مهدی فخرزاده
یادداشت تأملبرانگیز رئیس موسسه اوج، واکنشهای مختلفی را در پی داشت. موسسه اوج، نهادی است که با بودجه سپاه پاسداران، برای سیطره گفتمانی خاص متعلق به لایههای تند اصولگرایان، بر فضای فرهنگی کشور تلاش میکند. سیدمحمد هاشمی، مدیر جدید این رسانه به تمجید از عملکرد بخشی از اپوزسیون پرداخت و از کسانی چون علیرضا رجایی و عبدالکریم سروش نام برد که مدتها بود این افراد در لیست سیاه اصولگرایان قرار داشتند.
بخش مهم دیگر از یادداشت هاشمی، نقد عمیقی بود که به رویکرد قبیلهگرایانه صداوسیما دارد. او میخواهد از فرصتی که برای همبستگی پیش آمده است برای اصلاح ساختار صداوسیما استفاده شود. هرچند مواضع رئیس فعلی این سازمان عریضوطویل، نشان میدهند که هنوز گوشی برای شنیدن در صداوسیما وجود ندارد.
در جریان جنگ تحمیلی از سوی اسرائیل و آمریکا به ایران که تمام قدرتهای نظامی دنیا به اعتراف خودشان در این جنگ بهنوعی مشارکت داشتند، واکنشهای مختلفی در ایران بهوجود آمد. برخی از منتقدان مواضعی شبیه روسای جمهور کشورهای اروپایی گرفتند و ادعاهای رسانههای جریان اصلی را تکرار کردند، اما بخش بزرگی از روشنفکران و منتقدان ایرانی، خط مخالفت با تجاوز ترکیبی ناتو، آمریکا و اسرائیل را دنبال کردند.
حملات اسرائیل نیز تنها معطوف به نهادهای مرتبط با سپاه نبود، بلکه حمله به نهادهایی که مورد نقد بخش بزرگی از جامعه ایران بودهاند، نوعی پیام به مردم ایران بود. پیامی که در سخنان همه رهبران این تجاوز تکرار میشد. گمان آنها این بود جامعه ایران با این تهاجم، به خیابان خواهد آمد و سرنوشتی چون لیبی و عراق برای ایران رقم خواهد خورد. در لیبی، مخالفان قذافی درحالی که بمبافکنهای فرانسوی را بالای سر خود میدیدند، با عکس سارکوزی به خیابان آمدند. نتیجه این کنش، وضعیت امروزین لیبی است و در عراق نیز کردها در حمایت از حمله آمریکا فضای هوایی خود را در اختیار بمبافکنهای آمریکایی قرار دادند. این نقشه در فاز نخستین خود در ایران به بنبست خورد.
باید توجه داشت که جنگ اسرائیل و آمریکا علیه ایران، پایان نیافته است. آنها بیتردید در اندیشه تسخیر ایران برای سلطه کامل بر خاورمیانه هستند. در این مواجهه نابرابر، تنها امکانی که مقاومت را میسر میکند، بهرسمیتشناسی ایران برای همه ایرانیان است. بهراستی همانطور که رئیس مؤسسه اوج هم نوشت، بسیاری از مردم، از خوانندهای که سالهای بسیاری از عمرش را در غربت گذرانده تا روشنفکری که در تبعید است و رپرها و خوانندگان متعلق به نسلهای نو، در این مقاومت پیروز نقش داشتند.
از پیامهای مسئولان چنین استنباط میشود که گویی حداقل بخشی از حاکمیت به این جمعبندی رسیده است که چاره در تقویت همبستگی است. ایجاد همبستگی، ابزاری است که در وهله اول نیازمند همت حاکمیت است. گامهای بزرگ برای همبستگی را آنها باید بردارند. بزرگترین سلاحی که میتواند مقاومت پیروز ایران را در این مواجهه خصمانه تداوم دهد، همبستگی مردم و حکومت است. این سلاح، از هر بمب و موشکی کارآتر است و در هشت سال جنگ ایران و عراق، بهویژه در سالهای نخستین آن جنگ، که در آن جنگ نیز جهان از عراق تا دندان مسلح حمایت میکرد، این سلاح آزموده شد.
بهنظر میرسد مسئولان نظام باید چند نکته را از این پس مدنظر قرار دهند؛
- واژه «مردم ایران» سالهاست در ویترین تعارفات سیاستمداران قرار گرفته است. این واژه که امروز بیشتر یک کلیشه است، آنقدر دستمالی شده که شاید کمتر شهروندی از آن بوی اصلاح و صداقت بشنود. در نخستین گام باید این واژه از ویترین تعارفات معمول مسئولان بیرون بیاید و در برنامهها و اجرای برنامهها به همه ایرانیان و نهادهای مدنی ایران توجه شود و این نهادها تقویت شوند.
- یکی از معضلاتی که در این جنگ بیشترین آسیب را زد، نه بمبافکنهای آمریکایی بلکه جاسوسان ایرانی بودند. اگر به زندگی نفوذیها و جاسوسان در جهان توجه شود، میبینیم که بیشتر آنها را نه در کسوت منتقدان، بلکه در هیبت مدافعان دوآتشه باید بیابیم. باید دید کارخانههایی که پهباد برای حمله به ایران در داخل ایران تولید میکردند، از کدام لابیها و روابط موفق شدهاند چنین کاری را انجام دهند! نشانی خانه این همه سردار را نه روزنامهنگاران منتقد میدانند و نه فعالان مدنی. چنین اطلاعاتی باید نزد کسانی باشد که در موقعیتهای بالاتری قرار دارند. کما اینکه دیدیم در سالهای قبل جاسوسان برای نفوذ به مداحانی که روابط امنیتی داشتند نزدیک شدند. جاسوسان کمتر به چهره منتقدان درمیآیند، بلکه بیشتر در کسانی یافت میشوند که از قلم و اندیشه و عملکردشان دفاع از همه اشتباهات دیده میشود. آنها مترصد افزایش اشتباهات هستند چرا که مشکلات را عمیقتر خواهد کرد. آنها برای عمیقتر شدن شکاف، حتی مدافع سرسخت خشونت علیه منتقدان و مردم هستند. جاسوس باید به حذف منتقد از ساختار کمک کند چرا که ابزار نقد است که میتواند عامل کشف نابهسامانیها شود. واقعاً برای جاسوسان باید کاری کرد.
- یکی دیگر از مشکلات نقض قانون، بهویژه قانون اساسی توسط خود ساختار است. قانون میثاق ملی است و اگر حکومت به آن بیتوجه باشد، نمیتواند انتظار اجرای آن از جانب مردم را داشته باشد و اگر این میثاق شکسته شود، همه زیان خواهند دید. از عوارض نقض قانون، بیاعتمادی مردم به نظام خواهد بود. یکی از جدیترین مصادیق شکسته شدن این میثاق، دادگاههای ناعادلانه است. در هر سطحی، دادگاهها باید با رعایت حقوق کامل متهم برگزار شود. کما اینکه سنت پیامبر و امامان ما همین بوده است. مهمترین بخش از قانون اساسی که حکومت موظف به اجرای آن است، حقوق ملت است. حقوقی که بیشتر در سخنرانیها و انتخابات مطرح میشوند و سپس به فراموشی سپرده میشوند.
- یکی از جدیترین کارهایی که میتوان برای بازسازی اعتماد و ایجاد همبستگی انجام داد، مبارزه جدی و اساسی با فساد است. هرجا فساد لانه کند، همانجا محمل نفوذ جاسوس نیز میتواند باشد. اگر قرار است مماشات صورت گیرد نباید با مفسدان و زمینخواران مماشات شود، بلکه باید با جوانانی که میخواهند سبک زندگی دیگری داشته باشند مماشات شود. متأسفانه در این سالها این فضا برعکس بوده و با مفسدان مماشات و با شهروندان به غضب رفتار شده است.
- یکی دیگر از مشکلاتی که در این سالها منجر به کاهش سرمایه اجتماعی در ایران شده است، تسری نگاه امنیتی به تمام حوزههاست. حوزههایی مانند سیاست، جامعه، سیاست خارجه، اقتصاد، فرهنگ و ورزش، باید با معیارهای حرفهای همان حوزهها مدیریت شوند و نگاه امنیتی در این سالها در این حوزهها ویرانی بهبار آورده و سودی از آن حاصل نشده. نگاه امنیتی، نگاه مبتنی بر شرایط جنگی است. نگاه امنیتی یعنی جنگ بهمثابه پدیدهای مستمر، در زیست روزمره مردم جریان یابد. نتیجه نگاه امنیتی این است که «هرکس با من نیست، بر من است» اما این الگو نمیتواند الگوی مناسبی برای حکمرانی باشد. ایران سرزمین تنوعهاست. سرزمین اقوام و گویشها و زبانها و ادیان و فرهنگهای رنگارنگ و همین تنوع و رنگارنگی، مزیت و سرمایه ایران است و دیدیم در این جنگ مردم این سرزمین متنوع با وجود نقدهایی که داشتند با تجاوز به خاک ایران مخالف بودند. نگاه امنیتی همه را یکدست و یکشکل میخواهد ولی وقایع چند سال اخیر نشان داد مردم ایران همانطور که در برابر تجاوز مقاومت میکنند، در برابر یکدستسازی هم بهسادگی تسلیم نخواهند شد. هزینه تسری نگاه امنیتی هم برای حکومت هم برای مردم هزینهای گزاف است. شاید اگر نیروهای امنیتی در این سالها سرگرم سروکله زدن با خبرنگاران و کنشگران مختلف نبودند، این موج از نفوذ رخ نمیداد.
ایران کشوری پهناور است. کشوری با منابعی فراوان و مردمی که به گشادهرویی و گشادهدستی معروفند. باید با آنها گشادهرو و گشادهدست بود. فرصت برای همبستگی بسیار بوده و متأسفانه از سوی حکومت قدر دانسته نشده. مردم بارها گام پیش نهادهاند و ساختار قدرت، آنها را ناامید کرده است. شاید یکی از موهبتهای این جنگ تحمیلی، فرصتی است که ساختار برای همبستگی پیدا کرده است. حال مردم یک گام به پیش گذاشتهاند. بخشی از مسئولان و تئورسینهای نظام معتقدند برای تداوم حاکمیت، تنها اقلیت «خواص بابصیرت» کفایت میکند، اما امروز مشخص شد بصیرت در ایران یک امر جاری و عمومی است. شاید باید زاویه دید را تغییر داد.