بدون دیدگاه

بحران زیست‌بومی نظام سرمایه‌داری (کاپیتالیسم) و بقای بشریت


هری مگداف و پل ام.سویزی
برگردان: نرگس نادمی
۲۰۲۴, volume 75, November 11, (April 2024)

هری مگداف از سال ۱۹۶۹ تا ۲۰۰۶ سردبیر مشترک مجله‌ی مانتلی ریویو بود. پل ام. سوئیزی یکی از بنیان‌گذاران مجله‌ی مانتلی ریویو (به همراه لئو هوبرمن) و سردبیر مشترک این مجله از سال ۱۹۴۹ تا ۲۰۰۴ بود. این مقاله از بخش «یادداشت‌های سردبیران» شماره‌ی اکتبر ۱۹۹۲ مجله‌ی مانتلی ریویو برداشته شده است.
امروزه افراد آگاه و مطلع کم‌شماری هستند که نمی‌دانند از دیدگاه اکولوژیکی، گونه‌ی انسانی در وضعیت بحرانی به سر می‌برد. اگر روند تحولات به همان شکلی که در پنجاه سال گذشته پیش رفته است، برای یک یا دو قرن دیگر ادامه یابد — که در مقیاس تاریخی زمان بسیار کوتاهی است — تقریباً قطعی است که زندگی متمدنانه‌ای که امروز می‌شناسیم، در بخش‌های وسیعی از سیاره دیگر امکان‌پذیر نخواهد بود و بقای آن در سایر مناطق نیز در بهترین حالت، مشکوک و نامطمئن خواهد بود. چند سال پیش، چنین دیدگاه‌هایی عموماً به عنوان سخنان افراطیون محیط‌زیستی تلقی می‌شد و رد می‌شد اما دیگر اینطور نیست. دیگر جملاتی مانند این، که از یک منبع کاملاً معتبر و جریان اصلی نقل شده‌اند، استثنایی و غیرعادی به شمار نمی‌روند: «ما نمی‌توانیم به روش‌های فعلی خود در استفاده از انرژی، مدیریت جنگل‌ها، کشاورزی، حفاظت از گونه‌های گیاهی و جانوری، مدیریت رشد شهری و تولید کالاهای صنعتی ادامه دهیم. قطعاً نمی‌توانیم با نرخ کنونی به تکثیر گونه‌ی خود ادامه دهیم.» این اظهارات از شورای تجاری معتبر برای توسعه‌ی پایدارنقل شده است، که اعضای آن شامل نمونه‌هایی از مدیران ارشد بزرگ‌ترین شرکت‌های چندملیتی جهان هستند: شرکت‌هایی مانند چورون اویل، میتسوبیشی، سیبا-گیگی، داو کمیکال و دوپونت، که تنها به تعدادی از آن‌ها اشاره می‌شود (۱).
این موضوع تا حدی تعجب‌برانگیز است که چنین ارزیابی گسترده‌ای از سوی قشر حاکم جامعه ارائه شود، همان‌هایی که مسئول روش‌هایی هستند که گفته می‌شود ما را به سوی فاجعه سوق می‌دهند. اما آنچه واقعاً شگفت‌آور است، این است که این ارزیابی با اعترافی صریح همراه است که افرادی که مسئول هستند و قدرت ایجاد تغییرات را دارند، همان‌هایی هستند که کمترین انگیزه را برای انجام این تغییرات دارند. شورای تجاری برای توسعه‌ی پایدار می‌گوید: «حقیقت دردناک این است که وضعیت فعلی برای کسانی که به موقعیت‌های رهبری سیاسی یا تجاری در جریان اصلی رسیده‌اند، نسبتاً راحت و مطلوب است. این هسته‌ی اصلی مشکل توسعه‌ی پایدار است و شاید دلیل اصلی این باشد که اگرچه این مفهوم در اصل به طور گسترده پذیرفته شده، اما اقدامات عملی کمتری برای اجرای آن انجام شده است: بسیاری از کسانی که قدرت ایجاد تغییرات لازم را دارند، کمترین انگیزه را برای تغییر وضعیت موجودی که به آنها این قدرت را داده است، دارند.»
این گفته بدون شک تا حدی درست است، اما به وضوح به اندازه‌ی کافی پیش نرفته است. فرض کنیم کسانی که در این جامعه در موقعیت‌های قدرت سیاسی و اقتصادی قرار دارند، نه تنها به دکترین «توسعه‌ی پایدار» گرویده‌اند، بلکه بر بی‌میلی خود برای ایجاد تغییرات لازم غلبه کرده‌اند. صنایع انرژی‌ای که سوخت فسیلی می‌سوزانند باید به تدریج حذف شوند؛ سیستم حمل‌ونقل مبتنی بر موتورهای احتراق داخلی باید جایگزین شود، که مستلزم جابجایی گسترده‌ی مراکز تولید و مصرف است؛ فناوری‌های آلاینده باید ممنوع یا به حداقل مطلق کاهش یابند — این‌ها تنها چند نمونه از واضح‌ترین «تغییرات لازم» هستند که باید آغاز شده و در طول مدت زمان طولانی به اجرا درآیند. آیا واقعاً می‌توانید تصور کنید که رهبران شرکتی و سیاسی دست به انجام چنین کارهایی بزنند؟ مثلاً، رئیس هیئت مدیره‌ی جنرال موتورز را تصور کنید که در مقابل یک کمیته‌ی سنا حاضر می‌شود و بر ضرورت کاهش ۹۰ درصدی صنعت خودروسازی تأکید می‌کند. به نظر شما چقدر در این سمت باقی می‌ماند؟
نکته‌ی مهم این است: آنچه در اینجا مورد بحث است، تمایلات شخصی افراد در قدرت نیست، بلکه ماهیت ساختار قدرتی است که آنها را در آن موقعیت قرار داده است. در این جامعه، این ساختار در هر سطحی، به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم، بر پایه‌ی سودآوری استوار است — نه در آینده‌ای دور و خیالی، بلکه همین‌جا و همین‌حالا، امروز و فردا. کسانی که از بازی کردن بر اساس این قواعد سر باز می‌زنند، به زودی حذف یا به حاشیه رانده می‌شوند. به عبارت دیگر، آنها تنها در صورتی می‌توانند قدرت خود را حفظ کنند که از آن برای اهدافی استفاده نکنند که با ماهیت تاریخی ساختار قدرت ناسازگار است.
البته این به آن معنا نیست که هیچ تغییر مثبت زیست‌محیطی‌ای بدون تغییر ماهیت ساختار قدرت امکان‌پذیر نیست. برای مثال، کاملاً ممکن است که انرژی خورشیدی برای بسیاری از اهداف، در حال حاضر یا در آینده‌ای نزدیک، ارزان‌تر از انرژی سوخت‌های فسیلی باشد. اگر چنین باشد، جایگزینی امکان‌پذیر است، هرچند احتمالاً تنها پس از غلبه بر مقاومت سرسختانه‌ی بازندگان این تغییر. اما بازسازی جامعه به‌منظور کاهش وابستگی به خودرو، چه برسد به حذف کامل آن، موضوعی کاملاً متفاوت است. چنین تغییرات رادیکالی — و قطعاً تغییرات دیگری که به همان اندازه ضروری هستند — تنها با حمایت فعال و متعهدانه‌ی یک ساختار قدرت جدید و با پایه‌های متفاوت قابل تحقق خواهند بود.
خواه این موضوع را مثبت ببینیم یا منفی، این استدلال ما را به این نتیجه‌گیری غیرقابل انکار می‌رساند: ساختارهای قدرتی که امروزه در بیشتر نقاط جهان حاکم هستند، توانایی برآورده کردن ابتدایی‌ترین نیازهای بقای انسان را ندارند. این مسئله نیز به نوبه‌ی خود نشان می‌دهد که تنها با تغییر اساسی در ماهیت ساختارهای قدرت در سطح جهانی است که می‌توان امید واقع‌بینانه‌ای برای ادامه‌ی حیات تمدن بشری در بلندمدت داشت.
این دیدگاه به وضوح در زمانه‌ی ما نه تنها محبوب نیست، بلکه خوشایند هم تلقی نمی‌شود. اما افراد جدی باید به جای اینکه بپرسند چه کسی آن را دوست دارد یا ندارد، این سؤال را مطرح کنند که آیا این دیدگاه درست است یا نه. اگر فکر می‌کنید درست نیست، لطفاً توضیح دهید چرا. و اگر فکر می‌کنید درست است، به نظر شما پیامدهای آن چیست؟

۱-Stephen Schmidheiny and the Business Council for Sustainable Development, Changing Course: A Global Business Perspective on Development and the Environment, MIT Press, 1992

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط