بدون دیدگاه

رضایت مردم؛ شرط بقای مشروعیت حکومت

نگاه مردم‌محور آیت‌الله منتظری در گفت‌وگو با ابوالفضل موسویان

نسبت مقبولیت حکومت و نقش و مشارکت عامه مردم در تعیین و تداوم حکومت از مسائلی است که از بدو تأسیس حکومت جمهوری اسلامی مورد بحث و بررسی بوده است. در گفت‌وگوی پیش‎رو دکتر سید ابوالفضل موسویان به تشریح مبانی مشارکت و اثرگذاری مردم در حکومت فقهی می‌پردازند. به گفته موسویان در اندیشه سیاسی آیت‌الله منتظری از همان ابتدا، مردم رکن اساسی در مقبولیت حکومت هم در شکل‌گیری و هم در تداوم ایفا می‌کند. ایشان در ضمن این گفت‌وگو به آرای متأخر مرحوم منتظری که کرامت ذاتی انسان را مبنای بازخوانی احکام فقهی می‌دانستند نیز پرداخته‌اند.

دکتر ابوالفضل موسویان (متولد ۱۳۳۴، مشهد) عضو هیئت‌علمی گروه الهیات دانشگاه مفید است. ایشان کارشناسی ارشد «فقه و مبانی حقوق اسلامی» (۱۳۷۹) و دکترای «فقه و مبانی حقوق اسلامی» را در حوزه علمیه قم (۱۳۸۴) گذرانده و دروس حوزوی را از دروان نوجوانی آغاز و سال‌ها در دروس خارج فقه و اصول، اخلاق و فلسفه شرکت نموده‌اند.

  در آستانه سالگرد استاد گرامی مرحوم آیت‌الله منتظری هستیم و به این بهانه مایل بودیم نیم‌نگاهی به ظرفیت‌های فکری ایشان برای شرایط امروز بیندازیم. مرحوم منتظری را به‌عنوان نظریه‌پرداز شاخص ولایت فقیه قلمداد کرده‌اند. اکنون حکومت فقهی مبتنی بر ولایت فقیه بیش از پیش با سؤالاتی در مورد نسبت آرا و مشروعیت مردمی با حکومت مواجه است. بلکه در دوره متأخر گرایشی به گذار از هر شکل هم‌پیوند با دین ازجمله حکومت فقهی در بین طیف وسیعی از جامعه و نیروهای فکری شکل گرفته است. به‌عنوان نخستین سؤال بفرمایید جهت‌گیری مبنایی مرحوم منتظری از طرح نظریه ولایت فقیه و حکومت اسلامی چه بود؟

بسم الله الرحمن الرحیم. من هم سالگرد رحلت حضرت آیت‌الله منتظری را خدمت شما و همه خوانندگان شما تسلیت عرض می‌کنم و امیدوار هستم خداوند توفیق عنایت کند که ما بتوانیم با افکار و اندیشه‌های بلند ایشان آشنا شویم و آن‌ها را به مرحله عمل بگذاریم.

برای اینکه مسئله را از ابتدای انقلاب تفریقاً یک مروری کنم،‌ اشاره‌ای می‌کنم به ابتدا و بعد به مسائل بعدی می‌پردازم و آن اینکه گرچه مسئله ولایت‌ فقیه توسط حضرت آیت‌الله منتظری به‌صورت جدی پیگیری شد و در قانون اساسی هم گنجانده شد، اما نگاهی که ایشان از ابتدا به این مسئله داشتند با نگاهی که فقیهان در طول تاریخ به این مسئله داشتند متفاوت بود؛ یعنی از ابتدا در نگاه ایشان مسئله به گونه دیگری بود. در بین فقهای پیشین برخی قائل به ولایت فقیه نبودند و معتقد بودند در دوره غیبت ما نباید به دنبال حکومت باشیم و باید منتظر بمانیم تا امام زمان بیایند و حکومت تشکیل دهند؛ اما برخی از فقها ولایت را قبول داشتند، البته با اختلافاتی که در حدود آن داشتند؛ برخی فقط در امور حسبیه این ولایت را قائل بودند و برخی بیشتر از آن را نیز قائل بودند، اما در کل آن‌هایی که ولایت را می‌پذیرفتند، این ولایت را به مردم و حقوق شهروندان هیچ ربطی نمی‌دادند و معتقد بودند این ولایت از جانب شارع به فقیه واگذار شده،‌ فقیه است که این ولایت را دارد و می‌تواند اعمال ولایت کند ازجمله از جانب معصومین. این مسئله حتی بعد از انقلاب هم در افکار و اندیشه‌های آقای مصباح یزدی صریح و روشن مطرح شد و دراین‌باره نیز گفت‌وگو شد، اما آیت‌الله منتظری این بحث را مطرح کردند که اگرچه یکی از شرایط حاکم از نظر شارع، فقاهت است، اما مردم باید چنین مسئله‌ای را بپذیرند و قبول کنند؛ اگر مردم قبول نکردند ایشان چنین ولایتی را برای فقیه قائل نبودند. نه اینکه این امر ناظر بر فقیه باشد، بلکه ایشان این مسئله را بالاتر بردند و در مورد ولایت معصومین گفتند در صورتی آن‌ها می‌توانند اعمال ولایت کنند که مردم آن‌ها را پذیرفته باشند و الا آن‌ها هم نمی‌توانند این کار را انجام دهند؛ لذا این ولایت منوط به پذیرش و قبول مردم است و اگر مردم قبول نداشته باشند کسی چنین ولایتی ندارد. پس ایشان انتخاب فقیه را به مردم سپردند.

در عمل نیز نقشی که ایشان برای مردم در مسائل مختلف قائل بودند بسیار زیاد بود؛ ارتباطاتی که داشتند و اندیشه و خواسته‌هایی را که در میان مردم بود، به نحوی به حکومت منتقل می‌کردند. مسئله بعدی، نقش مردم در نظارت بر کار فقیهان بود که ایشان به‌طور جدی دنبال آن بودند این را تبیین کنند که مردم چه نقشی در نظارت دارند.

مسئله دیگر پرداختن ایشان به این مسئله بود که آیا حکومت حق دخالت در امور شخصی دارد یا خیر. از نظر ایشان، فقیه فقط در حوزه عمومی می‌تواند اعمال ولایت کند و در حوزه خصوصی حق ندارد کاری را انجام دهد. تحقیق و تجسس هم در امور خصوصی – به‌خصوص امور جنسی و عِرضی- از نظر ایشان نابخشودنی بود و آن را قبول نداشتند. ایشان تفاوتی بین جرم و گناه قائل شدند. ما یک گناه داریم که به آن از نگاه شرعی باید پرداخته شود و به خداوند و بنده او مرتبط است، اما جرم تنها به مسائل عمومی مرتبط است که اگر کسی احیاناً مرتکب شد و حقوق دیگران را نادیده گرفت برای اینکه نظم اجتماعی از بین نرود باید با او برخورد شود. گناه و معصیت الهی ربطی به حکومت پیدا نمی‌کنند، مربوط به خداوند می‌شوند که خداوند خودش می‌داند چطور با بنده خود رفتار کند و همین‌طور بنده اگر بخواهد پشیمانی داشته باشد طبعاً استغفار می‌کند و از خداوند طلب آمرزش می‌کند.

مسئله بعدی این بود که رضایت عمومی چه نقشی در مسائل دارد. آیت‌الله منتظری به‌طور جدی در بحث‌های نهج‌البلاغه‌ مطرح کردند که طبق فرموده امیرالمؤمنین چنانچه حاکم موردقبول و به‌اصطلاح تأیید مردم نباشد، چه آثاری برای آن جامعه به وجود می‌آید. ازجمله به این فراز از نهج‌البلاغه اشاره داشتند که «وَ إِذَا غَلَبَتِ الرَّعِیهُ والی‌ها أَوْ أَجْحَفَ الْوَالِی بِرَعِیتِهِ، اخْتَلَفَتْ هُنَالِک الْکلِمَهُ»؛ یعنی اگر ملت با حاکم اختلاف پیدا بکنند، ملت به یک سمت باشد و حاکم به سمت دیگری و این‌ها با هم جور نباشند، این‌ها نشانه‌های جور و ستمی است در این جامعه بروز و ظهور پیدا می‌کند. چون حکومت موردقبول مردم نیست و بنابراین مجبور است که برای سیاست‌هایی که دارد از قوه قهریه استفاده کند و با زور می‌خواهد آن چیزهایی که به نظر می‌رسد که باید در جامعه به وجود بیاید، اعمال کند؛ بنابراین اینجا جور و ظلمی شروع می‌شود که حاکمان نسبت به مردم خواهند داشت و همین‌طور این باعث می‌شود که در دین هم فسادهایی به وجود بیاید. تعبیری که در روایت داریم «وَ کثُرَ الْإِدْغَالُ فِی الدِّینِ»؛ یعنی این باعث می‌شود که دغل یا فساد در دین به وجود آید. طبعاً اگر کسی می‌خواهد به نحوی بر مردمی که او را قبول ندارند سلطه پیدا کند مجبور می‌شود که از شگردهای خاصی از دین استفاده کند تا از این طریق بخواهد بر مردم حکومت کند. ایشان می‎گویند که این به‌شدت آثار بدی می‌گذارد؛ سنت‌های خوبی که در جامعه وجود دارد به‌مرور کنار گذاشته می‌شود و سنت‌های زشت و ناپسند جایگزین آن‌ها می‌شود.

  محور تلاش‌های فکری مرحوم آیت‌الله منتظری در دوره متأخر حیات ایشان چه بود؟

آیت‌الله منتظری در اواخر با نگاهی به بحث‌های حقوق بشر، مباحث فقهی فقهای پیشین ازجمله مکاسب محرمه شیخ انصاری را مجدداً مدنظر قرار دادند. ازجمله به بحث سبّ و بهتان پرداختند که آیا می‌شود به دیگری دشنام داد یا خیر؟ فقهای پیشین همه به‌عنوان سبّ مؤمن مطرح کردند که اگر کسی به مؤمنی دشنام بدهد، این ممنوع است و ظلم به حساب می‌آید و تضییع حقوق دیگران است، اما آیت‌الله منتظری این مسئله را به‌طور جدی پیگیری کردند که آیا این فقط به مؤمنین محدود می‌شود یا شامل همه انسان‌ها می‌شود و فرقی نمی‌کند که مؤمن یا غیرمؤمن باشد؛ یعنی کسی این حق را ندارد که حتی نسبت به غیرمؤمنین هم دشنام دهد یا تهمت زند و همین‌طور باقی مواردی که ما در فقه آن را به مؤمنین محدود می‌کنیم. ایشان در مقدمه این موضوع مطرح می‌کنند که مبنا «کرامت انسان» است و در این صورت دیگر این حقوق را نمی‌توان به مؤمنین محدود کرد. ایشان طبق آیه شریفه‌ای «لَقَدْ کرَّمْنا بَنِی آدَمَ؛ ما بنی‌آدم را گرامی داشتیم» (اسراء: ۷۰). این سؤال را مطرح کردند که آیا فقط مؤمنین واجد کرامت هستند یا خیر، کلاً انسان در پیشگاه الهی جایگاه و منزلت خاصی دارد. آیه صریح است که خداوند می‌فرماید: «ما تمام فرزندان آدم را کرامت بخشیدیم». اینجا مقید نکرده به اینکه مسلمان یا حتی مؤمن باشد یا نباشد. ما به‌طورکلی این موجود را گرامی داشتیم و برای همین هم هست که مورد سجده ملائکه قرار می‌گیرد، چراکه انسان مزیتی بر دیگر موجودات دارد؛ اما اینکه بعداً او مؤمن باشد یا کافر و بعد اگر ایمان در درجات بالا پیدا کند، چه فرقی خواهد داشت، موضوع دیگری است و ما نمی‌توانیم تشخیص دهیم این درجات نزد خداوند چگونه است؛ چراکه در آیه دیگری خداوند می‌فرماید: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» (حجرات: ۱۳)؛ فقط خداوند است که می‌داند چه کسی در پیشگاه الهی گرامی‌تر است. علمای اخلاق هم به این مسئله توجه دادند که ما نمی‌دانیم درنهایت چه وضعی پیدا می‌کنیم؛ چه‌بسا مؤمنی آخر کارش به انحراف کشیده شود یا احیاناً کسی که از نظر فکری منحرف بوده در آخر هدایت و ارشاد شود؛ بنابراین چون ما تا آخر کار افراد را نمی‌دانیم، باید به همه به دید «انسان» که دارای این کرامت است توجه کنیم؛ لذا ایشان با این نگاه به روایات هم این‌طور استفاده کردند. آن تعبیری که امیرالمؤمنین در نامه به مالک اشتر دارند که می‌فرمایند مردمی که در حیطه حکومت تو هستند: «إمّا أخٌ لَک فی الدِّینِ، أو نَظیرٌ لَک فی الخَلقِ؛ این‌ها یا برادران دینی تو هستند یا اگر برادر دینی و مسلمان نیستند مانند تو یعنی انسان هستند،‌ پس بنابراین باید با این‌ها با انصاف برخورد شود» و این تعبیر را می‌فرمایند: «هرگز مباد که مثل حیوان درنده‌ای که به جان موجودات دیگر می‌افتد با مردم برخورد بکنیم. باید رحمت و کرامت و شفقت خودت را نسبت به این‌ها اظهار کنی و برای تو همه باید یکسان باشند». الآن متأسفانه تفکر برخی این‌طور است که مثلاً ایران برای مؤمنین است. امیرالمؤمنین هرگز این نگاه را نداشتند.

با این مقدمات آیت‌الله منتظری نتیجه می‌گیرند که نمی‌توان گفت این حرمتی که ما برای سبّ و بهتان داریم فقط مربوط به مؤمن است؛ خیر، این مربوط به همه انسان‌ها می‌شود. ایشان از آیات و روایات دیگری هم استفاده کردند. ما در آیات هم در مورد کفار و مشرکین به‌صراحت داریم که «وَلَا تَسُبُّوا الَّذِینَ یدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَیرِ عِلْمٍ» (انعام: ۱۰۸) یعنی شما حتی به مشرکین دشنام ندهید که متقابلاً آن‌ها هم ممکن است به مقدسات شما اهانت کنند و این گناهی برای شما می‌شود که شما مسبب چنین کاری شدید. این تعابیری که در آیات و در روایات آمده دال بر این است که ما باید این حرمت را برای همه قائل باشیم.

ایشان همین‌طور به مسئله تهمت به‌طور مفصل می‌پردازند که آیا می‌شود هر کسی را که با عقیده ما مخالفت دارد و عقیده ما را قبول ندارد، به او نسبت‌های ناروا داد؟ گرچه برخی خواستند این را از روایات استفاده کنند که در برخی از روایات هست که «باهتوهم کیلا یطمعوا فی الفساد فی الاسلام»، اما ایشان با توجه به همین مشی حوزوی و سبک و سیاق اجتهاد سنتی، این مسئله را رد می‌کنند و می‌فرمایند چنین چیزی وجود ندارد که ما بخواهیم تهمت ناروایی به کس دیگری بزنیم. این هم محدود به مؤمنین نیست، به انسان به‌طور عام نباید بهتان زد. اگر هم گفته شده که «باهتوهم» به معنای این است که آن‌چنان با آن‌ها که دارند در دین اشکال ایجاد می‌کنند یا بدعتی درست می‌کنند، باید برخورد کرد که آن‌ها را «مبهوت کرد.» «باهتوهم» در روایت از باب اینکه در آیه داریم «فَبُهِتَ الَّذِی کفَرَ» (بقره: ۲۵۸) مطرح شده که ابراهیم (ع) در محاجه‌ای که با نمرود داشت، آن‌چنان دلیل محکمی ارائه کرد که نمرود نتوانست در مقابل به این دلیل حرفی داشته باشد لذا گفت: «فَبُهِتَ الَّذِی کفَرَ؛ مبهوت شد». در بحث‌های آیت‌الله منتظری به‌طور مفصل ادله ذکر و بیان شده که این امور منحصر به مؤمنین نیست؛ گرچه فقهای قبل بیشتر در رابطه با مؤمنین این را مطرح کردند، اما محدود به مؤمنین نمی‌شود و از ادله نمی‌توان این را استفاده کرد.

به‌ویژه بعد از تحولات سال گذشته به نظر می‌رسد که بخش زیادی از جامعه از حکومت فقهی گذر کرده و از این ایده که حکومت اسلامی یا حکومت فقهی شکل بگیرد دفاع نمی‌کند. آیا می‌توانیم بگوییم که در اندیشه آقای منتظری آن بخشی که برای امروز ما ماندگار است و شاید بتواند برای رفع مسائلمان کمک کند، بخشی است که مربوط به حقوق انسان و کرامت انسان است که شما به آن اشاره کردید و آن بخش از اندیشه آیت‌الله منتظری که ناظر بر تئوری‌پردازی حکومت فقهی است، فقط ارزش تاریخی دارد؛ یعنی به لحاظ اینکه کسی بخواهد تاریخ اندیشه‌ها را مطالعه کند و بداند که آرای مختلف فقهای شیعه در مورد حکومت چه بوده ارزش بررسی دارد؛ اما به لحاظ راهبردی باید به این سمت از محورهای فکری که ایشان در اواخر عمر پی می‌گرفتند چرخش کرد؛ ازجمله بحث حقوق انسان و کرامت ذاتی و امثالهم.

اصلاً از همان نظریات اولیه ایشان این برداشت می‌شود که وقتی ایشان حکومت را مبتنی بر درخواست مردم و رضایت عموم می‌کنند، بنابراین اگر چنانچه چنین رضایتی وجود نداشته باشد این حکومت نمی‌تواند از نظر فقهی حکومت درستی باشد. شما حتی این در کلمات امام خمینی هم می‌بینید. امام می‌فرمایند که این حق مردم است و کسی نمی‌تواند جلوی این حق مردم را بگیرد؛ حتی اگر مردم اشتباه می‌کنند و چیزی را می‌خواهند، شما حق ندارید بگویید که نه چون آن‌ها اشتباه کردند، ما تن نمی‌دهیم؛ مگر ما قیم مردم هستیم که بخواهیم نسبت به مردم تصمیم بگیریم؟ از همان بحث‌های اولیه آیت‌الله منتظری هم این برمی‌آید که رضایت مردم نه‌فقط در شروع کار، بلکه در تداوم ضروری است. اشاره‌ای به قضیه صلح امام حسن هم بکنم. امام حسن وقتی صلح کردند با اینکه می‌دانستند حکومت به دست معاویه و بنی‌امیه می‌افتد، اما فرمودند چون دیدم رضای مردم در این جنگ نیست، مردم نمی‌خواهند جنگ باشد؛ بنابراین من به صلح تن دادم؛ یعنی رضایت مردم در ادامه کار هم مؤثر است. این نیست که بگویند چون اول شما ما را خواستید، ما آمدیم پس بنابراین تا باید تا انتها با ما بیایید و هر چه ما می‌خواهیم باشد؛ خیر.

همان اندیشه آیت‌الله منتظری می‌گوید اگر این حکومت مورد تأیید و قبول مردم نباشد، نباید حکومت کند. یکی از مسائلی که ایشان خیلی جدی تعقیب می‌کردند مسئله احزاب و گروه‌ها بود که می‌گفتند تکلیف امر به معروف و نهی از منکر که ما در شریعت داریم، چون عمدتاً به حکام و حکومت مربوط می‌شود، افراد اگر بخواهند به‌صورت تک‌تک اشکالات خود را بیان کنند چه‌بسا نمی‌توانند درست اشکالات را به گوش مسئولان برسانند و حاکمان را متنبه کنند و توجه بدهند یا اگر بخواهند حرفی بزنند چه‌بسا حرف آن‌ها قربانی بشود و نتوانند حرفشان را بیان کنند. ایشان می‌گویند از این دستور امر به معروف و نهی از منکر فهمیده می‌شود که باید امروز اجازه داد که احزاب و گروه‌ها تشکیل شوند که این‌ها بتوانند حرف‌های آن جمع خودشان را به نحوی به حکومت منتقل کنند. این از نکاتی است که ایشان در شرط تداوم رضایت مردم در صحت حکومت، به‌صراحت به آن پرداختند که تشکیل احزاب و گروه‌ها امروزه یکی از امور ضروری است تا مردم بتوانند نظرات خودشان را به حکومت برسانند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط