بدون دیدگاه

درباره عید و یک میهمان خیلی خیلی کوچک

احمد هاشمی

 

یک‌جور شوخی مختصر کرونایی

احمد هاشمی

 

از باب رعایت ادب لازم است عید نوروز را به خوانندگان گرامی نشریه تبریک بگوییم، همان‌طور که هر سال این کار را می‌کنیم. در این میان خوانندگانی که شما باشید احتمالاً به تفاوت امسال با پارسال یا هر سال دیگر اشاره کنید و زیر لب بگویید «ای بابا، چه تبریکی!» این روزها شِکوه از روزگار ساده‌ترین کار و مرسوم‌ترین رفتار هر هم‌وطنی است و ازقضا از نظر عقلا معقول‌ترین واکنش به این روزگار همین است. اگر هم کسی کمی قریحه شاعری داشته باشد، با واژه‌های عید و عزا و مصیبت قافیه می‌سازد و اهل و عیال و رفقا را چند بیتی میهمان می‌کند، با این همه ما نیت کرده‌ایم که این عید را تبریک بگوییم و بنابراین باید ثابت کنیم که این عید واقعاً عید است. ممکن است در آخر این نوشته به این نتیجه برسید که همه‌چیز بیش از اندازه به‌قاعده و مطلوب است، بنابراین اگر حوصله چنین نتیجه‌گیری‌هایی را ندارید، بهتر است از مطالعه ادامه این متن بگذرید!

گل و شیرینی و باقی قضایا

هوای اسفندماه همیشه یک جور دیگر است. باد اسفند سوز ندارد و خورشیدش مثل دو ماه پیش بی‌رمق نیست. با همین نور و گرماست که طبیعت جان می‌گیرد. عید از همان روزهای نخست اسفند آغاز می‌شود.

خب، این بخش رمانتیک ماجرا بود، بقیه‌اش می‌شود اینکه چقدر خوب است همه در حال جنب‌وجوش‌اند و خانواده‌ها دورهمی می‌روند خرید و در دست همه گل و شیرینی است و روی لب همه لبخند که البته همه می‌دانیم این‌طور نیست و نقداً همه‌چیز برعکس است. خلاصه بخواهم عرض کنم اینکه از ترس ویروس مصاحفه و معانقه و اعمال دیگر بر همین وزن که نسبتی با عشق داشته باشد تعطیل است و مردم از نزدیک شدن به هم که چه عرض کنم از تیررس نگاه یکدیگر هم فرار می‌کنند. حالا ما در چنین وضعیتی می‌خواهیم درباره زیبایی‌های زندگی حرف بزنیم!

روش‌های سرخوشی در زمانه ناخوشی‌ها

روش اول مدل پساساختارگراست. برخی از متفکران وقتی در چنین مخمصه‌ای گیر می‌کنند سعی می‌کنند به روش بازی با واژه‌ها منطقی را سر هم کنند. این اساتید زمانی که با یک موضوع ناگوار روبه‌رو می‌شوند، خودشان را قانع می‌کنند که اوضاع خیلی هم عادی است و اصلاً سعادت دنیوی و اخروی‌شان این است که در چنین موقعیتی باشند. مکاتبی هم اخیراً وارد بازار شده است که زشتی را ارزشمندتر و والاتر از زیبایی می‌داند. این نوع فکر کردن هم روش مناسبی برای تسکین آلام افرادی است که هر طرف سرشان را برمی‌گردانند با نکبت و نیستی روبه‌رو می‌شوند.

روش دوم مدل «خیابان‌های آرام» است. خیابان‌های آرام نام فیلمی از کمال تبریزی است که در سال ۱۳۸۹ ساخته شد و البته هیچ‌گاه اکران نشد. شخصیت اصلی فیلم خبرنگاری است که برای تهیه گزارش خبری برای صدا و سیما به سطح شهر می‌رود و وقتی در مقابل دوربین قرار می‌گیرد سعی می‌کند همه‌چیز را آرام جلوه دهد، درحالی‌که پشت سر او مردم معترض در حال فرار از دست پلیس هستند و همه‌جا درگیری و آتش‌سوزی و انفجار است.

مسئولان مملکتی به این روش بسیار علاقه دارند، احتمالاً وقتی از آن‌ها بپرسید چرا ویروس کرونا تا این حد همه‌گیر شده، اصل ماجرا را از بیخ انکار می‌کنند؛ «ویروس، ویروس کجاست؟ این ویروس را به من نیشان بده!» در این صورت دیگر لازم نیست درباره مواردی مانند اینکه چه کسی اولین ویروس را راه داد یا چرا پروازهای چین به ایران لغو نشده یا چرا سلامتی مسافران ورودی بررسی نشده است توضیح دهند. برای تبیین بهتر موضوع گزارشگر صداو سیما هم به میان مردم می‌رود و از آن‌ها می‌پرسد که آیا شما تا حالا شخصی به نام ویروس کرونا دیده‌اید، آن‌ها هم لبخندی می‌زنند و با نگاهی عاقل اندر سفیه زل می‌زنند به دوربین و بعد چند کلمه‌ای هم دشمنان این مرز و بوم را مورد تفقد قرار می‌دهد و به همین سادگی توطئه استکبار را خنثی می‌کنند. گرچه این روش خیلی به ضرر زورگویان غرب و شرق عالم است، اما تحقیقات اخیر نشان داده است که زیاد به نفع مردم ایران نیست، چون در هر حال ویروس کار خودش را می‌کند و در این میان عده‌ای هم می‌میرند.

روش بعدی مدل «همینی است که هست» نام دارد. لایب‌نیتز، فیلسوف خردگرای قرن هفدهم جمله‌ای دارد با این مفهوم که «این جهان بهترین جهان ممکن است.» ولتر رمان کاندید را در نقد و استهزای این جمله لایب‌نیتز نوشته است. کاندید ماجرای جوانی است که در کشورهای مختلف شاهد قتل و اعدام‌های دست‌جمعی و شیوع بیماری‌های واگیردار و بلایای دیگر است و با این‌ حال از اعتقاد خود که «این جهان بهترین جهان ممکن است» دست برنمی‌دارد! در دنیایی که ولتر ترسیم می‌کند فلاکت و شر بیش از اندازه بزرگنمایی شده است و حتی اگر این‌گونه نباشد و مشابه چنین فجایعی در تاریخ رخ داده باشد، باز هم مایه خوشبختی انسان معاصر است که دنیای امروز اگر نه لزوماً بهترین جهان ممکن که جهان بسیار بهتری نسبت به قرون گذشته است. فرض کنید در قرن هجدهم میلادی در یکی از کشورهای اروپایی زندگی می‌کنید. صبح با اهل و عیال خداحافظی می‌کنید و همسر گرامی بقچه ناهار را می‌دهد دستتان و می‌فرستدتان سر کار. در مسیر وقتی به میدان شهر می‌رسید، می‌بینید یک بیچاره‌ای را کت‌بسته زیر گیوتین گذاشته‌اند و می‌خواهند گردنش را بزنند. قطعاً این موضوع در روحیه شما تأثیر منفی می‌گذارد. ما خیلی آدم‌های خوش‌شانسی هستیم که هرروز چنین صحنه‌هایی را نمی‌بینیم یا اینکه در مملکتی زندگی نمی‌کنیم که دائماً گلادیوتورها با هم جنگ کنند و با شمشیر بر سر هم بزنند. فرض کنید در زمان حمله مغول در کاشان زندگی می‌کردیم، مجبور بودیم تونل حفر کنیم و هفته‌ها در یک زیرزمین نمور زندگی کنیم. هزار جور بیماری می‌گیرد آدم که کمبود ویتامین «ب» پیش آن‌ها شوخی‌ای بیش نیست!

به نظر می‌رسد ما هم کمی سخت‌گیر شده‌ایم. فرض کنید یک آقایی که شائبه‌های زیادی درباره فساد اطرافیانش هست به عنوان وکیل مجلس انتخاب می‌شود، احتمالاً اولین جمله‌ای که زیر لب می‌گویید این است: «از این بدتر نمی‌شود»؛ با بیان این جمله می‌خواهیم بگوییم اوضاع خیلی بد است، دقت کنید که همین ترکیبِ به ظاهر تلخ پر از امید است؛ وقتی می‌گوییم از این بدتر نمی‌شود یعنی پذیرفته‌ایم که شرایط رو به بهبود است. وقتی شرایط آن قدر بد باشد که مطمئن باشیم بدتر از آن نمی‌شود، دیگر از اینکه فردا صبح بیدار شویم و خبرهای ناگوار بشنویم ترس نداریم و کیست که نداند خواب آرام بزرگ‌ترین نعمت خداوند است.

خیال حوصله بحر می‌پزد هیهات۱

قرار بود نتیجه این فلسفه‌بافی‌ها این باشد که همه امور بسامان است، ولی ظاهراً نتیجه کمّی با آنچه انتظار داشتیم متفاوت است. من بیش از این‌ها چیزی به نظرم نمی‌رسد، ولی مطمئنم اگر هرکداممان سر فرصت در احوال جهان غور کنیم دلایلی برای اینکه اوضاع آن‌قدرها هم بد نیست پیدا می‌کنیم، اما تا آن موقع می‌خواهم پیشنهاد کنم روش «پیرمرد صدساله» را به کار ببندیم.

پیرمرد صدساله‌ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد نام رمانی از یوناس یوناسون است و ماجرای پیرمردی است که در روز تولد صدسالگی‌اش از آسایشگاه سالمندان فرار می‌کند. او گذشته‌ای عجیب دارد و با سران بسیاری از کشورها ازجمله استالین، فرانکو، ترومن، چرچیل، مائو و کیم ایل سونگ حشر و نشر داشته است و در هرکدام از این کشورها با چالش‌های عجیب و غریبی مواجه می‌شود، حتی در مقطعی به ایران می‌آید و گرفتار زندان ساواک می‌شود. در تمام این حوادث آنچه او را نجات می‌دهد سهل‌گیری افراطی اوست. زندگی این مرد در هیجان و لذت خلاصه شده است.

واقعیت این است که ما –احتمالاً به دلیل تلخی‌ها و ناملایمات زیاد- قوه تخیلمان را از دست داده‌ایم، به همین دلیل است که پس از هر اتفاقی بدترین احتمالات را در نظر می‌گیریم. این بدترین‌ها فارغ از اینکه در عالم واقع اتفاق بیفتد در درون ما رخ داده است، درحالی‌که به‌هرحال زندگی در جریان است. نه‌اینکه ناملایمات کم باشد و ناکارآمدی ساختارها را بشود نادیده گرفت، اما می‌شود برای آرزوهایمان سقف نگذاریم، حتی به قیمت ایمان به معجزه.

همین حالا هم اتفاقات خوب کم نیست. وقتی خودمان را با دو سه دهه پیش مقایسه می‌کنیم، تفاوت رفتارها مشهود است. امروز برای بسیاری از مردم حفاظت از محیط زیست اهمیت زیادی دارد، ولو به قیمت استفاده از یک کیسه نایلونی کمتر. این روزها مردم برای یکدیگر احترام بیشتری قائل‌اند و نمود واقعی‌اش را می‌شود در رانندگی کردنشان دید. وقتی می‌خواهی از پارک بیرون بیایی، اگر ماشین اول و دوم رد شوند، ماشین سوم می‌ایستد و با لبخند منتظر رفتن شما می‌ماند. حتی بر خلاف تصور خیلی از بزرگ‌ترها نسل جوان امروز پر از شوق زندگی است. روزگاری دانشجویان کلاس‌ها را به هم می‌زند، روی هم اسلحه می‌کشیدند و از دیوار سفارت بالا می‌رفتند، اما حالا به‌قاعده درس می‌خوانند، به وقتش عاشق می‌شوند و سر حوصله به کار و زندگی‌شان می‌رسند. یک جوان بیست‌ساله امروز صد تا عاقله‌مرد شصت‌ساله را نصحیت می‌کند و این یعنی فردا در این مملکت خبرهایی هست. وقت باشد هزار دلیل دیگر می‌آورم که باید به آینده امیدوار بود.

میهمان داریم

حتماً برای شما هم پیش آمده که میهمانی به خانه‌تان بیاید و چترش را باز کند و صد تا نمایش اجرا کنید برای دک کردنش و او بیرون نرود. این بزرگوار، جناب کرونا یک همچین چیزی است. این گرد چسبناک خیلی موجود ترسناکی نیست، دارد زندگی‌اش را می‌کند، فقط کمی از آداب معاشرت به دور است و نمی‌داند نباید خودش را به این و آن بچسباند. حضور این میهمان خیلی خیلی کوچک برکاتی هم دارد، یکی‌اش اینکه امسال دید و بازدید یا تعطیل است یا خیلی محدود برگزار می‌شود و درنهایت احتمالاً فقط با کسانی دیدار می‌کنیم که با آن‌ها انس و رفاقت داریم و از میهمان‌های کنه‌ای که در بالا ذکرشان رفت خبری نیست! باور کنید می‌شود خیرات و مبرات دیگری هم برای این ویروس عزیز شمرد. دوم اینکه مردم این روزها بهداشت را به‌قاعده رعایت می‌کنند و درنتیجه به‌جز ویروس از ابتلا به موجودات دیگری هم که احتمال داشت توی بدنشان برود در امان می‌مانند. حتی همین کوچولوی شیطان باعث تألیف قلوب شده است، این روزها هر رفیقی را می‌بینم، موقع خداحافظی چند ثانیه به چشمانم خیره می‌ماند و سپس می‌گوید: «اگر دیگه منو ندیدی حلال کن!» پس از آن یک معنویتی حاصل می‌شود و چند قطره اشک و باقی ماجرا. واقعاً چه اتفاقی می‌توانست باعث شود تا این حد قدر یکدیگر را بدانیم. در همین زمان کوتاه چندین نفر از رفقا وصیت شفاهی‌شان را به بنده گفته‌اند که البته چون آن‌ها هم مثل خودم بی‌پول هستند وصیتشان بیشتر حالت نصیحت داشته و ماترکشان در حد خودکار و جوراب است!

نتیجه‌گیری!

از سطور بالا نتیجه می‌گیریم که اوضاع خیلی خوب است، به ‌هر حال. درنهایت من هم یکی دو تا توصیه -وصیت نه- دارم: یکی اینکه مشاهده شده برخی برادران و خواهران از ترس کرونا دارند سکته می‌کنند یا عن‌قریب است بیماری‌های مختلف عصبی بگیرند. شاید بد نباشد این روزها بیشتر به گوشی موبایلمان استراحت بدهیم. دو تا کار هست که همه می‌دانیم باید انجام دهیم؛ یکی اینکه دست‌ها را مدام بشوییم و دوم اینکه در خانه بمانیم. با اجازه دو تای دیگر هم من اضافه می‌کنم که از فرصت استفاده کنیم و رمان بخوانیم و فیلم ببینیم.

بعد از نتیجه‌گیری

واقعاً مسئله ویروس امری سیاسی نیست و بهتر است فعالان سیاسی مستمسک دیگری را برای حمله به یکدیگر پیدا کنند. ما همه در یک کشتی نشسته‌ایم، طرفدار دوآتشه و مخالف سیاسی و روحانیت و مسئول حکومتی و مردم شهر و روستا به یک اندازه در خطرند. سر این یک موضوع باید با هم توافق کنیم. می‌شود از سرمایه اجتماعی همه افراد و گروه‌ها برای آموزش و گسترش بهداشت استفاده کرد، چه آن فرد یک زندانی سیاسی باشد و چه یک نیروی نظامی، به شرط اینکه اولی در زندان نباشد و دومی شرح وظایفش به‌درستی تعریف شود. پیش از این هم چنین توافقاتی داشته‌ایم، مانند ریشه‌کنی فلج اطفال. از گذشته خودمان درس بگیریم، نیازی به الگوهای خارجی نداریم.

عید شما هم مبارک!■

پی‌نوشت:

  1. خیال حوصله بحر می‌پزد هیهات

چه‌هاست در سر این قطره محال‌اندیش

از غزل حافظ شیراز که آواز شجریان معنی‌اش کرده است.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط