای ابتدایی بلکه} درباره زبانی ابتداییتر از زبان ماست.
زبانی را فرض کنیم که برای آن توصیفی که اگوستین عرضه کرده درست باشد. قصد آن است که این زبان به کار ارتباط بین یک بنّا که او را «الف» مینامیم و دستیارش «ب» بیاید. الف با چهار جور آجر کار میکند: درسته، راسته، تخت، و نیمه. ب باید آجرها را به الف برساند، البته به همان ترتیبی که او نیاز دارد. به این منظور از زبانی بهره میگیرند که شامل واژههای «درسته»، «راسته»، «تخت»، «نیمه» است. الف هرکدام را که میخواهد صدا میزند؛- ب نوعی از آجر را که یاد گرفته با این یا آن صدا بیاورد میآورد.- فرض کنید این یک زبان ابتدایی کامل است.»
بابک احمدی معتقد است که میان این بحث ویتگنشتاین و مباحث هرمنوتیک مدرن شباهتهایی وجود دارد. وی در درسگفتارهایش درباره فلسفه هنر، در کتاب حقیقت و زیبایی چنین میگوید:
«شاید بتوان گفت که میان این بحث ویتگنشتاین و اساس بحث هرمنوتیک مدرن همانندیهایی وجود دارد. بنا به این دو دیدگاه هر یک از ما در رویارویی با زندگی واقعی، یا با اثر هنری تأویلی شخصی از آنها ارائه میکنیم، تأویلی که حداقل اهمیتش این است که افق دلالتهای زندگی و اثر را دقیقتر مینمایاند. تأویلی که نقش شخصی ماست در فراشد آفرینش معنا و نهفقط پذیرش آن. حالا میتوانیم به نکتهای مرکزی در تعریف بازی زبانی بازگردیم، به این تأکید ویتگنشتاین که باید بازی زبانی «نقش خاصی در زندگی ما ایفا کند». این تأکید بر نقش ویژه و کارکرد بازی زبانی خیلی مهم است. چون بازی زبانی را مرتبط میکند به زندگی ما. هر کس میتواند گونهای بازی شخصی بسازد، تا تجربه خویش یا تجربه درونی خود را بیان کند.»
این موارد بهوفور در اِروسیا دیده میشود بهطوریکه مثلاً در جایی در ابتدای رمان درباره وضعیت مرگ جمال میخوانیم: «خدای من، موقع مردن هم همانطور یک لامپی مرده است» در شرح وضعیت چشمان جمال و جنازه عیان شده وی از زیر کفن؛ یا در جایی دیگر: «زن قدکوتاه آچمز شده است» یا «همه با صدای بلند اعتراف کردند که هیچ خردهبردهای با جمال ندارند.» یا «کلمه دکتر را در جمعهای خودمانی و وقتی مشتری تپل وارد دفتر شود به کار میبریم.»
از نظر معرفتشناسانه هر حوزه معرفتی قواعد خاص خود، یعنی بازی زبانی مخصوص به خود دارد و بنابراین هر زبان، بر مبنای قواعد بازی خویش، بیانگر حقیقتی است و بر مبنای همان قواعد مخصوصش مورد قضاوت قرار میگیرد. در بازی زبانی دین، قواعدی خاص حکمفرماست و در بازی زبانی ادبیات، علوم تجربی و دیگر علوم هم قواعدی خاص حکمفرماست و بر اساس همان قواعد باید در آن حوزه به قضاوت و ارزیابی پرداخت. پس درنتیجه در فلسفه ویتگنشتاین فهم هر حوزهای از جهان اندیشه، همچون علم تجربی، ریاضیات، هنر اعم از ادبیات و دیگر هنرها به این نیازمند است که ابتدا بازی زبانی آن حوزه را دریابیم و بفهمیم و سپس قواعد آن را دریابیم و رعایت کنیم و در پایان در آن بازی زبانی مهارت یافته و به ارزیابی و قضاوت درست بپردازیم. در حوزه زیباییشناسی و نقد ادبی هم بازی زبانی مخصوصی برقرار است که ابتدا باید آن را بفهمیم و سپس در آن بازی زبانی به فعالیت بپردازیم. این موضوع درباره رمان اِروسیا هم بالطبع برقرار است.
اِروسیا رمانی طنز است که در عین حال راوی گوشهای از تصویر تلخ واقعیت جامعه ایران است. جامعهای که مردم آن در پی آرامش، رفاه، روابط دوستانه سالم، شغل و شاید مهمتر از همه عشق هستند؛ اما معمولاً در بیشتر مواقع ناکام میمانند. مردمی که در تلخترین شرایط هم حرفی برای گفتن دارند، مانند کاراکتر «مریخی» در رمان، که مدام در هر شرایطی میگوید: «فقط مرگه که درمون نداره» حتی موقعی که قاصدان مرگ دم در منتظرند تا در باز شود. بازی زبانی اِروسیا، بازیای جاری در این روزهای شهرهای ایرانزمین است که اعتیاد در آن مثل خون در رگ انسان جاری شده و از فقیر و غنی، زن و مرد و حتی زنده و مرده جریان دارد و روزبهروز تقویت میشود. اِروسیا این وضعیت را در میانه رئالیسم و طنز ادبی به روایت درآورده و الحق از پس این کار بهخوبی برآمده است. این روزها که در هر گوشهای وقایع دنیا به طنز بیشتر میمانند تا واقعیت، اِروسیا هم مانند اکثر امور جدی دنیا طنزآلود است و از آدمهایی میگوید که در پی یافتن زندگیای آرام درگیر وقایع عجیب و غریبی میشوند.
رمان از مراسم ختم آقاجمال میآغازد، کسی که به دلیل ناخالصی مواد مصرفیاش دچار اوردوز شده و کاراکترهای رمان از اطرافیان وی هستند. از همان جمله اول لحن طنزآلود نویسنده کاملاً عیان است، چراکه آقا جمال که متخصص امور نشئگی بوده بر اثر ناخالصی مواد مصرفیاش اوردوز میکند و همچون خیاط در کوزه میافتد؛ اما حضور سنگین آقاجمال یا روح وی، تا انتهای رمان با خواننده همراهی میکند و در هر واقعهای حضور دارد ولی حضوری ناپیدا.
رمان با جلسه ختم جمال شروع میشود و کمکم نویسنده کاراکترهای خود را به خواننده میشناساند و در این میان هم وضعیت درهموبرهم محله و همسایگان جمال را به تصویر میکشد. محلهای که در آن کارشناسانی در حین پاک کردن سبزی به تحلیل وقایع میپردازند و از قضا و قدر و سرنوشت تاریخی گرفته تا امور سیاسی و اجتماعی را در کوچهها به بحث میگذارند. بازی زبانی رمان، زبان کوچه و بازار پایینشهر تهران است که در آن هر واژه و کلامی معنایی دیگر به خود میگیرد. کاراکتر اصلی که نامش رحیم است و شاعری پیشه اوست و دغدغه آن را در خلوت خود دارد، در مواقعی «مرتکب» شعر میشود یا به عبارت دیگر درحالیکه شغلش را چیزی دیگر انتخاب کرده اما علاقهاش ادبیات است. این امر در ایران امروز بهوفور یافت میشود که افرادی علاقه به کاری دارند اما برای امرارمعاش و گذران زندگی کاری دیگر میکنند.
این جوان شاعرپیشه ما که در یک دفتر همسریابی کار میکند، تلاش میکند تا با پیوند دادن افراد مجرد، خود نیز به نوایی برسد، اما ازقضای روزگار، در این کار هم توفیق چندانی نمییابد؛ چنانچه خود نیز میگوید: «شپش ته جیبم معلق میزنه. نشستم اینجا بلکه دو تا جوون را به هم پیوند بدم دوزار گیرم بیاد.» این به کار بردن اصطلاحات عامیانه در ادبیات، باعث نزدیکی بیشتر نویسنده به مخاطب میشود و از شیوههایی است که افرادی مانند نیما یوشیج در شعر خود و محمدعلی جمالزاده و مسعود بهنود در قصهنویسی خود به کار برده و موفق بودهاند؛ اما اگر از حد خود تجاوز کند قاعدتاً به عکس عمل خواهد کرد و خواننده را زده خواهد کرد، موضوعی که نویسنده اِروسیا به آن توجه داشته و البته در بعضی از موارد نیز زیادهرویهایی کرده است. بهطوریکه در جاهایی از داستان خواننده احساس میکند که بهجای قصه، در حال خواندن فیلمنامهایست که قرار است به فیلم تبدیل شود یا در جاهایی به ادبیات وسترن و پلیسی غربی پهلو میزند و خواننده با صحنههایی اکشن روبهروست. البته ممکن است که این نوع از روایت برای بعضی خوانندگان جذابتر به نظر برسد.
در عین حال، در مقام نقد محتوا، از گفتن این نکته نمیتوان چشمپوشی کرد که نویسنده میتوانست جنبههای دیگری از روایت را نیز مدنظر قرار دهد. این رمان کوتاه که به نظر نگارنده این سطور جزء دسته ادبیات ژانر دستهبندی میشود را میتوان در ادامه کار نویسندگانی چون محمدعلی جمالزاده و حتی جلال آل احمد دانست که تلاش داشتند حوزه ادبیات مدرن و داستانی را وارد زندگانی مردم عادی کرده و از این راه در تعالی ادبیات و اذهان مخاطبان خویش بکوشند. به همین دلیل هاشمی نیز میتوانست در این روایتگری خود، اشارههای گذرا به مسائل تاریخی، اجتماعی و سیاسی را بیشتر بسط دهد.
اِروسیا رمانی است که از قلم یک نویسنده جوان تراویده و قصه دوم اوست که با توجه به رمان قبلیاش، آفتابِ دار نثر پختهتری را داراست و به نظر میرسد که در آینده از احمد هاشمی، قصههای دیگر و آثار دیگری را شاهد خواهیم بود که همگان را درباره قضاوت درباره آثارش روشنتر خواهد ساخت. تا اینجا که این دو قصه هاشمی، یعنی آفتابِ دار و اِروسیا، نشان از قابلیتهای نویسندگی وی دارد و بنده بهزعم خود، خواندن این روایت طنز را به دوستداران ادبیات پیشنهاد کرده و برای این نویسنده گرامی تجربیات گرانبهایی را آرزومندم.▪
رمان اِروسیا
احمد هاشمی، ۱۳۹۸
نشر روزنه: rowzanehnashr.com