بدون دیدگاه

حزب‌الله لبنان: چهار دهه تغییر و تحول

گفت‌وگوی دیوید سیدارتا پاتل با محمد عطایی

حزب‌الله لبنان در طول تاریخ چهل‌ساله‌اش، توانایی‌های نظامی و سازمانی پیچیده‌ای را توسعه داد که آن را به تأثیرگذارترین بازیگر غیردولتی در عرصه خاورمیانه تبدیل  و این قابلیت‌ها، آن را به نقش‌آفر‎ین‌ترین بازیگر در «محور مقاومت» بدل کرده است، محوری که در واقع شبکه‌ای از دولت‌ها و گروه‌های شبه‌نظامی متحد ایران در منطقه است.

در این شماره نشریه «کران»، دیوید سیدارتا پاتل با دکتر محمد عطایی، مدرس تاریخ در دانشگاه ماساچوست و پژوهشگر در مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه برندایز در تاریخ ۲۷ ژانویه ۲۰۲۳ (۷ بهمن ۱۴۰۱) به گفت‌وگو نشسته است. او به تغییر در روند محبوبیت حزب‌الله و جاذبه فرافرقه‌ای این گروه اشاره می‌کند و می‌گوید سال‌های نخستین شکل‌گیری حزب‌الله (در دهه ۱۹۸۰ / ۱۳۶۰ خورشیدی) و تنش و تقابل‌های آن با بسیاری از متحدان فعلی‌اش در آن برهه، عمیقاً به ساختار و جهت‌گیری امروز این حزب شکل داده است.

حزبالله امروز قدرتمندترین بازیگر غیردولتی در شبکه نفوذ منطقهای ایران است. چگونه به اینجا رسید؟ در اوایل دهه ۱۹۸۰ گروههای فراملیتی دیگری نیز بودند که با ایران ارتباط داشتند -مانند جریان شیرازیها و حزب الدعوه اسلامی– اما این حزبالله بود که در طول زمان به مرکزیت محور منطقهای ایران تبدیل شد. چرا؟

نگاهی به شکل‌گیری و ظهور حزب‌الله در بستر انقلاب ۱۹۷۹ (۱۳۵۷) ایران و حمله اسرائیل به لبنان در سال ۱۹۸۲ (۱۳۶۱) می‌تواند به فهم جایگاه امروز آن کمک کند و درک بهتری از موقعیتی به دست دهد که اکنون در شبکه فراملی بازیگران غیردولتی ایران به دست آورده است. آبشخور ایدئولوژیک حزب‌الله از بدو شکل‌گیری، اندیشه‌های پان‌اسلامی (وحدت‌گرایانه) و جهان سوم‌گرایی انقلاب ایران بوده است. با حمله اسرائیل به لبنان در ژوئن ۱۹۸۲ (خرداد ۱۳۶۱)، حزب‌الله از دل مقاومت علیه اشغال به‌عنوان یک جریان مبارز فرافرقه‌ای، نه صرفاً به‌عنوان مجموعه‌ای شیعه، متولد شد. اگر به فعالانی که در بنیان‌گذاری حزب مشارکت داشتند نگاه کنید، روحانیون اهل سنت -مانند شیخ سعید شعبان در شمال لبنان و شیخ ماهر حمود در شهر صیدا در جنوب – و همچنین فعالان چپ و مائوئیست‌های پیشین مرتبط با سازمان فتح فلسطین را می‌بینید. اگرچه جذابیت فراقرقه‌ای حزب‌الله در گذر زمان آسیب ‌دیده است و اکنون به‌طور عمده به‌عنوان حزبی برای شیعیان شناخته می‌شود، اما همچنان محبوبیت فرافرقه‌ای قابل‌توجهی در لبنان و جهان اسلام دارد. این امر در گفتمان پان‌اسلامی، همبستگی آن با فلسطین و مقاومت آن در برابر نظام استعماری-مهاجرتی۲ اسرائیل دیده می‌شود. همین‌طور برخی از علما و جنبش‌های سنی در لبنان – مانند شیخ ماهر حمود در صیدا یا جنبش توحید اسلامی در طرابلس لبنان- به ایستادگی در کنار حزب‌الله و حمایت سیاسی و ایدئولوژیک از مقاومت این حزب ادامه می‌دهند که شاهدی بر این نفوذ فرافرقه‌ای است.

مقاومت حزب‌الله و الگویی که در آزادسازی سرزمین از چنگال اشغال از راه مبارزه مسلحانه ارائه داده است و در کنار آن محبوبیت جهانی آرمان فلسطین (که به نظر می‌رسد حزب‌الله بدون قید و شرط از آن حمایت می‌کند)، یک مزیت مهم پان‌اسلامی و ضد امپریالیستی را برای حزب به وجود آورده است. این نقطه تمایز حزب‌الله با دیگر بازیگران غیردولتی در محور مقاومت است. حزب‌الله در مرحله متأخر جنگ داخلی لبنان (۱۹۷۵-۱۹۹۰) ظهور کرد که البته به درگیری درون بیت شیعی با نهادهای شیعه به مانند جنبش امل و مجلس اعلی شیعیان لبنان منجر شد، اما مقاومت حزب‌الله در برابر اشغال به آن یک ویژگی فرافرقه‌ای داد که نقطه تمایز آن در مقایسه با دیگر گروه‌های شیعه و غیرشیعه بوده است. عقب‌نشینی ارتش اسرائیل از بیروت به جنوب لبنان در سال ۱۹۸۵ و سپس عقب‌نشینی تقریباً کامل از خاک لبنان در سال ۲۰۰۰ و سپس ناکامی اسرائیل در جنگ ژوئیه ۲۰۰۶ -که از آن حزب‌الله هم از نظر نظامی و هم از نظر سیاسی قدرتمندتر خارج شد- جایگاه حزب را تقویت کرده است. به تعبیر دیگر، حزب‌الله تنها جریانی بوده است که با تکیه بر سلاح، اسرائیل را وادار به تسلیم و عقب‌نشینی از سرزمین‌های اشغالی کرده است. مجموعه‌ای از عوامل ازجمله کاریزمای نصرالله، خدمات اجتماعی این حزب، انعطاف ایدئولوژیک، عمل‌گرایی، نظم و انضباط و موفقیت در ترکیب و کاربست قابلیت‌های جنگ متعارف و تاکتیک‌های نبرد غیرمتقارن، همگی در صعود حزب‌الله نقش داشته‌اند، اما آنچه اساساً توضیح‌دهنده اعتلای حزب‌الله است، سرمایه نمادینی است که به‌عنوان الگوی مقاومت و از راه همبستگی با فلسطین به دست آورده است. این عوامل اعتبار و نفوذ حزب را فراتر از دایره شیعه می‌برد.

حزب الدعوه و جنبش شیرازی‌ها که حول آیت‌الله سید محمد شیرازی شکل گرفته بود، فاقد سرمایه نمادین مشابه برای کسب نفوذ و اعتبار در عرصه‌های ملی و منطقه‌ای بودند. این دو جریان در اواسط قرن بیستم در عراق شکل گرفتند و به مرور شاخه‌های خود را به ورای مرزهای عراق گسترش دادند. این روند عمدتاً در رقابت با جناح‌های چپ، بعثی و گروه‌های اسلامی رقیب در عراق بود. هدف اساسی حزب الدعوه سرنگونی رژیم بعث عراق بود. برای شیرازی‌ها نیز همین هدف مهم بود، به علاوه اینکه در سایه تأثیر انقلاب ایران، سرنگونی خاندان حاکم در عربستان سعودی و بحرین و عمان را در دستور کار داشتند؛ به عبارت دیگر، مبارزه با اسرائیل در اولویت حزب الدعوه و جنبش شیرازی‌ها قرار نداشت. برعکس، حزب‌الله از دل مقاومت علیه اسرائیل زاییده شد که همین برای حزب اعتبار و پایگاه فرافرقه‌ای هم در لبنان و هم در منطقه ایجاد کرده است.

امروز حزبالله بهعنوان متحد نزدیک ایران، سوریه و جنبش شیعی امل در لبنان شناخته میشود. روابط حزبالله با این بازیگران در طول زمان چگونه تغییر کرده است و آیا این تاریخ بر رفتار امروز آن تأثیر داشته است؟

نگرش و رویکرد کنونی حزب‌الله به بسیاری از تحولات در لبنان و منطقه عمیقاً ریشه در تنش‌ها و درگیری‌هایی دارد که در سال‌های شکل‌گیری خود (دهه ۱۳۶۰ خورشیدی) با سوریه، امل و جناح‌های سیاسی در ایران پشت سر گذاشت. فهم و بررسی این دوره درک بهتری از روابط فعلی حزب‌الله با سوریه، همکاری نزدیک آن با امل به دست می‌دهد و نشان می‌دهد که چرا حزب‌الله در خصوص مسائل داخلی ایران، از دیدگاه رهبری جمهوری اسلامی پیروی می‌کند.

حافظ اسد، رئیس جمهور پیشین سوریه، در ابتدا نسبت به حزب‌الله بی‌اعتماد بود و این نگرانی را داشت که این حزب تکیه‌گاه مخالفان اسلامی وی و اخوان المسلمین سوریه شود. اسد همچنین نگران روابط حزب‌الله با یاسر عرفات بود که اختلافی شخصی و کهنه با وی داشت. اسد همچنین نسبت به نفوذ ایران در لبنان که حیاط‌خلوت سوریه بود، نگرانی داشت. در طول دهه ۱۹۸۰، اختلاف و تنش‌ها بین دمشق و تهران، حزب‌الله را در مسیر درگیری با سوریه قرار داد و حتی به قتل‌عام ۲۸ نفر از اعضای حزب‌الله توسط ارتش سوریه در سال ۱۹۸۷ منجر شد. در همان زمان، رقابت و درگیری بین حزب‌الله و جنبش امل به مرحله خطرناکی رسید که به جنگ برادران معروف شد. نبیه بری، دبیرکل امل، تصور می‌کرد با تثبیت حزب‌الله، جایگاه امل در میان شیعیان لبنان از دست برود. درگیری حزب‌الله و امل سرانجام در پی چند دور گفت‌وگوهای دشوار و تلخ با میانجیگری سوریه و ایران در سال ۱۹۹۰ در قالب توافقی میان امل و حزب‌الله به پایان رسید.

توافق دمشق نشان‌دهنده دوران تازه‌ای از هماهنگی میان سوریه و ایران بود که به حزب‌الله اجازه می‌داد سلاح و آزادی عمل خود را در جنوب لبنان حفظ کرده تا به مبارزه با اشغالگران اسرائیل ادامه دهد. در ازای آن، حزب‌الله پذیرفت دایره نفوذ امل و پیمان طائف را به رسمیت بشناسد. پیمان طائف که در سال ۱۹۸۹ میان گروه‌ها و احزاب لبنانی امضا شده بود به جنگ داخلی لبنان پایان داده و ساز وکار تازه‌ای برای تقسیم قدرت در نظام فرقه‌ای این کشور ارئه می‌کرد. پذیرش طائف یک چرخش مهم و دامنه‌دار در رویکرد حزب‌الله بود که از سال‌ها تلاش برای سرنگونی نظام سیاسی فرقه‌ای لبنان به مشارکت در این ساختار گذار کرد. همچنین، حزب‌الله نقش برتر سوریه در لبنان را که در بطن پیمان طائف گنجانده شده بود، به رسمیت شناخت. با این چرخش، حزب‌الله اجازه یافت تا سلاح و روابط خود با ایران را داشته باشد، بدون اینکه درباره حافظ اسد ریسک کند؛ زیرا سوری‌ها می‌توانستند ارتباط حزب را با ایران قطع کنند و گروه‌های لبنانی را در مقابلش قرار دهند.

همچنین حزب‌الله در سال‌های شکل‌گیری خود بارها در چالش تنش‌های جناح‌های سیاسی در ایران قرار گرفت. به‌عنوان مثال، در اوج جنگ ایران و عراق، لیبی به آقای هاشمی رفسنجانی قول تحویل موشک داده بود، به شرط اینکه کانالی با حزب‌الله برقرار شود. ایشان هم روی این مسئله و دیدار سران حزب با عبدالسلام جلود، مرد شماره دو لیبی، اصرار داشت که با مخالفت شدید سید علی‌اکبر محتشمی روبه‌رو شد. این در حالی بود که هرگونه ارتباط با لیبی به دلیل نقش معمر قذافی در ناپدید شدن سید موسی صدر، برای حزب‌الله خطرناک می‌بود. یا مثلاً در سال ۱۹۹۰، سید علی اکبر محتشمی‌پور، سفیر سابق ایران در سوریه که نقش اصلی را در تأسیس حزب‌الله داشت، با مشارکت حزب در روند سیاسی لبنان مخالفت کرد و بر تحریم نبیه بری، رهبر امل اصرار داشت، اما دیگر چهره‌ها، ازجمله آقایان خامنه‌ای و رفسنجانی، حزب‌الله را به گفت‌وگو با سوریه و امل و شرکت در روند سیاسی تشویق کردند. در تمام سال‌های گذشته، حزب‌الله دیدگاه‌های رهبر ایران را در مورد مسائل اختلافی در داخل و خارج از ایران دنبال کرده است. در طول چهار دهه گذشته، به ‌مرور ایران و حزب‌الله آموخته‌اند که چگونه تفاوت‌ها و اختلاف‌ها در روابط دوجانبه را مدیریت کرده و از تنش‌های احتمالی در راستای برآورده کردن اهداف استراتژیک اجتناب کنند. این رابطه و اعتماد دوجانبه به حدی از تکامل رسیده است که رهبر ایران عملاً هدایت سیاست جمهوری اسلامی در لبنان را در ابعاد کلیدی به حزب‌الله واگذار کرده است.

پس از جنگ با اسرائیل در سال ۲۰۰۶، نظرسنجیها نشان میداد حزبالله و رهبر آن حسن نصرالله از بالاترین میزان محبوبیت در میان مردم عرب برخوردار بودند، اما این میزان پس از پشتیبانی حزبالله از بشار اسد، در جریان جنگ داخلی سوریه که در سال ۲۰۱۱ آغاز شد، بهشدت کاهش یافت. آیا ورود حزبالله به سوریه به دلیل دستورات و فشارهای ایران، نگرانی جنگ فرقهای یا چیز دیگری بود؟

خیزش مردمی سال ۲۰۱۱ علیه بشار اسد در سوریه یک تهدید وجودی بالقوه برای حزب‌الله بود. نجات یک متحد راهبردی در دمشق برای دسترسی حزب‌الله به ایران و حفظ مسیر انتقال جنگ‌افزار و تدارکات از طریق خاک سوریه اهمیتی حیاتی داشت. علاوه بر این، به دلیل نفوذ طولانی مدت سوریه در لبنان، سرنگونی اسد می‌توانست توازن سیاسی داخلی لبنان را به ضرر حزب‌الله و متحدانش برهم بزند. اعلام حمایت از اسد، تناقضی در موضع حزب‌الله مبنی بر پشتیبانی از اعتراضات «بهار عربی» در بحرین، مصر و تونس و دیگر کشورها بود. درگیری حزب در سوریه واکنش‌های گسترده‌ای در لبنان و در منطقه برانگیخت، چراکه حزب‌الله از نقش مقاومت خود در برابر اسرائیل فاصله گرفته و وارد جنگ داخلی یک کشور عربی می‌شد. مسئله آنجا بغرنج‌تر شد که این مداخله در حمایت از یک نظام تحت سیطره علوی‌ها بود که به نوعی بو و رنگ فرقه‌ای به موضع حزب‌الله می‌بخشید. این موضوع به طور فراگیری از سوی مخالفان حزب‌الله مانند عربستان سعودی مورد بهره‌برداری رسانه‌ای و تبلیغاتی قرار گرفت که می‌گفتند حزب‌الله علیه اهل سنت در سوریه دست به کار شده است. با وجود همه این مسائل و حواشی، به نظر می‌رسد رهبری حزب‌الله به این جمع رسیده بود که پیامد نظاره‌گر بودن و دست روی دست گذاشتن هم کم‌هزینه نبوده و حتی می‌تواند بدتر از ورود به جنگ سوریه باشد.

فکر می‌کنم نگاهی به روندی که جنگ داخلی سوریه طی کرد، بهتر می‌تواند توضیح دهد که چرا حزب سرانجام به این جمع‌بندی رسید که هزینه یک مداخله جدی را پرداخته و وارد این کارزار شود. به ‌مرور اعتراض‌های مردمی در سوریه شکل خشونت‌باری به خود گرفته و وارد فاز نظامی و عملاً به جنگی تبدیل شد که در آن مجموعه‌ای از بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی درگیر شدند. در این شرایط در اوایل سال ۲۰۱۳ بود که حزب‌الله از مرحله حمایت سیاسی و حضور محدود نظامی که از سال‌های پیشین در سوریه داشت خارج شده و به‌طور فعال‌تر و گسترده‌تری وارد کارزار سوریه شد. با تشدید سرکوب توسط نظام سوریه، صداهای بیشتری در اپوزیسیون خواستار بین‌المللی کردن جنگ و مداخله نظامی خارجی علیه اسد شدند. بسیاری از مخالفان، به‌ویژه جریان اخوان المسلمین سوریه مستقر در استانبول، آن‌چنان دلبسته و مطمئن به سرنگونی فوری اسد بودند که تلاش‌های میانجی‌گرانه سال ۲۰۱۲ رهبران ایران و حزب‌الله میان اسد و مخالفان را نپذیرفتند. بسیاری از رهبران مخالفان هم نسبت به حزب‌الله بی‌اعتماد بودند و هم سودای آن را داشتند که ناتو به‌زودی علیه اسد وارد خواهد شد و تجربه سال ۲۰۱۱ لیبی را در سوریه تکرار خواهد کرد. متأسفانه سرکوب خشونت‌آمیز حکومت سوریه نیز فضای گفت‌وگو میان اسد و مخالفان را به‌طور فزاینده‌ای تنگ‌تر کرده بود. در این شرایط، حزب‌الله ورود نظامی به کارزار سوریه را پاسخی به ورود مخالفان سوری به فاز مسلحانه، درخواست آن‌ها برای سلاح و مداخله نظامی غرب اعلام کرد. در این میان، شهرهای سوریه یکی پس از دیگری به دست گروه‌های شورشی می‌افتاد. در اوایل سال ۲۰۱۲، کنترل عمده نوار مرزی لبنان با سوریه، از تلکلخ در شمال تا بزرگراه دمشق-بیروت در جنوب، از دست ارتش سوریه خارج شد و شورشیان کنترل شهرهای مرزی کلیدی به مانند زبدانی و القصیر را به دست گرفتند.

در این میان، گروه‌های وابسته به القاعده که تجربه و مهارت خوبی در تاکتیک‌های جنگ نامنظم داشتند، بر این مناطق و بر جریان نظامی مخالفان چیره شدند و عملاً بازیگر اصلی میدان جنگ شدند. این تحولات در طول دو سال اول اعتراض‌های مردمی و جنگ در سوریه باعث شد که حزب‌الله از مرحله سیاسی-تبلیغاتی و حضور نظامی محدود گذار کرده و در آوریل ۲۰۱۳ وارد مرحله مداخله نظامی گسترده شود. نیروهای حزب‌الله برای بازیابی مسیرهای تدارکاتی، ابتدا در القصیر و سپس قلمون غربی و زبدانی وارد شده و پس از آن عملیات نظامی حزب‌الله علیه شورشیان به حمص و حلب گسترش یافت. همان‌طور که اشاره کردید، هزینه این مداخله برای محبوبیت اسلامی و عربی حزب‌الله سنگین تمام شد. با این حال، به نظر می‌رسد که سید حسن نصرالله به این نتیجه رسیده بود که حزب در معرض خطر از دست دادن عمق استراتژیک خود در سوریه است که می‌تواند آن را در لبنان به‌شدت آسیب‌پذیر کند. در واقع کارزار سوریه برای حزب‌الله، تبدیل به مرگ یا زندگی شده بود.

کشتن هدفمند قاسم سلیمانی در سال ۲۰۲۰ توسط امریکا چه تأثیری بر حزبالله و محور مقاومت داشت؟

ترور سلیمانی یک خلأ ناگهانی در توانایی ایران برای مدیریت اوضاع پیچیده امنیتی و سیاسی در مشرق عربی، به‌ویژه عراق ایجاد کرد. سلیمانی از آغاز فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، شبکه گسترده‌ای از روابط با بازیگران مختلف در سراسر منطقه ایجاد کرد و با برخی از آن‌ها پیوندهای نزدیک برقرار کرده بود. برخلاف این باور رایج که تهران به اصطلاح «نیروهای نیابتی» خود را فرماندهی و کنترل می‌کند، در بسیاری از موارد ایران برای هماهنگ کردن آن‌ها به تلاش و هماهنگی گسترده‌ای نیاز دارد. ویژگی‌های شخصیتی سلیمانی، مانند فروتنی و آنچه به قول سید حسن نصرالله رفتار دوستانه وی می‌خواند و نفوذ وی در میان بازیگران غیردولتی طرفدار ایران، هرآینه کمک می‌کرد تا سلیمانی به‌طور مؤثر بازیگران مختلف محور مقاومت را راستا کرده و منافع بعضاً ناهمسوی آن‌ها را به‌ویژه در عراق هماهنگ کند. به‌عنوان مثال، سلیمانی در سپتامبر ۲۰۱۹، مقتدی صدر را به ایران دعوت کرد و روزها میزبان او بود تا راه‌حلی برای روابط پرتنش صدر با یگان‌های حشد الشعبی و عادل عبدالمهدی، نخست‌وزیر وقت عراق، بیابد. پس از ترور سلیمانی، نصرالله برای پر کردن این جای خالی و ایفای این نقش وارد عمل شد. کاریزمای نصرالله و جایگاه خاص او در میان گروه‌های شیعی عراق به حزب‌الله اجازه داد تا نقش میانجیگری را ایفا کرده و در راستای خواسته‌های ایران، این بازیگران در عراق را هماهنگ کند. البته ناگفته نماند حزب‌الله، نقش میانجی مشابهی میان حماس و بشار اسد هم داشته است. در مجموع به نظر می‌رسد به دنبال ترور سلیمانی، حزب‌الله نقش برجسته‌تری در عراق بازی می‌کند و همچنان نیز یک بازیگر کلیدی در سوریه است.

نفتالی بنت، نخست‌وزیر پیشین اسرائیل، در مصاحبه‌ای شبکه نفوذ منطقه‌ای ایران را با اختاپوس قیاس کرده و گفته بود اسرائیل اکنون به سر آن (ایران) حمله می‌کند، اما واقعیت این است که آنچه می‌بینیم سر اختاپوس با شاخک‌های «نیابتی» در گوشه و کنار منطقه نیست. درست است که ایران از مسیر پشتیبانی مادی و گفتمان‌سازی بر بازیگران غیردولتی در محور مقاومت تأثیر و نفوذ دارد، اما نباید فراموش کرد رابطه تهران با این گروه‌ها فراتر و پیچیده‌تر از یک رابطه دستوری و از بالا به پایین است. مؤلفه‌های کلیدی محور مقاومت – چه حزب‌الله در لبنان، چه حماس در فلسطین، یا انصارالله (جنبش حوثی) در یمن – هریک از نظر فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ریشه‌های عمیق در بافت ملی مربوط به خود دارند و از استقلال قابل‌توجهی از تهران برخوردارند.

به‌عنوان مثال، در سال ۲۰۰۶، حماس با وجود نگرانی و مخالفت ضمنی ایران در انتخابات پارلمانی فلسطین شرکت کرد. ایران درباره پیامدهای احتمالی این کار برای حماس و تکرار تجربه الفتح نگرانی داشت. در سال ۲۰۱۵ انصارالله علی‌رغم مخالفت سپاه قدس به شهر عدن در جنوب یمن حمله و آنجا را تصرف کرد. در مورد حزب‌الله، روابط آن با ایران در چهار دهه گذشته به حدی از تکامل رسیده است که ایران در مورد مسائل سیاسی داخل لبنان، مانند تشکیل ائتلاف‌های انتخاباتی یا تصویب سیاست‌ها در دولت یا پارلمان آن کشور، از دیدگاه‌های حزب‌الله پیروی می‌کند که طبیعتاً برخاسته از شناخت دقیق و عمیق حزب از جریان‌ها و معادلات داخلی لبنان است و حتی در مقاطعی از ایران بوده که نگاه و نقطه‌نظرهای حزب‌الله در مدیریت جریان‌های پیچیده در منطقه تکیه کرده است. به این معنی، محور مقاومت نه اختاپوس یک سر، بلکه شبکه‌ای از سرهای مختلفت ک که ظرفیت استقلال عمل هر یک، توان تأثیرگذاری قابل‌توجهی در منطقه ایجاد کرده است.

اقتصاد لبنان در حال فروپاشی است و بسیاری از لبنانیها خواستار پایان دادن به نظام سیاسی این کشور هستند که برساخته دوران پس از جنگ داخلی است و اکنون بهطور گستردهای فاسد و ناکارآمد دیده میشود. با توجه به وضعیت اقتصادی و سیاسی لبنان، از منظر داخلی حزبالله لبنان با چه چالشهایی روبهروست؟

به نظر من بزرگ‌ترین چالش حزب‌الله، داخلی است. این مسئله پیامد درهم‌تنیدگی آن با نظامی سیاسی است که بر پایه هویت فرقه‌ای و حمایت‌پروری شکل گرفته و اداره می‌شود. روند فروپاشی اقتصادی لبنان از اواسط سال ۲۰۱۹، سقوط آزاد پول ملی، فساد و فلج سیاسی باعث شعله‌ور شدن مجموعه‌ای از اعتراضات علیه نظام حاکم آن کشور شده است. سه‌گانه سعد حریری، نبیه بری و ولید جنبلاط هدف بیشترین اعتراض‌ها بوده‌اند و معترضان آن‌ها را به دلیل وضعیت کشور سرزنش می‌کنند، اما معترضان از حزب‌الله نیز به دلیل استفاده نکردن از نفوذ خود علیه سیاستمداران فاسد و به خاطر اینکه تبدیل به ستونی برای حمایت از یک رژیم ناکارآمد شده است، ناراضی بوده و از این حزب انتقاد می‌کنند.

کشانده شدن پای حزب‌الله به سراشیبی سیاست لبنان در طی سی سال گذشته، ازجمله ورود آن به ائتلاف‌های سیاسی و انتخاباتی با بازیگران سیاسی آن کشور، حزب‌الله را به حامی وضعیت موجود تبدیل کرده است. در دهه ۱۹۸۰، حزب‌الله خواستار سرنگونی نظام سیاسی فرقه‌ای لبنان بود و آن را میراث ناعادلانه استعمار فرانسه می‌دانست، اما این رویکرد در سال ۱۹۹۲ زمانی که در پی توافق طائف، این حزب نامزدهایی برای پارلمان معرفی کرد، تغییر کرد. از سال ۱۹۹۲ تا ۲۰۰۵، زمانی که ارتش سوریه از لبنان خارج شد، نقش سیاسی حزب‌الله عمدتاً در چارچوب اپوزیسیون پارلمانی بود. در این دوره، حزب‌الله از این مزیت برخوردار بود که می‌توانست عمدتاً سیاست داخلی لبنان را به متحدان خود، یعنی نبیه بری و سوریه بسپارد که کم و بیش با دستور کار مقاومت ضد اسرائیلی حزب همراهی می‌کردند، اما پس از عقب‌نشینی سوریه در سال ۲۰۰۵ و فشار فزاینده ائتلاف ۱۴ مارس مورد حمایت غرب برای خلع سلاح حزب‌الله، حزب به این جمع‌بندی رسید که باید نقش مستقیم‌تری در سیاست لبنان ایفا کند. اینجا بود که تصمیم به معرفی وزیر و مشارکت در کابینه دولت گرفت. تلاش دولت لبنان در سال ۲۰۰۸ برای مصادره و از میان بردن شبکه ارتباطات سیمی حزب‌الله که برای توانایی مقاومت آن حیاتی است، نشان داد که تهدیدهای بعدی از داخل دولتی که سراسر در دست مخالفان است می‌تواند جدی‌تر باشد.

نتیجه این روند، درهم‎تنیدگی فزاینده در این نظام سیاسی بوده است. حزب‌الله و متحدانش قدرت سد کردن تصمیمات کابینه را به دست آورده و در سال ۲۰۱۶ ژنرال میشل عون را به ریاست‌جمهوری رساندند. این حضور فزاینده در سیاست لبنان توانسته است، به قول نصرالله، «کمر مقاومت را حفظ کند» و به حزب اجازه داده تا به جای درگیری در داخل، در جبهه‌های منطقه‌ای تمرکز داشته باشد، اما تبدیل شدن به یک بازیگر در راستای حفظ وضعیت موجود در کشور، هزینه داخلی داشته است. در انتخابات پارلمانی ماه می سال گذشته، حزب‌الله و امل کرسی‌های خود را حفظ کردند، ولی اکثریت پارلمانی را به دلیل باخت کرسی‌های متحدان مسیحی و دروزی از دست دادند. بن‌بست سیاسی و افول اقتصادی که لبنان را به آستانه خطرناک فروپاشی رسانده است، می‌تواند به پایگاه داخلی حزب‌الله در میان شیعیان ضربه بزند.نظام سیاسی لبنان که بر اساس پیمان طائف چیده شده است به بن‌بست رسیده است و سال‌هاست که میان بن‌بستی به بن‌بست دیگر نوسان می‌کند. به این معنی که به دلیل اختلاف‌های کش‌دار میان احزاب و رهبران این کشور، لبنان برای ماه‌ها یا حتی سال‌ها قادر به انتخاب/انتصاب رئیس‌جمهور، نخست‌وزیر یا پارلمان جدید نیست. اینکه چرا حزب‌الله می‌خواهد به‌عنوان حافظ وضعیت موجود باقی بماند، شاید به اولویت‌های منطقه‌ای و نگرانی از تقابل احتمالی با نبیه بری و امل بازگردد، اما این وضعیت با گذشت زمان به چالشی بزرگ‌تر برای حزب‌الله تبدیل خواهد شد. ■

 

پینوشتها:

  1. Becoming Hezbollah: The Party’s Evolution and Changing Roles
  2. settler-colonial

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط