بدون دیدگاه

حزب دروغ: چگونه جمهوریخواهان بی‌طرفی رسانه‌ای را غیرممکن کرده‌اند؟

علی نظیف‌پور

ریک سنتوروم، سناتور جمهوریخواه سابق از ایالت پنسیلوانیا، یکی از مسیحیان انجیلی افراطی است که تا ماه مه در شبکه سی‌ان‌ان به‌عنوان تحلیل‌گر مشغول به کار بود. او که از طرفداران پروپاقرص ترامپ محسوب می‌شود به‌عنوان نماینده هواداران ترامپ در برنامه‌های سی‌ان‌ان ظاهر می‌شد تا از ترامپیسم در برابر دیگر تحلیل‌گران سی‌ان‌ان دفاع کند، اما این شبکه در ماه مه او را اخراج کرد. دلیل اخراج او مواضع نژادپرستانه‌اش در یک سخنرانی علیه اقلیت سرخ‌پوست امریکا بود. او در این سخنرانی گفته بود هنگامی‌که مهاجران اروپایی به قاره امریکا آمدند با «سرزمینی خالی» روبه‌رو شدند که «هیچ فرهنگی نداشت» و تأکید کرد «فرهنگ امریکایی هیچ تأثیری از سرخ‌پوست‌ها نگرفته است». سنتوروم چندمین تحلیل‌گر حامی ترامپ بود که سی‌ان‌ان مجبور به اخراجش می‌شد. سی‌ان‌ان در عرض دو سال شش نفر را استخدام کرده بود تا صدای طرفداران ترامپ در شبکه‌اش باشند، ولی در عرض مدت کوتاهی مجبور شد اخراجشان کند.

موقعیت سی‌ان‌ان نشان‌دهنده بحرانی است که رسانه‌های امریکایی در مواجهه با حزب جمهوریخواه مدرن با آن روبه‌رو هستند. رسانه‌های امریکایی در تاریخ طولانی‌شان تلاش کرده‌اند همیشه دو اصل را رعایت کنند: اول، بی‌طرفی؛ و دوم، وفاداری به حقیقت؛ بنابراین همیشه در این رسانه‌ها افرادی حضور پیدا کرده‌اند که از واقعیات اطلاع دارند و دروغ نمی‌گویند، ولی در عین ‌حال عقاید متفاوتی دارند و می‌توانند نماینده بخش‌های مختلف جامعه امریکا باشند، اما در حال حاضر حزب جمهوریخواه در موقعیتی قرار گرفته است که رسانه‌ها مجبورند یا بی‌طرفی را فدا کنند یا حقیقت را.

حزب جمهوریخواه مدرن دیگر صرفاً حزبی محافظه‌کار نیست. این حزب اصولاً واقعیت را پشت سر گذاشته است و به عقایدی پایبند شده است که اساساً نادرست‌اند. اکثریت جمهوریخواهان به این مسائل معتقد هستند: اینکه بایدن در انتخابات ۲۰۲۰ با تقلب پیروز شده است؛ اینکه بیماری کووید ۱۹ خیلی خطرناک نیست و دموکرات‌ها برای تضعیف ترامپ درباره میزان مرگ‌بار بودن آن اغراق کرده‌اند؛ اینکه ماسک مانع گسترش بیماری کووید ۱۹ نمی‌شود؛ اینکه گرمایش زمین اتفاق نمی‌افتد یا اگر هم می‌افتد، عامل آن فعالیت‌های انسانی نیست؛ اینکه باراک اوباما مسلمان است؛ و اینکه بشر محصول تکامل زیست‌شناختی نیست. اکثر جمهوریخواهان با این مواضع موافق نیستند، ولی بخش بسیار عمده‌ای (حداقل بالای ۳۵ درصد) به این مسائل اعتقاد دارند: اینکه ویروس سارز کو-۲ درواقع یک سلاح نظامی دست‌ساز بشر است؛ اینکه حزب دموکرات به رهبری هیلاری کلینتون در سطح جهان دست به قاچاق جنسی کودکان می‌زند؛ و اینکه باراک اوباما در امریکا به دنیا نیامده است.

هیچ رسانه‌ای نمی‌تواند در برابر چنین اظهاراتی بی‌طرف بماند. اگر رسانه‌ای در گزارش‌های خود این مواضع را دروغ نخواند، به اصلی‌ترین و بنیادی‌ترین اصل خود تعرض کرده است، اما پیامد این امر این خواهد شد که رسانه‌ها خواه‌ناخواه وادار هستند که مرتباً مواضع جمهوریخواهان را مخالف واقعیت بخوانند و مواضع دموکرات‌ها را نه. مراجع راستی‌آزمایی مجبورند هر ده بار که جمهوریخواهان را تصحیح می‌کنند یک بار دموکرات‌ها را تصحیح کنند. بخش راستی‌آزمایی روزنامه واشنگتن‌پست در یکصد روز اول ترامپ به ۵۱۱ اظهارنظر او برچسب «دروغ» و به ۶۷ اظهارنظر بایدن برچسب مشابهی در بازه زمانی مشابه زد. برای رسانه‌های امریکایی چاره‌ای جز این وجود ندارد که بیشتر با جمهوریخواهان درگیر شوند و کمتر با دموکرات‌ها. در دوران فعلی سیاست امریکا، بی‌طرفی رسانه‌ای غیرممکن شده است.

در مواجهه با این بحران، رسانه‌های امریکایی مجبور شده‌اند به شکل‌های مختلفی واکنش نشان دهند. برخی به همان شیوه گذشته به راه خود ادامه داده‌اند. واشنگتن‌پست و نیویورک‌تایمز همچنان ستون‌نویسان محافظه‌کاری را در استخدام دارند که نویسندگانی معتبر محسوب می‌شوند و در نوشته‌های خود اصول ژورنالیسم را رعایت می‌کنند، مثلاً جرج ویل، مکس بوت و جنیفر روبین در واشنگتن‌پست یا تامس فریدمن، راس داوتِت و دیوید بروکس در نیویورک‌تایمز، اما مشکل اینجاست این افراد دیگر نماینده حزب جمهوریخواه نیستند. همه این افراد به‌شدت با ترامپ مخالف‌اند، اکثرشان عضویت خود در حزب جمهوریخواه را لغو کرده‌اند و برخی حتی به بایدن رأی داده‌اند؛ بنابراین رسانه‌هایی مثل واشنگتن‌پست و نیویورک‌تایمز نمی‌توانند ادعای بی‌طرفی کنند، چون اگرچه صداهای محافظه‌کار از این رسانه‌ها غایب نیستند، صدای طرفداران ترامپ – که ۸۰ درصد بدنه حزب جمهوریخواه هستند – غایب هستند. از سوی دیگر رسانه‌هایی مثل سی‌ان‌ان تریبون در اختیار هواداران ترامپ گذاشته‌اند که اعتباری ندارند و به حقیقت هم پایبند نیستند، اما دائماً مجبورند مواضع تحلیل‌گران خودشان را اصلاح کنند و دروغ بخوانند و به‌سرعت این افراد را به دلیل نقض اصول رسانه‌ای اخراج کنند؛ بنابراین این رسانه‌ها هم نمی‌توانند ادعای بی‌طرفی کنند، چون رفتار یکسانی با همه ندارند؛ البته این مسئله به هیچ وجه مخالف میل ترامپ و هوادارانش نیست. اصلی‌ترین نکته جذاب ترامپ برای هوادارانش این است که او با اصحاب قدرت سنتی امریکا درافتاده است؛ جریان اصلی هر دو حزب بزرگ، دانشگاه‌ها، لابی‌ها، اندیشکده‌ها و البته رسانه‌ها؛ بنابراین درنهایت عدم بی‌طرفی رسانه‌ها برای ترامپ یک مشکل نیست، او از موضع منفی رسانه‌ها علیه خودش استفاده تبلیغاتی خواهد کرد. در این بین بازنده اصلی رسانه‌ها هستند که برخلاف میلشان به یک حزب نزدیک می‌شوند که پیامد آن از دست دادن نیمی از مخاطبان سابق خود و ضرر هنگفت مالی است و اینکه اعتماد عمومی به رسانه‌ها در حال حاضر بسیار پایین است.

اوضاع حزب جمهوریخواه تا مدت‌ها این نبود. هنگامی‌که در دهه ۱۹۷۰ ریچارد نیکسون با صدور دستور شنود ساختمان ستاد انتخاباتی رقیبش مرتکب رسوایی بزرگی شد، افکار عمومی حزب جمهوریخواه حقیقت را کتمان نکردند و از استیضاح او حمایت کردند. هنگامی‌که نیکسون استعفا داد کمترین میزان محبوبیت بین تمام رؤسای‌جمهور تاریخ امریکا در تمام تاریخ اختراع نظرسنجی علمی را داشت: ۲۵ درصد. عددی که نشان می‌دهد بخش مهمی-و شاید حتی اکثریت- پایگاه رأی حزب جمهوریخواه دیگر حامی او نبودند. این موضع افکار عمومی حزب جمهوریخواه در رفتار سیاستمداران آن نیز بازتاب یافته بود: نیکسون هنگامی تصمیم به استعفا گرفت که چهار سناتور قدرتمند جمهوریخواه به کاخ سفید رفتند و به او خبر دادند که بازی به آخر رسیده است سناتورهای جمهوریخواه تصمیم گرفته‌اند با دموکرات‌ها همکاری کنند و تعداد رأی لازم برای برکناری او موجود است.

در آن زمان، همه مردم امریکا از منابع خبری مشترکی تغذیه می‌کردند. تلویزیون امریکا سه شبکه داشت که اخبار هم پخش می‌کردند و این سه شبکه منبع اصلی اطلاعات اکثریت بسیار وسیع مردم بودند. علاوه بر این شبکه‌ها، چند روزنامه مهم هم در اغلب خانه‌ها موجود بود. این مشترک بودن منابع خبری باعث می‌شد حتی اگر امریکایی‌ها در مسائل ارزشی اختلاف‌نظر داشته باشند، ولی روایتی که از واقعیت به دستشان می‌رسید مشترک می‌بود. امریکایی‌ها شک نمی‌کردند نیکسون در رسوایی واترگیت مقصر بوده، حتی اگر همچنان نیکسون را دوست داشتند. علاوه بر این، چون یک برنامه خبری مشترک علاقه داشت که هم‌زمان مخاطبان لیبرال و محافظه‌کار را حفظ کند، خواه‌ناخواه به میانه‌روی و بی‌طرفی در تحلیل‌ها گرایش پیدا می‌کرد.

به‌ندرت پیش می‌آید یک مرد به‌تنهایی مسیر تاریخ را تغییر دهد و بسیار امر نادرتری است که آن یک مرد تنها سیاستمدار هم نباشد، ولی در امریکا چنین شد. در امریکا مردی به نام راش لیمبو۱ به‌تنهایی کاری را آغاز کرد که بعد به یک جنبش و بعد به یک امپراتوری تبدیل شد و آرایش سیاسی امریکا را برای همیشه تغییر داد. بدون لیمبو یقیناً فضای رسانه‌ای محافظه‌کار به وجود نمی‌آمد و یقیناً مردی به نام ترامپ هرگز به کاخ سفید راه نمی‌یافت.

لیمبو در اواخر دهه ۱۹۸۰ یک برنامه رادیویی را آغاز کرد. این برنامه رادیویی روی موج‌های ای‌ام و اف‌ام در سراسر امریکا پخش می‌شد و شنوندگان اصلی آن رانندگان بودند. این برنامه در سال‌های ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۶ به پرشنونده‌ترین برنامه تاریخ رادیو در امریکا تبدیل شد. مجله فوربز برآورد می‌کند این برنامه بیش از ۸۰ میلیون دلار درآمد داشت. برنامه لیمبو برنامه‌ای سیاسی بود و خود او محافظه‌کاری بسیار تندرو. لحن او بسیار تند و بدون هیچ‌گونه رعایت ادب بود و طبیعتاً او هیچ اهمیتی هم به اصول ژورنالیسم و راستی‌آزمایی عقایدش نمی‌داد. او در سال‌های طولانی برنامه‌اش بارها به نژادپرستی، ضدیت با زنان و نفرت‌پراکنی متهم شد. او مواضعی داشت مثل طرفداری از دولت آپارتاید در آفریقای جنوبی. در برنامه‌اش بخش ثابتی داشت که در آن نام کسانی را می‌خواند که در اثر بیماری ایدز درگذشته بودند و موسیقی شادمانه پخش می‌کرد و البته نظریه‌های توطئه را تبلیغ می‌کرد، مثل این نظریه که اوباما امریکایی نبوده است.

محتوا و لحن افراطی لیمبو و موفقیت برنامه او نشان داد که در امریکا بازار گسترده‌ای برای برنامه‌هایی وجود دارد، برنامه‌هایی که بدترین جنبه‌های محافظه‌کاری امریکایی را نمایندگی می‌کنند؛ بنابراین جای تعجب نداشت با سرعت بسیار زیاد برنامه‌های مقلد لیمبو گسترش یافتند و بسیار محبوب شدند. تا پیش از پایان دهه ۱۹۹۰، برنامه‌های رادیویی محافظه‌کار صنعت بسیار سودآوری بودند. یکی از افرادی که مجری یکی از برنامه‌ها بود مایک پنس بود که بعدها فرماندار ایندیانا و معاون رئیس‌جمهور در دوران ترامپ شد.

خود راش لیمبو در سال ۲۰۲۰ مدال آزادی رئیس‌جمهور را از ترامپ دریافت کرد؛ بالاترین افتخاری که دولت امریکا به افراد غیرنظامی اهدا می‌کند. او در اوایل سال ۲۰۲۱ در اثر سرطان ریه درگذشت. مرگ او تا حدی با طنزی تلخ همراه بود: او در تمام عمر خود ادعا می‌کرد دانشمندان درباره مضرات سیگار دروغ می‌گویند و ساعت‌ها در حین اجرای برنامه‌اش پشت هم سیگار و سیگار برگ می‌کشید. برنامه او هنوز با پخش مجدد برنامه‌های قدیمی‌اش روی آنتن رادیو و اینترنت ادامه دارد و هنوز از پرطرفدارترین برنامه‌های رادیویی امریکاست، اما داستان هیولایی که لیمبو در فضای رسانه‌ای امریکا بیدار کرده بود با رادیو به پایان نمی‌رسد.

پس از راش لیمبو، فردی که گام بعدی را برداشت راجر آیلز بود. آیلز، مدیر شبکه فاکس‎نیوز بود. او قصد داشت که از بازار هواداران لیمبو سود ببرد، ولی در عین حال کاملاً به محدودیت‌های مدل او نیز آگاه بود. هرچه باشد، هرچقدر برنامه‌های لیمبو پرطرفدار باشند، اکثر محافظه‌کاران با لحن بی‌ادبانه او، مواضع بسیار رادیکال و همچنین نژادپرستی بسیار آشکارش مشکل داشتند؛ بنابراین او فاکس‌نیوز را به شکلی بسیار هوشمندانه تنظیم کرد. فاکس‌نیوز دو بخش دارد: یکی بخش «اخبار»؛ و دیگری بخش «نظر». بخش خبری فاکس‎نیوز اگرچه سوگیری محافظه‌کار مشخصی دارد، ولی بی‌طرفی را کاملاً هم زیر پا نمی‌گذارد و مهم‌تر از آن به اصول ژورنالیسم و راستی‌آزمایی پایبند است. در بخش خبر فاکس‎نیوز نشانی از نظریه توطئه یا دروغ نیست و خبرنگاران معتبری مثل کریس والاس، برت بِر و نیل کاووتو در آن مشغول به کار هستند که فارغ از مواضع سیاسی شخصی‌شان مورد احترام هر دو جناح هستند. بخش خبر فاکس‎نیوز گهگاه، حتی رویکردی انتقادی به ترامپ هم اتخاذ می‌کند، اما در بخش «نظر» آن کسانی مستقر هستند که مسیر لیمبو را ادامه می‌دهند: افراد متعلق به راست افراطی مثل تاکر کارلسون، شان هنیتی، لارا اینگرام و مایک لوین که مانند لیمبو مواضع نژادپرستانه دارند، دائماً دروغ و نظریه توطئه منتشر می‌کنند و نسبت به ترامپ سرسپردگی مطلق دارند و چاپلوسی می‌کنند.

این بازی دوگانه به آیلز امکان داد، هم خدا را داشته باشد و هم خرما را. وجود بخش نظر باعث می‌شد بتواند به‌راحتی هواداران لیمبو را جذب کند. هم‌اکنون شکی نیست که پس از مرگ لیمبو، تاکر کارلسون جانشین اوست و پرنفوذترین چهره رسانه‌ای محافظه‌کار محسوب می‌شود. او پربیننده‌ترین برنامه فاکس‎نیوز را در بهترین ساعت‌های پخش برنامه در اختیار دارد و روزبه‌روز هم در نمایش رادیکالیسم خود بی‌پرواتر می‌شود، اما اگر بقیه از فاکس‎نیوز ایراد بگیرند چرا اجازه می‌دهد که از آنتنش نظریه‌های توطئه و دروغ‌های آشکار منتشر شود به بخش خبری اشاره می‌کند و ادعا می‌کند این مواضع «خبر» نیستند و توسط بخش خبر شبکه تأیید نشده‌اند، بلکه «نظر» هستند و مسئولیت آن صرفاً بر عهده مجریان و تهیه‌کنندگان برنامه‌هاست.

البته این مسئله صرفاً ظاهرسازی و مشروعیت‌بخشی است و توجیهی قانع‌کننده نیست. نظریه توطئه و دروغ «نظر» نیستند. نظر این است که «باراک اوباما رئیس‌جمهور خوبی نیست»، نظر این نیست که «باراک اوباما در کنیا متولد شده است». نظر این است که «توسعه از محیط زیست مهم‌تر است»، نظر این نیست که «گازهای گلخانه‌ای تأثیری بر افزایش متوسط دمای کره زمین ندارند یا اگر هم دارند، افزایش گازهای گلخانه‌ای ربطی به فعالیت‌های انسان ندارد». نظر این است که «مردم باید در انتخابات ۲۰۲۰ به ترامپ رأی دهند و نه بایدن»، نه اینکه «یک ماهواره ایتالیایی سیستم‌های شمارش رأی امریکا را هک کرده و بایدن را به‌دروغ برنده انتخابات جلوه داده است». نظر این است که «مهاجرت به امریکا باید محدود شود»، نه اینکه «مهاجران بیشتر از بومیان دست به جنایت می‌زنند». هیچ رسانه معتبری چنین دروغ‌هایی را منتشر نمی‌کند، حتی در بخش نظر.

آیلز قصد نداشت کنترل شبکه‌اش را به بخش نظر بسپارد. او قصد داشت شبکه‌ای خبری برای محافظه‌کاران بسازد و می‌دانست بدون جذب مخاطبان افراطی قادر نخواهد بود چنین کند. در زمانی که فاکس‎نیوز تأسیس شد، افراطی‌ها هنوز در اقلیت بودند، ولی در عمل بخش نظر روزبه‌روز فربه‌تر و فربه‌تر شد و بخش خبر لاغرتر و لاغرتر. مخاطبان فاکس‌نیوز تحت تأثیر بخش نظر آن روزبه‌روز بیشتر رادیکالیزه شدند و بیش از پیش دیگر رسانه‌ها را ترک کردند و تنها به فاکس‎نیوز گوش سپردند و تنها به بخش نظر آن؛ بخشی که هنوز مشروعیتش را از بخش بسیار کمرنگ‌شده خبر کسب می‌کرد.

دیگر مردم امریکا به یک روایت مشترک از واقعیت دسترسی نداشتند. واقعیت برای لیبرال‌ها و محافظه‌کارها متفاوت شده بود. لیبرال‌ها مخاطب فاکس‎نیوز نبودند و محافظه‌کاران مخاطب چیزی جز فاکس‎نیوز. جهان ‌زیسته امریکا در یکی از دوقطبی‌ترین دوران‌های آن کاملاً به دو بخش مجزا تقسیم شده بود. ممکن بود یک خبر در فاکس‌نیوز به خبر اصلی تبدیل شود، ولی در بقیه رسانه‌ها کاملاً نادیده گرفته شود. مثلاً کارلسون یک ‌بار این دروغ را منتشر کرد که بایدن قصد دارد مصرف گوشت گاو را در امریکا ممنوع کند. این موضوع بین محافظه‌کاران در توئیتر به ترند اول تبدیل شد، ولی اکثریت لیبرال‌ها حتی خبردار نشدند چنین ادعایی درباره بایدن شده است.

راجر آیلز در سال ۲۰۱۶ توسط چندین زن در فاکس‎نیوز به آزار جنسی متهم شد و وادار شد از سمت خود به‌عنوان مدیر فاکس‌نیوز استعفا دهد. او یک سال بعد در سال ۲۰۱۷، زمین خورد و سرش شکست. چون به بیماری هموفیلی مبتلا بود خونریزی او قطع نشد و درگذشت، اما هیولایی که او از لیمبو تحویل گرفته بود و پرورش داده بود با مرگ او به پایان کار نرسید.

هم‌اکنون عوامل بسیاری این جداسازی حزبی در فضای رسانه‌ای را تقویت می‌کنند. پس از فاکس‌نیوز، شبکه‌های خبری‌ای مثل OANN و نیوزمکس ایجاد شده‌اند که حتی دیگر نیازی هم به استتار نمی‌بینند و در تمام مدت پخش خود به اشاعه نظریه توطئه و دروغ می‌پردازند. بخشی از مخاطبان فاکس‎نیوز به این شبکه‌ها روی آوردند، چون خشمگین هستند که بخش خبر فاکس‌نیوز درباره پیروزی بایدن در انتخابات ۲۰۲۰ صادقانه رفتار کرده بوده است، اما مهم‌تر از این شبکه‌ها باید به نقش بسیار مهم اینترنت و شبکه‌های مجازی اشاره کرد. الگوریتم این شبکه‌ها به‌گونه‌ای طراحی شده که دائماً براساس کلیک‌های قبلی مخاطبان، مطالب جدید پیشنهاد می‌دهد و این باعث می‌شود لیبرال‌ها و محافظه‌کاران در قفسی از عقاید مطلوب خود محبوس شوند، اما درنهایت این امر در مورد محافظه‌کاران خطر بزرگ‌تری است. لیبرال‌های امریکایی مصونیتی در برابر رادیکالیسم و دروغ ندارند، ولی واقعیت این است که در حال حاضر و در امریکا محافظه‌کاران بسیار رادیکال‌تر و به دروغ بسیار متمایل‌تر‌ند؛ بنابراین جدا افتادن آن‌ها و حبسشان در یک فضای ایزوله رسانه‌ای باعث شده دروغ گفتن به آنان راحت‌تر و راحت‌تر باشد.

این‌چنین است که حزب جمهوریخواه در حال حاضر بی‌طرفی رسانه‌ای را غیرممکن کرده است. این‌چنین است افکار عمومی حامیان این حزب چنان با دروغ آمیخته شده است که رسانه‌های جریان اصلی امریکا نمی‌توانند هم حقیقت را پوشش دهند و هم بی‌طرف بمانند.

اما اهمیت همه مسائل برای مخاطبان، خبرنگاران، پژوهشگران و تصمیم‌گیران ایرانی چیست؟ هدف من از نوشتن این مقاله اصولاً چه بوده است؟ معمولاً و در شرایط عادی، یک مخاطب هوشمند رسانه تلاش می‌کند به حدی از بی‌طرفی دست یابد و به حرف هر دو طرف گوش دهد، اما شرایط فعلی رسانه‌های امریکایی شرایطی عادی نیستند. در شرایط فعلی رسانه‌های محافظه‌کار امریکایی هیچ تعهدی به حقیقت ندارند و برای دروغ گفتن هیچ هزینه‌ای هم پرداخت نخواهند کرد. در چنین شرایطی، مخاطبان ایرانی بیشتر قربانیانی برای پروپاگاندای حزب جمهوریخواه هستند، به‌خصوص با توجه به آشنایی پایین اکثر مخاطبان ایرانی با پیچیدگی‌های سیاست امریکا.

در مدتی که من با سیاست امریکا سر و کار داشته‌ام بسیاری از افراد، روزنامه‌نگاران، اساتید دانشگاه و پژوهشگران به من انتقاد کرده‌اند که تو بی‌طرف نیستی و به نفع حزب دموکرات سوگیری داری، ولی واقعیت این است که فراتر از مواضع اخلاقی و فقط به‌عنوان یک تحلیل‌گر، من فقط با فضای سیاست و رسانه امریکا آشنا هستم و به همین دلیل می‌دانم که روی آوردن به رسانه‌های محافظه‌کار در امریکا تنها به دام افتادن است. هر مخاطب هوشمندی باید یا از مراجعه به رسانه‌هایی مثل فاکس‌نیوز کلاً صرف‌نظر کند یا با روحیه‌ای بسیار شکاک به آن نزدیک شود. در چنین فضایی بی‌طرفی تنها تله‌ای است که به گمراهی منجر خواهد شد.

شاید در سال‌های بعد این وضعیت بهبود یابد و مثل گذشته هر دو حزب اصلی امریکا دوباره به واقعیت روی آورند. شاید دموکرات‌ها هم به‌اندازه جمهوریخواهان گرفتار دروغ شوند. شاید هم دو حزب جای خود را تغییر دهند، ولی اکنون در این لحظه مشخص از تاریخ، حق با آن طنزپردازان دموکراتی است که می‌گویند: «این واقعیت است که سوگیری لیبرال دارد».■

 

پی‌نوشت:

  1. Rush Limbaugh

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط