بدون دیدگاه

بورس؛ مفهومی تاریخی، اقتصادی و فلسفی

حمیدرضا عریضی

قانون بودجه سال ۱۳۹۹ و تبصره ۲ قانون و مصوبه هیئت‌وزیران، تأسیس سه صندوق سرمایه‌گذاری معامله پذیر یا ETF را برای سال ۱۳۹۹ به وزارت امور اقتصادی و دارایی و سازمان خصوصی‌سازی تکلیف کرد که به ترتیب به نام دارا یکم، دارا دوم و دارا سوم نامیده شده‌اند. دارا یکم در خرداد از سوی وزارت اقتصاد ارائه شد که ترکیبی از سهام بانک‌ها و بیمه‌ها بود که مردم با شور و شوق زیاد در آن سرمایه‌گذاری کردند، اما دلیل این شور و شوق قبل از آن این بود که بسیاری از مردم نمی‌توانستند با سرمایه خود وارد خرید مسکن یا سکه‌ و طلا شوند و زمینه فقط برای آن‌ها ورود به این عرصه بود تا از طریق آن بتوانند ارزش دارایی‌های خود را نگاه‌داری کنند. این مسئله که مردم برای این پرتاب‌شدگی به این فضا دانش، آگاهی یا مهارت قبلی را نداشتند و از طرف دیگر در اولین موج بازار سهام خبر از سودهای درخشانی بود که فراتر از انتظارات آن‌ها کسانی که زودتر وارد این عرصه شده بودند از آن بهره‌مند بودند همه را راغب کرد که به‌گونه‌ای خود را در این بازار تعریف کنند. افراد حتی بدون توجه به افراد آگاهی که درباره خطرهای این راه هشدار می‌دادند به خرید هر سهمی مبادرت می‌کردند و توجه نمی‌کردند این سهام سودده یا زیان‌بار است. آن‌ها تنها به سودهای موقتی آن دل‌ خوش ‌بودند و نگران اینکه این سودها موقتی باشد نبودند. درواقع برای تحلیل وضعیت، دو نوع شیوه و راهبرد مجزا وجود دارد که اولین راهبرد تکنیکال و دومی راهبرد بنیادی است.

راهبرد بنیادی به ارزش ذاتی این سهام می‌پردازد که تحت تأثیر رویدادهای موقتی و هیجان‌های کاذب قرار نمی‌گیرد. واضح است که روش تحلیل بنیادی از روش تحلیل تکنیکال دشوارتر است و پیچیدگی بیشتری دارد، اما افراد معمولاً شیوه‌های ساده و آسان را انتخاب می‌کنند. فیسک و تیلور، دو روان‌شناس برجسته، قبلاً نشان داده بودند افراد هنگامی‌که تمام اطلاعات مورد نیاز نیز در اختیار آن‌ها قرار گیرد ناتوان از پردازش کامل آن اطلاعات سعی می‌کنند به ساده‌ترین راه‌حلی که به نظر آن‌ها می‌رسد دست بزنند و موقعیت را تحلیل کنند؛ بنابراین تحلیل فنی یا تکنیکال برای آن‌ها دسترسی بیشتری ایجاد می‌کند و به تصمیم‌گیری آن‌ها منجر می‌شود. تصمیم‌گیری که چه‌بسا با نتایج و عواقب ناامیدکننده‌ای همراه شود. درواقع افراد به سودهای موقت دل خوش دارند و از تبعات درازمدتی که یک تصمیم برای آن‌ها ایجاد می‌کند ناآگاه می‌مانند. به این دلیل که خود آن‌ها خواسته‌اند این ناآگاهی را داشته باشند. در روان‌شناسی هرگاه فردی به لذت آنی دعوت شود که لذتی در زمان دورتر را باید قربانی کند بیشتر افراد آمادگی چنین وضعیتی را دارند. مثال آن وقتی است که دانش‌آموزی روز بعد امتحانی داشته باشد، اما رفتن به سینما را لذت‌بخش بداند و نگران نتیجه منفی برای امتحان خود نباشد که زمانی دورتر او را دربر خواهد گرفت.

مارکس ایدئولوژی را با آگاهی کاذب تعریف می‌کرد. به این معنی که نوعی آگاهی به افراد ارائه می‌کند که از محتوای واقعی آن مفاهیم بری است و یک نوع تحمیل بیرونی ارزش‌ها به مفاهیم علمی است. نمونه آن نظام سرمایه‌داری است که ممکن است افرادی تصور کنند این نظام با ارزش‌های پذیرفته‌شده آنان در تضاد است. مارکس این افراد را سوسیالیست‌های تخیلی می‌نامید، به این معنی که دارای نوعی از تفکر هستند که اندیشه خودکامرواساز را در آن‌ها به جریان می‌اندازد، یعنی چیزی را می‌خواهند و بعد از درخواست آن تصور می‌کنند که آن مطلوب برای آن‌ها حاصل خواهد شد، درصورتی‌که جریان واقعی امور در مسیر دیگری پیش می‌رود. مارکس به‌درستی دریافت که نظام سرمایه‌داری نظامی دقیق و درست طراحی شده است، اما از نظر او تناقض‌های ذاتی در درون آن نهفته که آن را به تلاشی و فروپاشی می‌کشاند. در این مفهوم او تصور می‌کرد انسان از دوره‌های تاریخی خاصی عبور می‌کند که قبل از نیل به سوسیالیسم و برابری که آرمانی عدالت‌خواهانه است، لاجرم باید از دوره سرمایه‌داری عبور صورت گیرد. درواقع افرادی که از نظام سرمایه‌داری عمیقاً دفاع می‌کردند این استدلال او را به‌نوعی قبول داشتند. نمونه آن جوزف شومپیتر است که مدافع پرشور نظام سرمایه‌داری بود و تصور می‌کرد نظام سرمایه‌داری، نظامی مطلوب برای زمان حال و نه آینده است و نظام آینده یعنی سوسیالیسم لزوماً باید در عبور از نظام سرمایه‌داری ایجاد شود. او ایده فروپاشی نظام سرمایه‌داری را نمی‌پذیرفت، زیرا از نظر او افراد خلاقی وجود دارند که ضامن بقای این نظام هستند که او آن‌ها را کارآفرین نامید. کارآفرین‌ها قبلاً نیز وجود داشتند، اما شومپیتر برای اولین بار سعی کرد تحلیلی عمیق از آن‌ها ارائه دهد.

ماکس وبر که در جامعه ما بیشتر به جامعه‌شناس شهره است، اقتصاددان بسیار برجسته‌ای است که از ابتدا متوجه شد نوع خاصی از عقلانیت که او آن را عقلانیت ابزاری می‌نامید به افرادی که در نظام سرمایه‌داری موفق هستند کمک می‌کند که مانند کارآفرینان بر بحران‌های این نظام پیروز شوند. علاوه بر شومپیتر، ماکس وبر نیز از نظام سرمایه‌داری این‌گونه دفاع می‌کرد که برای فهم سرمایه‌داری نخست باید سازوکارهای آن را به‌درستی فهمید. او برای این کار از واژه عقلانیت ابزاری استفاده می‌کرد. برای نخستین بار مفهوم عقلانیت که نوعی افسون ماوراءالطبیعه در آن نهفته بود در کلام وبر به مفهوم دیگری به کار رفت که نشان می‌داد برای اینکه فرد در نظام سرمایه‌داری به نحوی مؤثر عمل کند، باید نخست آن را درک کند و با نوعی عقلانیت حسابگرانه با آن روبه‌رو شود. این ایده که در جامعه ما وسیعاً پذیرفته شده است که در نظام سرمایه‌داری اصل و بن زیربنایی عمل طبق علائق شخصی است توسط وبر به کناری نهاده شد. از نظر او همه افراد و نه‌فقط سرمایه‌داران بر اساس منافع شخصی خود عمل می‌کنند و برای درک نظام سرمایه‌داری استفاده از این واژه‌های ارزشی ما را از درک عمیق آن دور می‌کند. از نظر وبر این نظام باید به‌درستی و در چارچوب تاریخی و فلسفی خود قرار گرفته و فهمیده شود. وبر به تاریخ اهمیت بسیار زیادی می‌داد. سؤال اساسی که در بنیان‌های عقلانی و اجتماعی موسیقی پرسیده بود نیز همین بود که چه دلیلی وجود دارد که توسعه موسیقی بیش از همه فقط در غرب ایجاد شده و چرا موسیقی پلی فونی و موسیقی هارمونیک و هوموفونیک فقط در این جامعه وجود دارد. از نظر او در اینجا نیز عقلانیت خاص غربی سبب پیدایش این نوع موسیقی شده که نتیجه شیوه نت‌نویسی مدرن است. در مورد بورس نیز وبر عقیده مشابهی داشت. از نظر او بورس باید در چارچوب تاریخی و فلسفی خود قرار گیرد و درواقع به‌درستی از فلسفیده۱ شود.

وبر چنان‌که می‌دانیم اندیشمندی بود که به نکات مهمی توجه کرد که قبل از او کسی به آن‌ها توجهی نکرده بود. مثلاً اینکه چرا سرمایه‌داری فقط در مناطقی گسترش یافت که پروتستان بودند و در مکان‌هایی که بیشتر کاتولیک بودند این ایده گسترش نیافته است. او برای تحلیل این سؤال به لوتر مراجعه کرد. لوتر کسی بود که برای نخستین بار کتاب مقدس را به زبان آلمانی ترجمه کرد و در این ترجمه واژگانی را که برگزیده بود به‌نوعی ارزش‌های نظام سرمایه‌داری را در آیین مسیحیت به‌مثابه خون جدیدی به جریان انداخت. اشاره به مارکس وبر در روزگار ما بسیار مهم است، زیرا او در نوعی اپیدمی مانند کرونایی که ما اینک با آن روبه‌رو هستیم در آنفولانزای اسپانیایی سال ۱۹۱۸ جان خود را از دست داد، درحالی‌که ۵۶ سال بیشتر نداشت، اما تا همان زمان کارهای مهمی انجام داده بود که در این مقاله به آن اشاره می‌کنیم. مهم‌ترین کارهای او ازجمله مربوط به اولین حضور او در بین کارگران شهر گوتینگن آلمان بود که توسط کشیشی به نام فریدریش ناومان فراخوانی شده بود تا به آموزش کارگران برای بورس بپردازد. سازمان کارگران گوتینگن که توسط ناومان اداره می‌شد کنترل بازارهای بورس و ازجمله کنترل تجارت در زمینه مواد غذایی را درخواست کرده بود. وبر که بسیار به هدف‌های این سازمان باور داشت سعی کرد دانش آن‌ها را در زمینه درک بورس بهتر کند. در آن زمان به بورس به‌مثابه توطئه یهودی‌ها نگاه می‌شد. دیدگاهی که در آن زمان رواج داشت این بود که بورس مانند نوعی قمار است که کسانی که آن را کنترل می‌کنند؛ یعنی یهودیان در آن پیروز می‌شوند و افرادی که بر آن کنترل ندارند کاملاً شکست می‌خورند. درواقع حداکثر مانند بازی پوکر در نظر گرفته می‌شد که کاملاً مبتنی بر شانس است، درحالی‌که وبر نشان داد نباید آن را شبیه بازی پوکر تحلیل کرد، بلکه باید آن را مانند بازی رولت که ترکیبی از شانس و آگاهی است در نظر گرفت. این وضعیت کاملاً مشابه کارآفرینی است که شومپیتر پیش‌تر آن را تصویر کرده بود و از این نظر کاملاً مشابه بودند.

ناومان که وبر را دعوت کرده بود مدافع شرکت‌های صنعتی بزرگ بود و آن‌ها را ابزاری برای پیشرفت فنّاوری می‌دید، اما تحت تأثیر افرادی مانند مارکس تجمع سرمایه را محکوم می‌کرد و به همین دلیل از صنعتگران پروتستان مانند شرکت کروپ به‌عنوان مظاهر تمدن صنعتی آلمان دفاع می‌کرد، اما روچیلدها را که تمول بالایی داشتند به‌عنوان کسانی که بدون اینکه کار کنند درآمد کسب کردند محکوم می‌کرد. وبر نشان داد این گرایش مذهبی که سودهای حاصل از تجارت را نامشروع بدانند درواقع بازگشت به منع رباخواری است که در دین مسیحیت وجود دارد. ناومان تصور می‌کرد که می‌توان مزدها را با کاهش نرخ بهره افزایش داد. به نظر وبر این دیدگاه‌ها نادرست بود و واقعیت‌های سرمایه‌داری را به‌درستی توضیح نمی‌داد. وبر اولین کسی است که نشان داد بازار بورس نه‌تنها ناهنجاری نظام سرمایه‌داری نیست، بلکه درواقع مبنای سازوکار آن است و همان نقش یک بازار محلی یعنی مکانی برای پاسخگویی عرضه به تقاضاست. درواقع وبر برای نخستین بار از بازارهای بورس به‌عنوان شکلی از نظام سرمایه‌داری که دوام آن را موجب می‌شود دفاع کرد؛ البته وبر می‌پذیرفت که این نوع عقلانیت ابزاری ممکن است افراد را از هدف‌های متعالی دورتر سازد، اما از نظر او هیچ جایگزین و بدیلی برای اقتصاد به‌جز نظام سرمایه‌داری وجود ندارد و مانند شومپیتر اشاره به آن می‌کرد که سوسیالیسم هرچند یک هدف برای ایجاد یک نظام برابری‌طلبی است، اما این نظام می‌تواند در آینده و نه اکنون به وجود آید. در عین ‌حال تأکید مهم وبر بر آن بود که مفهوم بورس باید در یک چارچوب تاریخی و نه به‌صورت مفهومی که در آن زمان به وجود آمده است نگریسته شود. این کار را تاریخ‌دان برجسته مکتب آنال فرانسه، فرناند برودل، انجام داد. برودل نشان داد بورس نخستین بار در کمپانی هند شرقی هلند پدید آمد. به دلیل آنکه کشتی‌هایی که تجارت را انجام می‌دادند در معرض احتمالات و خطرهای فراوانی بودند که ریسک آن‌ها را بالا می‌برد، مفهومی به اسم بورس برای اولین بار در آن زمان آفریده شد به این معنی که کالای حمل‌شده در این کشتی‌ها به قیمتی پایین‌تر در مقصد فروخته می‌شد به این شرط که مقصد بپذیرد که این کالا را نه در دریا، بلکه در بندر تحویل گرفته است، این برای نخستین بار ایده‌ای را ایجاد کرد که اگر تقاضا برای کالایی وجود داشته باشد، قبل از دریافت آن را فروخت به شرط اینکه احتمال رسیدن آن کالا به مقصد وجود داشته باشد. این تا حدی شبیه بازی رولت بود که شومپیتر توصیه می‌کرد شانس در آن دخیل است و این شانس به‌صورت محاسبه‌ای است که می‌توان تا حد زیادی به آن اطمینان کرد. از نظر برودل منطق بازار با این ایده بورس هماهنگی داشت، اما او نظام سرمایه‌داری را به دلیل انحصاری که به وجود می‌آورد نمی‌پذیرفت؛ نظامی که در آن منطق عرضه و تقاضا از میان می‌رود.

سؤالی که پیش می‌آید، این است که آیا در جامعه ما مفهوم بورس واقعی است؟ در دارا اول که دولت سهام خود را عرضه کرد، دولت از محل فروش دارایی‌های عمومی در بورس تقاضای جدیدی ایجاد کرد و از این طریق قیمت‌ها را افزایش داد تا مردم برای خرید سهام هجوم آورند و این خودبه‌خود سبب افزایش قیمت‌ها شود. درواقع مفهوم ارزش‌افزوده که در اقتصاد سرمایه‌داری به‌عنوان پایه و مبناست، در اینجا ایجاد نمی‌شود و رشدی که پدید می‌آید واقعی نیست. به دلیل اینکه با افزایش قیمت مسکن، سرمایه‌های چند ده‌میلیونی دیگر امکان جذب شدن در بازار زمین را نداشت، بازار بورس اهمیت پیدا کرد و توانست منابع را در خود جذب کند، اما با توجه به اینکه سرمایه‌های بزرگ در این بورس به حقوقی‌ها تعلق دارد که بسیار از عقلانیت ابزاری بالاتری نسبت به حقیقی‌ها برخوردارند، نمی‌توانند رقیبی به نام حقیقی‌ها داشته باشند؛ زیرا هنگامی که قیمت‌ها به اوج می‌رسد از بازار سهام خارج می‌شوند و بنابراین حقیقی‌ها که با سرمایه‌های کوچک در این بازار حضور دارند بازنده این بازار هستند.

اینک حدود سه ماه از آبان ماه که دولت باید سهام خود را در دارا دوم ارائه می‌کرد گذشته است و همچنان فقدان شفافیت دولت در ارائه آن وجود دارد. تا حدی به دلیل آنکه کارشناسان تصور می‌کنند از دارا دوم و به‌تبع آن از دارا سوم استقبال نخواهد شد؛ زیرا افرادی که سهام دارا اول را خریداری کرده‌اند، نتوانستند به سودهای پیش‌بینی‌شده خود دست یابند؛ البته کسانی که از تحلیل‌های بنیادی استفاده کرده‌اند توانسته‌اند در بازار سهام بورس موفق باشند. نمونه آن مثلاً در گروه کاشی و سرامیک است که تحلیل‌های بنیادی نشان داده بود تحت تأثیر رکود قرار نمی‌گیرند و در عمل هم این انتظارات برآورده شده است.

شومپیتر و وبر هر دو بر این امر تأکید دارند فردی که در نظام سرمایه‌داری می‌پذیرد که ریسک کند و خطر بپذیرد در مقابل این ریسک بالاتر باید بازده بیشتری به دست آورد. در اقتصاد ایران بورس به این‌گونه نتوانسته است که این سنجه اقتصادی را به‌صورت بازده بیشتر در برابر پذیرش ریسک تعریف کند، به دلیل آنکه افزایش نسبت‌هایی که عیار ریسک در بازار سهام را تعریف می‌کنند، نه به دلیل افزایش بهره‌وری در اقتصاد بلکه به سبب عامل انتظارات تورمی است که از ریسک کاهش ارزش پول ملی ناشی شده است. به همین دلیل در ماه‌هایی که عیار ریسک افزایش یافته، بیشتر واکنشی نسبت به بازار سهام در رشد آتی قیمت‌هاست که تغییر زیادی را در نسبت‌های مربوط به عیار ریسک به وجود آورده است.

در حالی فنّاوری و رایان جهان را دگرگون ساخته است و انسان را نیز به توانایی‌های درونی‌اش آگاه می‌سازد، انقلاب رباتیک و هوش مصنوعی در بازار سرمایه و بورس ایران برخلاف جهانِ پیشرفته هیچ نقشی نداشته و نتوانسته در بنیادگذاری این مفهوم پیچیده جهان سرمایه‌داری در ایران مددی برساند. رایانه‌ها توانسته‌اند در تصمیم‌گیری به انسان کمک کنند، توانسته‌اند رازهای حل مسئله را بگشایند و حتی در مورد اینکه انسان چگونه حواس خود را به کار می‌گیرد به او کمک کنند. در بازار بورس جهانی انقلاب رباتیک توانسته این مفهوم پیچیده نظام سرمایه‌داری را به‌خوبی به پیش ببرد، درحالی‌که در بازار بورس ایران چنین امکانی در عمل تا به ‌حال تحقق نیافته است.

باید توجه کرد خارج شدن بازار پول از گردونه رقابت سرمایه‌گذاری در سال گذشته، اتفاقاً کاهش مداوم ارزش پول ملی و ناتوانی آن در پوشش ارزش واقعی دارایی سپرده‌گذاران بوده است که به‌خوبی می‌تواند ارزش‌گذاری‌های بالاتر بازار سهام نسبت به سود ثابت سپرده را به‌عنوان نوعی سپر تورمی نشان دهد. اینک این معادله نه‌تنها دیگر برقرار نیست که تا حدی در جهت عکس به پیش می‌رود؛ زیرا احتمالاً سپرده‌گذاران بانکی در زمان کوتاه نمی‌توانند به کسب سود واقعی دلاری از محل این سرمایه‌گذاری ریسک‌گریز خود برسند و این یعنی بی‌تفاوتی قیمت‌های سهام به گزارش‌های خوب شرکت‌ها که می‌تواند نشان دهد چرا متغیرهای کلان اقتصادی و چشم‌اندازهای متفاوت در امسال نسبت به سال گذشته ایجاد شده است و بنابراین نمی‌توان از تغییر پارادایم در بورس ایران سخن گفت.■

 

پی‌نوشت:

  1. واژه فلسفیده در زبان فارسی از دکتر هومن گرفته شده که هرچند کاربرد زیادی نیافته ولی توسط شاگرد او، اسماعیل خویی رواج پیدا کرده و برای منظور ما در این مقاله مناسب است.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط