در این چند روزی که از درگذشت دکتر رضا رئیس طوسی گذشته، خاطرات بسیاری از او در فضاهای مختلف منتشر شده است. این خاطرات، راوی منش و روش مرحوم رئیس طوسی است. روز تشییع پیکر ایشان با چند تن از دوستان و شاگردان وی گفتوگوهای کوتاهی داشتیم. هرچند همان روز خاطرات بسیاری در شبکههای مجازی منتشر شده بود، اما فرض را بر این گذاشتیم که شاید نخستین خاطره که در آخرین وداع به ذهن میرسد همچون نوایی بداهه، زیبایی خاصی داشته باشد. ساز زندگی دکتر رئیس طوسی پردههای مختلف دارد. این بداههها مقدمهای کوتاه بر کاری بزرگتر و یادنامهای مفصلتر باید باشد. کاری که سعی شد در حیات ایشان انجام شود و نشد.
احمد زیدآبادی
من دوستی زیادی با خانواده دکتر رئیسی داشتم، حتی مراسم عروسی ما در منزل ایشان بود. آقای دکتر و فریده خانم گاهی خاطراتی از زندگی در انگلستان برای ما تعریف میکردند که من مایلم از آن خاطرات بگویم.
در انگلستان آنها زندگی بسیار سختی داشتند. بهطور مثال اگر متوسط قیمت اجاره خانه ماهیانه ۱۰۰ واحد بود، آنها ناچار بودند خانهای بیابند که ماهی ۱۰ واحد بابت آن اجاره بدهند. درواقع باید در حاشیهها و جاهای دورافتاده از شهر زندگی میکردند. فریده خانم کالسکهای داشت که آن را روزهای تعطیل با خود حمل میکرد و میرفت تا بتواند میوه و اجناس با قیمت ارزان در جاهایی که امکان آن بود تهیه کند. با وجود آنکه خودشان وضعیت زندگی مناسبی نداشتند، اما چریکهایی که در انگلستان زندگی میکردند معمولاً به خانه ایشان میآمدند و این دو میزبان اصرار داشتند برایشان غذایی مقوی و مناسب درست کنند. تمام کسانی که ایشان را میشناختند، تأیید میکنند که این روحیه را تا آخرین روزهای زندگی داشتند. در دوره دانشجویی، سفری به مشهد داشتم. در خیابان، ایشان را که در کسوت استادیام بود دیدم. دیداری که بسیار برایم جذاب و پیشبینیناپذیر بود. ایشان به اصرار مرا به خانه مادرشان بردند و آنجا پذیرایی گرمی از من شد. مشابه این خاطره را خیلیهای دیگر در موقعیتهای دیگر از ایشان دارند.
امیر طیرانی
سال ۱۳۷۷ یا ۱۳۷۸ بود. من روی روابط ایران و امریکا کار میکردم و قضایای مکفارلین و روابط ایران و امریکا را بررسی میکردم. آقای دکتر رئیسی گزارش «کمیسیون تاور» را ترجمه کرده بودند و داشتند. من به این متن نیاز داشتم و با ایشان تماس گرفتم. ایشان با روی گشاده با من برخورد کرد و گزارش را در اختیارم قرار داد و راهنماییهای بسیاری به من کرد. ایشان علاوه بر گزارش کمیسیون تاور، مدارک دیگری هم به من داد که خیلی برایم ارزشمند بود. کمیسیون تاور، درباره ماجرای مکفارلین و روابط ایران و امریکا تشکیل شد. هاشمی رفسنجانی آن روزها در نماز جمعه اعلام کرد این گزارش را منتشر میکند و در دسترس همه قرار خواهد داد؛ قولی که هیچگاه عملی نشد. این گزارش بسیار حجیم و زیاد بود و ایشان واقعاً برخورد معلمانه و صمیمیای داشت.
مسعود پدرام
روانشاد رضا رئیس طوسی که ایشان را معمولاً دکتر رئیسی میخواندیم، برای من و بسیاری از همنسلانم، چه در دایره ملی-مذهبی و چه خارج از آن، بهویژه در دانشگاه یک تکیهگاه به حساب میآمد. به همین دلیل خاطرهای را در خصوص این موضوع بازمیگویم.
حدود سال ۱۳۶۵ بود که با چند نفر از دانشجویان رشته علوم سیاسی دانشگاه تهران آشنا شدم. نامهای آشنا چون علیرضا رجایی، احمد زیدآبادی، محمدجواد کاشی و احمد خالقی. این دوستان جدید از شاگردان دکتر رئیس طوسی و مثل من از علاقهمندان به جماعت ملی- مذهبی بودند. در پی صحبتی با آقای احمد خالقی فکر کردیم که نیاز است بهطور جمعی و منظم وارد مباحثی جدی شویم. بر این اساس با این دوستان دانشجو، بهعلاوه دو نفر دیگر، آقای احمد تابنده که با او پیش از این دوستان آ شنا شده بودم و نیز همدانشکدهای و دوست قدیمیام ناصر هاشمی، دور هم نشستیم و به این تصمیم رسیدیم با حضور چهرههای شناختهشده
ملی-مذهبی در مورد مسائل مهم جامعه ایران جلساتی منظم برگزار کنیم و گفتوگوهایی داشته باشیم. من بعید میدانستیم بزرگان ملی-مذهبی این جمع را که اعضایش نام و نشانی نداشتند جدی بگیرند، اما شاگردان دکتر رئیس طوسی که با او آشنایی بیشتری از من داشتند و نیز آقای تابنده که ایشان را از پیش از انقلاب در زمان تحصیلش در انگلیس میشناخت معتقد بودند ایشان حتماً ما را جدی خواهد گرفت و تکیهگاهی قابل اعتماد خواهد بود.
بله. دکتر رئیس طوسی منزل خود را در اختیار ما گذاشت و در کنار ما ایستاد و از دیگران دعوت کرد در این جلسات منظم شرکت کنند. به این ترتیب برخی، چون آقایان یوسفی اشکوری، محمد بستهنگار، تقی شامخی، حسین رفیعی بهطور دائم به این جلسات پیوستند و بزرگانی چون آقایان پیمان، سحابی، یزدی، محمدی گرگانی و بسیاری دیگر بهصورت موردی در این جلسات شرکت کردند. این جلسات تا بیش از دو دهه از برگزاری اولین جلسه ادامه یافت و مباحث مهمی در آن طرح شد و الهامبخش کنشهایی راهگشا بود.