ارزیابی مبارزه مسلحانه مجاهدین بنیانگذار
#بخش-اول
لطفالله میثمی
هر از چندی در مطبوعات روشنفکری ما موجی در رد یا پذیرش مبارزه مسلحانه در دهه ۴۰ و۵۰ ظاهر میشود. مسلماً ارزیابی مبارزات مسلحانه در دو دهه یادشده هم موضوعیت دارد و هم کار بسیار خوبی است، به شرط آنکه این ارزیابی یا نقد، از اطلاعات کافی برخوردار باشد. منظورم مطلقکردن کار نقد نیست بهطوریکه کسی نتواند به این کار بپردازد، بلکه میخواهم بگویم از آن زمان تاکنون کتابها و نوشتههای زیادی در این زمینه منتشر شده است. بهویژه کتابهای خاطرات که بهطور نسبی میتواند کفایت کند، اما به نظر من در این قضاوتها و بررسیهای انجامشده به همین دستاوردها هم بهطور کافی توجه نشده است.
[نقد همزمان] روشی است که حضرت علی(ع) در نهجالبلاغه به آن پرداخته است و آن این است که اگر کسی بخواهد قومی یا روابطی را در گذشته بررسی کند باید بررسی او بهگونهای باشد که گویا با آن قوم زندگی میکند یا در کوچه پسکوچههای آن قوم یا روابط، در حال حرکت یا نظاره است و همه چیز را به روشنی میبیند. آنگاه میتواند به ارزیابی آن قوم یا روابط بپردازد. منظور احاطه به شرایط و دیدگاههایی است که در آن زمان وجود داشته است. برای تقریب ذهن بهتر است به نمونهای بپردازم:امروزه یک دانشآموز دبیرستانی میتواند به نقد نظریه جاذبه- دافعه نیوتن بپردازد و از نظریه نسبیت اینشتین یا نظریه کوانتم پلانک دفاع کند، درحالیکه نظریه نیوتن بیش از ۴۰۰ سال بر افکار دانشمندان فیزیک حاکم بوده است. وقتی اینشتین نظریه نسبیت خود را مطرح کرد اکثر دانشمندان متوجه آن نشدند چرا که دستاورد جدیدی بود که با آن مأنوس نبودند، اما با پیگیری اینشتین و نوشتن مقالات و سخنرانیهای بسیار، دانشمندان جهان به اهمیت این نظریه پی بردند. به همین روال وقتی پلانک نظریه کوانتم خود را مطرح کرد، بیشتر دانشمندانی که با آن مأنوس نبودند آن را نپذیرفتند ولی به تدریج آن نیز پذیرفته شد.
در زمینههای سیاسی و اجتماعی نیز نمیتوان با دیدگاههای امروز به نقد دهه ۴۰ و۵۰ پرداخت، بلکه باید تواناییها و ناتواناییهای مردم آن زمان ایرانزمین را دانست و سپس به قضاوت پرداخت و به همین دلیل است که من نقد همزمان را پیشنهاد میدهم، یعنی آیا در آن زمان نیروهایی بودند که حامل این دیدگاههای ما در آن زمان باشد یا توان تاریخیشان در همان حدی بود که به آن عمل کردند؟
نمونه دیگر اجتماعی این است که برخی به نهضت ملی ایران و دکتر مصدق انتقاد میکنند که چرا در قضیه ملیکردن، صنعت نفت را به بخش خصوصی واگذار نکرد و به جای ملیکردن، صنعت نفت را دولتی کرد؟ اگر بخواهیم به شرایط آن زمان و نقد همزمان آن دوره اشاره کنیم باید گفت؛ نخست آنکه، در دوران مصدق ملت ما در اوج آزادیهای مصرح در قانوناساسی بود. دوم آنکه، مصدق منتخب واقعی مردم ایران بود. سوم آنکه، او بهترین کارشناسان و اساتید دانشگاه را همراه خود داشت و چهارم آنکه، بخش خصوصی در آن دوران در حدی نبود که حتی یکدهم صنعت نفت به آن واگذار شود. پنجم اینکه، اصولاً مصدق نمیخواست کارشناسان انگلیسی را از ایران بیرون کند، بلکه میخواست آنها صنعت نفت را در جایگاه یک مقاطعهکار اداره کنند و دولت ملی ایران بر کار آنها ناظر باشد تا بهتدریج کارشناسان ایرانی جای آنها را بگیرند. ششم اینکه، ملیکردن نفت یک انقلاب مالکیتی بود که میخواست مالکیت ایران را بر سرزمین و زیرزمین ایران عینیت بخشد. اینجا بود که انگلیسیها قبول نداشتند که ایرانیان مالک بر سرزمین و زیرزمین خود باشند. تا آنها حساب و کتاب پس بدهند و مالیات بپردازند و از همان روزهای اول رئیس میسیونی که برای مذاکره به ایران آمد، چه در فرودگاه مهرآباد و چه در فرودگاه هیترو لندن اعلام کرد تا مصدق رئیس دولت است، قرارداد نفتی نخواهیم داشت و باید او سرنگون شود و در نهایت هم همینطور شد. حال باید قضاوت کرد آیا مرحوم مصدق با توجه به تواناییهای آن زمان آیا کار بهتری میتوانست بکند؟ آیا به بخش خصوصی و حتی بخش خصوصی خارجی بیاعتنا بود؟ که نبود.[۱]
به نظر من شاید علت غفلت نسل حاضر نسبت به مبارزه مسلحانه در آن دو دهه این است که برخی گفتهاند مبارزان مسلحانه یک مشت قدارهبند و نظامیکار بودهاند و اصولاً به کار فرهنگی اعتقادی نداشتند، اینها معتقدند که بهجای مشی مسلحانه باید کار فرهنگی انجام میشد و حتی از آن بالاتر میگفتند مبارزه مسلحانه جای کار فرهنگی را گرفت و به عبارت امروزی مبارزه مسلحانه رادیکالیزمی بود که کار فرهنگی را مخدوش یا به تأخیر انداخت. به نظر میرسد یکی از سیاه – سفیدکردنهای امور همین تقابل مبارزه مسلحانه یادشده با کار فرهنگی باشد.
اگر بخواهیم نمونه مبارزه مسلحانه مکتبی و درازمدت مجاهدین را بررسی کنیم باید به سیر تکوین و پیدایش آن سازمان نیمنگاهی داشته باشیم. گرچه مجاهدین، سال بنیانگذاری خود را شهریور ۱۳۴۴ اعلام کردهاند ولی هسته اصلی بنیانگذاران در سال ۱۳۳۹ بهوجود آمد، بدین معنا که در آن سال انجمنهای اسلامی دانشگاههای سراسر کشور در پروسه یک انتخابات در منزل مهندس صباغیان جمعاً محمد حنیفنژاد را به عنوان مسئول انجمنها انتخاب کردند. در آن سال بود که انجمنهای اسلامی نظم نوینی پیدا کرده و به جایگاه خود در ایران پی بردند. در آن زمان این پرسش مطرح بود در شرایطی که حوزههای علمیه به لحاظ کمّی و کیفی با تشکیلات گسترده و سراسری و منابع مالی و انتشاراتی خود دین اسلام را تبلیغ میکردند جایگاه انجمنهای اسلامی چه بود؟ نسبت انجمنهای اسلامی با حوزه علمیه چه بود؟ در پاسخ به این پرسش انجمنهای اسلامی با مسئولیت محمد حنیفنژاد روی دو نقیصه معرفتی آن زمان دست گذاشت. نخست آنکه قرآن در حوزههای علمیه درس رسمی نبود و قرآنمداری باب نبود و این در حالی بود که شعار اصلی آموزشهای حوزه به ترتیب اولویت عبارت بود از [قرآن، سنت، عقل و اجماع]. دوم آنکه، روی احکام اجتماعی قرآن کار نشده بود و رسالههای عملیه مراجع عظام بیشتر روی احکام فردی و فرعی متمرکز بود. بنابراین انجمنهای اسلامی با دو مؤلفه قرآنمداری و تمرکز روی احکام اجتماعی اسلام شروع به کار کرد.[۲]
اعضای اصلی انجمنهای اسلامی، نهتنها عضو انجمن بودند، بلکه عضو جبهه ملی دوم هم بودند و در اردیبهشت ۱۳۴۰ عضو نهضت آزادی هم شدند. محتوای آموزشهای انجمنهای اسلامی عبارت بود از تدبر در قرآن و تفسیر قرآن و شرکت در جلسات تفسیر قرآن مرحوم طالقانی در مسجد هدایت و مطالعه کتاب راه طیشده مهندس بازرگان و دیگر کتابهای ایشان، شرکت در سخنرانیها در اعیاد و سوگواریها توسط مهندس بازرگان و آیتالله طالقانی و آیتالله بهشتی و آیتالله مطهری و شرکت در کلاسهایی که توسط انجمنهای اسلامی سازماندهی شده بود و توسط روحانیون آگاه و اجتماعی اداره میشد مانند علامه محمدتقی جعفری، آیات عظام جزایری، گلزاده غفوری و شاهچراغی.[۳] درواقع انجمن اسلامی بود که روحانیون یادشده را برای اولینبار به دانشگاه دعوت کرد.
به یاد دارم شبهای جمعه که حنیفنژاد از دانشکده کشاورزی کرج به سوی مسجد هدایت میآمد، در طول راه در اتوبوس روی آیاتی که قرار بود آیتالله طالقانی صحبت کنند مطالعه میکرد تا استفاده بیشتری از قرآن ببرد، اما متأسفانه یکی از ژورنالیستهای ما برداشت نادرستی از این گزاره کرده بود و بدینسان مجاهدین و حنیفنژاد را سطحینگر قلمداد کرده بود و در جای دیگر برتری کتاب بر جزوه را مطرح کرده بود بدون آنکه به محتوای کتاب یا جزوه و شرایط سخت انتشار کتاب در آن زمان اشاره کند. توجه شود که در دوران پیدایش و تکوین سازمان، تدبر در قرآن و مطالعه آن برچسب وهابیت را به همراه داشت تا آنجا که در مراسم ختم آیتاللهالعظمی بروجردی که در مسجد سپهسالار برگزار شده بود حجتالاسلام فرهنگ نخعی، مؤسس کانون تشیع میگفت آیتالله طالقانی با دیدگاههای وهابی خود چه حقی دارد در مسجد هدایت برای مرحوم بروجردی ختم برگزار کند. وهابیت چه نسبتی با مرجعیت شیعه دارد؟
مرحوم طباطبایی که شخصاً تفسیر قرآن را در قم شروع کردند مطلبی به این مضمون در تفسیر المیزان دارند که شخصی ممکن است در حوزههای علمیه مجتهد شود بدون اینکه نگاه مستقیمی به قرآن کرده باشد.[۴]
در آن شرایط، کار روی قرآن و قرآنمداری کاری بود بابگشا و راهگشا و موجب شد جوانان انجمنهای اسلامی به سرچشمههای وحی و دین دست یازند.[۵] اعضای انجمنهای اسلامی در آن زمان از یک سو با آموزشهای نظری و عملی و اردوهای انجمن اسلامی مأنوس بودند و از سویی دیگر همزمان در مبارزات ملی و قانونی سالهای ۱۳۴۲ـ ۱۳۳۹ شرکت فعال داشتند. که تجربه بس بزرگی بود و موجب شد بنیانگذاران اصلی مجاهدین در سال ۴۴، در فرازونشیب مبارزه اعم از تظاهرات، زندان، کوهنوردی و پخش اعلامیه و فعالیتهای دیگر عمیقاً یکدیگر را بشناسند و به هم اعتماد کنند. تجربه پیدایش و تأسیس نهضت آزادی در اردیبهشت ۱۳۴۰ برای اعضای انجمن تجربه درسآموز بزرگی بهشمار میرفت. در پی این تجربه بود که [اسلام راهنمای عمل] یا اسلامی که بتوان با آن تحلیل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کرد، نیاز اصلی جوانان انجمن اسلامی شد و در همین راستا در ملاقاتی با رهبران نهضت آزادی یعنی مهندس بازرگان و آیتالله طالقانی و دکتر سحابی طی نامهای ۹ صفحهای نیازهای خود را مطرح کردند این جوانان در پی اسلام تنها بهعنوان یک فرهنگ نبودند، بلکه بهدنبال یک مکتب جامع که هم جهانبینی، هم نحوه نگرش و روش شناخت و هم احکام به منظور تنظیم روابط داشته باشد، بودند. اگر در آن زمان واژه ایدئولوژی به کار میرفت منظور همین مکتب موزون با وجوه متفاوت بود.
مشی مبارزه مسلحانهای که در سال ۱۳۴۷ به آن دست یافتند دو صفت مکتبی و درازمدت را همراه خود داشت. بنیانگذاران معتقد بودند این دو صفت مکتبی و درازمدت، مبارزه آنها را از دیگر مبارزات مسلحانه ایران متمایز میکند. مؤلفه درازمدت آن را در آینده توضیح میدهم، ولی اصلیترین مؤلفه مکتبی مبارزه این بود که راه ایجابی خود را مشخص کرده بودند که همانا [راه خدا و راه تکامل است] یعنی مبارزه آنها براساس این یا آن دشمن خارجی یا داخلی طراحی نشده بود، بنابراین دشمن افراد یا جریانهایی تلقی میشدند که سد راه خدا یا سد راه تکامل بشوند. مکتبیبودن مبارزه یعنی مرزبندی باطل از حق، همچنین مرزبندی مراتب نیروهای حق و مراتب نیروهای باطل. عضوگیری بنیانگذاران از افراد و نیروهایی بود که از دو ویژگی [درد دین و درد توده] برخوردار بودند. «حبل منالله و حبل منالناس». ویژگی انسانها از نظر آنها [عدلطلبی] و همزمان [ضدظلمی] بود. قبل از انقلاب ظلمستیزی فرهنگ اغلب مردم بود، درحالیکه کفر را هرکسی به یک نحو معنی میکرد، مجاهدین کافران را افرادی میدانستند که سد راه تکامل شوند و این سدشدن به تعدی و تجاوز منتهی گردد. بنابراین برای تشخیص کفر باید تکامل و درجه آن را در جامعه بشناسیم در پی آن است که کفر و کافر را میتوان شناخت. بدینسان میتوان گفت مجاهدین بنیانگذار با این تعریف از کفر با جریانهای تکفیری در طول تاریخ مرزبندی آشکاری داشتند. وجه دیگر مکتبیبودن مجاهدین، تکاملگرابودن آنها بود. آنها تکامل را در برابر خلقالساعه و استقرا را در برابر قیاس و دیدگاه کیهانی کپرنیک را در برابر نظریه بطلمیوس قبول داشتند.
سعید محسن با الهام از صدر اسلام [حملوا بصائرهم علی اسیافهم] میگفت ما در آموزشهایمان باید کادری را تربیت کنیم که عقاید و آرمانش بر اسلحه اولویت داشته باشد که مبادا اسلحهاش را روی دوست یا دشمن فرعی یا دشمن اصلی بهکار ببرد، بلکه سلاح او باید علیه دشمن عمده و فراگیر بهکار گرفته شود.
بنیانگذاران، دربار سلطنتی وابسته به امپریالیسم و صهیونیسم را سد راه تکامل میدانستند، بنابراین آنها نه ضدسلطنت بودند، نه ضدامپریالیسم و نه ضدصهیونیسم بلکه این سه را مانع راه تکامل میدانستند که اگر از بین بروند با خلأ مواجه نشوند، چراکه راه ایجابی ما راه تکامل و راه خداست و باید درصدد رشد و گسترش امت باشیم. در سال ۴۲، بعد از قیام ملی ۱۵ خرداد، آیتالله بهشتی در ملاقاتی با حنیفنژاد و همراهش، کتاب راه طیشده مهندس بازرگان را تأیید و تأکید کردند که ایشان بهتنهایی کار یک دایرهالمعارف را در زمینه اصول دین آن هم به زبان فارسی انجام دادند.
بنیانگذاران تا سال ۴۷ کار سنگینی روی کتاب راه طیشده انجام دادند و با الهام از این کتاب بود که کتاب [راه انبیا – راه بشر] را تنظیم و تدوین کردند که جزو منابع اصلی آموزشی سازمان قرار گرفت. آنها در سه سطح مقدماتی و متوسط و عالی پرسش و پاسخهایی برای آموزش راه طیشده تهیه کرده بودند و در سال ۴۷ که سیر تکوین سازمان، توسط بنیانگذاران برای مهندس بازرگان توضیح داده میشود، ایشان با دیدن این کارهای چشمگیر آموزشی میگویند «شما شاگردانی بودید که حالا استاد شدهاید.»
میراث اصلی رنسانس، مقوله تکامل انواع بود که در بستر زمان بارور شد و در ایران به وسیله آیتالله طالقانی و دکتر سحابی غنای قرآنی پیدا کرد و با صورتبندی [راه خدا ـ راه تکامل] جزو آموزشهای بنیانگذاران قرار گرفت و گفته میشد که مجاهدین اولین سازمان سیاسی هستند که بحث تکامل از آموزشهای محوری آنهاست.[۶]
وجه دیگر مکتبیبودن مجاهدین تأثیر متقابل عقل و وحی و به عبارتی [تأثیر متقابل قرآن و دیالکتیک محصول علم] بود. سعید محسن معتقد بود این تأثیر متقابل باید الیالابد ادامه پیدا کند، این روش از نظر سعید محسن و بنیانگذاران مزیتی بود نسبت به آموزشهای جاری که کلید فهم قرآن را منطق ارسطو میدانستند که اگر عمیقاً به این کلید فهم و روش ارسطویی نگریسته شود متوجه میشویم که نیازی به خود قرآن نیست که درواقع سلطنت عقل صوری بر قرآن و سنت و اجماع بود.
در زمینه آموزش قرآن و سنت، بنیانگذاران کاری کردند کارستان. حنیفنژاد معتقد بود قرائت و تدبر در قرآن و آنگاه رویکرد تفاسیر بهویژه پرتویی از قرآن آیتالله طالقانی باید دغدغه اصلی اعضای سازمان باشد. او میگفت بعد از نهادینهشدن آیات، باید آیات را حفظ کرد تا اگر در سلول انفرادی هم قرار گرفتیم از منبع اصلی آموزشها، یعنی قرآن محروم نشویم و بتوانیم در زمینه راهبرد و مسائل سیاسی از آن الهام بگیریم. از این طریق بود که رشد قرآنی اعضای سازمان مافوق تصور شد. بهطوریکه حتی بعضی که حرفهشان تعلیم و تعلم دین بود تعجب میکردند که در چنین شرایط طاغوتی این پدیده چگونه تبیین میشود. توشهگیری بنیانگذاران از سوره توبه، محمد و دیگر سورهها زبانزد شد و مورد تأیید علما قرار گرفت. در سال ۱۳۵۱ که آیتالله مطهری به دیدار آیتالله انواری در زندان قصر رفته بودند به ایشان سفارش مجاهدین را کردند و حتی به نقل از مهندس سحابی که شاهد بود گفته بودند که توشهگیری آنها از قرآن از ما بهتر است. همچنین آیتالله حائری شیرازی[۷] در زندان عادلآباد شیراز در تابستان سال ۵۲ به من گفتند که تفسیر سوره محمد را مطالعه کردم و بسیار خوب بود.»
به نظر من مجاهدین بنیانگذار در زمینه توشهگیری از قرآن و نهجالبلاغه به نوعی بابگشا بودند و روی خطبههای نهجالبلاغه بسیار کار کرده بودند و این کتاب در متن آموزشها قرار گرفته بود. کتاب نهجالبلاغه فیضالاسلام از سال ۵۰ تا ۵۲ بهکرات چاپ و منتشر شد در حالیکه تا قبل از سال ۵۰ بیش از یکبار چاپ نشده بود و هنوز هم بهطور کامل در آموزشهای جاری از نهجالبلاغه به عنوان یک سند فقهی استفاده نمیشود. در زمینه سنت و حاملین قرآن کتاب «امام حسین سیمای یک مسلمان» واقعاً نقش زیادی در آگاهیبخشی و ترویج دین داشت. در سال ۵۵ که در زندان قصر بودم ملاحظه کردم بیشتر زندانیان مسلمان از طریق مطالعه این کتاب، جذب مبارزه ستمشاهی شده و به زندان آمده بودند. کتاب امام حسین در شرایطی نگاشته شد که فضای آن زمان اینگونه بود که تحقیق روی نهضت حسینی گمراهکننده است، چرا که اگر امام علم داشت که شهید میشود، حرکت او از مقوله هلاکت است و اگر علم نداشت که علم امام نفی میشود و در هر دو حال وادی ضلالت است، ولی این بابی بود که توسط بنیانگذاران و تلاش احمد رضایی گشوده شد.
وجه دیگر مکتبیبودن مجاهدین، بابگشایی در امر شناخت بود که به قول آیتالله مطهری در گذشته بهنام «باب معرفت» مطرح بود. حنیفنژاد و یارانش در کتاب «شناخت» امتیازی را مطرح کردند بهنام ارکان سهگانه شناخت که عبارت بودند از نخست ایمان به واقعیت جهان خارج، دوم ایمان به قابل شناختبودن جهان خارج و سوم ایمان به نظم واحد جهان. من فکر میکنم حنیفنژاد این ارکان سهگانه را از کتاب «علم به کجا میرود» پلانک الهام گرفته بود. حنیفنژاد به این وسیله تقدم ایمان بر شناخت را مطرح کرد، توضیح اینکه اگر یک سانتیمتر مکعب نمک در ۱۲۰ درجه ذوب میشود با اتکا به ایمان به نظم جهان است که ما قادریم آن را تعمیم و تجرید داده و بگوییم نمکهای جهان در ۱۲۰ درجه ذوب میشوند. نیروی تعمیم، تجرید و استقرا ناشی از همین ارکان شناخت است. او بدینوسیله دانشمندان را با مذهبیها نزدیک میکرد و معتقد بود که اگر راه علم از تجربه، تکرار تجربه، فرضیه، تئوری، قانون و اصل میگذرد، ملاحظه میکنیم کاخ علم چندین بار فروریزی شده، ولی دانشمندان مأیوس نشده و به دلیل ایمان به نظم است که دنبال نظم نوین بودهاند و به تئوریها، فرضیهها و قوانین جدید دست یافتهاند.
در زمینه بابگشایی شناخت باید گفت در سال ۱۳۶۰ یکی از تشکلهای سنتی به منظور مقابله با این روند حدود ۱۳۰۰ جزوه شناخت جمعآوری کرده بود که همه آنها بعد از سال ۱۳۵۰ منتشر شده بود. من در وجه مکتبی، شمهای از تلاشهای مجاهدین بنیانگذار را برشمردم. به نظر من آنها پیش از دستیابی به خطمشی مسلحانه در سال ۱۳۴۷، تلاشهای فرهنگی و مکتبی زیادی کرده بودند و دستاوردهای زیادی هم داشتند. به نظر من مهمترین وجه تمایز دستاوردهای فرهنگی آنها با دیگر جریانهای فرهنگی در سه زمینه زیر بود؛ نخست، پاسخ به نیاز [فقر روش و استدلال] و دستیابی به متدولوژی و شیوه برخورد درست با مسائل و امور؛ دوم، پاسخ به [فقر راهبردی] و نیاز به دستیابی به دانش استراتژیک و استراتژی زمانمند و مرحلهای درست؛ سوم، پاسخ به [فقر سازماندهی] و نیاز به دستیابی به دانش سازماندهی و نهادینهکردن یک سازمان رهاییبخش.
[۱]مراجعه شود به مقاله« تجربه راهبردی؛ نفت ملی» چشمانداز ایران، شماره ۴۲، اسفند ۸۵ و فروردین ۸۶.
[۲] رجوع شود به مقاله «یادی از یادآوران عرصه روشمندی»، چشمانداز ایران، شماره ۳۷ به مناسبت سیوچهارمین سالگرد شهادت محمد حنیفنژاد و یارانش.
[۳]رجوع شود به «از نهضتآزادی تا مجاهدین» نوشته لطفالله میثمی، نشر صمدیه، چاپ پنجم، ۱۳۸۹.
[۴]منظور ایشان این است که مجتهدین به کتاب مستقلی به نام آیاتالاحکام مراجعه میکردند که جدای از قرآن چاپ و منتشر میشد.
[۵]در همین زمینه مقاله ملیکردن دین، چشمانداز ایران، شماره۲۴ نوشته شده است، به این معنا که اگر مرحوم مصدق در جریان نهضت ملی، صنعت نفت را از دست انحصارات نفتی نجات داد، مرحوم بازرگان نیز دین را ملی کرد یعنی همانطور که همه انسانها ارتباط مستقیم با خداوند دارند بتوانند با کتاب خدا یعنی قرآن نیز ارتباط مستقیم برقرار کنند. خواندن این مقاله را که در سایت meisami.net آمده قابل دریافت است. به هموطنان بهویژه دانشجویان انجمنهای اسلامی پیشنهاد میکنم.
[۶]رجوع شود به چشمانداز ایران، مقاله «چشمانداز روشن»، شماره ۱۶، مهر و آبان ۱۳۸۱، مجاهدین تا قبل از سال ۱۳۴۷ جزوهای را تهیه و تنظیم کرده بودند بهنام تکامل که در متن آموزشهای آنها قرار داشت.
[۷] برادر بزرگتر حجتالاسلام محیالدین حائری شیرازی.