بدون دیدگاه

با ادبیات استعماری همراه نشویم

گفت‌وگو با آزاده ثبوت در مورد قیام ۷ اکتبر و وقایع پس از آن

سرویس سیاست خارجی: پس از عملیات ۷ اکتبر، فضای رسانه‌ای در جهان و ایران به‌صورت خاص به سمت محکوم کردن این عملیات بود. نکته‌ای که شاید بیشتر تعجب‌برانگیز بود که قشر روشنفکر هم در همین راستا حرکت کرد. حالا سؤال اینجاست که با توجه به اینکه فضای روشنفکری در جهان به‌ویژه فضای دانشگاهی خلاف این عمل کرد و علاوه بر محکوم کردن جنایتکار واقعی بیشتر بر این موضوع پافشاری کرد که نسل‌کشی در فلسطین از ۷ اکتبر شروع نشده است. با دکتر آزاده ثبوت دکترای حقوق (عدالت انتقالی) و محقق پسادکتری در دانشگاه کوئینز بلفاست به گفت‌وگو نشستیم تا علت‌ها را جویا شویم.

شاید اصلی‌ترین سؤال در مورد دفاع تهاجمی ۷ اکتبر (به اعتقاد من تهاجم نبود و دفاع تهاجمی بود) این باشد که بسیاری از روشنفکران در ایران معتقدند که آیا حماس پیش‌بینی نمی‌کرد که با این اتفاق (۷ اکتبر) اسرائیل بی‌محابا سرکوب می‌کند و این فجایع و نسل‌کشی را به وجود می‌آورد؟
از چند منظر می‌توان به این سؤال پاسخ داد: یک منظر این است که اول ببینیم انسان فلسطینی چه می‌گوید؟ آیا واقعاً آن‌ها حماس را عامل نسل‌کشی می‌دانند؟ آیا روشنفکر ایرانی اصلاً تلاش کرده صدای انسان فلسطینی را با همه تکثر و تنوعش بشنود؟
برای روشن شدن این موضوع به برخی نظرسنجی‌های انجام‌شده در یک سال گذشته اشاره می‌کنم. نظرسنجی که مرکز فلسطینی برای سیاست‌گذاری و پژوهش نظرسنجی انجام داده نشان می‌دهد پس از هشت ماه از جنگ در غزه، ۷۳ درصد فلسطینی‌ها از تصمیم حماس برای عملیات طوفان الاقصی حمایت می‌کنند. این نظرسنجی همچنان افزایش قابل‌توجه رضایت از حماس و رهبر آن، یحیی سنوار، در مقایسه با نظرسنجی مشابهی را نشان می‌دهد که پیش از آن انجام شده بود. دکتر خلیل شیکاکی، مدیر مرکز تحقیقات سیاسی و نظرسنجی فلسطین، نظرسنجی انجام داده نشان می‌دهد که پس از طوفان الاقصی حمایت از حماس در کرانه باختری از ۱۲ درصد در سپتامبر ۲۰۲۳ به ۴۴ درصد در ماه دسامبر ۲۰۲۳ افزایش یافته است. در دومین نظرسنجی که در ماه مارس ۲۰۲۴ انجام شده بود حمایت از حماس ۳۵ درصد و در سومین نظرسنجی در ماه مه ۴۱ درصد بوده است. دکتر شیکاکی در مصاحبه‌ای در مقر خود در رام‌الله، اولین جهش محبوبیت حماس در کرانه باختری را به آزادی ۲۴۰ اسیر فلسطینی در مبادله با ۱۰۵ گروگان غیرنظامی اسرائیلی آزادشده مرتبط دانسته بود. به‌ویژه اینکه همه زندانیان آزادشده از کرانه باختری بودند. همچنین نظرسنجی‌ها نشان می‌دهند نزدیک به ۸۰ درصد فلسطینی‌ها معتقدند عملیات طوفان الاقصی، موضوع فلسطین را در مرکز توجه منطقه‌ای و بین‌المللی قرار داده است.

منظر دیگر این است که روشن کنیم عملیات طوفان الاقصی در چه بستری اتفاق افتاد. من فکر می‌کنم روشنفکر ایرانی برای فهم چرایی عملیات طوفان الاقصی باید هم بستر را بهتر بشناسد و هم نظر مردم فلسطین را بشنود. بسیاری از تحلیل‌هایی که من می‌بینم از هر دو این‌ها غافل است. کوچک‌ترین توجهی به مردم فلسطین ندارد و بستر را هم از منظر استعماری و با رویکردی اروپامحور تحلیل می‌کند. بیش از یک قرن است که استعمار مستعمره‌نشین (Settler Colonialism) در فلسطین در جریان است. استعمار مستعمره‌نشین نوعی از استعمار است که مهاجرینی از نقاط دیگر جهان سرزمینی را به استعمار خود درمی‌آورند و در آن ساکن می‌شوند. این استعمار با استعمار کلاسیک تفاوت‌هایی دارد و هدف آن جایگزین کردن انسان بومی با مهاجر مستعمره‌نشین است.
پاتریک وُلف، که او را به‌عنوان بنیان‌گذار مطالعات استعمار مستعمره‌نشین می‌شناسند، شرح می‌دهد استعمار مستعمره‌نشین یک ساختار است و نه یک رویداد، و حذف انسان بومی به‌عنوان یک «منطق» و یک «عمل» در سطوح مختلف و به طرق متعدد اتفاق می‌افتد تا سیستم‌های بومی زندگی و سرزمینی را از بین ببرد. برای درک شیوه‌هایی که استعمار مستعمره‌نشین در فلسطین اتفاق می‌افتد می‌توانیم به مواردی که رژیم استعماری و جمعیت اشغالگر آن به‌طور مداوم به زیست‌بوم فلسطین حمله می‌کنند اشاره کنیم. آن‌ها هزاران هکتار از زمین‌های کشاورزی و باغ‌های زیتون را به‌طور عمدی مسموم کرده‌اند، سوزانده‌اند و تغییر شکل داده‌اند و از سال ۱۹۶۷ حدود ۲.۵ میلیون درخت را از ریشه کنده‌اند و به جای آن درختان کاج کاشته‌اند تا هویت سرزمین بومی فلسطین را از بین ببرند و برای یهودیان سفیدپوستی که از اروپا مهاجرت کرده‌اند زیست‌بوم آشنایی بسازند. گرچه در اخبار بین‌المللی منعکس نمی‌شود، در سال ۲۰۲۲، سربازان ارتش اشغالگر ۲۰۰۰ درخت زیتون را در کرانه باختری از بین بردند و صدها درخت دیگر را با آفت‌کش‌ها آغشته کردند. همچنین تنها در ژانویه سال ۲۰۲۳، شهرک‌نشینان ۳۵۰ درخت زیتون را قطع کردند و تا اواسط سال ۲۰۲۳ به ۵۰۰۰ درخت دیگر آسیب رساندند. رژیم اشغالگر با کنترل شیوه‌های تولید غذا و سلب حاکمیت غذایی از فلسطینی‌ها از یک‌سو آن‌ها را برای تأمین نیازهایشان وابسته به تولیدات و صنایع کشاورزی خود می‌کند و از سوی دیگر با ایجاد محدودیت و قطع دسترسی به کالاهای اساسی آن‌ها را به گرسنگی و ورطه نابودی می‌کشاند.
اخیراً گزارش مفصلی را مؤسسه معماری جنایی در انگلستان منتشر کرده که نشان می‌دهد آنچه در غزه در حال نابودی است فقط روی زمین نیست، بلکه رژیم استعماری اسرائیل در حال نابود کردن زیر زمین و خاک این منطقه است تا امکان هرگونه نشانه‌ای از حیات از بین برود و به میانجی آن بازگشت فلسطینی‌ها به غزه غیرممکن شود. این گزارش هشتصدصفحه‌ای به همت بنیان‌گذار این مؤسسه، پروفسور ایال ویزمن که یک معمار اسرائیلی-بریتانیایی است و به همراه تیمی از محققان فلسطینی و بین‌المللی تهیه شده است. فرانچسکا آلبانزی، گزارشگر ویژه ملل متحد در سرزمین‌های اشغالی، نیز در گزارش جدید خود با عنوان «نسل‌کشی به‌عنوان یک حذف استعماری» شرح می‌دهد که چگونه اسرائیل از نسل‌کشی به‌عنوان بخشی از یک جابه‌جایی اجباری گسترده‌تر، نظام‌مند و عمدی سازمان‌یافته دولتی برای جایگزینی مستعمره‌نشینان با فلسطینی‌ها استفاده می‌کند
جلوگیری از ورود کمک‌های بشردوستانه، دارو و از میان بردن شرایط امکان زندگی با از بین بردن دسترسی به غذا و آب آشامیدنی که بیش از هفده سال است در اردوگاه اجباری غزه به سلاحی برای نسل‌کشی تبدیل شده را تنها به میانجی پارادایم استعمار مستعمره‌نشین می‌توان فهمید. منطقی که می‌خواهد انسان بومی و زیست‌بوم آن منطقه را از بین ببرد تا کسان دیگری را جایگزین کند. این فرآیند جایگزینی به مستعمره‌نشینان امکان می‌دهد ماتریس قانونی، جغرافیایی و اجتماعی خانه‌های جدید خود را بازنویسی کنند و با عادی‌سازی امتیازات و شیوه‌های خشونت، هویت خود را پنهان و حتی فراموش کنند و بومی شوند. در هفده سال گذشته، بیش از ۲ میلیون فلسطینی در یک اردوگاه اجباری حبس شده‌اند. ۹۷ درصد از آب موجود در غزه غیر قابل آشامیدن بوده است. آن‌ها حداکثر شش ساعت در روز به برق دسترسی داشته‌اند. فلسطینی‌ها اجازه کنترل آب، مرزها و برق خود را ندارند. آن‌ها حق حفاری برای آب ندارند و مجبورند از شرکت‌های وابسته به رژیم آب را به بهایی گزاف بخرند. آن‌ها اجازه واردات و صادرات محصولات مورد نیازشان را هم ندارند. رؤیاها و آرزوهای بسیاری از جوانان غزه درهم‌شکسته و آینده آن‌ها در دستان قدرت اشغالگر است.
در حقوق بین‌الملل، ما می‌دانیم که نسل‌کشی یک رویداد نیست، یک فرآیند است. حصر غزه و حبس ۲ میلیون و ۳۰۰ هزار انسان در یک اردوگاه اجباری یک جنایت جنگی و بخشی از این فرآیند بود. بنا بر گزارش‌هایی که سازمان ملل پیش از ۷ اکتبر منتشر کرده (۲۰۱۸)، غزه به یک منطقه «سکونت‌ناپذیر» تبدیل‌شده بود، جایی که سیستم مراقبت‌های بهداشتی در حال فروپاشی بود. تقریباً تمام آب غیر قابل آشامیدن بود. حدود ۶۰ درصد از کودکان کم‌خون بودند. پزشکان بدون مرز که پیش از ۷ اکتبر در غزه خدمت کرده بودند به کوتاه‌قدی نسل جدید فلسطینی‌ها و کاهش منحنی رشد کودکان فلسطینی اشاره کرده بودند. آدی اوفیر، آکادمیسین اسرائیلی، استدلال می‌کند منطق زیربنای کمک‌های بشردوستانه به غزه در خدمت «تعلیق فاجعه» بوده تا به مقامات اسرائیلی اجازه دهد بدون ایجاد رفاه و توسعه از «ایجاد فاجعه مزمن» اجتناب کنند. هم‌نظر با او، طارق بقعونی، محقق فلسطینی می‌گوید: سیاستی هست که مراجع اسرائیلی در سال‌های آغازین حصر پیش نهادند تا اطمینان حاصل کنند که می‌توانند مقدار کالری غذاهای واردشده به غزه را محاسبه کنند تا از یک‌سو، نوار غزه به وضع فاجعه انسانی فرو نیفتد، و از سوی دیگر، نتواند دوام هم بیاورد؛ به این معنا که نتواند رشد کند و زندگی کند. محکوم‌کنندگان عملیات طوفان الاقصی درواقع انتظار داشته‌اند هزاران هزار فلسطینی بپذیرند که اوضاع قرار نیست هیچ‌وقت تغییر کند و آنان مجبورند خشونت حصر و آپارتاید را به‌عنوان وضعی طبیعی بپذیرند.
اِشغال نظامیِ کرانه باختری رود اردن و نوار غزه یکی از طولانی‌ترین اشغال‌های مستمر در تاریخ مدرن است. مصادره زمین، تخریب خانه‌ها، ساخت شهرک‌های غیرقانونی و انتقال غیرقانونی جمعیت اشغالگر اسرائیلی، ساخت جاده‌های مختص یهودیان، قتل‌عام‌های متعدد، معلولیت‌های دسته‌جمعی، شکنجه و خشونت‌های جنسی ثبت‌نشده در مورد غزه، محاصره یک روش سنجیده برای اجرای مرگی به آرامی و بدون اثری از خون بوده است. حالا در هفدهمین سال حصر، درحالی‌که غزه از سوی جهان فراموش شده بود، فرزندانش، جوان‌هایی که تمام عمر خودشان را در یک اردوگاه اجباری زندگی کرده بودند حصر را شکستند. فکر می‌کنید نمی‌دانستند که صد برابر مجازات می‌شوند؟ چرا، می‌دانستند اما نمی‌خواستند در یک مرگ تدریجی و به‌مثابه یک قربانی زندگی کنند. مَت مصلح، محقق فلسطینی، می‌گوید ما پیش از این هم وحشیانه‌ترین سرکوب‌ها را از سوی رژیم تجربه کرده بودیم و خشونت پس از ۷ اکتبر برای ما دور از انتظار نبود، اما آنچه برای ما دور از انتظار بود فقدان اراده سیاسی و قدرت بازدارندگی جامعه جهانی در جلوگیری از نسل‌کشی بود. رژیم آپارتاید اسرائیل تاکنون بیش از ۷۶ سال کنوانسیون‌های بین‌المللی و هنجارهای حقوق بشر را زیر پا گذاشته است. هیچ قدرت جهانی یا نهاد بین‌المللی نتوانسته یا نمی‌خواهد به این نابرابری آشکار پایان دهد. پس در غیاب چنین عزم جهانی‌ای این خود فلسطینی‌ها هستند که باید راهی برای پایان دادن به آن بیابند.

گفته می‌شود پس از تحریم گاز روسیه و نیاز امریکا به منابع گازی، بهره‌برداری از ذخایر گاز در غزه در اولویت امریکا قرار گرفته بود. تنها چند روز پیش از ۷ اکتبر بود که نتانیاهو از نقشه جدید خاورمیانه رونمایی کرد. نقشه‌ای که بی‌پروا از محو شدن جغرافیایی به نام فلسطین سخن می‌گفت. برنامه امریکا این بود که با افزایش کمک‌های بشردوستانه از سوی برخی کشورها مانند قطر، حصر غزه را زیست‌پذیرتر کنند و به ایجاد یک اقتصاد نئولیبرال در غزه دست بزند، همان کاری که در کرانه باختری تحت مرجعیت فلسطینی انجام داده‌اند. فلسطینی‌ها معتقد بودند پس از عادی‌سازی روابط سعودی با اسرائیل، شاخه سیاسی حماس که پایگاهش در قطر بود به وضعیت عادی‌سازی سوق داده می‌شود. اتفاقی که در ۷ اکتبر افتاد درواقع شورش فلسطینی‌های غزه بود علیه این برنامه‌های پشت پرده و عادی‌سازی زندگی در یک اردوگاه اجباری.
در گزارشی که سال‌ها پیش در مرکز امنیت و امور خارجه اورشلیم منتشر شد «دُرُن آلمُگ» که در فاصله سال‌های ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۶ فرمانده اسرائیل در مرز غزه بود و در ساخت حصار جداکننده غزه از اسرائیل مشارکت داشت به وضوح اذعان می‌کند که تا پیش از حصر غزه پدیده قاچاق کالا از طریق تونل‌ها، ساخت موشک و استفاده از بمب‌های انفجاری در غزه وجود نداشت و تمامی این تاکتیک‌ها پس از حصر غزه ایجاد شد. او در گزارش خود به مورد دیگری هم اشاره می‌کند و آن اینکه هر چقدر امکان انتقال کالا و ورود و خروج به نوار غزه محدودتر شد، تعداد موشک‌هایی که از داخل غزه به بیرون پرتاب می‌شد افزایش پیدا می‌کرد. برخلاف برخی تحلیلگران که حل نشدن مسئله فلسطین را به خشونت ذاتی یا بنیادگرا بودن نیروهای فلسطینی ربط می‌دهند، تحلیل این فرمانده اسرائیلی از وضعیت موجود به صراحت نشان می‌دهد که استراتژی‌های نیروهای فلسطینی، که او آن‌ها را تروریست می‌خواند، در این سال‌ها در واکنش به حصر و محدودیت‌های ایجادشده از سوی ارتش اسرائیل تغییر کرده است. به‌عبارتی این خشونت سیستماتیک است که به خشونت واکنشی سوبژکتیو ختم شده است. خشونت واکنشی که زاییده همان خشونت سیستماتیک یک رژیم آپارتاید استعماری است.
نلسون ماندلا در کتاب زندگی‌نامه‌اش، راه دشوار آزادی، جمله درخشانی دارد: «یک مبارز راه آزادی به سختی می‌آموزد که این ستمگر است که ماهیت مبارزه را تعریف می‌کند، و برای ستمدیده اغلب چاره‌ای جز استفاده از روش‌هایی که منعکس‌کننده روش‌های ستمگر است، باقی نمی‌ماند. در یک نقطه، فقط می‌توان با آتش به مبارزه با آتش رفت».

پس به نظر شما ما در ایران ابتدا باید مفهوم استعمار مستعمره‌نشین را درک کنیم تا بتوانیم درباره اتفاقاتی که در فلسطین می‌افتد، تحلیل کنیم.
بله. ما در فلسطین تنها با یک نظام استبدادی روبه‌رو نیستیم، بلکه با یک استعمار مستعمره‌نشین روبه‌رو هستیم که برای تداوم خود یک سیستم آپارتاید ایجاد کرده است. این سیستم آپارتاید از طریق یک نظام زندان بنیاد است که می‌تواند به حیات خود ادامه دهد. نظام زندان محوری‌ترین شکل خشونت بنیادین اشغالگری اسرائیل را در شیوه‌های متعدد کنترل و استثمار انسان بومی فلسطینی به نمایش می‌گذارد. ایست‌های بازرسی، حبس‌های خانگی، دستگیری‌های اداری که اغلب بدون حکم انجام می‌شوند و ماه‌ها و سال‌ها طول می‌کشند همگی یک شیوه مجازات جمعی است. سازمان ملل متحد در تابستان گذشته گزارش داد از سال ۱۹۶۷، زمانی که رژیم صهیونیستی قدس شرقی، نوار غزه و کرانه باختری را به اشغال خود درآورد، حدود یک میلیون فلسطینی را ربوده و زندانی کرده است؛ یعنی از هر پنج فلسطینی، یک نفر در زندان‌های رژیم صهیونیستی به اسارت گرفته شده‌اند. میزان زندانی شدن برای مردان فلسطینی ۲ برابر است، از هر پنج مرد، دو مرد دستگیر شده‌اند. تعداد فلسطینی‌هایی که تا پیش از ۷ اکتبر در زندان‌های رژیم بودند ۵۲۰۰ نفر بودند که ۳۳ نفر آن‌ها را زنان و ۱۷۰ نفر آن‌ها را کودکان تشکیل می‌دادند.
گزارش منتشرشده صندوق کودکان ملل متحد نشان می‌دهد در فاصله سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۳ حدود ۷۰۰۰ کودک فلسطینی از خانه‌هایشان یا در ایست‌های بازرسی توسط نیروهای اشغالگر ربوده شده‌اند. این یعنی به‌طور متوسط دو کودک فلسطینی در هر روز تحت بازداشت، بازجویی، پیگرد قانونی یا زندان قرار گرفته است. یافته‌های این گزارش نشان می‌دهد این کودکان تحت مجازات‌هایی بی‌رحمانه، غیرانسانی و تحقیرآمیز قرار گرفته‌اند، از غذا محروم شده‌اند، مورد ضرب و شتم و حمله سگ‌ها قرار گرفته‌اند. در گزارش دیگری که در ژوئیه ۲۰۲۳، سازمان نجات کودکان منتشر کرد آمده است کودکان فلسطینی بازداشت‌شده توسط نیروهای اشغالگر سطوح وحشتناکی از آزار و اذیت جسمی و عاطفی را تجربه کرده‌اند. آن‌ها به هنگام دستگیری، برهنه‌شده و با ضرب و شتم و چشم‌بند به سلول‌های انفرادی برده می‌شوند.
سازمان حقوق بشری اسرائیلی بیت سلم در گزارش اخیر خود با عنوان «به جهنم خوش آمدید» سیستم زندان‌های اسرائیل را به یک شبکه از اردوگاه‌های شکنجه تشبیه کرده است و شرح می‌دهد که شکنجه‌های جسمی، روانی و جنسی فلسطینی‌ها در این شبکه از اردوگاه‌ها به‌طور نظام‌مند اتفاق می‌افتد. این گزارش همچنین حاکی از آن است که شکنجه و بدرفتاری جنسی علیه فلسطینی‌ها در سطوح مختلفی در جامعه اسرائیل، از نیروهای ذخیره، سربازان، نگهبانان زندان، پلیس و سرویس‌های مخفی روی می‌دهد. یادآوری این نکته نیز ضروری است که اکثر بزرگسالان در اسرائیل در ارتش خدمت کرده‌اند یا مسئولیت‌هایی در زندان بر عهده داشته‌اند. سؤال ساده‌ای که اینجا طرح می‌شود این است که چرا سرنوشت فلسطینی‌ها و آزارهای سیستماتیک جسمانی، روانی و جنسی که تا پیش از ۷ اکتبر در زندان‌های رژیم صهیونیستی متحمل می‌شوند دغدغه رسانه‌ها و روشنفکران نبود؟ چرا به گزارش‌هایی که صندوق کودکان ملل متحد سال‌ها قبل و گزارشی که سازمان نجات کودکان تنها سه ماه پیش از ۷ اکتبر درباره تجاوز و آزار جنسی به کودکان فلسطینی در زندان‌های رژیم منتشر کرد هیچ واکنش درخوری داده نشد؟
پاسخ ساده است: نژادپرستی ضد فلسطینی، یک فلسطینی به اندازه کافی انسان نیست که جانش، بدنش و سرنوشتش اهمیتی داشته باشد. نژادپرستی که به باور روان المصری، نویسنده فلسطینی، بر دهه‌ها هژمونی‌سازی پیرامون اینکه چه کسی حق انحصاری خشونت را باید در دست داشته باشد بنا شده و دقیقاً این انحصار است که تعیین می‌کند چه کسانی به‌عنوان یک انسان کامل شایسته زندگی کردن هستند و با چه کسانی می‌توان به‌مثابه یک عدد رفتار کرد. فلسطینی‌ها در تمامی این سال‌ها به مورد دوم تقلیل داده شده‌اند. زندگی، کرامت انسانی و امنیت آن‌ها آن‌قدر اهمیت نداشته است که به آن‌ها حق دفاع از خود تعلق گیرد. در چنین بستری، موضع ما در قبال عملیات طوفان الاقصی مستقیماً از ساده‌ترین سؤال ناشی می‌شود: آیا فلسطینی‌ها انسان هستند؟

شاید به همین دلیل هم بود که مهم‌ترین خواسته گروه‌های فلسطینی بعد از عملیات طوفان الاقصی، آزادی زنان و کودکان در بند بوده است.
قطعاً، اولین خواست نیروهای مقاومت فلسطینی که روز ۷ اکتبر اعلام شد همین بود که فلسطینی‌هایی که ربوده شدند و در زندان هستند باید آزاد شوند. ما برای فلسطینی‌های ربوده‌شده توسط ارتش استعماری اسرائیل از عنوان اسیر استفاده می‌کنیم، اما واقعیت اینجاست که حتی اسیر گرفتن در جنگ هم قوانینی دارد و رژیم استعماری به هیچ قانون بین‌المللی در مواجه با اسرای فلسطینی متعهد نیست. از واژه دستگیری هم در مورد اسرای فلسطینی نباید استفاده کرد؛ زیرا از دستگیری برای فرد مجرم استفاده می‌شود و نه فلسطینی‌هایی که اغلب بدون حکم بازداشت می‌شوند. فلسطینی‌ها برای اشاره به تجربه زندانی شدن خود اغلب از عنوان ربوده شدن استفاده می‌کنند که به نظرم این کلمه دقیقاً واقعیتی را نشان می‌دهد که در سرزمین‌های اشغالی برای فلسطینیان رخ می‌دهد. نکته دیگری که می‌خواهم بر آن تأکید کنم این است که در تاریخ رژیم اشغالگر صهیونیستی، هیچ اسیر فلسطینی بدون تحمیل مبادله اسرا از سوی نیروهای مقاومت فلسطینی آزاد نشده است؛ بنابراین کسانی که به گروگان‌گیری فلسطینی‌ها به‌عنوان روشی برای آزادسازی اسرای خود اعتراض دارند یا از این سابقه تاریخی بی‌خبرند یا انتظار دارند فلسطینی‌های ربوده‌شده تا ابد در زندان‌های رژیم بپوسند.
در فلسطین هیچ خانواده‌ای نیست که اسیری نداشته باشد. هیچ خانواده‌ای نیست که زیستش از نظام زندان متأثر نشده باشد. تنها با درک این ستم زیسته است که می‌توان فهمید چرا آزادی اسرا و احساس مسئولیت جمعی جامعه فلسطینی نسبت به سرنوشت آن‌ها در مرکز عملیات طوفان الاقصی بود. «خایم ربینشتاین»، سخنگوی خانواده‌های گروگان‌های اسرائیلی که در ۷ اکتبر توسط نیروهای حماس ربوده شدند، در مصاحبه‌ای با روزنامه تایمز اسرائیل فاش کرد که حماس پیشنهاد داده بوده که همه گروگان‌های غیرنظامی را دو روز پس از حمله آزاد کند، اما دولت اسرائیل این پیشنهاد را رد کرده بود. خانم ربینشتاین در مصاحبه‌ای که در ماه آوریل منتشر شد می‌گوید که بنیامین نتانیاهو پس از دیدار با خانواده گروگان‌ها به آن‌ها گفت که هدف از جنگ «برچیدن حماس» است و در مورد بازگشت گروگان‌ها قولی نداد. آن‌چنان که این مصاحبه روشن می‌کند مسئله هرگز در مورد گروگان‌ها نبود، بلکه در مورد نسل‌کشی، پاک‌سازی قومی و در نهایت اشغال کامل نوار غزه بود. در نهایت هم رژیم صهیونیستی خانم ربینشتاین را به خاطر پیگیری‌هایش برای آزادی گروگان‌ها تحت فشار قرار می‌دهد تا اینکه در نهایت او از کمیته پیگیری آزادی گروگان‌های اسرائیلی استعفا می‌دهد.
فهم نظام زندان بنیاد قطعاً به ما کمک می‌کند تا استعمار مستعمره‌نشین را درک کنیم. نکته دیگری که باید به آن توجه شود اشغال نظامی است. اشغال نظامی در فلسطین معلول استعمار مستعمره‌نشین است. در حقیقت برای اجرای استعمار مستعمره‌نشین است که اشغال نظامی با مدل نظام زندان بنیاد اجرا می‌شود. استعمار مستعمره‌نشین در نقاط دیگر جهان هم اتفاق افتاده، اما چیزی که فلسطین را استثناء می‌کند درهم‌تنیدگی این سیستم با یک نظام آپارتاید، اشغال نظامی و یک سیستم برتری‌طلبانه قومی-مذهبی سرمایه‌دارانه است. به این ترتیب که اگر یک یهودی باشید، با وجود اینکه هیچ‌یک از اجدادتان هیچ زمانی در فلسطین نبوده‌اند، پس از مدت کوتاهی از مهاجرت به آنجا حق شهروندی دریافت می‌کنید. حال آنکه فلسطینی‌هایی که چهار نسل آواره اردوگاه‌هایی در لبنان و سایر کشورها هستند امکان بازگشت به سرزمین آبا و اجدادی‌شان را ندارند.

در اینجا شاید لازم باشد به سابقه تاریخی این اشغال اشاره کنیم. بسیاری بر این باورند که فلسطینی‌ها در سال‌های ابتدائی مقاومتی نکردند و خودشان سرزمین را ترک کردند.
از سال ۱۹۱۷ که فلسطین به اشغال بریتانیا درآمد، بریتانیا با صدور اعلامیه بالفور، که پیش‌زمینه اعلام موجودیت شکل‌گیری رژیم صهیونیستی بود، فلسطین را موطن ملی یهود اعلام کرد و مهاجرت یهودیان به فلسطین را تسهیل کرد. در فاصله ۱۹۱۷ تا ۱۹۳۰، سیاست‌های استعماری بریتانیا و واگذار شدن زمین‌ها به ثروتمندانی که اغلب خارج از فلسطین زندگی می‌کردند باعث شد حدود ۳۰ درصد از تمام روستاییان فلسطینی بی زمین شوند، درحالی‌که ۷۵ تا ۸۰ درصد نیز از زمین کافی برای رفع نیازهای خود برخوردار نبودند. علاوه بر این، سیاست‌های مالیاتی استعماری به دهقانان فلسطینی بسیار ضربه زد. این مالیات‌ها برای پرداخت هزینه‌های حکومت بریتانیا و حمایت از مهاجرت یهودی‌ها و شهرک‌نشینان استفاده می‌شد. با از دست دادن زمین‌ها، بیش از نیمی از نیروی کار مرد روستایی اکنون به‌عنوان کارگران مزدبگیر در خارج از روستاهای خود در پروژه‌های ساختمانی یا جاده‌ای یا به‌عنوان کارگران موقت کشاورزی برای برداشت مرکبات کار می‌کردند.
سال ۱۹۳۶ بزرگ‌ترین و طولانی‌ترین شورش فلسطینیان علیه حکومت بریتانیا آغاز می‌شود. تا انتفاضه اول در اواخر دهه ۱۹۸۰ هیچ مقاومتی در این مقیاس در فلسطین شکل نگرفته بود. مقامات بریتانیا که از روند اعتراضات نگران شدند ۲۰ هزار سرباز را برای سرکوب شورش‌ها وارد کردند. این سربازان پیش از این در سرکوب ایرلندی‌ها و مبارزات ضد استعماری ایرلند نقش داشتند. فلسطینی‌ها شیوه‌های بسیاری برای مقاومت در این دوره ابداع کردند. در ابتدا، یک کمیته عالی توسط برخی نخبگان و صاحبان قدرت در فلسطین به‌منظور توقف مهاجرت صهیونیست‌ها، محدود کردن انتقال زمین و وادار ساختن بریتانیا به ایجاد یک مجلس منتخب دموکراتیک تشکیل شد. سپس تقریباً به مدت شش ماه اعتصابات به طول انجامید. زندگی اقتصادی در بیشتر مناطق فلسطین متوقف شد. اعتراضات همچنین با نافرمانی مدنی و در نهایت حمله به شهرک‌نشینان و اموال آن‌ها همراه شد.
حدود ۶ هزار فلسطینی در این قیام کشته شدند و ۶ هزار نفر دیگر بازداشت شدند. ۲ هزار خانه ویران شده بود. انگلیسی‌ها صد نفر را هم به دار آویختند. فلسطینی‌ها شکستی عظیم متحمل شده بودند، رهبرانشان یا کشته شده بودند یا در تبعید بودند. آن‌ها دیگر نمی‌توانستند نقش مستقلی داشته باشند و در تمامی سال‌های آینده به طرز فاجعه باری برای رهبری به دیگر کشورهای عربی وابسته شدند و کمتر از ده سال بعد دولت اسرائیل تشکیل شد. با وجود شکست سخت، الثوره الفلسطینیه الکبری (انقلاب کبیر فلسطین) نخستین و طولانی‌ترین انقلاب عربی بود که از سال ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۹ ادامه یافت و به‌طور جدی حاکمیت بریتانیا را در غرب آسیا تهدید کرد؛ چراکه مردم عادی فلسطین و دهقانان را به‌گونه‌ای بسیج کرده بود که پیش از این سابقه نداشت. در تمام سال‌های بعد مقاومت فلسطینی‌ها برای گرفتن حق تعیین سرنوشتشان به‌شدت سرکوب شد. بیش از ۱۰ درصد از جمعیت مردان بالغ عرب فلسطینی بین بیست‌ساله تا شصت‌ساله کشته، زخمی، زندانی یا تبعید شدند.
بریتانیا در سال ۱۹۴۷ طرح تقسیم فلسطین را به لیگ ملل متحد داد، بر اساس این طرح ۵۵ درصد از کل کشور، ازجمله بسیاری از بهترین زمین‌های کشاورزی به مهاجران یهودی که جمعیت بسیار کمتری نسبت به عرب‌های فلسطینی داشتند اختصاص داده شد. این تقسیم توسط مردم فلسطین و کشورهای عربی همسایه رد شد.
زمانی بن گورین، بنیان‌گذار اصلی و اولین نخست‌وزیر اسرائیل از سال ۱۹۵۳ تا ۱۹۶۳، درباره این موضوع خطاب به ناهوم گولدمان، رئیس اسبق کنگره جهانی یهود، گفته بود: اگر من یک رهبر عرب بودم، هرگز با اسرائیل به توافق نمی‌رسیدم. این طبیعی است: ما کشور آن‌ها را گرفته‌ایم … ما اسرائیلی هستیم، اما ۲ هزار سال قبل، و این برای آن‌ها چه معنا می‌دهد؟ یهودستیزی، هیتلر، نازی‌ها، آشویتس وجود داشته است، اما آیا تقصیر آن‌ها بوده است؟ آن‌ها فقط یک چیز را می‌فهمند: ما اینجا آمده‌ایم و کشورشان را دزدیده‌ایم. چرا باید این را بپذیرند؟
پروفسور رشید الخالدی، یکی از برجسته‌ترین مورخان معاصر فلسطین، در کتاب جنگ صدساله با فلسطین: تاریخچه استعمار شهرک‌نشین و مقاومت، به این اشاره می‌کند که پیش از تشکیل رژیم اسرائیل بیش از سیصد شهر و روستا در فلسطین نابود شده بود؛ یعنی این ادعا که گفته می‌شود در جنگ اسرائیل و اعراب فلسطینی‌ها فرار کردند و بعد روستاها تخلیه شد اصلاً واقعیت ندارد. شکل‌گیری اسرائیل نتیجه یک پروسه پاک‌سازی قومی و نسل‌کشی مستمر بود که تا به امروز هم ادامه دارد. نتانیاهو بارها اعلام کرده موجودیت دولت فلسطین مساوی تروریسم است. رهبران این رژیم هیچ زمان موجودیت یک دولت فلسطینی را نپذیرفتند؛ نه در گذشته و نه امروز.

بسیاری از مدافعان فلسطین هم اتفاقاً بر این موضوع تأکید می‌کنند که تاریخ نسل‌کشی فلسطینیان از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ شروع نشده است.
دقیقاً. اگر از تاریخ طولانی استعمار هم صرف‌نظر کنیم، سال ۲۰۲۳ خون‌بارترین سال برای فلسطینی‌ها در بیست سال گذشته بود. از ابتدای سال تا پیش از ۷ اکتبر، ۴۸۰ فلسطینی فقط در کرانه باختری کشته شدند؛ جایی که اسرائیل ادعا می‌کند حماس حضور ندارد. در نه ماه پیش از ۷ اکتبر، ۴۸ کودک فلسطینی کشته شده بودند و البته باید تأکید کنم این آمارها در مورد مرگ مستقیم است و ما آماری از مرگ تدریجی فلسطینیان- اینکه مثلاً چند فلسطینی به‌واسطه آب آلوده، عدم دسترسی به دارو، عدم امکان خروج از غزه برای دسترسی به درمان بیماری‌های خاص کشته شده‌اند- نداریم.

شما در ابتدا به لزوم شناخت انسان فلسطینی اشاره کردید. می‌خواهم در مورد نظر فلسطینیان در مورد طوفان الاقصی سؤال کنم. آیا آمار و اطلاعاتی در این زمینه وجود دارد؟
در کنار نظرسنجی‌هایی که پیش‌تر اشاره کردم می‌خواهم چند نقل قول از فلسطینی‌ها بیاورم که فکر می‌کنم می‌تواند ما را به جهان ذهنی و مادی آن‌ها نزدیک‌تر کند. واقعیت اینجاست که ما به یک معرفت‌شناسی بی‌واسطه از فلسطینی‌ها نیاز داریم. در جایگاه نویسنده، تحلیلگر و نظریه‌پرداز باید ببینیم چه نظام معرفتی جدیدی از دل اندیشه‌ها و مبارزه‌های فلسطینی‌ها شکل گرفته است نه اینکه نظام‌های معرفتی خودمان را به آن‌ها تحمیل کنیم. سخن گفتن به جای مردم فلسطین، ما را وارد یک رابطه استعماری یا شبه‌استعماری با آن‌ها می‌کند. باید ببینیم آیا آن‌ها مقاومت خود را با وجود این نسل‌کشی نکوهش می‌کنند؟ نظراتی که ما از فلسطینی‌ها می‌شنویم نشان می‌دهد این طور نیست، چون راه دیگری جز مقاومت برای بیرون آمدن از مرگ تدریجی در نظام آپارتاید استعماری برای خود نمی‌بینند. آنچه فلسطینی‌ها در این پانزده ماه از ما می‌پرسند این است که چرا تا پیش از ۷ اکتبر واکنشی در برابر سرکوب و سلاخی‌های پیوسته ما نبود؟
ما به جای نکوهش مقاومت فلسطینی‌ها، باید به نکوهش عادی‌سازی و بی‌تفاوتی بپردازیم. درواقع باید این انتظار از انسان فلسطینی که به زندگی غیرانسانی و مرگ تدریجی در یک اردوگاه اجباری تن دهد را به چالش بکشیم. این مردم فلسطین نیستند که به خاطر داشتن آرزوی آزادی باید نکوهش شوند. این نظام مستعمره‌نشین استعماری و جامعه جهانی است که باید به خاطر مشارکت خود در این نسل‌کشی و یکصد سال پاک‌سازی قومی نکوهش شود.
ریاض المنصور، نماینده دائم فلسطین در سازمان ملل، در روزهای آغازین نسل‌کشی جملاتی به این مضمون گفت: شما اغلب به ما می‌گویید اگر ۷ اکتبر اتفاق نمی‌افتاد اسرائیل هم نسل‌کشی نمی‌کرد، اما شما هیچ‌وقت نمی‌گویید اگر اسرائیل ۷۶ سال فلسطینی‌ها را تحت شدیدترین سرکوب‌ها و خشونت‌ها قرار نداده بود عملیات طوفان الاقصی اتفاق نمی‌افتاد. واقعیت اینجاست که مسئله شما محکوم کردن خشونت نیست، شما به منطق‌تراشی برای یک رژیم اشغالگر استعماری عادت کرده‌اید.
رمزی بارود، روزنامه‌نگار فلسطینی و سردبیر نشریه پلستاین کرونیکل، در روزهای آغازین نسل‌کشی گفت:
«بیایید صادق باشیم، شما فلسطینی‌ها را تنها وقتی که قربانی هستند دوست دارید. سال ۲۰۲۲ خشونت‌بارترین سال علیه فلسطینی‌ها در کرانه باختری بود. سال ۲۰۱۴ مخرب‌ترین جنگ در تاریخ جنگ‌های غزه بود شما برای احساس راحتی خودتان دوست دارید تصاویر قربانیان فلسطینی را در تلویزیون و شبکه‌های اجتماعی نمایش دهید بدون اینکه آن‌ها قوانین خاصی را که شما برایشان گذاشته‌اید زیر پا بگذارند. فلسطینی به‌عنوان مبارز برای شما مسئله‌ساز است. مردمان غرب و حتی خاورمیانه دوست دارند فلسطینی‌ها را به‌مثابه یک قربانی ببینند. پناهندگانی قربانی که در اردوگاه‌های آوارگان زندگی می‌کنند و در انتظار کمک‌های بشردوستانه هستند. هدف غایی مقاومت فلسطین این است که نشان دهد ما قربانی نیستیم، نمی‌خواهیم قربانی باشیم تا از نظر سیاسی به نفع شما باشد. نمی‌خواهیم قانونی را بپذیریم که برای همیشه ما را قربانی می‌خواهد. ما بیش از قربانیان محض هستیم، ما می‌خواهیم در شکل دادن به آینده خودمان سهمی داشته باشیم. مردم غزه خود را به‌مثابه قربانی نمی‌بینند، آن‌ها افرادی هستند که خود را درگیر یک کنش مقاومت‌مندانه می‌بینند. بله ممکن است ما را قربانی کنید، اما نه، ما هرگز نقش قربانی را نخواهیم پذیرفت، ما بزرگ‌تر از این هستیم، ما مبارز هستیم و به هر طریق ممکن مقاومت می‌کنیم».
عبدالجواد عمر، نظریه‌پرداز و استاد دانشگاه بیرزیت در فلسطین، درباره این مسئله که چرا فلسطینی‌ها از طوفان الاقصی حمایت می‌کنند می‌گوید: حمله حماس یک حمله سیاسی بود و نه یک حمله ایدئولوژیک. این نکته بسیار مهمی است. مسئله فلسطین مسئله سیاسی است و اگر مردم فلسطین از این حمله حمایت می‌کنند به دلیل نسبتی است که با این خاک و سرزمین دارند. هم‌اکنون، در کنار گردان‌های القسام که شاخه نظامی حماس را تشکیل می‌دهد ده گروه نظامی فلسطینی دیگر نیز وجود دارند که در غزه و کرانه باختری در نبردهای زمینی به دفاع از مناطق فلسطینی در برابر حملات ارتش اشغالگر مشغول‌اند. این مجموعه از گروه‌ها با ادغام در گردان‌های القسام توانسته‌اند ساختار گسترده‌ای از مقاومت نظامی ایجاد کنند که فراتر از یک تشکیلات چریکی و یک‌شبه ارتش است. بیش از پانزده ماه از آغاز جنگ نسل‌کشانه جاری و مقاومت جمعی گروه‌های فلسطینی در غزه و کرانه باختری می‌گذرد، اما هنوز وقتی به مقاومت مسلحانه فلسطینی‌ها ارجاع داده می‌شود، رسانه‌های جریان اصلی با رویکردی یکدست‌ساز، مانع از رؤیت‌پذیری نیروهایی می‌شوند که در مقاومت حضور دارند. اغلب درباره تنوع آن‌ها و اینکه چه کسانی رهبری این عملیات‌ها را بر عهده دارند سخنی گفته نمی‌شود. مهم‌ترین این گروه‌ها عبارت‌اند از: گردان شهدای الاقصی که شاخه نظامی جنبش فتح-یک سازمان ملی‌گرای سکولار فلسطینی- را تشکیل می‌دهند و شامل ده‌ها زیرگروه مسلح در غزه و کرانه باختری هستند. سرایا القدس (گردان‌های قدس) که وابسته به سازمان جهاد اسلامی است. کتائب ابوعلی مصطفی که شاخه نظامی جبهه مردمی برای آزادی فلسطین -یک سازمان چپ‌گرای سیاسی و نظامی فلسطینی است. شاخه نظامی گردان‌های مقاومت ملی وابسته به جبهه دموکراتیک برای آزادی فلسطین که یک سازمان سکولار چپ‌گرای فلسطینی با گرایش مارکسیست- لنینیستی است و همچنین کمیته‌های مقاومت محلی که در مقاومت مسلحانه فعال هستند. پروپاگاندای صهیونیستی برای سرپوش گذاشتن بر واقعیت استعمار نیاز دارد وانمود کند مقاومت فلسطینی‌ها نه متأثر از تجربه زیسته تحت یک نظام آپارتاید و اشغال نظامی، بلکه متأثر از یک ایدئولوژی خاص اسلامی است. نادیده انگاشتن این نیروها کاملاً هدفمند و در راستای پروپاگاندایی است که می‌خواهد از جنبش‌های بومی مقاومت فلسطین تاریخ‌زدایی کند و آن‌ها را به‌عنوان عوامل بیرونی و نیروهای نیابتی بیگانه جا بزند.
من سال گذشته در نشستی پیرامون جنبش اسرای فلسطینی شرکت کردم. کسانی که این جلسه را اداره می‌کردند یا خودشان پیش از این در زندان‌های رژیم اسیر بودند یا محققانی بودند که در این حوزه کار می‌کردند. یکی از نکات جالبی که در گفت‌گوها متوجه شدم نقش محوری جنبش اسرای فلسطینی در عملیات طوفان الاقصی بود. پژوهشگران فلسطینی که با آن‌ها گفت‌گو کرده‌ام در پاسخ این سؤال که طراحان عملیات طوفان الاقصی چه کسانی بوده‌اند یک پاسخ داده‌اند: حزب الاسیر الفلسطینی.
اسرای فلسطینی حزب خودشان را دارند. حزبی که نه با مختصات یک حزب سیاسی متعارف، اما در فضاهای بینابینی مناسبات سیاسی فلسطینی‌ها و در فضایی ورای ساختارهای احزاب سیاسی موجود فعالیت می‌کنند. حزب الاسیر الفلسطینی که جایی از آن نام برده نمی‌شود همان حزبی است که طراحی و اجرای عملیات طوفان الاقصی را پیش برده است. اعضای آن را اسرای دوازده حزب سیاسی فلسطینی و خانواده‌هایشان تشکیل می‌دهند. در میان آن‌ها اسرایی از جنبش حماس، فتح، سازمان جهاد اسلامی، جبهه مردمی برای آزادی فلسطین، حزب سوسیالیست فلسطینی، جبهه دموکراتیک برای آزادی فلسطین و همچنین مبارزان سیاسی مستقل را تشکیل می‌دهند.
رسانه‌های جریان اصلی تلاش زیادی برای مخدوش‌سازی دلایل عملیات طوفان الاقصی کردند، اما آزادی اسرا و احساس مسئولیت جمعی جامعه فلسطینی نسبت به سرنوشت اسرا محوری‌ترین هدف پشت عملیات طوفان الاقصی بود. روایت‌های اسرای فلسطینی از شکسته شدن حصر در روز ۷ اکتبر، سرشار از امید و شعف است. امید برای بازگرفتن عزت و کرامت به سرقت رفته، امیدی که حاکمیت اشغال با حمله‌های گسترده و محرومیت‌های شدید، شکنجه و گرسنگی در زندان‌ها تلاش برای نابودی آن دارد. یحیی السنوار، رهبر و طراح اصلی عملیات طوفان الاقصی، بارها توسط رژیم اشغالگر دستگیر شده و در مجموع ۲۴ سال را در زندان گذرانده بود. او در تمام این سال‌ها نقش کلیدی در جنبش اسرای فلسطینی داشته و برای مدتی طولانی نماینده اسرای فلسطینی (و نه‌تنها اسرای حماس) در زندان‌های اسرائیل بود. یحیی سنوار در یک برنامه مبادله اسرا در سال ۲۰۱۱ آزاد شد و سال‌های بعد برای آزادی اسرای فلسطینی در زندان‌های رژیم تلاش کرد. به همین واسطه او در میان فلسطینی‌ها محبوبیت فراوانی داشت، چراکه هیچ خانواده فلسطینی نیست که اسیری نداشته باشد. یحیی سنوار در سخنرانی خود در ۱۴ دسامبر ۲۰۲۲ در بزرگداشت سی‌وپنجمین سالگرد تأسیس جنبش مقاومت اسلامی -حماس- در غزه اظهار داشت: «ما به اشغالگران اولتیماتوم می‌دهیم تا معامله تبادل اسرا را تکمیل کند. حالا یا هرگز، وگرنه راه دیگری برای آزادی زندانیان خود خواهیم یافت».
فلسطینی‌ها اغلب اذعان می‌کنند که نسبت یحیی سنوار با اسرای فلسطینی و خانواده‌هایشان نه به‌عنوان عضوی از اخوان المسلمین با یک ایدئولوژی خاص اسلامی، که به‌عنوان یک اسیر فلسطینی در نسبت با اسیر دیگری تعریف می‌شود. این قضیه البته به سنوار هم محدود نمی‌شود. اسرای زندانی جنبش فتح و احزاب چپ‌گرای فلسطینی نیز در نسبت خودشان با اسرای احزاب دیگر پیوسته از مناسبات متعارف حزبی عبور کرده‌اند. به عنوان مثال خالده جرار، از رهبران مبارز چپ‌گرای فلسطینی و عضو سابق شورای قانون‌گذاری فلسطین که برای پنجمین بار به اسارت در زندان‌های رژیم درآمده، پس از ۷ اکتبر در نامه‌ای خطاب به هم‌رزمان خود در غزه نوشته بود: «سال ۲۰۲۳ به‌عنوان سالی در تاریخ ثبت خواهد شد که در آن ستمدیدگان فلسطین شجاعانه در برابر فاشیسم استعماری ایستادند و در دفاع از خانه، انسانیت و جان خود فریاد زدند. آزادی در راه است: زمان نابودی بردگی و خالی کردن زندان‌هاست».
تحلیلگران فلسطینی پیوسته تأکید می‌کنند حماس به تنهایی تصمیم نمی‌گیرد و جناح‌های مختلف سیاسی را در رهبری عملیات سهیم می‌کند. گردان‌های القسام -شاخه نظامی حماس- در تمامی عملیات‌های خود از پرچم فلسطین به جای پرچم حماس استفاده می‌کنند. تحلیلگران همچنین عنوان می‌کنند گروه‌های سیاسی فلسطینی داخل غزه در مورد عملیات طوفان الاقصی اتفاق نظر داشتند و این فقط محدود به حماس و جهاد اسلامی نبوده است. دلیل آن هم این است که همه گروهای فلسطینی از جبهه شعبیه که گروه چپ‌گرایی است تا حزب دموکراتیک ملی و گردان‌های الاقصی که شاخه نظامی فتح است در زندان‌های رژیم اسیر دارند. تنها با فهم این مناسبات است که می‌توان فهمید که چرا یحیی سنوار در جایگاه رئیس دفتر سیاسی حماس خود را متعهد به آزادی تمامی اسرای فلسطینی می‌داند و شرط آتش‌بس با رژیم اشغالگر را آزادی مروان برغوثیِ سکولار می‌داند یا احمد سعدات مبارز مارکسیست فلسطینی و دبیرکل جبهه مردمی برای آزادی فلسطین را سرلیست اسرای خود برای آزادی قرار می‌دهد.

پس به نظر شما یکی از دلایل عملیات ۷ اکتبر آزادی زندانیان فلسطینی بوده است. گاهی گفته می‌شود آیا آزادی تعدادی زندانی ارزش کشته شدن این همه انسان را در غزه داشت. نظر شما در این باره چیست؟
سال گذشته در کنفرانس سالانه فلسطین، وقتی گفت‌وگو درباره نقش جنبش اسرا در عملیات طوفان الاقصی به پایان رسید یکی از محققان فلسطینی به قصد درد دل گفت: در جریان مبادله اسرا پس از طوفان الاقصی، اسرای زیادی از زندان‌های رژیم -اکثراً زنان و کودکان- آزاد شدند. آن زمان از غیرفلسطینی‌ها کسانی به ما می‌گفتند: آیا حالا این نسل‌کشی می‌ارزید به آزادی این دویست و اندی آدم؟
پاسخ ما به آن‌ها این بود: اسرای فلسطینی فرزندان ما هستند. خواهران و برادران و دوستان ما. ما در برابر آن‌ها و سرنوشت آن‌ها مسئولیم. آیا انتظار دارید دست روی دست بگذاریم تا در زندان‌ها بپوسند؟
واقعیت اینجاست که طرح این پرسش‌ها در خدمت روایتی استعماری و غرب‌محور قرار دارد که مدافع حفظ وضع موجود است و به جای به چالش کشیدن نظام بین‌الملل، انسان شوریده علیه استعمار را نکوهش می‌کنند. طرح‌کنندگان این سؤال، اغلب نمی‌توانند درک کنند برای انسان فلسطینی، مقاومت در برابر استعمار با موجودیت او گره خورده است. مبارزه نه برای دست‌یابی به یک هدف ژئوپلیتیک یا برای رسیدن به یک دستاورد، که برای حفظ انسانیت، عزت‌نفس و کرامت او انجام می‌شود. فلسطینی‌ها نسبت به مبارزه خود، رویکردی پروژه‌ای و دستاوردمحور ندارند. انسانی که با بدوی‌ترین امکانات علیه استعمار می‌جنگد می‌داند که هیچ‌وقت نمی‌تواند نسبت به نیروی استعماری به برتری نظامی دست یابد. شما مقاومت فلسطینی‌ها را مقایسه کنید با جمهوریخواهان ایرلندی که سال‌ها علیه استعمار بریتانیا جنگیدند. آن‌ها هم می‌دانستند که هیچ‌گاه در نبرد نظامی پیروز نمی‌شوند، اما بیش از صد سال به مبارزات چریکی ادامه دادند تا به بریتانیا بفهمانند برای حفظ وضع موجود در ایرلند باید بهای سنگینی بپردازد. گلن هولمز از زنان جمهوری‌خواه ایرلند که سالیان زیادی در مبارزات ضد استعماری علیه بریتانیا نقش داشت در مصاحبه‌ای که با او داشتم درباره مبارزات چریکی در ایرلند می‌گوید: هدف از جنگ‌های چریکی برای ما این نبود که در جنگ مسلحانه پیروز شویم، هدف این بود که نیروی استعمارگر را وادار به نشستن پای میز مذاکره کنیم. برای همین هم زمانی که بریتانیا پای میز مذاکره نشست ما سلاح‌هایمان را زمین گذاشتیم.
در تجربه دیگری، دکتر عواطف عبدالرحمن، استاد روزنامه‌نگاری در مصر، نویسنده کتاب مصر و فلسطین که تحقیقات بسیاری درباره مطبوعات انقلابی الجزایر انجام داده است، می‌نویسد: «فرانسه بیشتر رهبران جبهه آزادیبخش الجزایر را ترور کرد و انقلاب الجزایر هفت سال به طول انجامید و طی آن ۱.۵ میلیون نفر شهید شدند، اما در نهایت فرانسه مجبور به مذاکره با انقلابیونی شد که بر ادامه نبرد اصرار داشتند. ارتش تروریستی استعماری فرانسه اکثر رهبران مقاومت الجزایر را کشت، اما پس از ۱۳۲ سال حکومت استعماری، الجزایر استقلال خود را به دست آورد. مردم بزرگ الجزایر با پذیرش شرایط جبهه برای کسب استقلال، پس از ۱۳۲ سال اشغال که در آن قیام‌های انقلابی متوقف نشده بود و فرانسه برای سرکوب آن در جلما و ستیف از هوانوردی استفاده کرد، در ماه مه ۱۹۴۵ با دستیابی به استقلال از فرانسه به آرزوی عزیز خود رسیدند. نُه سال بعد، انقلاب شکوهمند الجزایر در نوامبر ۱۹۵۴ رخ داد. مردم این‌گونه از میهن خود دفاع می‌کنند».
اینجا دوست دارم نقل‌قولی بیاورم از محمد الکرد، نویسنده برجسته فلسطینی که امسال برای دومین بار به بلفاست در شمال ایرلند آمد. او پس از سخنرانی در بزرگ‌ترین جشنواره مردمی ایرلند به حاضران گفت: در ایرلند بودن مانند در فلسطین بودن است. ما فلسطینی‌ها در اینجا نیازی نداریم خودمان را توضیح بدهیم. مثلاً کسی از ما نمی‌پرسد که چرا مقاومت می‌کنید، چرا شورش می‌کنید، اما در دیگر جاها پیوسته با این پرسش تکراری روبه‌رو می‌شویم: حالا مقاومت کردید که چه؟ آیا عملیات طوفان الاقصی برای شما پیروزی آورد؟ و ما پیوسته باید توضیح بدهیم که مسئله ما پیروزی یا شکست نیست، ما برای پیروز شدن نمی‌جنگیم، ما برای کرامت انسانی‌مان می‌جنگیم.

به نظر شما فهم استعمار مستعمره‌نشین چگونه می‌تواند ما را از دوگانه‌های جنگ و صلح رها کند و به درک عمیق‌تری از صلح و عدالت در فلسطین برساند؟
نویسندگان، کنشگران و هنرمندان فلسطینی در تمام این سال‌ها تلاش کرده‌اند این دوگانه‌سازی‌های جنگ و صلح را به چالش بکشند و برای مبارزه ضد استعماری خود، ادبیاتی رهایی‌بخش تولید کنند. لازم است ما هم از ادبیات استعماری فاصله بگیریم و از کلمات به شیوه‌ای رهایی‌بخش استفاده کنیم. نخستین قدم برای فهم مسئله فلسطین این است که بفهمیم قضیه اِشغال است، آپارتاید است، یک رژیم مستعمره‌نشین است. تا زمانی که با چارچوب‌های اشتباه و گمراه‌کننده مثل «جنگ» مسئله فلسطین را تفسیر کنیم به پاسخ‌های غلط هم می‌رسیم. شما نمی‌توانید انتظار داشته باشید ملتی تحت اشغال غیرقانونی در یک رژیم آپارتاید زندگی کنند و از خودشان دفاع نکنند. اسم این جنگ نیست. یک طرف مردمی تحت اشغال هستند که اتفاقاً بر اساس تمامی قوانین بین‌المللی محق هستند از هر وسیله‌ای (بله از هر وسیله‌ای) برای آزادسازی سرزمین خود استفاده کنند. طرف دیگر نه‌تنها حق دفاع از خود ندارد که اساساً حضورش در منطقه اشغالی جنایت جنگی است.
برندان کیرن براون، استاد دانشگاه و محقق ایرلندی که در حوزه فلسطین تحقیقات بسیاری انجام داده است، مقاله مفصلی درباره اهداف سیاست‌های بین‌المللی در قبال استقرار صلح در فلسطین دارد. او با واکاوی سیاست‌های بین‌المللی در قبال فلسطین شرح می‌دهد که این سیاست‌ها همیشه مبتنی بر مدیریت تنش بوده است و نه حل تعارض و از بین بردن اشغال. براون نشان می‌دهد گفتمان صلحی که از استقرار آن در فلسطین سخن گفته می‌شود صلح استعماری است، صلحی که حافظ وضع موجود است همیشه در راستای مدیریت تعارض و تنش حرکت می‌کند و هیچ‌گاه بی‌عدالتی ساختاری را به چالش نمی‌کشد. حال این مدیریت تنش چطور انجام می‌شود؟ با هم‌ارزسازی جعلی سرکوبگر و سرکوب‌شده، با استفاده از ادبیات استعماری؛ یعنی در همه جا بگوییم جنگ بین اسرائیل و غزه یا جنگ بین اسرائیل و حماس، و نگوییم جنگ اسرائیل علیه فلسطینی‌ها، نگوییم نسل‌کشی و جنایت علیه بشریت. رسانه‌های جریان اصلی در غرب دهه‌هاست از بردن نام فلسطین در گزارش‌های رسمی خودداری می‌کنند و در ارجاع به آنچه بر روی زمین اتفاق می‌افتد به دوگانه «اسرائیل-حماس» و «اسرائیل-غزه» اشاره می‌کنند. هدف این ادبیات، محو فلسطین به‌عنوان دولتی است که ۱۴۶ کشور عضو سازمان ملل موجودیت آن را پذیرفته‌اند. پروپاگاندای استعماری این ادبیات را تولید می‌کند و فضایی را القا می‌کند که گویا دو طرف کاملاً برابر با هم وارد جنگ شده‌اند. این گفتمان‌های خیلی فانتزی «نه به جنگ و آری به صلح» هم هیچ‌گاه مشخص نمی‌کنند دقیقاً از کدام جنگ و کدام صلح حرف می‌زنند؟
آیا آن‌ها موضعی در برابر خشونت استعمار مستعمره‌نشین دارند؟ آن‌ها به ما نمی‌گویند که چگونه ایست‌های بازرسی بر سلامت جسم و روان کودکان فلسطینی تأثیر می‌گذارد و آن‌ها را از زندگی انسانی محروم می‌کند. همچنین به ما نمی‌گویند که برای حفظ موجودیت «غیرنظامیان اسرائیلی» بیش از ۱۳۰ هزار خانه فلسطینی ویران و کودکانشان آواره شده‌اند (آمار سال ۲۰۲۱).
براون در مقاله‌ای که تحت عنوان «بر هم زدن استعمار مستعمره‌نشینان یا اجرای «صلح» لیبرال؟ در نبود عدالت انتقالی در فلسطین-اسرائیل نوشته، بر اهمیت نقش گفتمان و صورت‌بندی در درک «تنش» در فلسطین/اسرائیل تأکید می‌کند او می‌گوید: ما باید توجه داشته باشیم که چگونه زبانی که از استعمار مستعمره‌نشین و استعمارزدایی سخن می‌گوید به نفع مصلحت‌های سیاسی، «تعارض» و «استقرار صلح» به حاشیه رانده شده است. او همچنین نشان می‌دهد تلاش‌های انجام‌شده برای «استقرار صلح» در سطح بین‌المللی با حمایت مالی نئولیبرالی هدایت می‌شود و مسئله «عدالت» را به نفع حفظ وضع موجود به حاشیه رانده و فلسطینیان را وادار به تن دادن به وضع موجود می‌کند.
من بیش از یک دهه است که درباره مبارزات ضد استعماری در ایرلند و فلسطین پژوهش می‌کنم و می‌نویسم. یکی از مهم‌ترین درس‌هایی که از ایرلندی‌ها و فلسطینی‌ها آموخته‌ام این است که استعمار در سطح معرفتی هم اتفاق می‌افتد و شیوه‌ای که ما یک مسئله را صورت‌بندی می‌کنیم ابعاد اخلاقی دارد. به یاد دارم در فردای ۷ اکتبر، درحالی‌که جو غالب رسانه‌های اجتماعی در ایران با نگاهی فرادستانه و قیم‌مآبانه به محکوم کردن عملیات طوفان الاقصی مشغول بود برای شرکت در تظاهراتی به میدان اصلی شهر بلفاست در شمال ایرلند رفتم. اولین سخنران جری کرول از حزب پی پل بی فور پرافیت، نماینده مجلس ایرلند شمالی بود. او در سخنرانی کوتاهش جملاتی به این مضمون گفت: آیا شما فکر کرده بودید فقط اوکراینی‌ها حق دارند از خودشان در برابر تجاوز دفاع کنند؟ فلسطینی‌ها هم از خودشان دفاع کردند حالا باید به همه جواب پس بدهند؟
سخنران دوم، خانم پاتریشیا مک کئون دبیر منطقه‌ای اتحادیه‌های تجاری در ایرلند و از اعضای شبکه اتحادیه‌های تجاری برای فلسطین که بایکوت، تحریم و واگذاری کالاها و خدمات اسرائیلی در ایرلند را ترویج می‌کنند، گفت: برای ۱۷ سال همه عادت کرده بودند که فلسطینی‌ها را در یک اردوگاه اجباری در اسارت ببینند و خیال کرده بودند این موضوع عادی است، حالا فلسطینی‌ها اعلام کردند که نه، زندگی در یک اردوگاه اجباری عادی نیست.
قیام گتوی غزه در هفتم اکتبر، همان‌گونه که رفعت العرعیر، شاعر و نویسنده و معلم شهید فلسطینی، می‌گوید برای این بود که به یادمان بیاورد برده‌داری یک واقعیت ابدی و ازلی نیست. اینکه حصر یک واقعیت ابدی ازلی نیست. جری کارول و پاتریشیا مک کاون هر دو در سخنرانی خود محکوم کردن مقاومت فلسطینی‌ها را به چالش می‌کشند. آن‌ها نشان می‌دهند این محکومیت ریشه در یک خشونت معرفتی دارد. خشونتی که محرک‌های اساسی تاریخی و سیاسی آن از سوی استعمارگر تعیین شده است. استعمارگر تنها در صدد پاک‌سازی قومی و استثمار اجتماعی و اقتصادی نیست، بلکه با تحمیل نظام فکری و معرفتی خود به میدان مبارزه، یک هژمونی سیاسی و اخلاقی تعریف می‌کند تا از قبل زمینه‌ای برای محکومیت هر گونه مقاومت فراهم شود. آن‌چنان که طارق بقعونی می‌گوید: اینکه «هر مقاومتی از سوی فلسطینی‌ها با سرکوب مواجه می‌شود؛ بایکوت و خروج سرمایه و مقاومت اقتصادی برچسب سامی‌ستیزی و تروریستی بودن می‌خورد. رفتن به سراغ دادگاه کیفری بین‌المللی یا دیوان بین‌المللی دادگستری از سوی سیاستمداران اسرائیلی تروریسم حقوقی نامیده می‌شود و حتی نوشتن، کار فرهنگی یا کنشگری دانشجویی یک جور تروریسم فکری تلقی می‌شود» به یادمان می‌آورد که مسئله در اینجا مقاومت است. مسئله اینجاست که ملل تحت استعمار هیچ‌گاه حقی برای مقاومت نداشته‌اند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط