لطفالله میثمی
اول
حضرت زهرا(س) در روزهای پایانی زندگی پیامبر اکرم(ص) بسیار اندوهگین بودند و به پدرشان میگفتند اگر شما بروید، دیگر راه آسمان؛ یعنی راه وحی بر ما بسته میشود. پیامبر اکرم(ص) در پاسخ ایشان را به این آیه از قرآن ارجاع دادند: «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ»؛ محمد(ص) رسولی فرستاده خداست، قبل از او هم پیامبران دیگری بودند. اگر پیامبر مرد یا کشته شد شما میخواهید به عقب برگردید؟». پیامبر با این آیه به حضرت زهرا اطمینان دادند که راه خدا، مسیر تکامل و پیشرفت همواره باز است و راه خدا هیچگاه بر بندگانش قطع نمیشود و این راه استمرار دارد.
در همین راستا دانشمندی امریکایی کتابی با عنوان محمد پیامبر صلح نوشته که به زبان فارسی نیز برگردانده شده است. وی در این کتاب ادعا میکند در گرماگرم جنگ دو ابرقدرت ایران و روم که مردم آن زمان مضطرب بودند، بعثت پیامبر با این پیام شروع میشود که راه سومی وجود دارد و آن راه سلام؛ یعنی صلح است. این پیام در آن شرایط جنگی چنان فراگیر شد که به تبلیغات نیاز نداشت و خودش گسترش پیدا کرد و بهسرعت همه جا را فراگرفت و درواقع عمل صالح آن زمان همین شعار صلح بود.
دوم
امسال در شرایطی که فضای جامعه ناامید بود انتخاباتی برگزار شد. انگیزههای مردم به مانند باتریای که به زمین وصل شده باشد مدام کاهش مییافت. مردم میگفتند هیچ کاری نمیشود کرد.
در شرایط دوم خرداد ۷۶، آقای خاتمی پشتوانه آقای هاشمی را داشت و رهبری ایشان را برای سخنرانی به پیشخطبهها دعوت کرد و شعار مردم هم «سه سید فاطمی، خمینی و خامنهای و خاتمی» بود. صحبتهای پیش از انتخابات آقای هاشمی هم نقش مهمی داشت و مردم هم هنوز شور و شوق انقلابی داشتند.
از سال ۱۳۹۶ که شعار «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» در سردر دانشگاه مطرح شد، ماهوارهها و رسانههای خارج از کشور این شعار را تکرار کردند و شورای نگهبان هم که همین خط را داشت اصولگرایان منطقی، اصلاحطلبها و معتدلها را حذف کرد. در انتخابات ریاستجمهوری اخیر در شرایطی که در سراشیبی ناامیدی بودیم، رأی ۴۰ درصد مردم به پزشکیان در دور اول معنادار بود. نظر من این بود این میزان رأی از رأی دوم خرداد هم معنادارتر است؛ البته میدانیم میزان مشارکت در دور دوم ۴۹ درصد شد.
پزشکیان در مناظرههای انتخاباتی وعدههایی داد؛ ازجمله انتخاب استاندارهایی از اقوام مختلف و اینکه گفت قانون حجاب و عفاف قابل اجرا نیست و هزینههای زیادی برای منافع ملی دارد. در پی آن، رئیس مجلس نیز گفت ما نباید قوانینی تصویب کنیم که قابل اجرا نباشد یا مردم با آن مخالفت کنند.
پیش از انتخابات وزنه جامعه مدنی به حدی از سنگینی و رشدیافتگی برخوردار بود که نظام نمیتوانست آن را نادیده بگیرد. بهویژه اینکه در انتخابات مجلس ۱۴۰۲، آقای خاتمی و جبهه اصلاحات که کاندیدی نداشتند بهطور سازمانیافته در انتخابات شرکت نکردند. این اولین بار بود که رأی ندادن به صورت سازمانیافته صورت گرفت؛ یعنی یک تشکیلات سراسری اعلام کرد اگر نامزدی نداشته باشیم، رأی نمیدهیم؛ البته این با تحریم انتخابات متفاوت بود. کار به جایی رسید که معاون سیاسی نیروهای مسلح گفت «ما از نظر نظامی قوی هستیم، ولی پشتوانه مردمی نداریم» و این نکتهای بسیار مهم بود. از سوی دیگر مؤسسات راست افراطی آنقدر گسترش کمّی و کیفی پیدا کرده بودند که میخواستند همه حکومت را قبضه کنند و اینجا بود که رهبری با آنها مخالفت کردند. بین این طیف و دستگاه رهبری شکافی به وجود آمد که آقای پزشکیان از این شکاف استفاده کرد و فرصت را مغتنم دانست و وارد این شکاف شد و در کنار رهبری قرار گرفت و اوضاع به گونهای دیگر رقم خورد.
در زمان احمدینژاد، سیاست خارجی بهطور مستمر در شورایعالی امنیت ملی طراحی میشد و در زمان دکتر حسن روحانی مسائل سیاست خارجی به وزارت خارجه منتقل شد که به مردم و نمایندگان پاسخگو بود، اما اکنون در این زمان مسائل کشور بین رهبری و پزشکیان حلوفصل و موانع آن هم بهتدریج کمرنگ و برطرف میشود.
گاهی در حکمرانیها حلقه رهبری را نیروهای امنیتی-نظامی محاصره میکنند. من مکانیسمی را در اینجا میخواهم بگویم. مرحوم طالقانی زمانی که در کردستان جنگ بود میگفت اگر این جنگ ادامه پیدا کند، چیزی از انقلاب باقی نخواهد ماند. معنای حرف ایشان این بود که در کردستان آنچه تقویت شد عنصر نظامی-امنیتی بود. آنها به ظاهر به کردستان رفتند و اوضاع را آرام کردند، اما بعد ادعا داشتند ما ایران را نجات دادیم و ایران باید در دست ما باشد. به این ترتیب به قول آقای طالقانی، دیگر از انقلاب چیزی باقی نمیماند.
ما میبینیم یک نفر از جامعه مدنی در برابر راست افراطی قرار میگیرد و در مقابل چشم مردم در مناظرهها حرفهایش را میزند. این فرصتی بود که آقای پزشکیان در کنار رهبری قرار گرفت، انتخاباتی هم شکل گرفت و در این وانفسا درخشید. حرفهایی که ایشان زدند حرفهای جامعه مدنی بود که به نظام تحمیل شد و بخشی از ملت این فرصت را مغتنم شمردند و در انتخابات شرکت کردند. ایشان مطرح کرد که قصد مقابله با ارکان نظام موجود را ندارد؛ بنابراین به نظر من آقای پزشکیان نه ایدهآل ماست و نه میشود او را نادیده گرفت، بلکه راه سوم این است که به آن بهعنوان یک تجربه نگاه کنیم و این راه آقای پزشکیان را تقویت کنیم تا فضا بهطور مستمر بازتر شود. بهویژه که حالا در برابر جریان راستی قرار دارد که به آن راست افراطی میگویند و برای ما اندکی روشن شد که بسیجیها که به لحاظ قانونی جزو سپاه به شمار میروند به آقای جلیلی رأی دادند نه به نامزد فرماندهان سپاه که آقای قالیباف بود. قدرت آموزش آنها آنچنان سازمانیافته و منسجم بود که بسیجیها را از فرماندهان اصلی سپاه جدا کردند.
خداوند به ملت لطفی کرد که این جریان برای ملت شناخته شد. به این علت میگویم پزشکیان تجربهای است که باید آن را تقویت کرد. اگر موفق شد که خوب است، ولی اگر نه ما در برابر خدا و مردم تلاشمان را کرده باشیم و دیگر خدایی که مهربانترین مهربانان است ما را مؤاخذه نخواهد کرد.
اولویت آقای پزشکیان این است و به این رسیده است که اجماع اقتصاددانان ایران میگویند اقتصاد و معیشت راهحل اقتصادی ندارد، بلکه راهحل آن سیاسی است. راهحل سیاسی آن هم این است که با فساد مبارزه و در سیاست خارجی بازنگری شود و تعامل سازنده با جهان جایگزین تنشزایی شود. در مناظرههای انتخاباتی، آقای پزشکیان به آقای جلیلی گفت: «شما قرارداد ۲۵ ساله با چین و قرارداد ۲۰ ساله با روسیه منعقد کردید و کلاً نگاهتان هم به شرق است، چرا چیزی سرمایهگذاری نشده است؟ دلیل آن این است که نقلوانتقال مالی از طریق بانکها ممنوع است، چون ما FATF را اجرا نکردیم». گفتههای او بسیار شفاف بود. همچنین گفت ما نفتمان را ارزان میفروشیم و کالاها را گران وارد میکنیم؛ چراکه تحریم هستیم. همه اینها را گفت تا راه برای اصلاحاتی باز شود.
وقتی اجماع اقتصاددانان-که شاید در تاریخ کشورمان کمنظیر باشد- میگوید راهحل مشکلات اقتصادی نیست، بلکه بازنگری در سیاست خارجی است، اولویت دکتر پزشکیان سیاست خارجی است. ایشان همه وزرای خارجه و مدیرکلهای بعد از انقلاب را در یک سمینار دعوت کرد و به یک جمعبندی شفافی رسیدند که راهحل مشکلات کشور تعامل مستقیم با دنیا و مذاکره است و اگر اوضاع به همین منوال پیش برود، گشایشهایی به وجود خواهد آمد. تعامل و گفتوگو تنها جنبه خارجی ندارد، بلکه تعامل در خانواده و داخل با حکومت را هم شامل میشود.
در زمان اوباما یک نظرسنجی علمی منطقی در امریکا انجام شد. در این نظرسنجی مردم امریکا با سه چیز مخالفت کردند: یکی اینکه گفتند ما ضد جنگ هستیم و جنگهای دویست سال گذشته وطنپرستانه نبوده است؛ دوم اینکه، ۸۰ درصد نظامیان جنگ را قبول نداشتند؛ و سوم اینکه اقتصاد امریکا پشتیبان و لجستیک جنگ نیست. بعد از این نظرسنجی علمی و منطقی شکاف مختصری بین جنگطلبان اسرائیل و امریکا به وجود آمد. بدین معنی که امریکا گفت: «ما قراردادی داریم که از امنیت اسرائیل دفاع کنیم، ولی اگر اسرائیل بخواهد جنگی با ایران آغاز کند ما پشتیبان او نیستیم». این را هم بایدن گفت هم اوباما گفت و در صحبتهای اخیر ترامپ هم (اگر راست بگوید) شعار او پایان دادن به جنگهای بیپایان است. امریکا برای جنگ اوکراین هم نیروی نظامی نفرستاد و سعی کرد کشورهای عضو ناتو را درگیر کند.
به نظر من اولویت اول آقای پزشکیان همین است و کارهای دیگر حاشیهای هستند، مگر اینکه در راستای اولویت اول باشد. در شرایط فعلی هر کاری که باعث ناامنی یا تنش شود از اولویت خارج میشود. به نظر میرسد جریانی موسوم به راست افراطی کمر همت بسته تا شرایط را خصمانه کند، بعضی کفنپوش میشوند، درحالیکه ما باید حضور پزشکیان را غنیمت بشماریم. من اهل توصیه نیستم، اما خودم این کار را میکنم. این نکتهای بود که من در داخل کشور به آن رسیدم.
و اما سوم
اگر درباره منطقه بخواهم ژورنالیستی صحبت کنم باید بگویم سوریه به آن صورت درآمد، حزبالله و حماس شکست و یا حداکثر ضربه کاری خوردند، غزه هم که ویرانه شد و اسرائیل پیروز میدان است. اوضاع اقتصاد و معیشت اعتماد مردم در داخل مساعد نیست. اینها چیزهایی است که مطبوعات خارج از ایران، ماهوارهها و برخی از روزنامههای داخل هم میگویند، اما من میخواهم با رویکرد دیگری به ماجراها نگاه کنم. یکی از مواردی که رسانهها در مورد آن چیزی نمیگویند وضعیت داخلی اسرائیل است. به نظر من اسرائیل از چند منظر شکست استراتژیک خورده است: اولاً بر اساس چیزی که پروفسور جان میرشایمر میگوید (استاد دانشگاه شیکاگو و کارشناس لابی و اسرائیل) اسرائیل و لابی صهیونیست در گفتمان عمومی شکست استراتژیک خورده است. بدین معنا که بعد از تشکیل اسرائیل گفتمان عمومی اسرائیلیها این بود که ما دموکراتیک هستیم و عربها غیردموکراتیک، ما شرافتمندیم و آنها انسانهای شریفی نیستند، ما در به در و بیخانه هستیم و آنها خانه دارند، آنها وحشی هستند، ما وحشی نیستیم و از این دست شعارهای مظلومنمایانه، اما با این جنایتهایی که اسرائیل در غزه کرد این گفتمان عمومی شکست خورد؛ البته این شکست در سیاست و عینیت آن نبود، بلکه لابی اسرائیل قدرتی در کنگره و در مجلس نمایندگان امریکا دارد که باعث شد ۵۸ بار در برابر سخنرانی نتانیاهو قیام و قعود کنند و برای او ایستاده کف زدند. این قدرت از بین نرفته است و نمیشود آن را نادیده گرفت و نباید خام شویم. از سوی دیگر به قول مجری بیبیسی، وقتی نتانیاهو در مجمع عمومی سازمان ملل سخنرانی کرد ۹۰ درصد حاضران سالن را ترک کردند. این نشان میدهد افکار عمومی دنیا با او مخالفاند، اما اینکه چه زمانی این دو؛ یعنی افکار عمومی جهان با قدرت سلطه به تعادل برسند به بررسی جدی نیاز دارد.
دومین نکته در مورد اسرائیل اینکه باید به این پرسش پاسخ دهیم که چرا نتانیاهو به آتشبس تن داد، درحالیکه خط افراطیهای اسرائیل در این پانزده ماه هیچوقت آتشبس نبوده است. در سالهای قبل وقتی اسرائیل تروری در غزه انجام میداد، سازمانهای مستقر در غزه هم در واکنش به آن به درون اسرائیل موشک میزدند و مردم به پناهگاهها میرفتند. زندگی در پناهگاه اینقدر به مردم اسرائیل فشار میآورد که این فشار را به پلیس انتظامی و پلیس سیاسی انتقال میدادند و آنگاه به دولتمردان فشار میآوردند؛ بنابراین دولتمردان پیشنهاد آتشبس میدادند و آنگاه سازمانهای مستقر در غزه آن را میپذیرفتند. چند بار جنگ و آتشبس اتفاق افتاد، حتی در جنگ ۳۳ روزه حزبالله با اسرائیل نیز اسرائیل تقاضای آتشبس را مطرح کرد، اما این بار در ۷ اکتبر حمله به قدری عمیق و وسیع بود که اسرائیلیها تصمیم گرفتند بین موجودیت و نابودی یکی را انتخاب کنند. این اولین باری است که نتانیاهو و دیگران این تناقض را مطرح کردند. معنی آن این است که اگر ما نجنگیم، نابود میشویم. به نظر من راست هم میگفتند و جنگیدند و هیچوقت هم زیر بار آتشبس نرفتند.
در فیلم یکساعتهای که شبکه الجزیره با استفاده از اسناد حماس از عملیات ۷ اکتبر تهیه کرده نشان میدهد یکی از مسئولان امنیتی اسرائیل که عملیات را دنبال میکرده اظهار میدارد که فلسطینیها از ۶۰ مدخل متفاوت به اسرائیل حمله کردهاند و او بر سر خود میزند.
با وجود تضاد بین بقا و نابودی پس چه شد که زیر بار آتشبس رفتند؟ دو ماه قبل از آتشبس -همه این مطالبی که میگویم در مطبوعات اسرائیل منعکس شده و من هم طی مقالهای در چشمانداز ایران به نام «آتشبس غزه» آوردهام-آقای گالانت وزیر جنگ اسرائیل گفت حتی اگر به نفع حماس باشد و حماس تقویت شود ما باید جنگ را در غزه تمام کنیم، باید ارتش را از غزه و حتی از محور فیلادلفی بیرون ببریم. نتانیاهو با رفتن از محور فیلادلفی مخالف بود و حتی گفت بایدن هم از من حمایت میکند. به هر حال به جایی رسید که گالانت را عزل کرد؛ یعنی کار به جایی رسید که در اوج جنگ فرمانده جنگ را عزل کرد که ضربه بزرگی به ارتش اسرائیل بود. معنی آن چیست؟ گالانت میگفت ارتش ما خسته شده است، ما باید از نظر تکنولوژی و تجهیزات بهروز شویم. شوخی نبود که ارتش اسرائیل طی دوازده ماه نتوانست به هیچیک از اهداف خود برسد. تنها گالانت نبود که به پایان جنگ رسیده بود، بلکه چهار وزیر جنگ دیگر نیز به جمعبندی او رسیده بودند و میتوان گفت جمعبندی ارتش و نیروهای امنیتی بود. دو ماه بعد از عزل گالانت، نتانیاهو گفت ارتش ما خسته شده است، سربازهای ما خسته شدهاند، میخواهیم با ایران بجنگیم به هر حال آتشبس را قبول کرد. چرا قبول کرد؟ بار اول موشکباران مستقیم اسرائیل توسط ایران (وعده صادق ۱) به امریکا و طبعاً به اسرائیل اطلاع داده شد، دومین موشکباران هم شد و اسرائیلیها نتوانستند موشکها را رهگیری کنند. بعد از این موشکباران، اسرائیل از امریکا سیستم پدافند جدیدی به نام پدافند تاد با یکصد نفر کارشناس امریکایی دریافت کرد. پس از اندی، دومین پدافند تاد با یکصد کارشناس دیگر دریافت شد، از نوع پدافندهایی که اطراف چین مستقر شده است. با این وجود نه موشکهای حماس، نه موشکهای حزبالله و نه موشکهای یمن رهگیری نشد. مردم اسرائیل به یک یأس استراتژیک رسیدند که هیچ چتر دفاعی در برابر موشکبارانها وجود ندارد. در منطقه و در همسایگی ما موشکهای سوپرسونیک و فراصوتی دارند و ما هیچ دفاعی در برابر آنها نداریم و افسانه گنبد آهنین به اسطوره تبدیل شد. اینجا بود که نتانیاهو از روی استیصال تن به آتشبس داد.
سومین شکست استراتژیک اسرائیل این بود که سردمداران همبستگی خونی-نژادی یهود میگویند اسرائیل در برابر فلسطین چهار خطمشی دارد: نخست این است که با مردم فلسطین بهطور دموکراتیک زندگی کند، در این صورت اسرائیل هویت یهودی خود را میبازد و فلسطینیها حاکم میشوند، چون هم جمعیت و هم زادوولد آنها بیشتر است طبیعی است که این را نمیپذیرند؛ دومین خطمشی این است که با فلسطینیها در یک مملکت زندگی کنند، ولی اینها شهروند درجه اول باشند و فلسطینیها شهروند درجه دوم، مثل آفریقای جنوبی و رژیم آپارتاید. تئوریسینهای آنها میگویند این آینده و فایده ندارد مثل آفریقای جنوبی بالاخره دنیا علیه ما بسیج میشود و ما مجبور میشویم که تن به سازش دهیم؛ سومین راهحل دوملتی است که سازمان ملل میگوید. دولتمردان به هیچ وجه این را نمیپذیرند. چرا؟ در زمان شارون و اسحاق رابین که غزه را به فلسطینیها واگذار کردند و شهرکنشینها را بیرون کردند، تعداد شهرکنشینها ۷۵۰ نفر بود و آنها اسرائیل را زیر و رو کردند، اسحاق رابین نخستوزیر ترور شد که اولین ترور در جامعه همبسته خونی-نژادی یهود بود. میگویند اگر این اتفاق بیفتد، آغاز افول است. حالا میدانید در سرزمین کرانه غربی ۷۵۰ هزار شهرکنشین وجود دارد و اگر بخواهند آنها را از آنجا بیرون کنند، جنگ داخلی اتفاق میافتد و اصلاً برای آنها قابل تصور نیست. امریکا هم در ظاهر طرح دوکشوری- دوملیتی را مطرح میکند، ولی همیشه رؤسایجمهور امریکا میگویند اسرائیل آمادگی این کار را ندارد، حتی بایدن که برخی افراطیهای شهرکنشینها را تحریم کرد (با آمدن ترامپ این تحریمها لغو شد) به نظر میرسد این خطمشی هم امکانپذیر نیست. تاکنون سیاستمداران و مطبوعات امریکا شهرکسازی اسرائیل را در کرانه غربی غیرقانونی اعلام نکردند، بلکه بعضی از رؤسایجمهور به تقبیح آن بسنده کرده و جلو آن را نگرفتند. آقای دکتر مصطفی برغوثی که کاندیدای ریاستجمهوری بود در مصاحبه با فرناز قاضیزاده گفت: این عملی نیست و امکان ندارد؛ و چهارمین خطمشی که در برابر اسرائیل وجود دارد این است که قومیت فلسطینی را محو کند که روی این توافق وجود دارد. نتانیاهو ۹۰ درصد حمایت مردم را برای جنگ داشت، بعد شد ۸۰ درصد و بعد شد ۶۰ درصد و حالا این خطمشی، ۴۰ درصد حمایت مردم را دارد.
همه تلاشهای خود را کردند و غزه و لبنان را ویران کردند، ولی به بنبست رسیدند و فلسطینیها در سراسر عالم پیروزی مقاومت را جشن گرفتند. اسرائیلیها میخواستند مانند امریکا که سرخپوستها را به کلی محو کرد، کاری کنند که فلسطین هم به لحاظ قومیت و فرهنگ محو شود و دیگر کسی از آنها یادی نکنند مگر برخی نخبگان.
بنابراین اسرائیل سه شکست استراتژیک را تجربه کرد:
شکست اول به لحاظ شکست گفتوگوی عمومی در جهان؛ شکست دوم به لحاظ یأس استراتژیک در برابر عدم رهگیری موشکها؛ و شکست سوم، ناتوانی در محو ساکنان فلسطین.
خطمشی حماس چه بود؟ مهاجرت حماس و رهبران غزه به زیر زمین. در قرآن آمده است که به مستضعفین هنگام مرگ میگویند در زمین چه میکردید؟ در جواب میگویند مستضعف بودیم و چارهای نداشتیم. به آنها گفته میشود آیا زمین خدا گسترده نبود که مهاجرت کنید؟ حالا سرزمین غزه وسعت نداشت و در یک زندان روباز به سر میبردند و نمیتوانستند از غزه بیرون بروند؛ بنابراین تدبیری اندیشیدند و به زیر زمین رفتند که بُعد جدید و عمیقتری از فهم آیه قران بود. فرماندهان و کادرها و حتی گروگانهای خود را زیر زمین حفظ کردند و توانستند در برابر اسرائیل و امریکا و اروپا مقاومت کنند و حماسهای بسازند. با وجودی که در دو سوی اقیانوس اطلس، همه علیه فلسطینیها و بهویژه مقاومت غزه بودند. این مقاومت، برای اسرائیل و امریکا و غرب شکست بزرگی است.
به داخل ایران برمیگردیم.
ارتش اسرائیل به اعتراف خودشان فرسوده شده است و چند شکست استراتژیک متحمل شدهاند؛ مهاجرت معکوس زیاد شده و بهطوری است که از آمار خارج شده است. ایران ارتش، سپاه و بسیجی دستنخورده و تازهنفس و قدرت موشکی زیادی دارد. به هر حال ایران میتواند ضربات هولناکی به اسرائیل وارد کند. اسرائیل هم میتواند با نیروی هوایی خود ضربات زیادی به زیرساختهای ایران بزند؛ بنابراین میتوان یک دوران موازنه قوا و در نتیجه صلحی را در چشمانداز آینده داشته باشیم؛ چراکه در صورت جنگ هر دو کشور ضربات سختی خواهند خورد، بهویژه که امریکا اسرائیل را تجهیز خواهد کرد؛ بنابراین بهترین راه حمایت از دولت پزشکیان برای حل مسائل داخلی، مبارزه با فساد و تلاش برای تحقق اولویتهای او در سیاست خارجی است.
۱ دیدگاه. Leave new
سلام
بسیار عالی
از تحلیل زیبا و دلسوزانهتان سپاسگزارم
نکتهای که نباید از آن غفلت کرد همراهی یا عدم همراهی هسته اصلی قدرت و رهبری با پزشکیان است
استقبال نسبی عمومی از پزشکیان با امید همراهی رهبری با وی بویژه در بحث سیاست و روابط خارجی بوده، اکنون ولی تردید از آن است که نکند دارند بواسطهٔ پزشکیان با ملت بازی میکنند تا روزگار سیاهتری برای مردم برسانند؟!