سخنان میرشایمر در GlobalPeaceTV
برگردان: شبنم کاظمی
چشمانداز ایران: روز دوشنبه ۲۴ دیماه با دکتر جفری ساکس، اقتصاددان معروف و استاد مبرز دانشگاه کلمبیا، گفتوگویی داشت بدین مضمون که این حرامزاده نتانیاهو امریکا را به درون عراق برد و بعد هم به سوریه کشاند. حالا میخواهد نیروهای مسلح ما را با ایران درگیر کند. مشابه همین مصاحبه را با فاصله کمی ترامپ تکرار کرد ولی واژه حرامزاده را نگفت. نتانیاهو در واکنش گفت نه من نه هیچ هیئتی برای تحلیف ترامپ نخواهد آمد مگر اینکه ترامپ معذرتخواهی کند.
***
پروفسور جان میرشایمر مکانیسمهای پنهان نفوذ لابی اسرائیل در ایالاتمتحده را فاش میکند. چطور این لابی سیاستها را شکل میدهد، روایتها را کنترل میکند و بر تصمیمات خارجی امریکا تأثیر میگذارد؟ حقایق ناگفته و پیامدهای آنها برای ایالاتمتحده و سیاست جهانی را کشف کنید:
آنچه در خاورمیانه در حال وقوع است، این است که ایالاتمتحده قوانین بینالمللی را نقض میکند. این کشور قوانینی را که مدتها از آن حمایت کرده به چالش میکشد. واقعاً قابلتوجه است که ایالاتمتحده تا چه حد به نهادهایی مانند دیوان بینالمللی دادگستری، دادگاه کیفری بینالمللی و غیره حمله میکند. سؤالی که باید از خود بپرسید این است که چرا ما این کار را انجام میدهیم. میخواهم تأکید کنم این کار نهتنها در راستای منافع استراتژیک ما نیست، بلکه از نظر اخلاقی هم موضع درستی نیست. واقعیت این است که ایالاتمتحده در نسلکشی همدست است. این چطور میتواند از نظر اخلاقی درست باشد؟ تکرار میکنم، این کار از نظر استراتژیک درست نیست. ما عمدتاً به دلیل قدرت لابی این کار را انجام میدهیم. واقعیت این است که لابی در ایالاتمتحده قدرت فوقالعادهای دارد و باعث میشود که ایالاتمتحده اساساً بیقیدوشرط از اسرائیل حمایت کند؛ بنابراین اسرائیل آزاد است تا کارهای وحشتناکی علیه فلسطینیها انجام دهد و نسلکشی کند و ما به هر نحوی که شده از اسرائیل حمایت میکنیم؛ و در نهایت، آنچه انجام میدهیم، تضعیف نظام بینالمللی لیبرال است که خودمان به ساخت آن کمک کردهایم.
ایالاتمتحده منافع واضحی در سراسر جهان دارد. سه منطقه از جهان وجود دارد که برای منافع حیاتی ایالاتمتحده بسیار مهم هستند: اروپا؛ شرق آسیا؛ و خلیج فارس یا خاورمیانه.
منافع اصلی ما در خاورمیانه، اطمینان از این است که هیچ قدرت واحدی کنترل نفت در آن منطقه را در دست نداشته باشد. این مدتهاست که از منافع اصلی ما در منطقه بوده است؛ و منافع ثانویه ما که با آن منافع اول بیارتباط نیست، داشتن ثبات در خاورمیانه است. این بهویژه درباره درگیری اسرائیل-فلسطین صادق است. همانطور که همه میدانید ایالاتمتحده مدت طولانی است که به دنبال یک راهحل دودولتی (۱) بوده است. چرا تقریباً هر رئیسجمهوری از زمان جیمی کارتر(۲) بهشدت تلاش کرده تا یک راهحل دودولتی پیدا کند؟ چون ما درک میکنیم که این به نفع ماست. با این حال، نتوانستهایم اسرائیلیها را بهطور جدی به پذیرش راهحل دودولتی ترغیب کنیم. نتوانستهایم هیچ نوع فشار مؤثری بر اسرائیل وارد کنیم تا کاری انجام دهد که فکر میکنیم به نفع ماست؛ و به جای آن، اسرائیلیها تلاش کردهاند یک اسرائیل بزرگتر ایجاد کنند که مدتهاست میدانیم منجر به مشکلات پایانناپذیر خواهد شد. اتفاقات ۷ اکتبر ۲۰۲۳ و پس از آن عمدتاً نتیجه همین موضوع است. این با منافع ما در تضاد است؛ بنابراین سیاست امریکا در خاورمیانه و چیزی که اکنون در حال وقوع است، عملاً به نفع ما نیست. اگر ما توانسته بودیم مدتها پیش اسرائیلیها را به سمت یک راهحل دودولتی سوق دهیم، اکنون با این مشکلات مواجه نبودیم و در خاورمیانه گرفتار نمیشدیم. این به نفع منافع ملی ما نیست، اما دلیلی که ما در خاورمیانه گرفتار شدهایم، دلیلی که هرگز نتوانستهایم یک راهحل دودولتی پیدا کنیم، قدرت لابی داخل ایالاتمتحده است. عملاً برای هیچ رئیسجمهوری ممکن نیست فشار مؤثری بر اسرائیل وارد کند. اسرائیل تقریباً میتواند هر کاری بخواهد انجام دهد و از آن قِسر در برود. وقتی شما کشوری مانند اسرائیل و کشوری مانند ایالاتمتحده دارید، معمولاً اوضاع بدین گونه است که همیشه منافع یکسانی ندارند. در برخی موارد، ما واقعاً منافع مشترکی داریم. فکر میکنم هر دو کشور علاقه دارند که ایران سلاح هستهای به دست نیاورد،اما درباره دیگر مسائل اختلافنظر داریم. با این حال، باید منافع خود را کنار بگذاریم و به اسرائیل خدمت کنیم.
خوب، درباره چگونگی عملکرد لابی، باید بگویم لابی اساساً در دو سطح فعالیت میکند. اولین سطح گفتمان عمومی است. لابی بسیار برای گفتمان عمومی اهمیت قائل است، چون میخواهد این تصور را ایجاد کند که اسرائیل تنها دموکراسی در خاورمیانه است. این کشور نزدیکترین متحد ایالاتمتحده است؛ ارزشهای غربی را به اشتراک میگذارد و آماده است تا با آدم بدها روبهرو شود و این آدم بدها همانطور که دشمنان اسرائیل هستند، دشمنان ما هم هستند. مجموعه خاصی از روایتها وجود دارد که با این گفتمان همسوست. آنها برای کنترل گفتمان تلاشهای زیادی انجام دادهاند و در سالهای اخیر با مشکلات زیادی برای انجام این کار روبهرو بودهاند، عمدتاً به دلیل اینترنت یا بهعبارت دیگر رسانههای جایگزین؛ بنابراین در سطح گفتمان عمومی، لابی به مرور زمان نفوذ خود را از دست داده است.
سطح دوم و به نوعی سطح مهمتر، سطح سیاست است. در این سطح، تأثیر لابی بیشتر از همیشه است و این به وابستگی شدید اسرائیل به ایالاتمتحده برمیگردد. اسرائیل به مرور زمان بیشتر و بیشتر به حمایت امریکا وابسته شده است و این موضوع بعد از ۷ اکتبر بهوضوح قابل مشاهده است، اما این بدان معناست که لابی باید بیشتر از همیشه تلاش کند تا مطمئن شود ایالاتمتحده به حمایت خود از اسرائیل ادامه میدهد. اسرائیل به ما بسیار وابسته است؛ بنابراین فعالیت لابی اسرائیل در سطح سیاست دو برابر شده و در گرفتن حمایت بیقیدوشرط از اسرائیل بسیار مؤثر است؛ و نتیجهاش جایی است که امروز هستیم. تقریباً هیچ سیاستمداری در ایالاتمتحده نمیبینید که بهطور معناداری اسرائیل را مورد انتقاد قرار دهد. با توجه به اینکه نسلکشی در غزه در حال وقوع است، انتظار میرود حداقل چند سیاستمدار درباره این موضوع فریاد بزنند، اما اینطور نیست؛ و نتیجه نهایی این است که کنگره بیقیدوشرط از اسرائیل حمایت میکند. دیدیم که زمانی که بنیامین نتانیاهو اوایل امسال برای صحبت کردن به کنگره آمد چه اتفاقی افتاد.(۳) واقعاً قابلتوجه است. جو بایدن، باراک اوباما، دونالد ترامپ، همه بیچونوچرا از اسرائیل حمایت میکنند. فکر نمیکنم هر کسی که در مورد درگیری اسرائیل-فلسطین یا سیاست اسرائیل در خاورمیانه مطالعه میکند، معتقد باشد که دونالد ترامپ تفاوت زیادی با اسلاف خود خواهد داشت. باورش سخت است که دونالد ترامپ بتواند بیشتر از جو بایدن از اسرائیل حمایت کند. بسیار مهم است که درک کنیم انتقاد از اسرائیل در جامعه یهود امریکایی میان جوانان یهودی امریکایی واقعاً شگفتانگیز است.
اگر به افکار عمومی درباره رفتار اسرائیل از ۷ اکتبر نگاه کنید، هیچ شکی نیست که در میان بخش بزرگی از مردم، حمایت از اسرائیل و حمایت از سیاستهای آن در غزه کاهش یافته است. همانطور که قبلاً گفتم، اسرائیلیها در کنترل گفتمان عمومی با مشکل مواجه هستند و این بر نحوه تفکر بسیاری از مردم درباره رفتار اسرائیل در نسلکشی تأثیر گذاشته است. من برخی نظرسنجیها را دیدهام که نشان میدهد بیش از ۵۰ درصد امریکاییها فکر میکنند اسرائیل در غزه در حال نسلکشی است؛ بنابراین هیچ شکی نیست که حمایتها کم شده است، اما بین سیاستهای امریکایی و آنچه در سطوح پایین اتفاق میافتد، یک فاصله واقعی وجود دارد.
همانطور که قبلاً گفتم، لابی خیلی خوب توانسته سیاست حمایت بیقیدوشرط از اسرائیل را دستنخورده نگه دارد؛ و سؤال مهم در رابطه با آینده، این است که آیا تغییراتی که در بدنه سیاسی رخ میدهد، نهایتاً منجر به تغییراتی در سیاست خواهد شد یا خیر. لابی کاملاً این مشکل را درک میکند و بهشدت تلاش میکند دوباره گفتمان را به دست گیرد و همزمان هر کاری میکند تا سطح سیاست را از سطح گفتمان جدا نگه دارند. دیدن اینکه با گذشت زمان چه اتفاقاتی خواهد افتاد، بسیار جالب خواهد بود.
من فکر نمیکنم ایالاتمتحده در خاورمیانه پیروز شود و فکر میکنم اکثر مردم با من همعقیده باشند. به اتفاقات خاورمیانه نگاه کنید؛ فاجعه است؛ و این به نفع منافع ملی امریکا نیست. ایالاتمتحده منافع عمیقی در خاورمیانه پایدار دارد. ما نمیخواهیم اینهمه هرج و مرج در خاورمیانه وجود داشته باشد. اسرائیلیها خواهان هرج و مرج در خاورمیانه هستند، نه ما.
بزرگترین ترس لابی این است که اگر افکار عمومی بهشدت تغییر کند. چه اتفاقی خواهد افتاد. این احتمال وجود دارد که سیاستمدارانی ظاهر شوند که بتوانند به آن احساس ضد اسرائیلی در بدنه سیاسی متوسل شوند. این افراد انتخاب خواهند شد و وقتی انتخاب شوند، تعداد زیادشان بر سیاست تأثیر خواهد گذاشت. لابی نمیخواهد این اتفاق بیفتد. ممکن است گفتمان بهشدت تغییر کند و این تغییر به نحوی باشد که بدون توجه به سطح سیاست، شدیداً از اسرائیل انتقاد کند. آنها نمیخواهند این اتفاق بیفتد و نمیخواهد ریسک کند. آنها هر کاری که میتوانند انجام میدهند تا گفتمان را به حالت قبلی خود برگردانند.
رویدادها از ۷ اکتبر پیشرفت کردهاند. تشخیص آنچه اسرائیل انجام میدهد با آنچه ایالاتمتحده انجام میدهد دشوار شده است. ما هواپیما برای آنها فراهم میکنیم. بمب برایشان تأمین میکنیم و اطلاعات فوقالعادهای به آنها میدهیم. ما از نزدیک با آنها روی فرآیند برنامهریزی کار میکنیم. این دو کشور با هم پیوند خوردهاند و به نقطهای رسیدهایم که شاید نخواهیم درباره سیاستهای اسرائیل صحبت کنیم، بلکه باید فقط درباره سیاستهای امریکایی-اسرائیلی صحبت کنیم. چون این دو با هم مرتبط هستند.
فکر میکنم ترامپ هنوز هم میتواند بین این دو کشور خطی بکشد، اما این خط با گذشت زمان هر روز نازکتر میشود. حتی میتوان ادعا کرد این خط در آینده نزدیک ناپدید خواهد شد. خوب، زمانی که من و استیو آن مقاله و سپس کتاب(۴) را نوشتیم، تعدادی از افراد، بهویژه در سمت چپ، ازجمله افرادی مانند نوام چامسکی(۵) و نورمن فینکلستین(۶) که با هر دو آنها در این موضوع مکاتبه کردهام، اعتقاد داشتند این امریکاییها هستند که قطار را هدایت میکنند و اسرائیلیها فقط سگهای حمله هستند و ما از آنها برای منافع خود استفاده میکنیم. فکر میکنم آنها کاملاً اشتباه میکنند. به نظر من، شواهد قوی نشان میدهد که اسرائیل در صندلی راننده نشسته است، نه ایالاتمتحده؛ و فکر میکنم بهترین شواهد این موضوع به راهحل دودولتی برمیگردد. اگر به تاریخ رؤسای جمهور امریکایی که به دنبال راهحل دودولتی بودهاند نگاه کنید، کاملاً واضح است که اسرائیلیها تقریباً هر بار به خواسته خود رسیدهاند. آن جمله معروف بیل کلینتون را زمانی که در کمپ دیوید با ایهود باراک(۷) ملاقات کرد(۸) به خاطر بیاورید. باراک با تحقیر با کلینتون رفتار میکرد، همانطور که نخستوزیرهای اسرائیل معمولاً با رؤسایجمهور امریکایی رفتار میکنند. بیل کلینتون از او پرسید در این رابطه چه کسی ابرقدرت است؟ کلینتون آنقدر احمق بود که فکر کند ایالاتمتحده ابرقدرت این رابطه است، اما اینطور نبود.
وقتی مقاله را در کتاب نوشتیم، برای امریکاییها بسیار سخت بود که باور کنند یک لابی بتواند آنقدر قدرتمند باشد. واقعاً نمیتواند اینطور باشد. درست است؟ اما برای من کاملاً واضح است که لابی فوقالعاده قدرتمند است و هیچ لابیای حتی انجمن ملی تفنگداران(۹) یا AFL-CIO (10) نمیتواند با لابی اسرائیل از نظر تأثیرگذاری بر سیاست برابری کند. فکر میکنم کسانی که ادعا میکنند لابی سگی است که دم تکان میدهد اشتباه میکنند. این دم است که سگ را تکان میدهد. افراد واقعاً باهوش و زیرکی وجود دارند که بیرحمانه برای پیشبرد سیاستهای ایالاتمتحده به سمت یک موضع رادیکالی در دفاع از اسرائیل تلاش میکنند.
واقعاً شگفتانگیز است که این افراد و سازمانهایی که در لابی هستند چقدر تأثیرگذارند و با انواع مکانیسمها میتوانند در سیستم سیاسی امریکا برای داشتن چنین تأثیری استفاده کنند. بسیاری از افرادی که درباره گروههای ذینفع و لابیها در ایالاتمتحده نوشتهاند متوجه شدهاند که سیستم سیاسی امریکا بهگونهای طراحی شده که نسبت به گروههای ذینفع بسیار آسیبپذیر باشد؛ و این ممکن است شامل NRA، لابی کوبا، لابی چین در دهههای ۴۰ و ۵۰ یا لابی اسرائیل باشد. امروز، این گروههای ذینفع در سیستمی هستند که اگر هوشمندانه عمل کنند و راههای هوشمندانه یا استراتژیهای خلاقانهای برای دستیابی به اهداف خود پیدا کنند، میتوانند تأثیر زیادی داشته باشند. من واقعاً کلاهم را به احترام توانایی لابی برای رسیدن به خواستههایش برمیدارم. واقعاً شگفتآور است که لابی چقدر خوب عمل میکند. فکر میکنم این موضوع بهشدت تأسفبرانگیز است. این به نفع منافع ملی امریکا نیست، اما واقعیت همین است.
با نگاهی به سالهای ۱۹۴۷ تا ۱۹۴۸، بسیار مهم است که توجه کنیم بسیاری از سیاستگذاران درک کردند که حمایت از ایجاد اسرائیل در جهت منافع استراتژیک امریکا نیست، اما با این حال، هری ترومن(۱۱) این کار را انجام داد و عمدتاً به دلیل قدرت لابی اولیه این کار را انجام داد. او بسیار علاقهمند بود تا در سال ۱۹۴۸ دوباره انتخاب شود و تعدادی از حمایتکنندگانش ثروتمندهای یهودی بودند که منابع مالی کمپین او را فراهم میکردند؛ یعنی این نوع اتفاقها همیشه میافتد، اما سیاستگذارانی مانند کِنان(۱۲) فهمیدند که این کار به نفع منافع ملی امریکا نیست. هیچ شکی نیست که ما توانستهایم اطمینان حاصل کنیم، علیرغم روابطمان با اسرائیل، از سال ۱۹۴۸ نفت از خاورمیانه جریان داشته باشد. همانطور که قبلاً گفتم هدف اصلی ما در خاورمیانه اطمینان از نبود یک هژمونی است که کنترل نفت را در دست داشته باشد تا نفت همچنان به اینجا برسد. ما در این زمینه موفق بودهایم، اما این کار را علیرغم روابط خود با اسرائیل انجام دادهایم، نه به خاطر آن. استدلال اینکه ما با اسرائیل متحد هستیم چون کمک میکند تا نفت را محافظت کنیم، یک استدلال جدی نیست. ما توانستهایم نفت را علیرغم روابط خود با اسرائیل جاری نگه داریم.
اما همانطور که قبلاً گفتم، ایالاتمتحده همچنین منافع عمیقی در حفظ ثبات در خاورمیانه دارد. ما یک خاورمیانه پایدار میخواهیم تا بتوانیم بر روی شرق آسیا تمرکز کنیم و بتوانیم چین را مهار کنیم. درست است؟ و واقعیت این است که ما یک خاورمیانه پایدار نداریم؛ و با توجه به بحث قبلی درباره اینکه ایالاتمتحده و اسرائیل تا چه حد به هم پیوند خوردهاند، تمام جنگهایی که اسرائیل در آنها دخیل است، جنگهایی هستند که ایالاتمتحده هم درگیر آنهاست؛ و نهتنها ثباتی در خاورمیانه نداریم، بلکه ایالاتمتحده نمیتواند به شرق آسیا، یعنی جایی که میخواهد برود، تغییر جهت دهد. علاوه بر این، ما انواع مختلف تسلیحات را به اسرائیل و اوکراین ارسال میکنیم که در غیر این صورت باید به شرق آسیا ارسال میشدند؛ یعنی به جایی که اولویت اصلی امریکاست. تهدید چین برای ما بیشتر اهمیت دارد؛ بنابراین آنچه در خاورمیانه در حال وقوع است، به لطف اسرائیل، در جهت منافع استراتژیک امریکا نیست؛ و میخواهم دوباره تأکید کنم که قطعاً در جهت منافع اخلاقی ما هم نیست که در یک نسلکشی همدست باشیم.
چین بخش بزرگی از نفت خود را از خلیج فارس تأمین میکند و بهشدت به خلیج فارس اهمیت میدهد. بسیار مهم است که متوجه باشیم که چین در حال ساخت یک نیروی دریایی آبی است. یک نیروی دریایی آبی به چین اجازه میدهد تا قدرت نظامی خود را به خلیج فارس منتقل کند. چینیها بهشدت متعهد هستند که به مرور زمان حضور حداکثری در خاورمیانه یا دقیقتر بگوییم در خلیج فارس داشته باشند. مشکل این است که آنها در حال حاضر چنین توانایی نظامیای ندارند؛ بنابراین چینیها مانند شوروی در دوران جنگ سرد یا حتی مانند روسیه فعلی بازیگر فعالی در خاورمیانه نبودهاند. همانطور که همه ما میدانیم، روسیه بهشدت در رویدادهای سوریه دخالت دارد، چون از سال ۲۰۱۵ بهطور نظامی وارد عمل شده است. آنها یک پایگاه دریایی بزرگ و یک پایگاه هوایی بزرگ در سوریه دارند. روسیه بازیگر مهمی است، اما چین نه و من معتقدم با گذشت زمان این وضعیت تغییر خواهد کرد. تکرار میکنم، چون چینیها درک میکنند که نفت واقعاً اهمیت دارد، همانطور که امریکاییها هم میفهمند نفت واقعاً اهمیت دارد؛ و در نتیجه، اگر بخواهید این را از منظر واقعگرایانه بیان کنید، شاهد افزایش نفوذ چینیها در منطقه خواهید بود، چون قدرت نظامی چین در منطقه افزایش مییابد.
من معتقدم ارتش سوریه تضعیف شده بود. آنها هیچ موقعیتی برای دفاع از خود در برابر نیروهای شورشی نداشتند و هیچ کاری از دست روسها برای اصلاح این وضعیت برنمیآمد. هرچند روسها نیروی هوایی و نیروهای واگنر(۱۳) را آوردند، اما واقعیت این است که ارتش سوریه در برابر حملات شورشیان فروپاشید. آنها در عرض یازده روز شکست خوردند. یازده روز! این زمان برای روسها یا ایرانیها کافی نبود تا نیروهای قابلتوجهی را برای تغییر شرایط به منطقه منتقل کنند؛ بنابراین فکر میکنم اگر روسها از یک نیروی جنگی قوی حمایت کرده بودند یا نیرویی با پتانسیل واقعی برای مقاومت داشتند، میماندند و هر کاری که میتوانستند انجام میدادند تا دولت اسد را در قدرت نگه دارند، اما دولت اسد و ارتش دولت اسد از اساس فرسوده و فاسد بودند و هیچ کاری از روسها برنمیآمد.
آیا این شکست برای روسهاست؟ بله. آیا این یک شکست جدی برای روسهاست؟ خیر. خاورمیانه عمدتاً برای روسها یک نمایش جانبی است. همانطور که همه میدانیم روسها تا گردن در مشکلات اوکراین غرق شدهاند. مبارزه با اوکراین برای روسها اهمیت وجودی دارد و پیروزی در این مبارزه تنها چیزی است که در حال حاضر برایشان اهمیت دارد و نمیگذارد روسها نگران اتفاقات خاورمیانه باشند. آنها میتوانند بعداً درباره وضعیت خاورمیانه فکر کنند؛ بنابراین فکر نمیکنم این ضرر بزرگی برای آنها باشد.
فکر میکنم سؤال واقعاً جالب این باشد که رابطه روسیه و ایران چطور خواهد بود؟ کاملاً واضح است که اسرائیلیها و امریکاییها سلاحهایشان را به سمت ایران گرفتهاند. خیلی سخت است که بگویم منظورم از این حرف چیست، اما همه ما میدانیم که به دلیل رفتار احمقانه امریکا در سالهای اخیر، چینیها، روسها، ایرانیها و کره شمالی به هم نزدیکتر شدهاند. این چهار کشور نسبتاً نزدیک به هم عمل میکنند. حالا کره شمالی و چینی نمیتوانند کار زیادی برای کمک به ایران انجام دهند. همانطور که قبلاً گفتم، چینیها واقعاً توانایی نمایش قدرت ندارند. آنها مشغول ساخت یک نیروی دریایی آبی هستند. آنها به دنبال ایجاد پایگاههایی در خلیج فارس هستند، اما هنوز موفق نشدهاند؛ بنابراین نمیتوانند قدرت خود را بهطور معناداری به خلیج فارس منتقل کنند و کره شمالی هم به دلایل واضح نمیتواند، اما موضوع روسیه متفاوت است و روسیه با ایرانیان همکاری کرده است. اگر روسها بالاخره در اوکراین پیروز شوند و بتوانند روی ایران تمرکز کنند، ممکن است ایرانیان و روسها بسیار نزدیک با هم کار کنند تا امریکاییها و اسرائیلیها را در خاورمیانه خنثی کنند؛ بنابراین، بسیار جالب خواهد بود که به دقت روابط ایران و روسیه را زیر نظر داشته باشیم و ببینیم این روابط چطور به آنچه ما، ایالاتمتحده و اسرائیلیها در خاورمیانه انجام میدهیم، مرتبط است.
اجازه بدهید چند نکته درباره اسرائیل مطرح کنم. من کاملاً درک میکنم که شعار امروز این است که اسرائیل بهویژه به خاطر سوریه، این پیروزی بزرگ را به دست آورده است و در حال تغییر منطقه است، اما میخواهم به شما یادآوری کنم که هدف اسرائیل در غزه شکست قاطع حماس بود. آنها نتوانستهاند به این هدف برسند و حتی به آن نزدیک هم نشدهاند. هدف آنها در لبنان شکست قاطع حزبالله بود. به این هدف هم نرسیدند. درواقع، بسیاری از اسرائیلیها از اینکه آتشبس برقرار شده بود بهشدت ناراحت بودند، چون فکر میکردند اسرائیل باید کار حزبالله را تمام کند، اما حماس و حزبالله هنوز زنده هستند و قدرت زیادی دارند.
و درباره ایران، بله، ایران در سوریه شکست خورده است، اما هنوز هم آنجاست. ایران سوریه را ترک نمیکند و بهراحتی تسلیم نخواهد شد. اگر به میزان غنیسازی اورانیوم نگاه کنید، آنها در آستانه تبدیل شدن به کشوری دارای سلاح هستهای هستند. از نظر اسرائیل، این یک تهدید وجودی است. این بزرگترین تهدیدی است که اسرائیل ممکن است در آینده نزدیک با آن مواجه شود؛ و تکرار میکنم، اسرائیل با ایرانی مواجه است که در آستانه تبدیل شدن به کشوری دارای سلاح هستهای است. خوب، وقتی از خبرهایی که در ایالاتمتحده میشنویم فاصله بگیریم، از دیدگاه اسرائیل، اوضاع چندان خوب به نظر نمیرسد.
و درباره سوریه، سوریه هرگز تهدیدی جدی برای اسرائیل نبود. آیا سوریه بخشی از محور مقاومت بود؟ حدس میزنم که بود؛ و فکر میکنم سوریه مهم بود، چون راهی بود برای انتقال سلاحهای ایرانی به حزبالله. واقعیت این است که سوریه در حال حاضر دیگر راهی برای انتقال سلاحهای ایرانی به جنوب لبنان نیست. یک پیروزی برای اسرائیل است و پیروزی مهمی است؛ اما غیر از این، دلیلی دیگری وجود ندارد که فکر کنیم سقوط اسد پیروزی بزرگی برای اسرائیل بوده است؛ بنابراین من فکر نمیکنم که خاورمیانه بهگونهای تغییر یافته که خیلی به نفع اسرائیل باشد. اسرائیل اتفاقات ۷ اکتبر را اکنون در آینه عقب میبیند: همه چیز تمام شده است و ما اوضاع را تغییر دادهایم، اما آیا اکنون اسرائیل در وضعیت ایدهآلی قرار دارد؟ فکر نمیکنم این اصلاً درست باشد. حزبالله هنوز آنجاست. حماس آنجاست. حوثیها(۱۴) آنجا هستند. اسرائیل به خاطر نسلکشی در دیوان بینالمللی دادگستری تحت پیگرد قانونی قرار دارد. دستورهای بازداشت برای گالانت(۱۵) و بنیامین نتانیاهو توسط دادگاه بینالمللی کیفری صادر شده است. شهرت اسرائیل در سراسر جهان خراب شده است. انواع مختلفی از مردم، حتی در غرب متوجه میشوند که تصوری که از اسرائیل بهعنوان داوود در مقابل جالوت(۱۶) دارند فقط یک افسانه است که هیچ شباهتی با واقعیت ندارد؛ بنابراین فکر نمیکنم اسرائیل آنقدرها وضعیت خوبی داشته باشد.
و در نهایت، باید درک کنیم نیروهای گریز از مرکز قدرتمندی در داخل اسرائیل وجود دارند که قبل از ۷ اکتبر تهدیدی برای تجزیه کشور بودند. قبل از ۷ اکتبر مقالات بیشماری در رسانههای اسرائیلی درباره احتمال جنگ داخلی وجود داشت. این نیروهای گریز از مرکز، به نظر من با گذشت زمان حتی قویتر خواهند شد، عمدتاً به دلایل جمعیتشناسی مرتبط با نرخ زادوولد میان یهودیان افراطی ارتودوکس؛ بنابراین اسرائیل کشوری است که مشکلات بزرگی در داخل دارد و وابستگیاش به ایالاتمتحده بیشتر از همیشه شده است که این برای منافعش خوب نیست؛ و از نظر مجموعه دشمنانی که با آنها مواجه است، در موقعیت چندان امیدوارکنندهای قرار ندارد.
خوب، مطمئن نیستم چطور میتوان رویکرد متوازنی به این مسئله داشت؛ یعنی، داستان دو جنبه دارد و هیچ شکی نیست که اسرائیلیها در برخی جنبهها پیروز شدهاند. درست است؟ هیچ شکی نیست که رهایی از اسد و قطع مسیر انتقال سلاحها در جنوب سوریه یک پیروزی برای اسرائیل است. هیچ شکی نیست که رسیدن به آتشبس با حزبالله در جنوب لبنان از یک جنبه برای اسرائیل پیروزی بوده است، اما نکته این است که اسرائیل یک سری مشکلات دارد که میخواهد حل کند و به آنها پایان دهد.
برگردیم و کل سؤال چگونگی برخورد با فلسطینیها را بررسی کنیم و درباره دیوار آهنین(۱۷) صحبت کنیم. در تصور زیو یباتینسکی(۱۸) از دیوار آهنین، ایده این بود که شما در نهایت میتوانید فلسطینیها را تسلیم کنید و این پایان بازی خواهد بود.
مشکلی که اسرائیلیها با آن مواجه هستند این است که هیچ پایانی برای بازی وجود ندارد. ممکن است پیروزیهای تاکتیکی در طول مسیر کسب کنند. ممکن است سرزمین بیشتری تصرف کنند. مرزهای اسرائیل بزرگتر که قطعاً نتیجه این جنگ خواهد بود، نه فوقالعاده زیاد، اما تا حدی افزایش خواهد یافت، اما مشکلاتی که با آنها مواجه هستند، برطرف نشده است. فلسطینیها هنوز وجود دارند. حزبالله و غیره و غیره هنوز وجود دارند؛ و چیزی که این موضوع به ما یا حداقل به من میگوید، این است که نمیتوانید این مشکلات را با نیروی نظامی حل کنید. صحبت کردن فقط درباره اسرائیلیها دشوار است چون این پیروزی به هر حال عمدتاً به خاطر امریکاییهاست، نه اسرائیلیها.
بیایید یک لحظه به سوریه برگردیم. این اسرائیلیها نیستند که مسئول اصلی سرنگونی اسد هستند. من معتقدم اسرائیلیها نقش کوچکی در این زمینه ایفا کردهاند. این ترکها و امریکاییها بودند که نقش کلیدی در سرنگونی اسد داشتند. البته، ایالاتمتحده اساساً دستور اسرائیل را انجام میدهد، اما این کار خود اسرائیل نبود.
اما در وضعیتی هستیم که اسرائیل به چماق بزرگ(۱۹) تکیه میکند. این دیپلماسی چماق بزرگ است؛ یعنی عملی کردن دیوار آهنین. این روش یباتینسکی برای برخورد با عربهاست. درست است؟ ایده این است که باید بهشدت به آنها فشار بیاورید و در نهایت آنها تسلیم خواهند شد، اما این جواب نمیدهد. باید یک راهحل سیاسی برای این مشکلات وجود داشته باشد. به همین دلیل است که هر رئیسجمهوری از زمان جیمی کارتر بهشدت برای یک راهحل دودولتی تلاش کرده است، چون آن رؤسایجمهور امریکایی درک کردهاند که ما به یک راهحل سیاسی نیاز داریم و راهحل دودولتی بهترین ایدهای بود که میتوانستیم به آن برسیم. خوب، این جواب نداد. اسرائیلیها به راهحلهای سیاسی علاقهای ندارند. اسرائیلیها به استفاده از چماق بزرگ علاقه دارند و آن چماق بزرگ اساساً یک چماق امریکایی یا تأمینکننده امریکایی است. آنها فکر میکنند میتوانند مردم را بهشدت سرکوب کنند، بدون آنکه مشکلی برایشان پیش بیاید و این موضوع در نهایت به یک پایان خوش منجر خواهد شد. من روی این موضوع زیاد شرط نمیبندم. فکر میکنم اسرائیلیها واقعاً دچار دردسر شدهاند و این بهاصطلاح پیروزیها، فقط پیروزیهای تاکتیکی است.
به نظر من اتفاقی که در دانشگاهها یا پردیسهای دانشگاهی افتاده، واقعاً باورنکردنی است. نهتنها بیسابقه، بلکه اصولاً باورنکردنی است. در اینجا، دانشجویانی را میبینیم که به نسلکشی در غزه اعتراض میکنند و لابی با تمام قدرت تلاش میکند تا افکار عمومی امریکا را متقاعد کند که اینها همه ضد یهودیانی هستند که از حماس حمایت میکنند و میخواهند دولت یهود را نابود کنند. باور کردن این اتفاق دشوار است. از نظر آزادیهای مدنی، میتوان گفت بزرگترین تهدید برای آزادیهای مدنی در ایالاتمتحده در حال حاضر، یعنی زمانی که درباره مسائلی مانند آزادی بیان و آزادی تجمع صحبت میکنیم، حامیان اسرائیل هستند.
باورم نمیشود که دارم این استدلال را مطرح میکنم. من در نیویورک بزرگ شدم و وقتی جوان بودم، یهودیان را بهعنوان لیبرالهایی شناختم که از قویترین حامیان آزادیهای مدنی در جهان بودند. آنچه در حال حاضر اتفاق میافتد به خاطر اسرائیل است، نه همه یهودیان، اما بسیاری از یهودیان آنقدر تحت فشار قرار گرفتهاند که آزادیهای مدنی، مانند آزادی بیان و آزادی تجمع را تهدید میکنند. این وضعیت بسیار ترسناک است، بهویژه برای یهودیان امریکایی که در جوامع لیبرال، هم در اروپا و هم در ایالاتمتحده شکوفا شدهاند؛ و قطعاً دیدن اینکه ارزشهای اساسی لیبرال امریکا تضعیف شود نه به نفع آنهاست، نه به نفع شما و نه به نفع من. گوش دادن به گفتمان رسانهها در مورد اتفاقاتی که در پردیسهای دانشگاهی میگذرد، باعث ناراحتی من میشود.
خدای من! من ۴۳ سال است که در دانشگاه هستم؛ یعنی ۴۳ سال است که در دانشگاه شیکاگو هستم. قبل از آن، دو سال فوق دکترا در هاروارد و پنج سال دانشجوی تحصیلات تکمیلی در دانشگاه کرنل بودم. در تمام آن زمان، در تمام آن سالها تقریباً هیچ نشانهای از یهودیستیزی ندیدم. قبل از ۷ اکتبر، هیچیک از کسانی که میشناختم، درباره یهودیستیزی در پردیسهای دانشگاهی صحبت نمیکرد. حالا ناگهان، پس از ۷ اکتبر، پردیسهای دانشگاهی تبدیل به کانونهای یهودیستیزی شدند؟ این مضحک است. علاوه بر این، اگر به بسیاری از اعتراضات نگاه کنید، جاهایی مانند کلمبیا، شیکاگو و دانشگاه UCLA، بسیاری از دانشجویان معترض یهودی بودند. جدی میگویید؟ یهودیستیزی؟!
البته، یهودیستیزی اکنون بهعنوان انتقاد از اسرائیل تعریف شده است؛ بنابراین اگر هریک از ما انتقادی از اسرائیل بکنیم، برچسب یهودیستیز به ما زده میشود. تکرار میکنم، این مضحک است و فقط مضحک نیست، بلکه خطرناک هم هست. حالا سؤال بزرگ این است که آیا امیدی برای تغییر وجود دارد یا نه؟ آیا واقعاً لابی به این در و آن در میزند تا انگشتش را در سوراخی فرو کند و جلوی سیل را بگیرد؟ در این صورت انگشت کافی برای تمام سوراخها دارد؟
من پاسخ خوبی برای این سؤال ندارم. برخی روزها، فکر میکنم اوضاع به زودی تغییر خواهد کرد، احتمالاً زودتر از آنچه فکر میکنیم. لابی نمیتواند این وضعیت را ادامه دهد. در روزهای دیگر، فکر میکنم که آنها به همین شکل ادامه خواهند داد. به نظر من، با مقایسه لابی در ۷ اکتبر و لابی در حال حاضر، پی میبریم که آنها امروز در سطح سیاست مؤثرتر از ۷ اکتبر هستند؛ و میتوان گفت که در آینده، اگر ممکن باشد، آنها حتی قویتر خواهند شد یا حداقل به همان اندازه قوی خواهند ماند. با توجه به آنچه در مورد گفتمان در این کشور اتفاق میافتد و با توجه آنچه در سراسر جهان در حال وقوع است، سخت است که باور کنیم این وضعیت در بلندمدت پایدار بماند.
من یک بار دیگر به این موضوع میپردازم تا از زاویه دیگری به آن نگاه کنم. فکر میکنم در موضوع «اسرائیل بزرگ»، اسرائیلیها چهار گزینه دارند. دو گزینه اول قابل بحث نیستند. گزینه اول یک اسرائیل بزرگ واقعاً دموکراتیک است که برای مدت طولانی یک کشور یهودی نخواهد بود، بلکه یک کشور فلسطینی خواهد بود. پس این گزینه رد میشود. گزینه دوم یک راهحل دودولتی است. راهحل دودولتی قابل اجرا نیست. دو راهحل باقیمانده، آپارتاید(۲۰) یا پاکسازی قومی هستند. من معتقدم سیاستمداران و نخبگان اسرائیلی کاملاً درک میکنند که باید بین آپارتاید و پاکسازی قومی یکی را انتخاب کنند. آنها هرگز نمیپذیرند اسرائیل، آنطور که سازمانهای B’Tselem ،(۲۱) دیدهبان حقوق بشر و عفو بینالملل در گزارشهای جامع و پیشرفته خود مستند کردهاند، یک کشور آپارتایدی است. این یک کشور آپارتایدی است و من معتقدم اسرائیلیها درک میکنند چه اتفاقی در آفریقای جنوبی افتاده است. درست است؟ این وضعیت در بلندمدت پایدار نیست.
همانطور که بسیاری از یهودیان آفریقای جنوبی اشاره کردهاند نمیتوان مانند آفریقای جنوبی و درواقع بدتر از آفریقای جنوبی دوام آورد؛ بنابراین گزینه دیگر پاکسازی قومی است؛ و آنچه اسرائیلیها از ۷ اکتبر بهشدت در تلاش برای انجام آن بودهاند، پاکسازی غزه و حتی شروع به پاکسازی جدی کرانه باختری است، چون آنها معتقدند تنها راهحل مشکلاتی که با آن مواجهاند جدای از آپارتاید، پاکسازی است؛ و اگر نتوانند پاکسازی کنند، شاید باید تعداد زیادی از فلسطینیها را بکشند. با نگاهی به آنچه در غزه اتفاق میافتد میتوان گفت که آنها نتوانستهاند پاکسازی کنند. شمال غزه را پاکسازی کردهاند، اما تمام غزه را پاکسازی نکردهاند. در حال حاضر هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد آنها قادر خواهند بود فلسطینیها را از غزه یا کرانه باختری بیرون کنند؛ و بعد نگران میشویم که پس از این چه کار خواهند کرد: ممکن است یکصد تا یکهزار فلسطینی را بکشند، اگر نگوییم یک میلیون فلسطینی یا بیشتر. آیا این ممکن است؟ فکر میکنم پاسخ بله است. آیا محتمل است؟ فکر میکنم پاسخ خیر است، اما همه اینها فقط نشان میدهد چه فاجعهای رخ داده و چه وضعیت فاجعهباری وجود دارد؛ و دوباره میخواهم تأکید کنم امریکاییها اساساً از اسرائیلیها در این تلاش حمایت میکنند که نهتنها در جهت منافع راهبردی امریکا نیست، بلکه از نظر اخلاقی برای ما سیاستی کاملاً ورشکسته است، اما انجامش میدهیم.
اخیراً در آکسفورد و کمبریج بودم و در کمبریج یک مناظره شرکت کردم و در پایان آن با انواع مختلفی از دانشجویان درباره ترکیب بدنه دانشجویی و اینکه بدنه دانشجویی درباره مسائلی مانند تعارض اسرائیل-فلسطین چه نظری دارد، صحبت کردم. چیزی که مشاهده کردم این بود که اولاً تعداد زیادی دانشجو از «جهان جنوب» -کلمه بهتری پیدا نکردم- در مکانهایی مثل آکسفورد و کمبریج وجود دارد. تعداد بسیار زیادی. علاوه بر این، تعداد زیادی عرب و مسلمان در این مدارس وجود دارد و نیازی به گفتن نیست که آنها بهشدت نسبت به قضیه فلسطین یا قضیه اعراب در خاورمیانه همدل هستند و انتقادات شدیدی نسبت به اسرائیل دارند. این موضوع بسیار مهم است. علاوه بر این، این واقعیت که تعداد زیادی از اعضای هیئتعلمی را با پسزمینه عربی و اسلامی میبینید هم بسیار مهم است. میدانید، من سال ۱۹۶۵ از دبیرستان فارغالتحصیل شدم و اولین باری که واقعاً دروازههای مهاجرت را بهطور جدی بستیم سال ۱۹۲۴ بود. از اوایل دهه ۱۸۳۰ تا سال ۱۹۲۴ تقریباً همه میتوانستند وارد ایالاتمتحده شوند، با برخی استثنائات قابلتوجه مانند چینیها. تا سال ۱۹۲۴ حجم بالایی از مهاجرت وجود داشت. ما درها را بستیم و تا سال ۱۹۶۵ درها را باز نکردیم.
در سال ۱۹۶۵، یک قانون بزرگ مهاجرت داریم که درها را باز میکند و این زمانی است که تعداد زیادی از غیرغربیها یا غیراروپاییها به ایالاتمتحده سرازیر شدند. تعداد زیادی لاتین، تعداد زیادی آسیایی و تعداد زیادی از مردم جهان عرب و اسلامی و غیره؛ و این افراد به مرور زمان به تعداد زیاد وارد شدند و به همین شکل ادامه دادند؛ بنابراین چهره دانشگاهها و مؤسسات آموزشی بهطور چشمگیری تغییر کرد. اگر به این فکر کنید که قانون مهاجرتی که به همه این افراد از «جهان جنوب» اجازه ورود به ایالاتمتحده را داد تا سال ۶۵ تصویب نشد و مهاجرت از سال ۲۴ به طرق مختلف بسته شده بود، میتوانید ببینید که وقتی من از دبیرستان فارغالتحصیل شدم، دنیا بهطور کامل با دنیایی که اکنون در آن فعالیت میکنم متفاوت بود. من در دنیایی بهشدت سفید بزرگ شدم. من تعداد زیادی دانشجوی تحصیلات تکمیلی دارم که در امریکا متولد نشدهاند، یا اگر در امریکا متولد شدهاند در بسیاری از موارد والدینشان تازهوارد شدهاند؛ بنابراین چهره دانشگاهها و مؤسسات آموزشی در حال تغییر است، اما نه بهگونهای که به نفع اسرائیل باشد. هیچ شکی در این مورد نیست؛ بنابراین این بعد دیگری از ماجراست. آنچه در اینجا اهمیت دارد، ظهور اینترنت و رسانههای جایگزین است، با اینکه درباره این موضوع صحبت نکردیم.
اینکه ما این پادکست را داریم و اینکه میدانید صدها هزار نفر آن را تماشا خواهند کرد، بسیار مهم است. من هر هفته در برنامه قاضی ناپولیتانو(۲۲) با تعدادی از افرادی که اساساً دیدگاههای مشابهی دارند، افرادی مانند جف ساکس(۲۳) و غیره شرکت میکنم. ما تعداد زیادی بیننده داریم. پلتفرمهای دیگری هم وجود دارد، بنابراین اینها عواملی هستند که من بهعنوان شواهدی برای الزام تغییر سیاست امریکایی به آنها اشاره میکنم. اینها عواملی هستند که من در روزهای خوشبینانهام به آنها اشاره میکنم، اما میخواهم صادق باشم و بگویم که روزهای بدبینانهای هم دارم؛ و آن روزهای بدبینانه عمدتاً ناشی از این واقعیت است که من احترام زیادی برای توانایی لابی در دستکاری سیاستها قائلم و همچنین برای دستکاری آنچه در پردیسهای دانشگاهی اتفاق میافتد و دستکاری گفتمان. لابی واقعاً نباید دستکم گرفته شود، اما ممکن است یک موج بزرگ در حال شکلگیری باشد که در نهایت لابی را غرق کند.
لینک یوتیوب: https://www.youtube.com/watch?v=RRTuNDK6JlU
تاریخ: ۷ ژانویه ۲۰۲۵ (۱۴۰۳/۱۰/۱۸)
پانویس
۱- راهحل دودولتی به چارچوب پیشنهادی برای حل مناقشه اسرائیل و فلسطین از طریق ایجاد دو کشور جداگانه اشاره دارد: یکی برای مردم یهود (اسرائیل) و دیگری برای مردم فلسطین. این مفهوم نقطه کانونی تلاشهای دیپلماتیک بینالمللی با هدف دستیابی به صلح در منطقه بوده است.
2- Jimmy Carter سیونهمین رئیسجمهور ایالاتمتحده امریکا، از سال ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۱.
۳- اشاره به سخنرانی بنیامین نتانیاهو در مقابل کنگره ایالاتمتحده در ۲۴ ژوئیه ۲۰۲۴. در این سخنرانی، نتانیاهو به دنبال جلب حمایت از اقدامات نظامی اسرائیل در غزه بود و بر اهمیت حمایت دوحزبی از سوی قانونگذاران امریکایی تأکید کرد. این رویداد به دلیل غیبت بسیاری از قانونگذاران دموکرات، ازجمله معاون رئیسجمهور کامالا هریس که به دلیل نگرانی از اقدامات اسرائیل در غزه تصمیم به تحریم این سخنرانی گرفت، قابل توجه بود.
4- اشاره به کتاب «لابی اسرائیل و سیاست خارجی ایالاتمتحده» که میرشایمر با همکاری استفان والت نوشته است. این کتاب که در سال ۲۰۰۷ منتشر شد، به تأثیر لابی طرفدار اسرائیل بر سیاست خارجی ایالاتمتحده میپردازد و استدلال میکند که این نفوذ پیامدهای مهمی بر منافع امریکا و روابط بینالملل دارد. (این کتاب را نشر صمدیه در ایران منتشر کرده است).
5- Noam Chomsky زبانشناس، فیلسوف، دانشمند شناختی، مورخ و منتقد اجتماعی مشهور که منتقد برجسته سیاست خارجی ایالاتمتحده و مدافع عدالت اجتماعی و حقوق بشر بوده است.
6- Norman Finkelstein دانشمند علوم سیاسی و نویسنده است که به دلیل دیدگاههای انتقادی خود در مورد سیاستهای اسرائیل و بهرهبرداری از خاطره هولوکاست شناخته شده است. انتقاد صریح فینکلشتاین از اسرائیل، او را به یک چهره قطبی در بحثهای دانشگاهی و سیاسی تبدیل کرده است
7- Ehud Barak نخستوزیر اسرائیل از ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۱.
8- اشاره به حضور بیل کلینتون، بیستوچهارمین رئیسجمهور امریکا، در کمپ دیوید با ایهود باراک مربوط به اجلاس کمپ دیوید است که در ژوئیه ۲۰۰۰ برگزار شد. این اجلاس توسط رئیسجمهور بیل کلینتون برای تسهیل مذاکرات بین ایهود باراک، نخستوزیر اسرائیل و یاسر عرفات، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین برگزار شد. هدف دستیابی به توافقنامه صلح نهایی در مورد مسائل کلیدی در مناقشه اسرائیل و فلسطین بود.
9- The National Rifle Association (NRA) یک سازمان غیرانتفاعی برجسته امریکایی است که در سال ۱۸۷۱ تأسیس شد و از حقوق اسلحه دفاع میکند و ایمنی و شایستگی سلاح گرم را ارتقا میدهد.
10- American Federation of Labor فدراسیون ملی اتحادیههای کارگری در ایالاتمتحده که از سال ۱۸۸۶ تا زمانی که در سال ۱۹۵۵ با کنگره سازمانهای صنعتی (CIO) ادغام شد و AFL-CIO را تشکیل داد، فعال بود.
11- سیوسومین رئیسجمهور ایالاتمتحده امریکا بود که از ۱۲ آوریل ۱۹۴۵ تا ۲۰ ژانویه ۱۹۵۳ در این سمت خدمت کرد.
12- دیپلمات George Frost Kennan و مورخ برجسته امریکایی بود که بیشتر به خاطر نقشش در تدوین سیاست مهار ایالاتمتحده در طول جنگ سرد شناخته میشود.
13- یک شرکت نظامی خصوصی روسی (PMC) است که به دلیل دخالت در درگیریهای مختلف در سراسر جهان به شهرت رسیده است.
14- حوثیها یک گروه سیاسی و مسلح مستقر در یمن هستند که عمدتاً از مسلمانان شیعه زیدی تشکیل شدهاند و با نام جنبش انصارالله شناخته میشوند.
Yoav Gallant 15- وزیر دفاع اسرائیل از سال ۲۰۲۲ تا ۲۰۲۴.
16- داستان معروف کتاب مقدس از کتاب ساموئل که در آن دیوید چوپان جوان اسرائیلی، جنگجوی غولپیکر فلسطینی جالوت را در یک نبرد شکست میدهد. در گفتمان معاصر، بهویژه در بحثهای مربوط به مناقشه اسرائیل و فلسطین، گاهی از این استعاره برای توصیف اسرائیل بهعنوان «داوود» استفاده میشود که با ملتها یا گروههای عرب بزرگتر بهعنوان «جالوت» مواجه است.
17- مفهوم «دیوار آهنین» از مقالهای در سال ۱۹۲۳ توسط زئیو ژابوتینسکی، رهبر برجسته رویزیونیست صهیونیستی سرچشمه میگیرد. در این مقاله، ژابوتینسکی استدلال میکند که استعمار یهودیان فلسطین تنها میتواند در پشت «دیوار آهنین» قدرت نظامی موفق شود که از مقاومت اعراب جلوگیری کند.
18- Ziv Yabatinsky رهبر، نویسنده و نظامی برجسته صهیونیست متولد روسیه بود که نقش مهمی در توسعه جنبش رویزیونیست صهیونیستی داشت. ایدهها و فعالیتهای او بهطور قابلتوجهی بر روند صهیونیسم و تشکیل دولت اسرائیل تأثیر گذاشت.
19- Big Stick Diplomacy یک رویکرد سیاست خارجی مرتبط با رئیسجمهور ایالاتمتحده تئودور روزولت است که با اصل مذاکره صلحآمیز و در عین حال حفظ حضور نظامی قوی بهعنوان یک عامل بازدارنده مشخص میشود. عبارت «با نرمی صحبت کن و یک چوب بزرگ را در دست بگیر» این استراتژی را دربر میگیرد و نشان میدهد که دیپلماسی باید اولین اقدام باشد، اما در صورت لزوم، قدرت نظامی باید بهراحتی در دسترس باشد تا بتواند منافع ایالاتمتحده را به اجرا درآورد.
20- آپارتاید اصطلاحی است که از زبان آفریکانس به معنای جدایی گرفته شده است و به سیستمی از تفکیک نژادی و تبعیض نهادینهشده اشاره دارد که از سال ۱۹۴۸ تا اوایل دهه ۱۹۹۰ در آفریقای جنوبی اعمال شد.
21- B’Tselem یک سازمان غیرانتفاعی برجسته اسرائیلی است که در سال ۱۹۸۹ تأسیس شد و به مستندسازی نقض حقوق بشر در سرزمینهای فلسطینی تحت اشغال اسرائیل اختصاص دارد.
22- Judge Andrew P. Napolitano محقق حقوقی، قاضی بازنشسته و شخصیت رسانهای برجسته امریکایی است که به خاطر تفسیرش در مورد قانون اساسی و آزادیهای مدنی شهرت دارد. ناپولیتانو در سال ۱۹۹۸ بهعنوان یک تحلیلگر ارشد قضایی به کانال فاکسنیوز پیوست. او در مورد برنامههای مختلف تحلیلهای حقوقی ارائه کرد و به دلیل تفسیرش در مورد نفوذ دولت و آزادیهای مدنی به چهرهای شناختهشده تبدیل شد.
۲۳- Jeff Sachs اقتصاددان، تحلیلگر سیاست عمومی و نویسنده برجسته امریکایی است که به خاطر کارش در توسعه پایدار و استراتژی اقتصادی شهرت دارد و در حال حاضر بهعنوان مشاور ویژه دبیر کل سازمان ملل متحد در زمینه اهداف توسعه پایدار (SDGs) فعالیت میکند.