بدون دیدگاه

خطای محاسباتی و فرصت‌های‌ پیش‎رو

گفت‌وگوی لطف‌الله میثمی با ماشاالله شمس‌الواعظین

مسئله سوریه و تحولاتی که در ماه‎های اخیر در منطقه افتاده، امروز در صدر اخبار و مورد توجه افکار عمومی است. این پدیده با وضعیت کشور ما نیز در ارتباط است. ماشاالله شمس‌الواعظین، از پیشکسوتان روزنامه‎نگاری ایران، از سال‌های دور مسائل خاورمیانه به‎ویژه فلسطین را رصد کرده و در این زمینه صاحب‎نظر و کارشناس هستند. در این گفت‎وگو با نگاه و دانش ایشان آشنا می‌شویم.

در این گفت‌وگو نخست پرسش‌هایی درباره حماس، دوم درباره حزب‌الله لبنان و منطقه و سپس جمهوری اسلامی ایران خواهم داشت. درباره حرکت ۷ اکتبر ۲۰۲۳ از سوی حماس و جهاد اسلامی، حسام بدران، عضو دفتر سیاسی حماس، در گفت‌وگو با بی‌بی‌سی عنوان کرد مدت‌ها بود همه طیف‌های فلسطینی به این نتیجه رسیده بودند با بن‌بستی مواجه شده‌اند و باید کار چشمگیری انجام شود، اما کمّ و کیف آن مشخص نبود تا اینکه حماس و جهاد اسلامی این کار را انجام دادند. بدران افزود حتی شهید اسماعیل هنیه هم از این عملیات اطلاعی نداشت، حزب‌الله لبنان و ایران هم مطلع نبودند. دستگاه اطلاعاتی امریکا و اسرائیل نیز تأیید کردند این عمل کار خود حماس بوده است. بدران افزود این اقدام برای آزادی، رهایی از اشغال، آپارتاید و سرکوب بود. خالد مشعل هم در گفت‌وگو با الجزیره همین نظر را داشت. نظرسنجی‌های علمی و منطقه‌ای نشان می‌دهند انگیزه اصلی حماس و جهاد اسلامی، رهایی از یک زندان باز و اسارت بود و انگیزه ثانویه آن‌ها مواجهه با ترفند کریدور آی‌مِک بود که هفت کشور صنعتی آن را از هند تا امارات و از آنجا تا اسرائیل طراحی کردند و در آن طرح، فلسطین محو می‌شد؛ البته اهداف دیگری هم داشتند به نظر شما اقدام ۷ اکتبر چقدر ضروری بود؟ یکی از پرسش‌ها این است آیا اسرائیل و به‌ویژه نتانیاهو در حرکت ۷ اکتبر حماس نفوذی داشته است، چراکه این حرکت بهانه‌ای به دست نتانیاهو داد تا بتواند بی‌رحمانه غزه را سرکوب کند. نظر شما در این زمینه چیست؟
به نظر من ۷ اکتبر حرکتی بود برای خروج فلسطین از بن‌بستی که دچار آن شده بود. از یک‌سو فلسطینی‌ها از هرگونه حرکتی مأیوس شده بودند و مدت‌ها بود هیچ دستاوردی نداشتند و رهبری محمود عباس هم به نتیجه‌ای نرسیده بود و از سوی دیگر، منطقه با طرح اسرائیلی-امریکایی «ابراهیم» روبه‌رو بود؛ بنابراین فلسطین و مسئله فلسطین در ارتباط با کل مسائل خاورمیانه، محو و به فراموشی سپرده می‌شد. همچنین جنبش حماس که رهبری ۷ اکتبر را به عهده داشت هشدارهای پیوسته‌ای به اسرائیل داده بود، از قبیل حملات تندروهای یهودی به بیت‌المقدس که حملات هفتگی را و به حملات روزانه تبدیل کرده بودند و برای مسلمانان در شرق بیت‌المقدس هم ممنوعیت رفت‌وآمد وجود داشت. در این منطقه یهودی‌سازی شده، تونل‌های زیرزمینی برای رسیدن به مقبره سلیمان حفر کرده بودند. حماس با هشدارهای خود به اسرائیل می‌گفت این کارها را نکنید که باعث برانگیختن احساسات مسلمانان خواهد شد؛ هشدار اول، هشدار دوم، هشدار سوم و هشدار چهارم و آخرین هشدار یک هفته پیش از ۷ اکتبر بود. پس از ۷ اکتبر نیز حماس به هشدارهای خود استناد می‌کرد که رعایت و توجه نکردید و همین‌طور پیش رفتید و رهبران ما را ترور می‌کردید. محاصره غزه تبدیل شده بود به محدودیت موادی که استفاده دوگانه داشت و اسرائیل آن‌ها را ممنوع می‌کرد، حتی برای بیماران سرطانی، افراد فلج و مشکل نازایی و بسیاری از بیماری‌ها دارو ممنوع شده بود. جنبش حماس تمام این موارد را لیست کرد و بعد این اتفاق افتاد.
پاره‌ای از واحدهای اطلاعاتی ارتش اسرائیل مستقر در شهرک اوسیلوت در ۸ کیلومتری نوار غزه، از طریق دستگاه‌های ژئوفیزیکی که امواج را رصد می‌کند. اطلاعاتی به دست آورده بودند که حفر تونل به سمت شهرک‌ها را نشان می‌داد و در این رصدها صداهایی شنیده بودند و هشدارهایی برای حمله داده بودند، ولی از اینکه چه زمانی، چگونه و با چه حجمی حمله صورت خواهد گرفت اطلاع نداشتند، چه برسد به اینکه ایران یا حزب‌الله از آن مطلع باشند. سازمان‌های اطلاعاتی بین‌المللی نیز به این موضوع اعتراف کردند.
برای اولین بار می‌گویم این عملیات در مساحتی به اندازه ۶ هزار کیلومترمربع انجام شده بود. این مقدار مساحت در مقیاس فلسطین تاریخی و اشغالی، معادل یک‌چهارم یا یک‌پنجم کل فلسطین می‌شود. اگر اراضی باختری را منها کنیم، تقریباً یک‌سوم یا کمتر از اسرائیل ۱۹۴۸ میلادی می‌شود. یک‌سری از مراکز اطلاعاتی مستقر در تل‌آویو گفتند و حتی نوشتند اگر عملیات جنبش ۷ اکتبر حماس پنج برابر آن چیزی بود که انجام شد اتفاق می‌افتاد، دیگر اسرائیلی وجود نداشت.

معنی این حرف آقای بایدن که بلافاصله پس از عملیات ۷ اکتبر گفت ما اسرائیل را نجات دادیم، چیست؟ آیا اسرائیل کنترل خود را از دست داده بود و گیج شده بود؟ آیا مستشاران امریکایی که به‌سرعت به اسرائیل آمدند برای نجات اسرائیل آمدند؟
شب ۷ اکتبر همه اسرائیلی‌ها سرمست و عده‌ای در فستیوال بودند. اسرائیل نیز در تعطیلات بود و بسیاری از ژنرال‌ها هم به مرخصی و خارج از کشور رفته بودند و هیچ‌کدام نمی‌توانستند به‌سرعت بر سر کار حاضر شوند. در این شرایط، تنها نیرویی که به‌سرعت آن هم پس از چهار ساعت از خود واکنش نشان داد گردان مستقر در اوسیلوت به‌منظور حفاظت از شهرک‌نشین‌ها از اوسیلوت تا عسقلان (اشکلون) بود. پس از این اتفاق، ایالات‌متحده بلافاصله با سرعت عمل زیاد، تمام واحدهای اطلاعاتی‌اش در ناوها و پایگاه‌های هوایی برای رسیدگی به وضعیت به تل‌آویو آمدند. سخن بایدن به این قضیه مربوط می‌شود. بدین معنا که افسران اسرائیلی چندتابعیتی که در خارج از اسرائیل به سر می‌بردند به اسرائیل برگردند. ارتش اسرائیل کلاً یک ارتش چندملیتی است. افسرانی دارد که در جدول تابعیتشان نکته‌های عجیبی وجود دارد. برخی از آن‌ها هفت نوع تابعیت و حداقل دو سه نوع تابعیت دارند. اسرائیل در رأس آن و ایالات‌متحده و سایر کشورها در تابعیت ثانویه آن‌هاست.
در مصاحبه دیگری اشاره کردم ۷ اکتبر شبیه غافلگیری جنگ شش‌روزه ژوئن ۱۹۶۷ است که این موضوع را در بررسی تاریخی می‌بینیم. به نظر من یحیی سنوار و محمد ضیف، ویژگی‌های جنگ ژوئن ۱۹۶۷ را به دقت بررسی کرده بودند و شباهت‌های بسیاری به دست آوردند و همان ویژگی‌ها را به اجرا گذاشتند و موفق شدند. عناصری که در جنگ ژوئن اتفاق افتاد: یکی، استفاده آن‌ها از مرخصی ارتش مصر بود. جمعه‌شبی بود که آن‌ها در مراسم آواز ام‌کلثوم، خواننده مشهور مصری، شرکت کرده بودند. اسرائیلی‌ها از این وضعیت استفاده کردند و تورات به دست حمله را شروع کردند؛ نکته دوم، استفاده از غافلگیری بود و نکته سوم، حمله به مراکز حساس نظیر رادارها، پدافندها، هواپیماها و باندهای فرودگاه‌ها بود. حدود ۱۹۰ هواپیما پرواز کرد و مراکز حساس قاهره، دمشق و امان و حتی فرودگاه بیروت را بمباران کرد؛ عنصر چهارم، حمله به مراکز مسکونی افسران ارتش بود تا به خانواده‌های این فرماندهان نشان دهند که به چه وضع و حالی درآمده‌اند و مجتمع‌های مسکونی‌شان دچار بمباران شده است. به مجتمع‌های مسکونی افسران بلندپایه چند کشور حمله کردند. نیروی هوایی اسرائیل در مصر ۷۵۰ نفر را کشت. دومین گام ارتش اسرائیل در جنگ ژوئن ویران‌سازی بود تا در اذهان مردم فراموش نشود و همه خانواده‌ها را گرفتار کند. اگر دقت کنیم، می‌بینیم حماس در ۷ اکتبر به مراکز مسکونی ارتشی‌های اسرائیل، مراکز اولیه و به تانک‌ها حمله کرد و موفق شدند عنصر غافلگیری را به‌خوبی انجام دهند، شبیه آنچه اسرائیل در دیگر جنگ‌ها انجام داده بود و این کار را به یک عمل فاجعه‌آمیز برای ارتش اسرائیل تبدیل کرد.

ارتش اسرائیل پس از اقدام ۷ اکتبر نتانیاهو را متهم کرد که با تغییر قانون اساسی و واکنش‌ها به آن که چهل هفته در روزهای شنبه تظاهرات می‌شد و در نتیجه آن تظاهرات، اولویت امنیتی اسرائیل به اولویت سیاسی تبدیل شد. حماس از این شکاف استفاده کرد و ضربه کاری خود را وارد کرد. تا چه حد این تحلیل را درست می‌دانید؟
کاملاً درست است. اسرائیل یک ویژگی بازرسی سیستماتیک و بسیار قوی دارد و در این زمینه، کنترل و محاسبه‌گری‌اش به‌شدت قوی است و نظیر ندارد. تردید ندارم اینکه جنگ طولانی شد مربوط به مسائل شخصی نتانیاهو می‌شود که بایدن هم به آن اشاره کرده است؛ بنابراین از نظر نتانیاهو هر چه جنگ طولانی‌تر شود، احتمال اینکه در معرض محاکمه جدی قرار گیرد کمتر می‌شود. واقعاً پیش از ۷ اکتبر، همان‌طور که اشاره کردید، این اتفاق افتاد که اولویت‌های اسرائیل از بعد امنیتی به بعد سیاسی تبدیل شد.

عده‌ای معتقدند اگر اقدام ۷ اکتبر نبود، با ادامه این تظاهرات نتانیاهو برکنار می‌شد. ۷ اکتبر همه این‌ها را به هم زد.
من معتقدم ۷ اکتبر همه چیز را تسریع کرد و اتفاقی که بنا بود در دو سال روی دهد، ظرف یکی دو ماه اتفاق افتاد. واکنش‌هایی به حمله ۷ اکتبر در کل جهان صورت گرفت. واکنش مهم اولیه این بود که بن‌بست‌های سیاسی در موضوع فلسطین باعث ۷ اکتبر شد. دولت‌های غربی به این جمع‌بندی کاملاً درست رسیدند که راه‌حل سیاسی فلسطین باید احیا شود و نگذارند آن‌ها به یأس و ناامیدی برسند. در این وضعیت دو اتفاق عجیب و دو دکترین نظامی مهم در منطقه خاورمیانه توسط دو قدرت بزرگ منطقه به منصه ظهور رسیدند: یکی، در اسرائیل؛ و دیگری در ایران. نخست اینکه، ارتش اسرائیل تا قبل از ۷ اکتبر تمام جنگ‌هایش مبتنی بر «غافلگیری»، «سرعت عمل»، «جنگ برق‌آسا»، «تعیین‌کننده» و «تمام‌کننده» بود. به همین دلیل جنگ‌های ارتش اسرائیل به تعداد روزهای پایانی آن نام‌گذاری شده است؛ جنگ شش‌روزه ژوئن ۱۹۶۷، سی‌وسه‌ روزه ۲۰۰۶ بین حزب‌الله لبنان و اسرائیل و جنگ سه ماه و هجده روزه اکتبر ۱۹۷۳. اسرائیل در تبعیت و پیروی و ادامه این دکترین نظامی‌اش این نقطه‌ضعف را داشت و آن را کنار گذاشت و حال که در معرض جنگ‌های فرسایشی قرار گرفته عنوان کرد من جنگ فرسایشی را ادامه می‌دهم و همین کار را هم کرد و دیگر اینکه، تغییر استراتژی نظامی قدرت دیگر منطقه؛ یعنی محور مقاومت و ایران بود که از این بازوان نظامی‌اش حمایت و پشتیبانی می‌کرد. دکترین نظامی محور مقاومت، دفاع در برابر تهاجم و توسعه‌طلبی اسرائیل بود که به تهاجم علیه حوزه حریف تبدیل شد. این بود که حزب‌الله لبنان ناگهان در یک شب به حمله موشکی علیه اسرائیل دست زد.

در گذشته دکترین ایران استراتژی جنگ‌های فرسایشی علیه اسرائیل بود و حتی آیت‌الله خامنه‌ای یک بار اظهار داشتند ما با اسرائیل سر جنگ نداریم، اما از هر نیرویی که با اسرائیل درگیر شود حمایت می‌کنیم.
بله. این دکترین تغییر کرد. غرب به این نتیجه رسید یک‌سری از کشورها که از ایران الهام گرفته‌اند تمایل به جنگ با اسرائیل پیدا کرده‌اند. در اینجا ناچارم به حمله روسیه به اوکراین اشاره کنم و اینکه تمامی غرب با روسیه وارد مصاف شد. به نظرم با تغییر دکترین مقاومت، تمامیت غرب به صف‌آرایی با این محور و ایران پرداختند. غرب از استراتژی زدن بازوان ایران، ترور رهبران تا رسیدن به قلب ماجرا که ایران تلقی می‌شود تلاش کرد این کار را انجام دهد و کار را یک‌سره کند. در اینجا می‌بینیم دو خطای محاسبه‌ای انجام گرفته است: یکی توسط اسرائیل؛ و دیگری توسط ایران.
اسرائیل گمان نمی‌کرد اقدامی چون ۷ اکتبر اتفاق بیفتد و محاسبه نادرستش باعث شد ضربه سختی بخورد. خطای محاسباتی ایران نیز این بود که گمان نمی‌کرد ارتش اسرائیل یک سال بایستد و مقاومت کند. هیچ‌وقت شعار ایران و محور مقاومت این نبود که جنگ باید پایان یابد و آتش‌بس امضا شود. حالا که جنگ فرسایشی شده باید تأیید می‌کردند که جنگ ادامه پیدا کند، درحالی‌که محور مقاومت خواهان پایان جنگ بود، ولی این بار اسرائیل به هیچ وجه خواهان پایان جنگ نبود و تاکنون نیز جنگ را ادامه داده و پیگیری می‌کند و به هیچ وجه نمی‌پذیرد پایان جنگی در کار باشد، حتی در مذاکرات آتش‌بس با غزه یکی از شرایط نتانیاهو، عدم پایان جنگ از طرف اسرائیل بوده است و می‌گوید پایان جنگ اصولاً معنا ندارد. مأموریت ما پایان نیافته است و باید آن را پایان بدهیم. ممکن است زندانی‌ها و گروگان‌ها آزاد شوند، ولی پایان جنگ نداریم. حماس هم به این امر آگاه است و شرایط اسرائیل را نمی‌پذیرد؛ بنابراین جنگ ادامه پیدا کرد و حالا موضوع نسبت به اوایل جنگ، کاملاً تغییر پیدا کرده است. آنتونیو گوترش می‌گوید دیگر جنایتی در تاریخ وجود نداشته که اسرائیل مرتکب نشده باشد. از حجم بمب‌هایی که به کار رفته تا کشتن کودکان و زنان. هجده هزار نفر از ۴۵ هزار نفر کشته‌شده در این جنگ کودک بوده‌اند. هم‌اکنون نتانیاهو و همچنین یوآف گالانت، وزیر دفاع سابق اسرائیل، به‌عنوان جنایتکاران جنگی متهم هستند. با وجود همه جنایت‌ها، دادگاه بین‌المللی لاهه به اسرائیل فشار آورده تا به جنگ پایان دهد و دادگاه بین‌المللی کیفری خواهان دستگیری و بازداشت نتانیاهو شده است. با وجود این می‌بینیم غرب در کنار اسرائیل ایستاده تا این مأموریت را تمام کند. رئیس‌جمهور بعدی امریکا؛ یعنی دونالد ترامپ، گفته تا پیش از اینکه به ریاست‌جمهوری برسم اگر حماس گروگان‌ها را آزاد نکند، غزه را به جهنم تبدیل می‌کنم. معنایش این است که هولوکاست در برابر غزه چیزی نیست؛ یعنی ارتش اسرائیل که همیشه شعارش این بود که اخلاقی‌ترین ارتش جهان است به وحشی‌ترین ارتش جهان تبدیل شده است.

پروفسور جان میرشایمر می‌گوید اسرائیل به لحاظ ایدئولوژی و اخلاق شکست خورده است و تمام عنصری که در بدو تشکیل در سال ۱۹۴۸ استفاده می‌کرد مانند دموکرات بودن، مظلوم بودن، آواره بودن، شریف بودن و در محاصره اعراب وحشی بودن، همه آن مظلوم‌نمایی‌ها از بین رفته است و چیزی برای توجیه موجودیت و هویتش ندارد.
در چنین شرایطی شاهد افزایش کشتارها، افزایش شکنجه‌ها و حملات پی در پی هستیم. وقتی اسرائیل چنین وحشی‌گری می‌کند، بنابراین دیگران را نباید موعظه کنند و این موضوع می‌تواند پیامدهای ویرانگری به دنبال داشته باشد.

پس از حمله ۷ اکتبر، اسرائیلی‌ها فضایی به وجود آوردند که زنان و کودکان بسیاری در این حمله توسط فلسطینی‌ها کشته شده‌اند و حتی بایدن عنوان کرد من خودم دیدم چگونه فلسطینی‌ها سر بیست کودک اسرائیلی را بریدند. اگر چنین فضایی به وجود نیامده بود، آیا حماس می‌توانست بگوید از خود دفاع مشروع می‌کند؟ فلسطینی‌ها به مراکز نظامی حمله کرده بودند و بسیاری از کشتار اسرائیلی‌ها توسط خود اسرائیلی‌ها صورت گرفت، ولی با مظلوم‌نمایی که اسرائیلی‌ها انجام دادند افکار عمومی جهان را جریحه‌دار کردند.
اسرائیل در پیشینه تاریخی خود این موضوع را دارد که از یک رویداد، بزرگ‌نمایی فاجعه انجام می‌دهد و ارتش اسرائیل در این زمینه تخصص دارد. در یک تحقیقی مشخص شد چه اتفاقاتی در ۷ اکتبر روی داده که به نتایج شگفت‌انگیزی رسیدند. در وهله اول مشخص شد موضوع تجاوز به زنان اصلاً وجود نداشته است، حتی برخی از زنانی که مدعی این امر بودند را به آزمایشگاه بردند. کودک در آغوش مادر کشته شده دروغ بود. تماماً بزرگ‌نمایی این حادثه برای حجم واکنش بعدی بود تا بتواند عکس‌العمل بین‌المللی را به همراه خود داشته باشد، حتی به بایدن که سریعاً به اسرائیل می‌رود یک فیلم سینمایی نشان می‌دهند و از این جهت است که بایدن می‌گوید من خودم این حوادث را دیدم، اما بر اساس روزنامه‌نگاری تحقیقی که در عرصه جهانی صورت گرفت دفتر بایدن در کاخ سفید اعلام کرد ما درباره اظهارات اولیه بایدن و اسرائیل تردید پیدا کردیم و درباره این موضوع باید بیشتر تحقیق کنیم و سخنان اولیه بایدن مبنی بر سر بریدن کودکان را زیر سؤال برد؛ البته این اقدام کاخ سفید، واکنش منفی اسرائیل را در پی داشت.

برخی معتقدند حماس پیش از ۷ اکتبر چهار جنگ با اسرائیل داشت و در تمام این جنگ‌ها اسرائیل ابتدا رهبران آن‌ها را ترور کرده و سپس حماس واکنش موشکی نشان داده و در پایان این اسرائیل بوده که تقاضای آتش‌بس می‌کرده است. حماس گمان می‌کرد در ۷ اکتبر نیز حمله‌ای به اسرائیل می‌کند و اسرائیل نیز حمله متقابلی انجام می‌دهد و پس از حمله موشکی، اسرائیل تقاضای آتش‌بس می‌کند، اما این بار با مظلوم‌نمایی که اسرائیل انجام داد و با تبلیغات کودک‌کشی، نظر همه جهان را به خود جلب کرد و جنگ را ادامه داد.
اسرائیل وقتی شروع به واکنش کرد تصورش بر این بود که ماجرا به‌زودی تمام می‌شود. فرماندهان نظامی، به‌ویژه رئیس ستاد مشترک ارتش، اظهار می‌کردند برای پیروزی سه تا چهار هفته یا نهایت یک تا دو ماه نیاز داریم که پیروز شویم و مردم اسرائیل صبوری کنند. اسرائیل تصمیم گرفته بود دکترین خود را از جنگ‌های برق‌آسا به جنگ‌های فرسایشی تبدیل کند، اما نمی‌توانست به مردم اسرائیل بگوید در بلندمدت می‌خواهیم بجنگیم، چراکه در تونل‌ها، حماس به اسناد و مدارکی رسیده بودند که یحیی سنوار و محمد ضیف برنامه داشتند یک هفته تا ده روز خود را برای آتش‌بس و مبادله زندانیان آماده کنند. در چنین شرایطی، حماس گمان نمی‌کرد ارتش اسرائیل بیش از این جنگ را ادامه بدهد. پیش از عملیات زمینی در غزه، نیروهای عزالدین قسام هشدار می‌دادند اگر عملیات زمینی انجام می‌دهید، گمان نکنید که برای تفریح می‌آیید، در اینجا نابود می‌شوید. اسرائیل می‌خواست اسطوره و این هندوانه در بسته حماس را بشکند و این کار را انجام داد و تلفات آن را نیز تحمل کرد و یک بار برای همیشه این کار را انجام داد.
در سالگرد ۷ اکتبر در ۲۰۲۴، ارتش اسرائیل به این نتیجه رسید و حتی مراکز مطالعاتی ارتش اسرائیل اعلام کردند ما دیگر نمی‌توانیم اندیشه‌ای مانند جنبش حماس را از بین ببریم. یسرائیل کاتز، وزیر دفاع ارتش اسرائیل، گفته ما کنترل امنیتی نوار غزه را در آینده به دست خواهیم آورد؛ یعنی موضوع اشغال و شهرک‌سازی تمام شده و به کنترل امنیتی فیلادلفی در جنوب و رفح هم‌مرز با مصر اکتفا می‌کنند. اسرائیل دیگر قادر به ادامه این جنگ نیست و وارد پانزدهمین ماه از جنگ شده است، یک بار دیگر ارتش اسرائیل نشان می‌دهد، حتی در جنگ‌های فرسایشی نیز سقفی از توانایی دارد و تحمل مردم اسرائیل نیز حدی دارد. این موضوع می‌تواند یک امیدی برای فلسطینیان نوید دهد که اسرائیل در جنگ‌های فرسایشی نیز توان محدودی دارد و آن‌ها نیز می‌توانند برای رویارویی‌های بعدی برنامه‌ریزی کنند.

با توجه به آگاهی شما به مسائل لبنان، بین لبنان و اسرائیل یک قرارداد آتش‌بس به شماره ۱۷۰۱ بسته شده و حزب‌الله لبنان بدون توجه به اینکه یک حرکت ملی انجام دهد و نظر لبنانی‌ها را به خود جلب کند از موضع حرکت انسانی، جنگ با اسرائیل را شروع کرد. آیا این جنگ حرکت درستی بود؟
خطای محاسباتی تنها در ایران و اسرائیل در ارتباط با ۷ اکتبر و بازوان محور مقاومت نبود. در همه طرف‌ها خطای محاسباتی صورت گرفت. بیشترین خطای محاسباتی در جنگ اخیر اسرائیل در محور مقاومت صورت گرفت که این خطا را در تاریخ جنگ‌ها ثبت خواهند کرد. خطای محاسباتی حزب‌الله این بود که گمان نمی‌کرد در بحبوحه جنگ اسرائیل با غزه، اسرائیل بخواهد به لبنان حمله کند و این مزاحمت‌هایی که برای ارتش اسرائیل در دفاع از نوار غزه ایجاد می‌کرد مشخص بود صبوری ارتش اسرائیل به‌مثابه نقطه‌ضعف از دید حزب‌الله دیده شد. تا اینکه با ادامه این وضعیت اسرائیل به این نتیجه رسید که قادر به ادامه این شرایط در شمال فلسطین تاریخی نیست. در نتیجه اوضاع را برگرداند. دو لشکر را به شمال اسرائیل فرستاد و علائمی برای جنگ ارسال کرد و حزب‌الله باور نمی‌کرد ارتش اسرائیل با آن‌ها بجنگد. امریکا نیز معتقد بود ممکن است ایران در جنگ با حماس ورود پیدا نکند، اما اگر ببیند بازوی نظامی او که حزب‌الله لبنان است آسیب دیده به نفع او وارد عمل خواهد شد؛ البته چنین اتفاقی بعد از آن افتاد و در عملیات «وعده صادق ۲» عنوان کرد در پی کشتن حسن نصرالله و اسماعیل هنیه چنین اقدامی انجام داده است، ولی ایران در عمل اقدام جدی‌تری انجام نداد؛ البته به اسرائیل هشدار داده شده بود که وارد جنگ با لبنان نشوید و حسن نصرالله را نزنید. تمام این کارها را انجام دادند که عنوان کنند ما هر کاری که بخواهیم انجام می‌دهیم. همه به نوعی دچار خطای محاسباتی شدند؛ نه اسرائیل می‌تواند ادعای پیروزی کند و نه ایران یا حزب‌الله، همگی در چنین شرایطی دچار ناکامی شدند.

آیا ارتش اسرائیل بعد از این مدت به اهداف نهایی خود دست یافته است؟
اگر دست پیدا کرده، به این معناست که به پیروزی مطلق رسیده است. اگر به دست نیاورده، معنایش این است که اسرائیل پیروز نشده و جنبش حماس نیز شکست نخورده است. این برابری می‌تواند موازنه قوا را دوباره برقرار کند؛ یعنی اینکه اسرائیل نمی‌تواند حماس را به‌عنوان یک اندیشه شکست دهد. گالانت، وزیر دفاع سابق، عنوان کرده بود تنها راه‌حل این است که نیروهای حماس پرچم سفید به دست از تونل‌ها بیرون بیایند، اما بعد از پانزده ماه جنگیدن چنین اتفاقی نیفتاد و در شمال نوار غزه که بیشترین جنایت در آنجا اتفاق می‌افتد بشکه‌های انفجاری و آدم‌نماها علیه مردمی که حدود ۶۰ هزار نفر هستند می‌جنگند و فجایعی که در آنجا اتفاق می‌افتد توصیف‌ناپذیر است. این وضع در تاریخ سلسله جنگ‌ها نظیر ندارد.
با این وجود گزارش‌هایی می‌رسد که در شمال نوار غزه همچنان مناطقی گلوله‌باران می‌شود؛ بنابراین اگر چنین اتفاقی فرجامش این باشد که آتش‌بسی صورت گیرد و سپس بازسازی نیروها و خروج اسرائیل از باریکه غزه منتهی شود، این بدان معناست که یک موازنه برقرار می‌شود. برخی مطرح می‌کنند آیا این جنگ، جنگ آخرالزمان است. من معتقدم این‌گونه نیست، جنگی میان جنگ‌ها بوده و در نهایت یک موازنه‌ای برقرار می‌شود، حتی در جنوب لبنان نیز چنین اتفاقی روی داده، این در حالی است که هنوز لبنان ۲۰ درصد از نیروهای خود را از دست نداده است. شعارهای ارتش اسرائیل که ما حزب‌الله را از بین برده‌ایم واقعیت ندارد. یکی دو تونل در حاشیه شهرک خیام در شهر مرجعیون از بین رفته است، حتی ارتش اسرائیل عنوان کرد ما عادت نداریم در تونل بجنگیم؛ بنابراین بیرون آمدند و این تونل‌ها را با مواد منفجره از بین بردند و هیچ‌کدام در تونل‌ها نجنگیدند.

گالانت سه ماه پیش عنوان کرد باید به سه دلیل آتش‌بس را قبول کنیم، هرچند به تقویت حماس منجر می‌شود و ما به بازسازی ارتش بپردازیم، چراکه سربازان ما خسته شده‌اند. آیا این جمع‌بندی ارتش نبود؟
چرا بود. نتانیاهو این توصیه را پذیرفت و در حال اجرای آن است و آتش‌بس در جنوب لبنان را پذیرفت، ولی در نوار غزه با تغییر واحدهای جنگی، نیروهای خود را به مرخصی فرستاده است. زمانی که نتانیاهو بیانیه پذیرش آتش‌بس با حزب‌الله را قرائت می‌کرد به نکته بسیار مهمی اشاره کرد که کمتر رسانه‌ها به آن پرداختند: اول اینکه ما به بازسازی روحی ارتش اسرائیل نیاز داریم؛‌ و دوم به دلیل گزارش‌های به‌کلی سرّی ستاد مشترک ارتش اسرائیل، این کار را انجام می‌دهیم. برخی تحلیلگران این مورد را پررنگ کرده و عنوان کردند اسرائیل دیگر نمی‌تواند جنگ با حزب‌الله را ادامه دهد. حدود شصت روز طول کشید تا ۱ تا ۳ کیلومتر وارد جنوب لبنان شوند، درحالی‌که گمان می‌کرد به‌سرعت به ۳۰ کیلومتری جنوب لبنان دست خواهند یافت، ولی چنین اتفاقی روی نداد و ایالات‌متحده از طریق آموس هوکشتاین، از افسران ارتش اسرائیل ساکن امریکا، آتش‌بس برقرار کرد و عنوان کرد باید یک لشکر خود را از دست بدهیم تا حزب‌الله را به دست بیاوریم، درحالی‌که با توافق می‌توان به اهداف خود برسیم.
من معتقدم همچنان تونل‌های حزب‌الله در جنوب لبنان وجود دارند و نیروهای آن‌ها آماده نبردند و این آتش‌بس بسیار لرزان است. کمیته نظارت بر آتش‌بس به رهبری امریکا به این امر بی‌توجهی می‌کند، حتی یک انبار مهمات وابسته به حزب‌الله در شرق لبنان را بمباران کرده و فکر کردند تونل از بین می‌رود که نرفت. از سوی دیگر با روی کار آمدن دولت جدید در ایالات‌متحده، ممکن است این آتش‌بس مورد تزلزل قرار گیرد.

آیا شما نیز همانند برخی معتقدید مقاومت ضربه خورده، اما شکست نخورده است؟
بدون شک محور مقاومت ضربه خورده، اما درباره شکست محور هنوز زود است قضاوت کنیم.

جان میرشایمر در مصاحبه‌های خود در زمان آتش‌بس لبنان عنوان کرد این استیصال اسرائیل بود که به آتش‌بس رسید. دلایلی مطرح کرده که اسرائیل نتوانست موشک‌های ایران و حزب‌الله را رهگیری کند و یک بحث عمومی در اسرائیل مطرح شده که ما چتر دفاعی نداریم و پدافندهای تاد امریکا نیز با دویست کارشناس نتوانستند این موشک‌ها را رهگیری کنند. این دلایل را برای استیصال اسرائیل مطرح کرده‌اند.
تا حدودی این مطلب را تأیید می‌کنم و وقایع نیز این موضوع را نشان می‌دهد. یک سؤال مهم مطرح است که چرا اسرائیل آتش‌بس با غزه و حماس را نمی‌پذیرد. برای اینکه نسبت به حماس دست بالا را دارد، اما چرا آتش‌بس با حزب‌الله را پذیرفت، برای اینکه نسبت به حزب‌الله دست پایین را داشت. از این‌رو به آتش‌بس تن داد و به توصیه‌های گالانت توجه نشان داد. همچنین اینکه تا ارتش اسرائیل در این میان بتواند خود را بازسازی روحی کند و بتواند به جبهه دیگری که در آن دست بالا دارد رسیدگی کند و البته به نظر من در یمن و ایران دست بالا را ندارد.

در اسرائیل وضعیت چگونه است؟ حتی بنی گاتز اعلام کرد اسرائیل وارد جنگ داخلی شده. نظر شما در این باره چیست؟
آمارها درباره اسرائیل تا حدی نگران‌کننده شده است: اول اینکه مهاجرت معکوس افزایش پیدا کرده است و تاکنون ۱۸ هزار خانواده اسرائیلی مهاجرت کرده‌اند و آلمان به دلیل هولوکاست به یهودیان ساکن اسرائیل تابعیت بی‌قیدوشرط می‌دهد و اعلام کرده که ۱۸ هزار یهودی اسرائیلی تقاضای تابعیت کردند و ورودها به فرودگاه بین‌المللی بن گوریون کمتر از خروج‌ها شده است. افسران ارتش اسرائیل ترجیح می‌دهند به کشورهای خود بازگردند که بیشتر جزو کشورهای اروپای شرقی هستند.

جان میرشایمر یهودی ساکن امریکا حدود دو ماه پیش اعلام کرد ۵۰۰ هزار نفر در اسرائیل مهاجرت معکوس انجام داده‌اند.
بله. همین‌طور است. تا پیش از این ۴۵ تا ۶۰ درصد تمایل به پایان جنگ داشتند، اما اکنون ۷۰ درصد مردم اسرائیل تمایل به پایان جنگ دارند؛ بنابراین نتانیاهو از دید مردم به پایان خط نزدیک می‌شود. از این‌رو باید مسئله با غزه و ایران را حل کند؛ در غیر این صورت، ممکن است شاهد اتفاقات دیگری نیز باشیم. از سوی دیگر، نگرانی بابت لرزان بودن آتش‌بس با لبنان نیز وجود دارد، چراکه همچنان اسرائیل به خاک لبنان تعرض می‌کند و ممکن است لبنان واکنش شدیدی نشان دهد و از این موضوع نیز نباید غافلگیر شد.

هم‌زمان با آتش‌بس لبنان، مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه، عنوان کرد رأی دادگاه بین‌المللی لاهه علیه نتانیاهو را در فرانسه اجرا نمی‌کنم که روشنفکران همه به آن اعتراض کردند. همچنین گفته می‌شود هم‌زمان قول داده مشکل حزب‌الله را از طریق سوریه حل خواهد کرد. به‌عبارتی اطلاع داشتند در سوریه چه اتفاقی رخ خواهد داد. این مطلب تا چه حد می‌تواند واقعیت داشته است؟
من جزو آن دسته از آدم‌هایی هستم که به تئوری توطئه معتقد نیستم، اما یک اتفاق عجیبی افتاد. نتانیاهو در بحبوحه جنگ عنوان کرد ما چهره خاورمیانه را عوض خواهیم کرد. این نکته مهمی است، اما به‌تازگی وزیر دفاع در بین حرف‌هایش موضوعی را لو داد و عنوان کرد جنبش حماس را تا حدود زیادی از بین بردیم، حزب‌الله را تضعیف کردیم و رژیم اسد را سرنگون کردیم. دولت جدیدی در سوریه روی کار آمده و با ورود ارتش اسرائیل به مرز جولان و نزدیک شدن آن‌ها به پایتخت سوریه، حرکتی که در سوریه از سوی دولت جدید انجام گرفته را مشکوک می‌کند. در اینجا نیز از عنصر غافلگیری استفاده شد. آتش‌بس در جنوب لبنان صورت گرفت، آیا ارتش اسرائیل می‌دانست چنین اتفاقی در پیش‌روست که حزب‌الله هم‌اکنون در آتش‌بس است، از آن‌سو می‌تواند آرام‌آرام حلب را بگیرد تا به خاک دمشق برسد و این همان تعبیر تغییر چهره خاورمیانه است؛ البته هنوز مشخص نیست که با فرو نشستن گرد و غبار جنگ شاهد چه تغییراتی خواهیم بود.

آیا دولت ترکیه با کردهای سوری وارد جنگ خواهد شد. شنیده شده کردهای سوریه در حال مقاومت هستند؟
اتفاق عجیبی توسط نیروهای اسد با حزب دموکراتیک در حال رخ دادن است که اسرائیل پشت این موضوع است. در سال ۱۹۴۸، بن گوریون یک تئوری با عنوان اتحاد اسرائیل با اقلیت‌ها در خاورمیانه مطرح کرد که اسرائیل تاکنون این موضوع را دنبال کرده است و کردها نیز در خاورمیانه اقلیت محسوب می‌شوند و مایل هستند کردهای این سه کشور را با یکدیگر متحد کنند و این اواخر حرکتی که بشار اسد انجام داد؛ یعنی حرکت از شرق سوریه به سمت سواحل مدیترانه بود. اگر کردها به سمت دریای مدیترانه حرکت کنند معنایش این خواهد بود که به آب‌های آزاد بین‌المللی دسترسی پیدا خواهند کرد و اسرائیل پشت این ماجرا قرار دارد که تنها رؤیای کردستان واحد را بتوانند ایجاد کنند. اینکه ایالت متحده و ترکیه به‌عنوان هم‌پیمان ناتو این موضوع را خواهند پذیرفت یا نه نمی‌دانیم که شاهد این تحول خواهیم بود یا خیر. برای فهم چشم‌انداز آینده باید نشانه‌های بیشتری پیدا کنیم.


منابع نفتی بسیاری در دست کردها و امریکایی‌ها در سوریه است، آیا ترکیه با دستیابی به این منابع نفتی می‌تواند اقتصاد آن منطقه را راه بیندازد؟
برخی از مناطق نفتی در شمال شرقی سوریه در اختیار ترکیه قرار دارد و با تریلی‌های نفت‌کش حسابی نفت سوریه را می‌برند و ترکیه از سوریه منفعت بسیاری می‌برد. با این وجود من معتقد نیستم ترکیه موفق شود. به این دلیل که اسرائیل در سوریه دست دارد و ایالات‌متحده را نیز متحد استراتژیک با حزب دموکراتیک خلق سوریه کرده است. در ادامه ممکن است امتیازهای بیشتری را از ترکیه طلب کنند و با وجود جلوگیری از رسیدن کردها به دریای مدیترانه امتیاز بیشتری از ترکیه خواهند گرفت یا در کل اوضاع مغلوبه خواهد شد. اوضاع بسیار گرگ و میشی است. باید منتظر ماند و ببینیم چه اتفاقی خواهد افتاد و در نقشه‌های ژئوپلیتیک منطقه چه تغییراتی اتفاق خواهد افتاد. «سایکس-پیکوی» جدیدی در خاورمیانه اتفاق خواهد افتاد.

آیا حماس با طراحی حمله ۷ اکتبر به فکر رنج مردم نبود که این همه کشته بدهند. این سؤالی است که روشنفکران ایرانی آن را مطرح می‌کنند؟
در حادثه ۷ اکتبر با وجود این همه فجایع، هیچ نشانه‌ای از برانگیخته شدن مردم نسبت به حماس و جهاد اسلامی تاکنون دیده نمی‌شود و ارتش اسرائیل نیز لحظه به لحظه گزارش می‌دهد و تمام تلاش خود را برای عکس‌العمل‌های غیرنظامی و مدنی در غزه به کار می‌گیرد. این موضوع که فکر کنیم اتفاق عجیبی در حماس روی می‌دهد وجود ندارد. این موضوع که بعدها چه اتفاقی برای جنبش حماس روی می‌دهد متغیر وابسته است که باید ببینیم چه اتفاقاتی رخ خواهد داد که روی جنبش حماس تأثیرگذار باشد.
اخیراً جفری ساکس و ایلان پاپه، از روشنفکران یهود و اساتید دانشگاه در امریکا، اشاره کردند نتانیاهو کتابی نوشته که ما دولت یهود را تشکیل می‌دهیم، اگر مقاومتی شکل بگیرد، این مقاومت تروریست خواهد بود، چون ما نمی‌توانیم با این تروریست‌ها مبارزه کنیم، حامیانی خواهند داشت و تا زمانی که این حامیان از بین نروند ما نمی‌توانیم تروریسم را از بین ببریم، این است که شاهد یک جنگ بلندمدت در خاورمیانه خواهیم بود و تاکنون به تعبیر خود شش حامی شرارت را از بین بردند و تنها ایران مانده است. این تفکر تا چه اندازه درست است؟
بر اساس آمار خود اسرائیل، ضعیف‌ترین و خسته‌ترین ارتش، ارتش اسرائیل است و قوی‌ترین و دست‌نخورده‌ترین ارتش در خاورمیانه ارتش ایران است. ارتش اسرائیل دچار کمبود نیرو شده و بسیاری از افسران و نیروهای ارتش که به مرخصی رفته بودند دیگر برنگشتند و این موضوعی است که ارتش اسرائیل را نگران کرده است؛ بنابراین اسرائیل با یک ارتش فرسوده و خسته روبه‌رو شده است. کدام نیروی زمینی ارتش توانست عملیات موفق انجام دهد و تنها نیروی هوایی ارتش اسرائیل موفق عمل کرد. اسرائیل در تمام حملات خود کمبود نیروی زمینی خود را با حملات هوایی جبران می‌کند؛ بنابراین با وجود چنین ارتش فرسوده‌ای به دنبال پایان جنگ نیز هست، ولی می‌خواهد دستاوردهایی که در عرصه نظامی به دست آورده را به عرصه سیاسی منتقل کند تا آن‌ها را بازتاب دهد؛ بنابراین باید صبوری کنیم تا ببینیم چه اتفاقی روی خواهد داد و این در حالی است که پس از جنگ، کمیته‌ها و دادگاه‌ها نیز شروع به کار می‌کنند و ممکن است نتانیاهو برکنار شود و آنگاه اسرائیل در آغاز ماجرا قرار دارد.

بر اساس صحبت‌های شما که نیروی زمینی ارتش اسرائیل ضعیف است و توان جنگیدن ندارد، خط‌مشی راهبردی نئوکان‌ها یا محافظه‌کاران جدید امریکا، (Creative Destruction) یا تخریب سازنده است. بدین معنی که غزه و لبنان را تخریب می‌کنند که برای بازسازی آن نه ایران، نه لبنان و نه سوریه پولی ندارند؛ بنابراین امارات، عربستان و قطر و مقاطعه‌کاران غربی این تخریب‌ها را دوباره بازسازی می‌کنند و این موضوع تعدیلی در محور مقاومت ایجاد می‌کند و رهبر جدیدی شکل می‌دهد که این رهبری جدید تعدیل‌یافته است و غرب و لابی اسرائیل می‌تواند روی آن‌ها حساب باز کنند و به این طریق مقاومت را تعدیل کنند.
این استدلال تا حدودی درست است، اما یادمان باشد اتفاق‌هایی روی داده و در کشورهای عرب خاورمیانه و کشورهایی که در قبال جنایت‌های اسرائیل در نوار غزه و جنوب لبنان سکوت کرده‌اند مانند مصر، تونس، سودان و کشورهای عربی که اسرائیل نگران سکوت این کشورهاست که این سکوت در برابر ملامت حماس نیست، بلکه سکوت در برابر رژیم‌های حاکم است و ممکن است یک بهار عربی دیگر نیز اتفاق بیفتد. کدام کشور توانسته است روابط خود را با اسرائیل عادی‌سازی کند؟ حتی بلندترین مرزی که فلسطین تاریخی با اردن دارد یک مرز امنیتی ایجاد می‌کند که در اردن واکنش‌هایی نسبت به اسرائیل نشان دادند که ممکن است در آینده هسته‌های مقاومت دوباره شکل گیرند. اسرائیل نگران است هسته‌های مقاومت که در ایران، لبنان، غزه و در بین شیعیان شکل گرفته بود ممکن است در میان اهل سنت شکل بگیرد و اتفاقی روی بدهد و با محور مقاومتی با چندین بازو روبه‌رو شود. در چنین شرایطی اسرائیل چه باید کند؟ این نگرانی‌ها وجود دارد که اسرائیل بیش از حد معمول در کشتار دست‌درازی کرده و دست به فجایع انسانی زده که تمام این عوامل برای اسرائیل در آینده پیامدهایی به دنبال خواهد داشت.

در جنگ سی‌وسه روزه لبنان و اسرائیل عنوان می‌کردند دیگ ناسیونالیسم عرب به جوش آمده و ملت‌های عرب به دولت‌های خود فشار می‌آورند و دولت‌ها نیز به امریکا فشار می‌آورند که این جنگ متوقف شود. این یکی از عناصری بود که به‌واسطه آن اسرائیل تن به آتش‌بس داد.
هم‌اکنون عرصه نشان دادن واکنش‌ها جای خود را تغییر داده‌اند. مدرن‌ترین ابزارها که بازتاب‌ها و دیدگاه‌های جهان عرب را نشان می‌دهد فضای مجازی است. از مراکش تا جیبوتی و بسیاری از کشورهای عرب در فضای مجازی حس انزجار و دشمنی خود را به‌خوبی نشان می‌دهند. نباید این فضا را دست‌کم گرفت، البته اسرائیل این فضا را دست‌کم نمی‌گیرد و آن را مطالعه می‌کند و دگرگونی افکار عمومی را بررسی می‌کند، چراکه در آینده باید بتواند این افکار را مدیریت کند. فاجعه‌ای که در نوار غزه اتفاق افتاده می‌تواند دستاوردی داشته باشند که در آینده تعریف خواهد شد و معلوم نیست کشورهای طرف جنگ چه سرانجامی پیدا کنند و چشم‌انداز آتی آن‌ها چه خواهد بود.

دو چشم‌انداز را مطرح کنم؛ یکی اینکه کنگره امریکا که نماد سلطه است در آنجا سناتورها ۵۸ بار قیام و قیود کرده‌اند و از نتانیاهو حمایت کردند و از سوی دیگر همین نتانیاهو زمانی که به مجمع عمومی به سازمان ملل رفت بر اساس آنچه بی‌بی‌سی گفت ۹۵ درصد نماینده‌های ملت‌ها و دولت‌ها از سالن خارج شدند. بین ابرقدرت سلطه با ابرقدرت توده‌ها چه زمانی تعادل برقرار می‌شود؟
پرسش مهمی است. ما در حال حاضر یک دوره جدید خواهیم داشت که چندپاره شدن محافظه‌کاران در ایالات‌متحده خواهد بود. من معتقدم پایان دوره دوم دولت ترامپ پایان یک دوره ابرقدرتی در ایالات‌متحده خواهد بود. چراکه عرصه‌هایی که در پیش‌روی ایالات‌متحده است عرصه‌های امیدوارکننده برای ایالات‌متحده نیست. کسانی، چه شیعه چه مسیحی و از هر دین و مذهبی که در لبنان زندگی می‌کنند، بیشتر دشمنی اسرائیل را حس می‌کنند تا کسانی که در ایران هستند؛ چه موافق انقلاب باشند و چه مخالف آن. مسیحیان لبنان دشمنی بیشتری با اسرائیلی‌ها دارند تا مسلمانان. آن‌ها شاهد بمباران، نابودی، تخریب و کشته شدن توسط اسرائیل را تجربه و لمس کرده‌اند. در چنین شرایطی ایالات‌متحده امریکا یا فصل ماقبل آخر یا فصل آخر خود را در زمینه ابرقدرت بودن طی می‌کند و پس از آن شاهد برابری و توازن قدرت توده‌ها با قدرت ایالات‌متحده خواهیم بود.

با توجه به این موضوع که عنوان کردید ارتش ایران دست‌نخورده است و با توجه به توان موشکی ایران و همچنین ارتش خسته اسرائیل و عدم رهگیری اسرائیل در زمینه موشک‌های ایران، اگر ایران میدان را کمرنگ و دیپلماسی را پررنگ‌تر کند آیا می‌تواند امتیازی به دست بیاورد؟ البته تبلیغات غرب بر این روال است که محور مقاومت ازجمله حماس و حزب‌الله شکست خورده و همچنین ایران سوریه را از دست داده و در کنار رینگ گیر افتاده و در دیپلماسی چیزی به دست نیاورده است؟
اگر شما بین «وعده صادق ۱» و «صادق ۲» این پرسش را مطرح می‌کردید من پیشنهاد می‌دادم که ایران بهتر است میدان را به نفع دیپلماسی رها کند یا به حالت تعلیق درآورد، ولی پس از «وعده صادق ۲» و حمله اسرائیل به مراکز پدافندی ایران، موضوع تا حدی تغییر پیدا کرده است، اما به دلیل دست‌نخوردگی توان دفاعی و تهاجمی ایران که با یک نیروی مسلح ۳ میلیونی تازه‌نفس مواجهیم، نمی‌توانیم ارتش ایران را دست‌کم بگیریم و اسرائیل نیز به این موضوع واقف است. در چنین شرایطی اگرچه ایران با قدرت کمتری در عرصه دیپلماسی می‌تواند ظهور پیدا کند، اما تمامی برگه‌های خود را از دست نداده و می‌تواند امتیازهای کمتری به دست آورد، هرچند ممکن است امتیازات بیشتری نیز به دست بیاورد.
فضای مثبت تعامل دیپلماتیک ممکن است به ما توجه نشان دهد؛ البته اینکه «وعده صادق ۳» انجام نشده و میدان را به حالت تعلیق درآورده است ضعف و ناتوانی به شمار نمی‌رود و ممکن است دلایل دیگری داشته باشد. ایران سیصد تا چهارصد موشک و چند پهپاد را به اسرائیل فرستاد و دیگر کاری انجام نداده و این به معنای ناتوانی قدرت دفاعی کشور نیست، بنابراین توان نظامی ایران دست‌نخورده است و همچنین تنگه‌های بین‌المللی حساسی را در اختیار دارد و هنوز متحدان قدرتمندی در خاورمیانه دارد؛ البته ما برخی متحدان خاموش نیز داریم که ایالات‌متحده و اسرائیل نگران بیدار شدن آن متحدان خاموش نیز هستند. ممکن است یک اتفاق رخ دهد و شاهد یک بهار عربی دیگر باشیم. در کل چندان نمی‌توان این وقایع را پیش‌بینی کرد. برای نمونه افکار ملت مصر در یک «غلیان خاموش» به سر می‌برد و این موضوع نگران‌کننده است. اینکه اسرائیل بتواند سوریه را دگرگون کند و مصر را تحت نظر خود داشته باشد این علامت پیروزی اسرائیل نیست، نشانه‌ها را باید در بین ملت‌ها جست‌وجو کرد. آیا ملت‌ها در گفتمان و شعارهای خود با دولت‌ها می‌توانند برابری کنند؟ خیر. این اتفاق نیفتاده است و چون این اتفاق روی نداده و این عدم موازنه به سود محور مقاومت و به زیان اسرائیل است. آیا تلاش می‌کنند این موازنه را برقرار کنند یا باید منتظر جنگ‌های بعدی بود.

در تأیید سخنان شما، زمانی که ایران به اسرائیل حمله کرد هیچ کشور عربی این حمله را محکوم نکردند، اما زمانی که اسرائیل به ایران حمله کرد کشورهای عرب این حمله را محکوم کردند. آیا این نشان‌دهنده قدرت توده‌های آن‌هاست یا ترس از قدرت نظامی ایران است یا هر دو آن؟
هر دو تحلیل می‌تواند درست باشد. هنگامی که موشک‌های ایران از کشورهای عربی به سمت اسرائیل رفتند مردم این کشورها صلوات می‌فرستادند. این واکنش‌ها یک پیام را می‌رساند که مردم کشورهای عربی طرفدار اسرائیل نیستند. موشک‌های ایران از دریای سرخ به طرف اسرائیل رفت که از مرز هوایی برخی کشورها عبور کرد و مردم غزه همه سوت می‌کشیدند و خوشحال بودند. این علامت از توده‌های عرب در خاورمیانه بدین معناست که دیدگاهی را که معتقد است ارتش اسرائیل شکست‌ناپذیر است برای همیشه مدفون می‌کند؛ چنین اتفاقی هم‌اکنون روی داده است. چه کسی باعث شد اسرائیل به مدت پانزده ماه در معرض جنگ قرار بگیرد؟ جنگ‌های اسرائیل برق‌آسا نبوده و ارتش اسرائیل همیشه پیروز نبوده است. چرا به این وضعیت دچار شده است؟ کل کشته‌های ارتش اسرائیل در جنگ ژوئن ۱۹۶۷ به ۸۵۰ نفر رسید. اکنون با یک جنبش کوچک حماس و حزب‌الله که نه دولت دارند، نه به آب‌های بین‌المللی دسترسی دارند و نه نیروی دریایی و هوایی دارند تاکنون کشته‌های آن‌ها در این جنگ به بیشتر از ۳۰ هزار نفر رسیده است. اگر نهادهای مقاومت ۳ برابر نیز بشود، در آینده اتفاق عجیبی خواهد افتاد و اگر فراتر از دولت‌ها نگاه کنیم و در مدلی که در عرب و در حشدالشعبی عراق وجود دارد که بدون توجه به سیاست‌های دولت مرکزی به اسرائیل حمله می‌کرد، این مدل ممکن است در کشورهای دیگر نیز تکرار شود و اسرائیل نگران این موضوع است. این مدل در عراق و اردن نیز ممکن است تکرار شود و این نیز یک سبکی است که دولت‌ها ممکن است مخالف باشند، اما این خود مردم و ملت‌ها هستند که وارد عمل می‌شوند و یک مدافع قوی نیز به نام ایران دارند. ما برای حل این موضوع باید به دنبال یک راهکار جامع‌تری بگردیم. من معتقدم راهکار ایجاد یک دولت فلسطین در مرزهای ۱۹۶۷ است تا حداقل بتواند تا اطلاع ثانوی در خاورمیانه برای یک مدت، صلح و آرامش برقرار شود. اگر چنین اتفاقی روی ندهد، شاهد اتفاق‌هایی همانند ۷ اکتبر خواهیم بود.

در مصاحبه مصطفی بلغوتی، پزشک فلسطینی با فرناز قاضی‌زاده خبرنگار بی‌بی‌سی عنوان کرد در کرانه غربی ۷۵۰ هزار شهرک‌نشین وجود دارد که تشکیل یک دولت فلسطینی عملی نیست. در گذشته در غزه ۷۵۰۰ شهرک‌نشین بودند و زمانی که بیرون آمدند اسرائیل را به هم ریختند و حتی دست به ترور اسحاق رابین زدند؛ بنابراین اگر بخواهند ۷۵۰ هزار شهرک‌نشین تندرو اسرائیلی به اسرائیل قبل از ۱۹۶۷ برگردند ممکن است سبب جنگ داخلی شود. امریکا هم همواره عنوان می‌کند اسرائیل شرایط آن را ندارد، هرچند به دوکشوری معتقد است، اما می‌گوید شرایط اسرائیل مساعد نیست.
من در این زمینه دیدگاه و راهکارهایی دارم. ما چند فرمول داریم که یکی از آن‌ها شامل دو دولت در یک سرزمین آزاد از بحر تا نهر می‌شود که در این میان یک تئوری دیگر نیز وجود دارد که مدافع بسیاری هم در میان اسرائیل و روشنفکران اسرائیلی و هم در میان روشنفکران عربی دارد ازجمله عزمی بشاره، متفکر فلسطینی عرب که در دوحه پایتخت قطر زندگی می‌کند و از مشاوران امیر قطر است، اما به نظر من راهکاری که می‌تواند هیچ‌یک از ابعاد منفی واکنش یهودیان متعصب و همچنین فلسطینی‌های تندرو را به همراه نداشته باشد این است که فرمول یک قدرت در دو قومیت است؛ یعنی اینکه اسرائیل از اینکه خواهان یک دولت خالص یهودی باشد دست بردارد و فرمول یک قدرت با دو قومیت را اجرا کند؛ یعنی اینکه فلسطین تاریخی دست‌نخورده باقی بماند و یک فرمولی شبیه لبنان یا عراق فعلی یا شبیه مدلی که ممکن است بعدها در سوریه روی دهد در اسرائیل شکل بدهند. با وجود تمام مسائلی که در خاورمیانه اتفاق می‌افتد و تمام جنگ‌هایی که در این منطقه رخ می‌دهد ما در آینده شاهد رواج بیشتر این ایده خواهیم بود. ایران نیز به دنبال برگزاری رفراندوم در میان ساکنان اصلی این سرزمین هستند، البته این نزدیک به آن ایده است، ولی من معتقدم که اسرائیل می‌تواند این فرمول را بپذیرد و از جنگ‌های داخلی و خونریزی بیشتر پیشگیری به عمل آورد. سپس می‌توانند حتی نام آن را با ترکیبی از فلسطین و اسرائیل نام‌گذاری کنند و برای نمونه رئیس‌جمهور یهودی و نخست‌وزیر مسلمان باشد یا ترکیبی از دو قومیت در رأس قدرت باشند و پارلمان‌ها برابر با رأی مردم سر کار بیایند و یک دولت با دو قومیت شکل بگیرد.

حدود نه سال پیش نتانیاهو اعلام کرد هر نقشه راهی که هویت یهود را زیر سؤال ببرد و مخدوش کند از ابتدا باطل است. روحیه مردم اسرائیل نیز این‌گونه است که اگر یک فلسطینی در کشور حضور داشته باشد ما امنیت نداریم. با این روحیه چگونه می‌توان یک کشور دوقومیتی را پیاده کرد؟
من معتقد نیستم این ایده، ایده راحتی باشد. با توجه به جنبش‌ها و جنگ‌هایی شکل‌گرفته، ممکن است چنین ایده‌ای، چه در میان اسرائیلی‌ها و چه در میان فلسطینی‌ها، شکل بگیرد. ممکن است من به این ایده تا حدی خوش‌بین باشم، اما این ایده ممکن است با مخالفان تندرو هر دو طرف روبه‌رو شود، اما یادمان باشد این ایده با عبور و گذار از برخی مسائل به‌عنوان راهکار نهایی ممکن است مطرح شود.

درگیر یک موضوع فکری هستم. از یک‌سو دکتر حسین موسویان عنوان می‌کند اگر ترامپ پیشنهادی به ما داد و معامله‌ای به نفع ایران باشد، ایران نباید سه ماه صبر کند و پس از آن جواب بدهد، باید بلافاصله قبول کند. در این راستا شاهد هستیم که ایلان ماسک به خانه ایروانی، نماینده ایران در سازمان ملل، رفت و باز در همین راستا ترامپ عنوان می‌کند دشمن اصلی ما چین است و خواهان حل مسئله روسیه و اوکراین است و با یک امتیاز دادن به روسیه و ایران قصد دارد تا چین را به گوشه رینگ ببرد، آیا باید ایران قبول کند که چین به گوشه رینگ برده شود که بعداً به نوبت از آن امریکا تک‌تک به سراغ ما بیاید.
این یک سؤال کلان و ژئوپلیتیک است. اگر ایران متحد چین باقی بماند و ایده ترامپ در مورد چین به هر دلیلی اجرایی نشود، چراکه چینی‌ها بسیار عاقل هستند و در معرض احساسات قرار نمی‌گیرند که در آن صورت ما شاهد جنگ جهانی سوم خواهیم بود. در این زمینه تردید ندارم، ولی برای خروج از این وضعیت و خروج از ایده جنگ جهانی ما ناچار به توافق‌های مقطعی هستیم و تردید ندارم به سود ایران است که در یک مقطعی به این توافق‌ها تن دهد، چراکه طی چهار دهه گذشته شاهد بوده‌ایم که ایران از هر دهه به دهه دیگر، چندین بحران را پشت سر گذاشته و این جمهوری اسلامی را به‌شدت تضعیف کرده و جاذبه‌های آن را در نزد افکار عمومی از دست داده است. ما به لحاظ استراتژیک باید بتوانیم دوران نفس‌کشی داشته باشیم تا از جاذبه‌ها و ایده‌های خود پاسداری کنیم؛ چراکه ایده‌های عدالت‌خواهانه از بین رفته است و به نوعی کاریکاتور محسوب می‌شود؛ بنابراین برای بازگرداندن این ایده‌ها باید به برخی امور تن دهند. دست‌اندرکاران جمهوری اسلامی رسالتی بیش از توان خود برداشتند. به نظر من تغییر دکترین ما اشتباه بوده است. از آیت‌الله خمینی در برابر نماینده صلح که به ایران آمده بود نقل شده که به رهبران عرب بگویید ما به نیابت از آن‌ها با اسرائیل نخواهیم جنگید و آیت‌الله هاشمی این ایده که در پایان جنگ و حمایت از فلسطین بود را در نماز جمعه تکرار کرد، اما چه شد که به‌یک‌باره دکترین خود را تغییر دادیم و صرفاً با تکیه بر بازوان خودمان اقدام کردیم که نابرابری ایجاد کرد و برتری تکنولوژی غرب را نشان داد و آن‌ها به ایران با اف ۳۵ حمله کردند؛ بنابراین برای ایجاد یک فرجه زمانی بلندمدت باید بتوانیم به‌عنوان بازیگر منطقه‌ای حداقل باقی بمانیم و باید یک توافقی انجام دهیم. ارتش اسرائیل پس از ده تا پانزده ماه که می‌جنگد رهبران آن‌ها اعلام می‌کنند ارتش ما به استراحت و خروج از جنگ و بازسازی روحی نیاز دارد. سیاست ما نیز به یک استراحت نیاز دارد. سیاست ما دچار یک فرسودگی عجیب و غریب طی چهل سال شده و از یک بحران به بحران دیگری رفته و آرامش نداشته است. غلبه میدان بر دیپلماسی همواره ما را در برابر فشارهای جدی قرار داده و باید به دنبال یک‌سری راهکارهای دیپلماتیک برویم تا بتوانیم اوضاع خود را کنترل کنیم و ایده‌های خود را بازسازی کنیم و اجازه ندهیم که این بدنه‌های اجتماعی از آرمان‌ها دور شوند و حتی از ایده‌ها و آموزه‌های دینی فاصله بگیرند. تمام این مسائل را باید در یک فرجه زمانی مشخص پیش ببریم و اوضاع خود را اندکی کنترل کنیم تا توانایی خود را برای خلق ایجاد راهکارهای مناسب افزایش دهیم و از تحمیل راهکارهایی از آن سوی مرزها بر خود دوری بجوییم. این خود ما هستیم که باید ابتکار عمل را به دست بگیریم تا اوضاع خود را بهبود ببخشیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط