مهدی فخرزاده
سانسور، مفهومی است همزاد همگانی شدن سواد در جامعه ایران. این مفهوم، تداوم نوعی نگاه طبقاتی به حق تحصیل علم و سواد بود که پیشتر این حق از آن اشراف و نزدیکان دربار بود. وقتی پای فرزندان همه طبقات اجتماعی به مدرسه باز شد، حال برای تداوم ساختارهای موجود، باید دسترسی آنها به منابع خواندنی کاهش مییافت و سانسور پاسخی به این نیاز بود. در گرماگرم مشروطه و اولین تجربههای آزادی بیان در ایران، اسناد نشان میدهد که خیز جدیای برای سانسور و تحدید اندیشه بوده است. روزنامه «مساوات» متعلق به سید محمدرضا مساوات، در یکی از شمارههای خود به طنز نوشت: «ظهور باهرالنور قانوننامه مبارکه مطبوعات باید… همه جراید فراید فارسی و روزنامجات مبارکه از … روزنامه مبارکه ایران پیروی نموده اطاعتشان را به قانون… اظهار کنند. (مقصودش از روزنامه ایران، روزنامه رسمی دربار ناصرالدینشاه بود که معمولاً اخبار لباس پوشیدن و صبحانه خوردن و شکار رفتن ناصرالدینشاه را چاپ میکرد.)» (باقر مؤمنی، ۱۳۵۷) و میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل نیز در نشریه صوراسرافیل میگوید قلمی را که خدا به آن سوگند خورده نباید اسیر سلیقههای عدهای در یک اداره دولتی کرد (باقر مؤمنی، ۱۳۵۷). شاید سانسور در دوران پیشامدرن، مفهومی دیگر داشت، اما در ایران مواجه شده با دنیای مدرن نیز سانسور همزاد عمومی شدن دانش و آگاهی است و حتی فضای باز مشروطه دستخوش سانسور بوده است.
رضاخان، سانسور را بهحد اعلای خود رساند و با سقوط او فضا باز شد. حکومت ضعیف پهلوی دوم تا پیش از کودتا چندان قدرت کنترل فضا را نداشت و با کودتا، باز هم مسیر برای سانسور باز شد. در تمام این دوران هیچگاه سانسور دارای شاخصهای دقیقی نبوده است و با توجه به بوروکراسی ناسالم، خانههای خالی قوانین سست را «سلیقه» پر کرده است. پهلوی دوم سانسور را در اداره نگارش انجام میداد و با انقلاب، قائممقام وقت وزیر ارشاد، مرحوم پرویز ورجاوند، اداره نگارش را منحل کرد تا دولت بازرگان، پس از انقلاب تنها دولتی باشد که اینگونه بساط سانسور را برانداخته باشد و افسوس که دولت مستعجل بود.
سانسور تا به امروز تداوم یافت اما باید بررسی کرد که امروز چنین ابزاری چه بهدست آورده و چه از دست جامعه برگرفته است.
هدف از سانسور، دور کردن بخشی از محتواها از بخشی از جامعه است. چیزی که امروز با پیشرفتی که در حوزه رسانه بهوجود آمده است، تقریباً ناممکن است. نمیتوان امروز که رسانه مفهومی دیگر پیدا کرده است، با همان ابزار دوره مشروطه به جنگ مفاهیم نامتناسب با سلیقه برویم. ابزار سانسور با شکل موجود، چاه کندن با میخ است و میتوان گفت تنها صرف هزینه و اتلاف منابع را بهدنبال خواهد داشت. اگر قرار است جامعه از مفهومی دور بماند، از قضا باید آن مفهوم به شکلی درست و دقیق به جامعه معرفی شود تا خودش اقبال به دور ماندن یا نماندن را پیدا کند. امروز دیوارها در برابر رسانه بسیار آسیبپذیر شدهاند و نفوذ در آنها ممکن و آسان است، اما اینطور نیست که سانسور بیخاصیت شده باشد؛ سانسور پیامدهایی که بسیار خطرناکی دارد.
یکی از آن پیامدها انگیزهای است که سانسور برای ورود به فضای ممنوعه ایجاد میکند. خیابانی را در نظر بگیرید که پلیس تنها اجازه حرکت از یک فضای محدود را به خودروها داده است درحالیکه فضاهای دیگری برای حرکت هست که کسی حق ورود ندارد و پلیس با نیتی خیر، تصمیم داشته است چندین خط را به خودروهای ویژه اختصاص دهد. هرچه ترافیک بیشتر شود و ورود به فضای ممنوع هم امکانپذیر باشد، احتمال شکستن حریم ممنوع بیشتر است. وقتی حریم ممنوع شکسته شود، خودروها وارد فضای ممنوع خواهند شد و بهمرور از بار غیراخلاقی شکسته شدن آن حریم کاسته خواهد شد تا حدی که دیگر هیچ فضایی برای حرکت خودروهای ویژه نخواهد ماند. هرچند چنین امری با نیت خیر صورت گرفته است، اما با بیتدبیری، همه اهداف اولیه خود را نقض کرده است.
درباره سانسور امروز همین را باید گفت. عصر رسانه، ابزارهای کهنه دوران پیش را برای کنترل برنخواهد تابید؛ بلکه تنها ورود به حریمهای ممنوعه را عادیسازی خواهد کرد و چنین چیزی برای هر جامعهای خطرناک است. گویی ما با ممنوع کردن غیرمنطقی هر چیزی، خودبهخود بسیاری از مردم را به سمت فضای ممنوع سوق میدهیم. پیام سانسور سلیقهای و نامشخص این است که شما یا فرزند شما در فضاهای ممنوع، دچار خطر نخواهید شد، بلکه آنجا جایی است که سلیقه ممیزان رعایت نشده است.
دیگر پیامد زیانبار سانسور در حوزه رسانههای مکتوب، رونق بازار سیاه و غیرقانونی است. بازاری که نه مالیاتی میدهند و نه نظارتی بر آنها وجود دارد. تمام کتابهایی که مجوز انتشار ندارند یا مشمول سانسور شدهاند در فضای مجازی بدون محدودیت یافت میشوند و سانسور مانند مانعی بزرگ، معادله رقابت بین ناشران قانونی و غیرقانونی را به نفع ناشران غیرقانونی تغییر میدهد. در بسیاری از موارد کتابهایی وجود دارد که هم توسط ناشران قانونی منتشر شده است و هم دچار چاپ غیرقانونی شده است و مخاطبان کتاب، نسخه غیرقانونی را میپسندند که چند جمله از نسخه قانونی آن بیشتر دارد و البته باید به آنها حق داد. شاید بتوان گفت با توجه به اینکه دست مخاطب امروز بسیار بازتر از سلیقه ممیزان است و نمیتوان آنها را به ممیزی محدود کرد.
از دیگر پیامدهای سانسور به قول غلامحسین ساعدی، رشد شبههنرمند است. ساعدی شبههنرمند را موجودی متظاهر، تنبل، بیتفاوت به پیرامون و البته معاملهگر میداند و معتقد است هرچه فضا بستهتر شود، این موجود بیشتر رشد میکند زیرا راز بقای او در معاملهگری است. هنرمند واقعی چندان اهل معامله نیست و همین او را از چرخه رقابت دور خواهد داشت.
ممیزی در حوزه کتاب کودک تنها جایی است که میتواند پذیرفته شود. کودکان باید از مفاهیم خشونتآمیز و غیرانسانی دور نگه داشته شوند و این نیاز نسل آینده جامعه است و بیتفاوتی نسبت به آن بسیار خطرناک است، اما این مهم، نیازمند تعاملی چندجانبه بین خانواده، جامعه، مدرسه و نهادهای دولتی است. درواقع ممیز باید مدافع حقوق این نهادها باشد و بدون تعامل با آنها، راه به جایی نخواهد برد. اگر تمام کسانی که در برابر کودک مسئولاند، نسبت به مفاهیمی که باید به کودک منتقل شود به اجماع نرسند، نمیتوان تنها با اتکا به عصای پوسیده ممیزی راه دستیابی کودکان به مفاهیم ممنوعه را مسدود کرد بلکه اینجا کودک مواجه با دستگاههای ارزشگذاری مختلف خواهد شد و چنین چیزی سودی برای کسی نخواهد داشت.
ممیزی، ابزار تحمیل ارزشهای موردنظر قدرت حاکم است. اگر روزگاری قرار بود خواندن و نوشتن در انحصار طبقات خاصی باشد، امروز قائلان به سانسور، دسترسی به محتوا را اینگونه میخواهند. خواستنی که نه ممکن خواهد بود نه مطلوب.
منابع:
- باقر مؤمنی، درد اهلقلم، بهمن ۱۳۵۷، انتشارات توکا
- سخنرانی غلامحسین ساعدی در شبهای گوته