بدون دیدگاه

بازخوانی جنبش مهسا

بدرالسادات مفیدی

اینک یک سال از مرگ مظلومانه مهسا امینی پس از بازداشت توسط گشت ارشاد در شهر تهران می‌گذرد. او دختر جوان کُرد ۲۲ ساله‌ای بود که برای چند روزی از سقز به پایتخت سفر کرده بود. این سفر، اما به او وفا نکرد و به قول پدربزرگش، تهران به او نخندید و پیکر بی‌جانش را تحویل آرامستان سقز داد. مرگ مهسا نقطه آغاز جنبش گسترده‌ای در سراسر ایران شد؛ جنبشی که به نظر می‌رسید جنس آن با اعتراضات سال‌های گذشته متفاوت است، هرچند در امتداد آن‌ها بود. پیش از این طی مقاطعی در سال‌های ۸۸، ۹۶، ۹۸ و حتی خیلی قبل‌تر در دهه ۷۰، یک‎سری اعتراضات خیابانی رخ داده بود که علت بخشی از آن‌ها بیش از هر چیز به معیشت مردم و بخشی دیگر البته به مطالبات سیاسی طبقه متوسط به‌ویژه دانشجویان برمی‌گشت.

لیکن دال مرکزی این جنبش که به نام «زن، زندگی، آزادی» شهره یافت، مسئله حجاب بود و معترضان را هم بیشتر نوجوانان و جوانان تشکیل می‌دادند. هرچند که در این سطح نماند و به سنین بالاتر کشیده شد و آن‌ها را هم به میدان آورد. ضمن اینکه از پایتخت و مراکز استان‌ها به حاشیه و شهرهای کوچک تسری یافت. نقش زنان و دختران به دلیل نارضایتی بسیاری از آن‌ها نسبت به حجاب اجباری در فراگیری این جنبش، محوری بود و چنان‎که شماری از آن‌ها در اعتراض به مرگ مهسا امینی، برخوردهای سخت‌گیرانه گشت ارشاد و تحمیل حجاب، روسری از سر برداشتند و برخی درحرکتی نمادین روسری خود را آتش انداختند یا موهایشان را قیچی کردند. به همین خاطر برخی جنبش مهسا را شبه‎فمینیستی می‌خواندند. آنچه اما در این مقطع زمانی هویدا به نظر می‌رسید پررنگ شدن شکاف بین‎نسلی بود و اینکه اکنون نسل انقلاب در اقلیت است.

به‌تدریج دانشگاهیان اعم از دانشجو و استاد که برای یک دوره طولانی از سیاست کناره گرفته بودند به میدان آمدند و جمعی از پزشکان، پرستاران، بازاریان، هنرمندان و … که عموماً برخورد محتاطانه‌تری دارند، در کنار این جنبش قرار گرفتند؛ چراکه مطالبه اختیاری شدن حجاب به‌تنهایی منظور نظر معترضان نبود و بلکه آن‌ها تغییر سبک زندگی و عدم‌ مداخله حکومت در آن را فریاد می‌زدند. درعین‌حال به نظر می‌رسید عوامل دیگری چون نابسامانی‌های اقتصادی، افزایش بیکاری، تحقیر و فقیر شدن طبقه متوسط، بی‌توجهی حاکمیت به حقوق اساسی ملت اعم از اقوام، اصناف و … نیز در ایجاد و گستردگی این جنبش اعتراضی بی‌تأثیر نبودند و صرف محور گرفتن مسئله حجاب، درواقع نوعی فروکاست علت اعتراضات است؛ چنان‎که شعارهای معترضان خیابانی در ابتدا بیشتر حجاب اجباری را هدف گرفته بود اما بعدها سمت و سویی دیگر پیدا کرد.

اعتراضات در داخل کشور متوقف نشد و بلافاصله به سطح بین‌المللی کشیده شد. تجمعات و راهپیمایی‌های ایرانیان خارج از کشور در ابعاد گسترده، پدیده جدیدی بود که پیش از این در تاریخ سابقه نداشت. درحالی‌که تلاش اپوزیسیون خارج از کشور در سال‌های پیشین برای شرکت گسترده ایرانیان در راهپیمایی‌های اعتراضی علیه جمهوری اسلامی خیلی جواب نمی‌داد، این بار اما نقش آن‌ها در سازمان‌دهی این تجمعات و گردهمایی‌ها بسیار پررنگ بود. شاید یکی از دلایل آن را بتوان افزایش مهاجرت ایرانی‌هایی دانست که بسیاری از آن‌ها در حال حاضر در شرایط آسیب‌پذیری زندگی می‌کنند و مسئول رانده شدن از وطن و قرار گرفتن در وضعیت نامطلوب خود را، حکمرانی غلط حاکمان جمهوری اسلامی می‌دانند. شکل‌گیری ائتلاف‌های موقت و اشتراک نظر میان گروه‌ها و جریانات مختلف ازجمله سلطنت‌طلبان با محوریت رضا پهلوی، مجاهدین خلق، جمهوری‎خواهان، چهره‌های سیاسی منفرد و سلبریتی‎ها نیز در برگزاری تجمعات و راهپیمایی‌های سراسر اروپا و امریکا به‌رغم داشتن اختلافات جدی بر سر رهبری آینده ایران، بسیار مؤثر بود؛ هرچند مدتی بعد این ائتلاف‌ها دوام نیاورد و از هم پاشید. در این میان رویکرد دولت‌های غربی و مجامع بین‌المللی علیه حکومت ایران نیز برخلاف احتیاط و پرهیزهای قبلی بی‌سابقه بود و همچنین حمایت بی‌نظیر سلبریتی‎های جهانی از جنبش مهسا چشمگیر بود.

اعتراضات خیابانی داخل کشور به‌رغم سرکوب و حضور گسترده لباس‎شخصی‌ها، به دلیل ویژگی پراکندگی و محله‎محوری آن بیش از چهار ماه به طول انجامید و متأسفانه نتیجه آن با صدها نفر کشته و زخمی، ده‌ها نفر آسیب‌دیده چشمی، هزاران نفر بازداشت، صدور احکام سنگین برای بعضی از معترضان و چند تن اعدامی، بسیار تلخ و پرهزینه بود.

    ماهیت جنبش مهسا

در خصوص چیستی ماهیت جنبش مهسا تحلیل‌های مختلفی طی یک سال گذشته مطرح شد. تعابیری از شورش گرفته تا خیزش و انقلاب در وصف ماهیت این جنبش به کار گرفته شد. آنچه اما به‌وضوح قابل‌رؤیت بود اینکه یک جنبش اعتراضی توسط زنان، جوانان، نخبگان و اقوام در سراسر کشور شکل گرفته است. شعارهای آنان انقلابی بود، اما اینکه همه آن‌ها تغییر نظام را می‌خواستند مورد تردید است.

شاید بتوان گفت بسیاری از معترضان بیشتر از آنکه به دنبال براندازی نظام باشند، با توجه به تغییر ارزش‌ها و نگرش‌هایشان خواهان حذف حوزه نفوذ روحانیت و شاخص‌های مذهبی نسبت به رفتار و سبک زندگی خود بودند. درواقع آنان به تعبیر محسن گودرزی «شهروندان عاصی» و مستأصلی به نظر می‌آمدند که در پی بازپس‌گیری زندگی عادی خود به خیابان‌ها آمده بودند. مزید بر این، ممنوعیت‌ها و سخت‌گیری‌های روزافزون حکومت به‌ویژه به لحاظ فرهنگی، اجتماعی و سیاسی نسبت به شهروندان، تشدید بحران ناکارآمدی در حاکمیت، نداشتن چشم‌اندازی برای زندگی بهتر و عدم برخورداری از رفاه نسبی به‌خصوص در مقایسه با کشورهای همسایه‌ای چون ترکیه و قطر و… وضعیت را برای آنان تحمل‎ناپذیر کرده بود که در کمال تأسف، مرگ دختری کرد جرقه تبدیل این نارضایتی‌ها به شکل‌گیری جنبشی اجتماعی شد.

نکته پراهمیت در این جنبش در مقایسه با بسیاری از جنبش‌های جهانی و حتی در تاریخ ۱۵۰ سال اخیر در ایران، بی‌سر بودن آن بود. رفتار معترضان نشان می‌داد آن‌ها خود را بی‌نیاز از رهبران رسمی می‌دانند. وضع به‌گونه‌ای بود که انگار جریانات داخلی سیاسی آچمز شده‌اند و حتی اصلاح‌طلبان منتقد و معترض حکومت نیز در این جنبش قادر به نقش‌آفرینی نیستند؛ البته آنان پیش از این وقتی در اعتراضات سال ۹۸ شعار «اصلاح‌طلب، اصولگرا – دیگه تمومه ماجرا» مطرح شد، به نظر می‌رسید مسئله را خیلی جدی نگرفته بودند. جنبش مهسا اما نشان داد که آن اندک پایگاه اجتماعی باقی‌مانده آن‌ها نیز رو به افول است.

    برخورد حاکمیت با جنبش مهسا

در ابتدای شکل‌گیری جنبش نوعی دستپاچگی در مواجهه حکومت با معترضان وجود داشت و بعضاً مواضع دوگانه‌ای از سوی مسئولان دیده می‌شد. در میان اصولگرایان مدافع حاکمیت هم این دوگانگی به چشم می‌خورد. مسئله تا جایی پیش رفت که حتی زمزمه طرح عدم کفایت سیاسی رئیس‌جمهور توسط بعضی از اصولگراها به گوش می‌رسید. آنان معتقد بودند دولت توان جمع‌کردن موضوع را ندارد و از سوی دیگر نیروهای حکومتی در میدان خسته و رمیده شده‌اند. حاکمیت اما به‌هیچ‌وجه حاضر به مصالحه نبود. شاید اگر همان روزهای اول بابت مرگ مهسا امینی عذرخواهی می‌شد و با عاملان این رویداد تلخ برخورد قانونی صورت می‌گرفت، اعتراضات ظرف چند روز پایان می‌یافت. حال‌آنکه نه‌تنها چنین اقداماتی انجام نشد، بلکه با شدت بیشتری با معترضان برخورد شد و جنبشی که در ذات خود خشونت‌پرهیز می‌نمود، عملاً به خشونت کشیده شد. به نظر می‌رسید رفتار حکومت معترضان را جری‌تر کرده، به‌طوری‌که حاضر به ترک خیابان نیستند. هر روز که می‌گذشت آنان در شعارهای خود بر مطالبات می‌افزودند و به‌تدریج خواسته‌هایشان رادیکال‌تر می‌شد. دیگر نه حاکمیت گوشی برای شنیدن داشت و نه معترضان! نبود نیروهای میانجی ازجمله اصلاح‌طلبان که بابت اعمال سیاست یکدست شدن حاکمیت از سال‌های قبل روند حذف شدن از صحنه قدرت را طی کرده بودند، طرح موضوعاتی چون مدیریت بحران از طریق گفت‌وگو و آشتی ملی را نیز به چالش کشیده بود. درنهایت بعد از مدتی سردرگمی میان تصمیم‌گیرندگان حکومتی، بر سر جمع کردن مسئله به هر قیمتی که شده اجماعی شکل گرفت و سرانجام پس از چند ماه اعتراضات به‌تدریج رو به خاموشی گذاشت.

    سرنوشت جنبش مهسا

این در حالی است که اکنون پس از گذشت یک سال به‌رغم خوابیدن اعتراضات به نظر می‌رسد کانون‌های بحران به جهت گسل‌های ایجادشده در نحوه اداره کشور در حال بزرگ‌تر شدن هستند. مشکل اما اینجاست که حاکمیت به تصور اینکه نارضایتی‌ها را می‌تواند با به‌کارگیری شیوه‌های انتظامی، قضایی و امنیتی کنترل کند، حاضر به عقب‌نشینی و تجدیدنظر در رفتار خود نیست. هم‌اکنون بنا بر آمار رسمی تعداد ۲۸ میلیون نفر از جمعیت کشور به زیرخط فقر رفته‌اند. مشکل کم‌آبی شدید، آلودگی هوا، بیکاری روزافزون، افزایش تورم و گرانی، معضل در روابط خارجی، مهاجرت گسترده نخبگان، اعمال زور نسبت به مسائلی چون حجاب و اساساً سبک زندگی شهروندان، تهی‌کردن انتخابات از معنا و پاسخگو نبودن مقامات ازجمله هزاران مسئله‌ای است که در کشور حل‌نشده باقی‌مانده است. مسائلی که بیش از هر چیز به سبب سیاست‌ها و راهبردهای نادرست، ساختارهای نامناسب و ناکارآمدی و شیوه غلط حکمرانی در ایران ایجاد شده است. جامعه نیز ناامیدتر از گذشته و با هراس از آینده زندگی خود را سپری می‌کند. به نظر می‌رسد تمام نهادهایی که یک جامعه می‌تواند بر آن استوار باشد ازجمله نهاد دین، نهاد اخلاق، نهاد سیاست، نهاد اقتصاد و … در ایران دچار تزلزل شده و رو به فروپاشی است. حاکمیت اما انگار چشم‌های خود را بسته و گوش‌های خود را گرفته و به احساس نارضایتی و بیگانگی جامعه نسبت به خود بی‌تفاوت است و سرمستانه بر طبل پیروزی و غلبه بر اعتراضات می‌نوازد. اعتراضات سال گذشته و بلکه اعتراضات سال‌های قبل‌تر را شورش و بلوایی توسط عده‌ای اغتشاشگر می‌خواند و همه آن‌ها را قابل‌مهار می‌داند. غافل از آنکه چنین نگاهی نه‌تنها از عمق و گستردگی نارضایتی عمومی در ایران نمی‌کاهد بلکه برای حکومت نیز مشروعیت زایی به همراه نخواهد داشت.

در پایان اما به نظر می‌رسد جنبش مهسا حامل این پیام بود که عامل دوام حکومت‌ها تولید رضایت، رفاه و امید به آینده در جوامع خود است و تا زمانی که حاکمان جمهوری اسلامی در سیاست و رفتار خود نسبت به نحوه اداره کشور تجدیدنظر نکنند و از سیطره نگاه ایدئولوژیک و امنیتی بر شیوه حکمرانی خود فاصله نگیرند، هیچ رضایتمندی و امید به آینده‌ای را شاهد نخواهیم بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط