بدون دیدگاه

تفسیر ارزش‌گرا

 

بازاندیشی درباره چندهمسری در قرآن

حمید احراری

روش‌های تفسیری مختلفی نسبت به متون دینی و به‌ویژه قرآن تا کنون معرفی شده است. در طبقه‌بندی کلاسیک، تفسیرها را گاه با انتساب به فرقه‌های مذهبی طبقه‌بندی می‌کنند: تفسیر سنی، شیعی، زیدی، صوفی و … و گاهی به‌لحاظ منابع: تفسیر روایی، عقلی (کلامی)، قرآنی (قرآن به قرآن)؛ و گاه به‌لحاظ هدف یا رویکرد غالب مفسر: تفسیر فقهی، کلامی، فلسفی، تربیتی، علمی‌‌تجربی، عرفانی و … در این مقاله «رویکرد ارزش‌گرا» را به‌عنوان رویکردی بدیل برای گونه‌های مختلف تفسیر سنتی قرآن معرفی می‌کنیم. تفسیر ارزش‌گرا، بر اساس این فرضیه استوار است که هر دستور یا حکم دینی، رویکرد یا سویه‌ای دارد. این حکم با سویه‌ای کلی، اما در بستر تاریخ و زمان مشخصی طرح ‌شده و زمینه‌ای داشته؛ این زمینه تاریخی، سویه کنش گفتاری آیات قرآن را معرفی می‌کند. این سویه در بستر زمان ثابت می‌مانند، اما مصادیق آن‌ها متحول می‌شوند. با شناخت این سویه یا هنجارهاست که می‌توانیم احکام را روزآمد کنیم و هدف حکم را با زمان و مکان تطبیق دهیم. این هنجارها مفاهیمی کلی هستند که در بستر تاریخ و زمان مصادیق و رفتارها و احکام متفاوتی را توجیه می‌کنند. تفاوت اصلی «رویکرد ارزش‌گرا» با «رویکرد فقهی جاری» در نحوه انطباق زمان یا موقعیت با ارزش‌های دینی است. در رویکرد فقهی، احکام ثابت‌اند و در رویکرد نواندیشانه، ارزش‌ها و هنجارها.

 

نمونه پرمناقشه: چندهمسری

عباراتی در قرآن [النساء/ ۳-۲] آمده است که در دوران معاصر، معنا و احکامش، موجب پرسش و مناقشه بسیار شده است:

  • «وَآتُوا الْیتَامَی أَمْوَالَهُمْوَلَا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِیثَ بِالطَّیبِ وَلَا تَأْکلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَی أَمْوَالِکمْ إِنَّهُ کانَ حُوبًا کبِیرًا. وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِی الْیتَامَی فَانکحُوا مَا طَابَ لَکم مِّنَ النِّسَاءِ مَثْنَی وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَهً أَوْ مَا مَلَکتْ أَیمَانُکمْ ذَلِک أَدْنَی أَلَّا تَعُولُوا»؛ «اموال یتیمان را بدهیدشان و بد را با خوب عوض نکنید و اموال آن‌ها را با اموال خودتان نخورید که این گناهی است بزرگ؛ اگر بیم دارید که در کار یتیمان انصاف نکنید، از زنان (یتیم) آنچه خوش دارید، دو یا سه یا چهار بگیرید و اگر بیم دارید که عدالت نکنید، به یک زن یا کنیز بسنده کنید. این چاره‌ای است تا درویش (تهیدست) نشوید.»

سنت‌گرایان می‌گویند که در این آیات اجازه داده شده است که مردان مسلمان یک تا چهار همسر بگیرند و بر اساس اصل ابدیت احکام، مردان مجازند تا هزاران سال دیگر، با زنان متعدد ازدواج کنند. نواندیشان مسلمان با توجه به تفسیر کلمات عدالت و قسط، این حکم را مربوط به زمان و مکان مشخصی (هزاره پیشین) تلقی می‌کنند و می‌گویند شرایع باید برحسب زمان تغییر کنند و حکم چندهمسری مشمول مرور زمان شده است. آیت‌الله طالقانی می‌گفت: «شرایع انبیای گذشته همه نور هدایتی است که برحسب تغییر زمان، تغییر می‌کرده است.» (مجموعه آثار ۱، ۲۸۷) این گروه از مفسران می‌گویند که حکم تعدد زوجات، امری مربوط به گذشته بوده و بر اساس یافته‌های روان‌شناسی در دوران معاصر، رعایت عدالت و قسط بین زنان که در این آیه شرط شده، امکان‌پذیر نیست و بنابراین تعدد زوجات مجاز نیست. روشنفکران لائیک، این سخن نواندیشان مسلمان را نوعی توجیه و به‌اصطلاح «بزک کردن احکام و توجیه مغایر با متن» تلقی می‌کنند.

پرسش این است که آیا در قرآن تعدد زوجات منع شده است؟ پاسخ روشن است: نه! پس چرا نواندیشان مسلمان چنین حکمی را معتبر نمی‌دانند؟ آیا آن‌ها مرجعیت متن قرآن را نادیده می‌گیرند؟ آیا آن‌ها از اینکه کتاب دینی‌شان تعدد زوجات را منع نکرده، شرمنده‌اند؟ آیا آن‌ها برای اینکه دینداری خود را توجیه کنند، دست به تفسیرهای ناسازگار با متن می‌زنند؟ اگر کسی ادعا کند که قرآن تعدد زوجات را منع کرده، مجبور به تأویلاتی ناسازگار خواهد شد. آیا نواندیشان دینی باید از ناسازگاریی متن با زیست‌جهان مدرن خویش دچار آشفتگی شوند؟ آیا زنان مسلمان امروز باید بر این سنت‌ها بشورند یا با این حقیقت تلخ کنار بیایند و به اشتراک همسرانشان و چندهمسری تن دهند یا قید دین و دیانت را بزنند و زندگی خود را با عرف زمانه سازگار کنند؟

معنای تفسیر

تفسیر در لغت از ریشه «فسر» مشتق شده است. در زبان عبری واژه فِشَر (pesh-ar’) به «معنای تفسیر و ترجمه‌کردن» به کار رفته است. این کلمه در زبان عبری از واژه آرامی «فثر» (paw-thar’) مشتق شده که به معنای «گشودن چیزی، خوابگزاری یا تعبیر رؤیا» به کار رفته است. سابقه این کلمه در گروه زبان‌های سامی به عهد آرامی باستان (پیش از عهد هخامنشیان) می‌رسد. در کتیبه‌های قمران، ترگوم‌ها و بابلی این واژه به معنای «تفسیر و هجّی‌کردن (تلفظ حرف به حرف کلمه)» بوده است. در کتاب دانیال نبی، در ضمن داستان بَلْشصَّر (پادشاه بابل و پسر نبوکدنصر) و دانیال نبی، از زبان پادشاه آمده است [Dan 5:16]:

  • וַאֲנָה שִׁמְעֵת [עֲלַיִךְ כ] (עֲלָךְ ק) דִּֽי־ [תוּכַל כ] (תִיכּוּל ק) פִּשְׁרִין לְמִפְשַׁר וְקִטְרִין לְמִשְׁרֵא …

«درباره تو شنیده‌ام که می‌توانی معانی مخفی را تفسیر کنی و اسرار پنهانی را فاش سازی …»

این واژه در قرآن یک بار و به همین معنا به کار رفته است:

  • وَلَا یأْتُونَک بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاک بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیرًا ﴿الفرقان/٣٣﴾

نیارندت مثَلی جز آنکه بیاریمت سخنِ بایسته و تفسیری نکوتر.

راغب اصفهانی «فسر» را به معنای «اظهار معنای معقول» و «تعبیر و تأویل» دانسته است. [المفردات ۶۳۶] کهن‌ترین کتاب لغت‌شناسی عرب نیز آن را به «نشانه‌شناسی» و «بیان و گسترش مفهوم» تعبیر کرده است، و به واژه التَّفْسِره (= بول) اشاره می‌کند که به طبیب کمک می‌کند که بیماری را تشخیص دهد. [العین ۷، ۲۴۷] این تعبیر خلیل فراهیدی، بسیار دقیق و با مفاهیم جدید زبان‌شناسی و معناشناسی سازگار است. هرمنوتیک یا «علم تفسیر» در عرف زبان‌شناسان تفسیر عبارت است از «کشف پیام‌ها، نشانه‌ها و معانی یک متن یا پدیده است.» [Kurt Mueller-Vollmer, 2] نظریه کمابیش پذیرفته‌شده در هرمنوتیک، عدم امکان انطباق کامل برداشت مفسر از متن با نیت و اراده گوینده است. به بیان دیگر، همیشه نسبتی از درآمیزی افق‌های گوینده و شنونده رخ می‌دهد. این رخداد، رخدادی هرمنوتیک است، یعنی در هر صورت، فهم ما تابع زبان، تاریخ و گفتمانی است که در آن زندگی می‌کنیم، به بیان دیگر عمل تفسیر حاصل درآمیختن دو عالَم است: عالَم متن و عالَم مفسر. به بیان دیگر، تفسیر کنشی است اجتماعی که در آن ما اثر ادبی، هنر، موسیقی، فیلم، متون حقوقی و دینی را برای دیگران بیان می‌کنیم و در این فرایندِ زبانمند، انگشت اشارت را به‌سوی سبک زندگی خویش نشانه می‌گیریم؛ بنابراین خام‌اندیشی است اگر بگوییم: میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست.

ما در زندگی روزمره خویش، ناچار از تفسیر هستیم، رخدادهایی که از رسانه‌ها می‌شنویم، فیلمی که در سینما می‌بینیم، رمانی که می‌خوانیم و تابلوهای نقاشی و همچنین آیاتی که از قرآن یا انجیل می‌خوانیم، ما را به تأمل وامی‌دارد؛ از خود می‌پرسیم «معنایش چیست؟» همراه با این پرسش، ممکن است پرسش‌های دیگری نیز طرح شود: «این اثر متعلق به کیست؟ مربوط به چه زمان یا دورانی است؟ در برابر چه مسئله‌ای طرح‌شده است؟ نشانه‌هایش به چه چیزی اشاره می‌کند؟ (چه منظوری داشته؟)» این پرسش‌ها ما را به شناخت «زمینه و زمانه اثر» رهنمون می‌کند و آنگاه زبان به تفسیر می‌گشاییم. آگاهی از زمینه و زمانه، موجب می‌شود تا ما شرحی تاریخ‌مند و زبانمند از یک اثر ارائه کنیم. این شرح به نسبت انطباق و سازگاری‌اش با نشانه‌ها، معتبر خواهد بود. «اصل سازگاری» در هرمنوتیک (دانش تفسیر) مؤید این امر است که «یک تفسیر معتبر باید با مجموع تعابیر و عبارات متن یا نشانه‌های اثر هماهنگ باشد.» «اصل تاریخمندی» نیز بیانگر همسازی یک رخداد یا یک روایت با زبان و فرهنگ و زندگی مردم در دوران پدید آمدن یک اثر است؛ همچنان که تفسیر کتاب «سیاست ارسطو» جز با شناخت زمینه فرهنگی (هلنیسم) و ساختار قدرت (دولت ـ شهرها) در یونان معتبر نیست و تفسیر «مدینه فاضله فارابی» بدون شناخت ساختار قدرت خلافت شرقی.

تفسیر بر اساس سویه‌های هنجاری متن

در تفسیر متن، اگر معادلات قدرت را در یک عصر بشناسیم، می‌توانیم سمت و سوی یک روایت را در مواجهه با ساختارها و مناسبات یک دوران فهم کنیم. شناخت بایست و نبایست‌های یک دوران، امکانی برای مفسر فراهم می‌سازد تا رویکردهای هنجاری یک روایت یا اثر را بازشناسد. به همان نمونه پرمناقشه بازمی‌گردیم. می‌دانیم که یتیمان و بیوگان در دوران جاهلی، به‌عنوان برده به تملک شیوخ و صاحب‌منصبان قبایل درمی‌آمدند. پسران بزرگ وارث پدران خود بودند و حق داشتند که همسران پدرمرده خود را تملک و اموال خواهران و برادران خود را تصاحب کنند و حتی آن‌ها را برای بردگی (دامداری، کشاورزی و خدمت جنسی) بفروشند؛ بنابراین، یتیم، واژه‌ای تحقیرآمیز بود؛ وقتی گفته می‌شد: «فلانی یتیم فلانی» است، معنای آن کمابیش چنین بود: «فلانی برده است.» [برای نمونه بنگرید به الإستیعاب ۳، ۱۰۹۲؛ أسد الغابه ۶، ۶۸ و ۲۳۷؛ الإصابه ۱، ۵۰۴؛ الإمامه و السیاسه ۲، ۱۳۳؛ أنساب الأشراف ۴، ۹۰] بنابراین یتیم به کسی گفته می‌شد که پدرش را از دست داده، تحقیر و بی‌پناه می‌شد. [← العین ۲، ۴۶ و ۸، ۱۴۰] لفظ یتیم گاهی به‌عنوان صفت به معنای «تنهامانده، بی‌پناه و بی‌کس» به کار می‌رفت. چنان‌که گفته می‌شد: «کل النساء یئیم، و کل النساء یتیم» [الزاهر فی معانی کلمات الناس ۱، ۱۲۹] یعنی «هر زنی ناتوان و هر زنی بی‌پناه است.»

به ابن عباس (۶۸ ه‍.ق) نسبت داده شده که گفته است: «إنَّ القُرآنَ یفَسِّرُهُ الزَّمَانُ» یعنی: «زمان قرآن را تفسیر می‌کند.» بر این اساس، با شرحی که از اوضاع و احوال زمانه شد، آیات سوره نساء را بازخوانی می‌کنیم. «معنای کانونی» یا به تعبیر دیگر سویه این آیات را چگونه می‌فهمیم؟ روشن است که سوژه اصلی آن آیات پرمناقشه، یتیمان هستند. در آن آیات گفته شده است:

  • مال یتیمان را مصادره نکنید.
  • درباره آن‌ها با عدالت و انصاف رفتار کنید.
  • از آن‌ها سوءاستفاده جنسی نکنید؛ با آن‌ها ازدواج کنید.

بنابراین اصولاً موضوع این آیات تعدد زوجات نیست، بلکه موضوع اصلی آن، رفتار عادلانه با یتیمان است. روشن است که در قرآن و سنت پیامبر، منعی نسبت به تعدد زوجات صورت نگرفته است، تعدد زوجات به‌عنوان امری پذیرفته‌شده، در جامعه آن روز رواج داشته و پیامبر اسلام، خود زنان متعددی داشت؛ آیا این توجیهات به معنای آن است که نگارنده در صدد توجیه تعدد زوجات است؟ بحث اصلی این است که رویکرد یا سویه این آیات و آیات دیگر در قرآن «تحقق عدالت» است؛ بنابراین استفاده از آیات، برای توجیه تعدد زوجات در جهان امروز، همان‌قدر با سیاق و زمینه ناسازگار است که توجیهات روشنفکران مسلمان در معناشناسی کلمات و عبارت و آیات و نقد مستندات تاریخی فقها در زمینه توجیه «تک‌همسری».

نگارنده، در مقاله «عدالت در آیین خاوران» [فصلنامه مطالعات ایرانی پویه، ش ۲، ۲۲۱ به بعد] درباره مفهوم عدالت نوشته است: «عدل در قرآن مفهومی عرفی است … دقیق‌ترین معادل واژه عرف، «پسندیده و پسندیده به نیکویی» است که در ترجمه‌های کهن (قبل از قرن هفتم) به کار رفته است. (فرهنگنامه قرآنی ۴۰/۴/۱۹؛ تفسیر قرآن کمبریج ۲۲/۴۱؛ ۱۹) به‌لحاظ ریشه‌شناسی کلاسیک، این واژه از «عُرف» مشتق شده است که با معنای امروزین آن چندان تفاوت ندارد و عبارت است از «مجموعه‌ای از توافق‌ها یا هنجارهایی که به‌تدریج از سوی عموم به نیکی پذیرفته یا پسندیده شده باشد.» (کاتوزیان، ۱۷۸) در سایر کاربردهای قرآنی نظیر وصیت و ارث (البقره:۱۸۰)، پرداخت حقوق زنان طلاق‌گرفته (البقره:۲۲۸)، تعهدات زوجین در فرایند طلاق (البقره:۲۲۹-۲۳۶؛ الطلاق:۲ به بعد)، آداب سخن گفتن (البقره:۲۶۳؛ محمد:۲۱)، صلح دعاوی (النساء:۱۱۴)، پرداخت نفقه و شیر دادن به کودکان (الطلاق:۶) و آیین سوگند (النور:۵۳) واژه «معروف» به معنای «امر پسندیده و مرضی عموم» است؛ بنابراین اصطلاح «امر به معروف» در قرآن، «دعوت به رفتار پسندیده» (مطابق با عرف) است، به بیان دیگر، در زبان قرآن معروف «عبارت از مجموعه رفتارها و گفتارهایی است که عموم جامعه (عرف) پسندیده و اخلاقی می‌شمرد.» بنابراین هنگامی‌که از عدالت در اسلام سخن می‌گوییم، می‌دانیم که سه کانون معنایی برای عدالت وجود دارد: ۱. داوری دادگرانه (عدالت قضایی)، ۲. عفو و ۳. رضایت عمومی (عرف).»

حال می‌توانیم به بحث درباره آن نمونه مناقشه‌برانگیز بازگردیم؛ برای انسان مسلمان امروز؛ ترجیح اخلاقی کدام است: «تعدد زوجات یا ازدواج مبتنی بر عرف (تک‌همسری)». می‌دانیم که تعدد زوجات در قرآن ستوده نشده است. حتی در آیه‌ای خطاب به پیامبر، به او گفته شده خویشتن‌داری کند و همسر دیگری نگیرد:

  • لَّا یحِلُّ لَک النِّسَاءُ مِن بَعْدُ وَلَا أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَک حُسْنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَکتْ یمِینُک وَکانَ اللَّهُ عَلَی کلِّ شَیْءٍ رَّقِیبًا ﴿الأحزاب/۵٢﴾

بعد از این زنان، هیچ زنی بر تو حلال نیست و نیز زنی به‌جای ایشان اختیار کردن، هرچند تو را از زیبایی او خوش آید؛ مگر کنیزان و خدا مراقب هر چیزی است.

اما اگر به‌جای توجه به حکم؛ به ارزش‌های اخلاقی احکام توجه کنیم، می‌توانیم بگوییم: «درست است که چندهمسری در قرآن و سنت پیامبر منع نشده؛ اما ارزش‌هایی که قرآن منادی آن‌هاست، چندهمسری را در زمانه ما که امری ناپسند تلقی می‌شود، با عدالت ناسازگار می‌داند و منع می‌کند. یکی از پایه‌های عدالت، امور عرفی (معروف: مرضی عموم) است و امروز برخلاف عهد پیامبر و صد سال قبل، چندهمسری با عرف و عدالت سازگار نیست.» بنابراین یک مسلمان نواندیش نباید از احکام ازدواج و طلاق و آیین همسرداری در قرآن شرمنده باشد. پیام قرآن در دوران پیامبر: «کاستن از رنج زنان، کودکان، تهیدستان، بردگان، یتیمان، بی‌پناهان (مساکین)، آوارگان (ابن السبیل) و رنج‌دیدگان و محرومان بود.» کاستن از رنج‌ها به معنای محو آن‌ها نبوده و نیست. پیامبران سمت و سوی رهایی را نشان داده‌اند؛ آن‌ها در زمان خودشان نیز نتوانستند همه آرمان‌های خود را محقق نمایند. آن‌ها به ما سمت و سوی حرکت به‌سوی ارزش‌های اخلاقی را نشان دادند. آن‌ها راه را نشان دادند، نه منزل را. مشکل سنت‌گرایان این است که تفاوت «راه» و «منزل» را تشخیص نمی‌دهند و تفاوتی بین ارزش‌ها و احکام قائل نیستند. ارزش‌هایی نظیر یکتاپرستی، عدالت، انصاف، صدق، عفو، مشورت، عزت‌نفس، مدارا، مهربانی با فرودستان، کاستن از رنج دیگران، وفای به عهد و … این‌ها آموزه‌های پایدار یا ارزش‌های دینی هستند و آیین جهاد، همسرداری، معاملات، حقوق خانواده، احکام بهداشتی، احکام عبادی و … باید در راستای ارزش‌های اخلاقی پیوسته در بستر زمان و مکان و با تغییر عرف، مورد بازاندیشی و دگرگونی قرار گیرند.

 

منابع:

  1. الاستیعاب فی معرفه الأصحاب؛ أبو عمر یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد آلبر بن عاصم النمری القرطبی (المتوفی: ۴۶۳ ق)؛ علی محمد البجاوی؛ دار الجیل، بیروت؛ الطبعه: الأولی، ۱۴۱۲ ق – ۱۹۹۲ م.
  2. أمثال العرب؛ المفضل بن محمد بن یعلی بن سالم الضبی (المتوفی: نحو ۱۶۸ ق)؛ دار و مکتبه الهلال، بیروت ۱۴۲۴ ق‍.
  3. الزاهر فی معانی کلمات الناس؛ محمد بن القاسم بن محمد بن بشار، أبو بکر الأنباری (المتوفی: ۳۲۸ ق)؛ حاتم صالح الضامن؛ مؤسسه الرساله، بیروت؛ الطبعه: الأولی، ۱۴۱۲ ق/ ۱۹۹۲ م.
  4. کتاب العین؛ أبو عبدالرحمن الخلیل بن أحمد بن عمرو بن تمیم الفراهیدی البصری (المتوفی: ۱۷۰ ق)؛ مهدی المخزومی، إبراهیم السامرائی؛ دار و مکتبه الهلال.
  5. المفردات فی غریب القرآن؛ أبوالقاسم الحسین بن محمد المعروف بالراغب الأصفهانی (المتوفی: ۵۰۲ ق)؛ صفوان عدنان الداودی؛ دار القلم، الدار الشامیه، دمشق بیروت؛ الطبعه: الأولی، ۱۴۱۲ ق
  6. أسد الغابه فی معرفه الصحابه؛ أبوالحسن علی بن أبی الکرم محمد بن محمد بن عبدالکریم بن عبدالواحد الشیبانی الجزری، عزالدین ابن الأثیر (المتوفی: ۶۳۰ ق)؛ علی محمد معوض – عادل أحمد عبد الموجود؛ الطبعه الأولی، ۱۴۱۵ ق – ۱۹۹۴ م.
  7. الإمامه و السیاسه المعروف به تاریخ الخلفاء، أبومحمد عبدالله بن مسلم ابن قتیبه الدینوری (۲۷۶)، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، ط الأولی، ۱۴۱۰ ق/۱۹۹۰ م.
  8. جمل من أنساب الأشراف؛ أحمد بن یحیی بن جابر بن داود البَلَاذُری (المتوفی: ۲۷۹ ق)؛ سهیل زکار و ریاض الزرکلی؛ دار الفکر – بیروت؛ الطبعه الأولی، ۱۴۱۷ ق – ۱۹۹۶ م.
  9. تفسیر قرآن مجید کمبریج؛ تصحیح دکتر جلال متینی؛ تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۴۹ ش.
  10. فرهنگنامه قرآنی: فرهنگ برابرهای فارسی قرآن بر اساس ۱۴۲ نسخه خطی کهن محفوظ در کتابخانه آستان قدس رضوی؛ تهیه و تنظیم گروه فرهنگ و ادب بنیاد پژوهش‌های اسلامی، با نظارت محمدجعفر یاحقی؛ مشهد، بنیاد پژوهش‌های اسلامی، ۱۳۸۹ ش.
  11. مقدمه علم حقوق؛ ناصر کاتوزیان؛ تهران، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۹۰ ش.
  12. درس‌های قرآنی، با قرآن در زندان، در خانواده، در صحنه؛ مجموعه آثار آیت‌الله طالقانی؛ سید محمود طالقانی؛ تهران، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۸۶

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط