بدون دیدگاه

روایت و روایتگری

پیرامون فلسطین و اسرائیل

حمید نوحی

گفت: این روایت فلسطینی‌هاست. روایت اسرائیل چیز دیگری است.

پرسیدم: منظور؟

گفت: یعنی تو نمی‌دانی روایت چیست؟

گفتم: یک چیزهایی می‌دانم.

پرسید: مثلاً؟

گفتم: قصه‌گویی، نقل وقایع گذشتگان، نقل سخنان دیگران، یادآوری وقایع گذشته و همچنین تعبیر درک و تفسیر از رویدادها.

با هیجان گفت: آها! حالا داری میای تو راه.

پرسیدم: کدام راه؟

گفت: راه درست درک و تفسیر نزاع اسرائیل و فلسطین.

پرسیدم: کدام راه درست و درک و تفسیر چه چیز؟

گفت: همه‌چیز. علم و تاریخ، مقولات و موضوع‌های دینی و مذهبی. خلاصه همه‌چیز و هر چیز؛ یعنی خوانش، قرائت کردن و نوع نگاه.

پرسیدم: در این میان تکلیف حقایق ازلی و ابدی چه می‌شود؟ تکلیف عدالت و ظلم، خیر و شر، نیکی و بدی، خوب و بد و هزاران چیز دیگرِ زندگی: زشتی و زیبایی چه می‌شود؟

با هیجان و شادی، گویی تیرش به هدف خورده گفت: همین دیگه. جان کلام همین است.

پرسیدم: منظور؟

گفت: یعنی هیچ حقیقت ازلی و ابدی وجود ندارد.

پرسیدم: یعنی یک روز چیزی درست و خوب است و یک روز چیزی دیگر؟

با شادی فریاد برآورد: همین دیگر.

پرسیدم: یعنی اگر من تو را هم‌اکنون بِکُشم بد است و اگر تو مرا بکشی خوب است؟

گفت: آری. همه‌چیز وابسته به شرایط، مقتضیات زمان و مکان و زمینه است.

پرسیدم: یعنی نسبیت؟

گفت: آری نسبیت! نسبیت.

با خود اندیشیدم که بدجوری در دام افتاده‌ام؛ مقوله‌ای فلسفی که راه برون‌رفتی از آن وجود ندارد. این‌طوری سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. گرچه من خود به نسبیت معتقد بودم و در درس‌هایم در باب زیبایی در هنر و معماری با یادآوری نمونه‌ها و مصادیق زیبا و خوب سعی می‌کردم نسبیت و سیر تحول آن را از نسبیت انیشتینی تا نسبیت هرمنوتیکی عمیق اخیر از نظریه فازی و ادامه آن تا سطح مرگ مؤلف به دانشجویانم توضیح دهم، اما راستش تا اینجایش را نخوانده بودم که راهی که می‌روم به ترکستان است. این‌جوری باید منکر همه فهم‌ها شد. این‌ گونه انسان در معرض جنون قرار می‌گیرد. این‎چنین زمین و آسمان از هم می‌پاشد. یادم آمد بن ‎سایق، فیلسوف و روانکاو فرانسوی-آرژانتینی،۱ در یکی از کتاب‌هایش چیزی به این مفهوم می‌گوید: نسبی‌گرایی مطلق برخی از متفکران تا جایی پیش می‌رود که همه رویدادها حتی وقایع تاریخی را جز یک متن نمی‌دانند. نه واقعه‌ای که عیناً روی داده است. بلکه متنی که می‌توان آن را به اشکال گوناگون قرائت یا روایت کرد. می‌گوید اینان تاریخ را یک روایت می‌دانند. گویی اصلاً رویدادی عیناً در جهان خارج از ذهن روی نداده، بلکه خوانشی است از یک داستان یا یک متن. همچون خوانش اشعار مولانا، خوانش فردوسی و حافظ، خوانش کتب «مقدس» که آن‌ها را به انحای مختلف می‌توان بازخوانی کرد. هیچ‌چیز ثابت وجود ندارد.

اقرار می‌کنم در آن زمان درست مفهوم آن سخن بن ‎سایق را نفهمیدم. ظاهر کلام را می‌فهمیدم، اما چون باور نمی‌کردم، گمان می‌کردم نمی‌فهمم. تا اینکه هفته پیش در یک میزگرد رسانه‌ای خارجی فارسی‌زبان برای بحث درباره جنگ غزه و سرانجام آن، یکی از مهمانان در پاسخ به دیگران درباره اهمیت نسل‌کشی اسرائیل در آن سرزمین، جان کلام این نظریه را برایم روشن کرد. او در برابر مهمان دیگر که معتقد بود لشکرکشی و حملات نظامی هوایی اسرائیل در غزه با هدف نابودی فلسطینی‌ها حداقل یک نسل‌کشی و نوعی جنایت جنگی است، گفت:

خب این هم یک روایت است. اساساً جنگ غزه جنگ روایت‌هاست. دو روایت مختلف «روایت اسرائیلی‌ها و روایت فلسطینی‌ها».

در این حال، به یاد سخن بن سایق افتادم و مفهوم «همه‌چیز یک روایت است» را بهتر فهمیدم؛ یعنی درواقع حقیقت جهان‎شمولی وجود ندارد. حقیقت وابسته به جایگاهمان است؛ فلسطینی باشیم یا اسرائیلی، امریکایی و انگلیسی یا یمنی، روسی یا اوکراینی. سخنی که از باب فهم انسان‌ها از رویدادها نمی‌توان آن را رد کرد. نمونه‌های ساده این گزاره، در هنر، ادبیات و سلیقه و به‌طورکلی در عالم زیبایی‌شناختی راحت‌تر درک می‎شود. موسیقی راک و هِوی ‌متال برای من پیرمرد شرقی قابل درک نیست، در حالی که آوازهای کوچه‎باغی، نغمه‌های آرام شرقی، آواز شجریان و بنان بهتر در جانم می‌نشیند و به اصطلاح هنرمندان با آن رابطه برقرار می‌کنم. اگر راننده کامیون بیابانی باشم، آهنگ دل ای دل، در بیابان‌ها و کوهستان‌های تفتیده از آفتاب مرا به اعماق می‌برد و اگر راننده مسافرکش باشم، با آن هیجان لحظه‎به‎لحظه در شهر دیوانه تهران آهنگ‌های با ریتم تند به اصطلاح «توپ تیز» بیشتر متناسب با جسم و روحم در لحظه مسافرکشی است که از هر طرف در معرض خطر هستم، «درو ببند، آقا وایسا، نه برو، نه سوار شو!»؛ یعنی وضعیت انسانی در سلیقه‌ها و ذوق زیبایی‌شناختی‌اش مؤثر است. این به‎جای خود، در این تردیدی ندارم که هر چیز در عالم انسانی در معرض دو مقوله اساسی فلسفیِ زمان و مکان است. هیچ‎‎چیز خارج از زبان و مکان رخ نمی‌دهد.

خب بله، موقعیت و جایگاه یک اسرائیلی و البته جامعه اسرائیل با موقعیت و جایگاه یک فلسطینی غزه متفاوت است. در دنیای فلسفه زیبایی‌شناختی و هنر، درک و تحلیل همه آثار هنری و هنرمندان وابسته به جایگاهشان در هستی است. نوعی پرسپکتیویسم (نظریه دیدگاه) اینکه در کجای جهان قرار داشته باشی و از کجا به جهان نگاه کنی. بحث فاعل شناسا و جهان موضوع شناسایی، [بخوانید «سوژه و ابژه»] بنابراین می‌توان به‎جای جنگ روایت‌ها گفت جنگ موقعیت‌ها، جنگ اسیر و برده‌دار، جنگ کارگر و کارفرما. حرف مارکس و فروید هم هرکدام به نحوی در دستگاه فلسفی و روان‌شناختی خودشان همین است.

تا اینجا چاره‌ای جز پذیرش نظریه روایت‌ها ندارم. به‌ناچار باید پذیرفت که هر کسی روایت خود را دارد. به یاد آوردم در این حال بهترین پاسخ به اینان بجنگ تا بجنگیم است؛ «لَکُم دِینُکُم وَلِیَ دِینِ» (دین شما برای خودتان و دین ما برای خودمان)، همچنان که فلسطینی پس از سال‌ها مبارزه با اشغالگر به اینجا رسیده که چاره‌ای جز اتکا به خودش ندارد. این هم آخرین آزمون فلسطینی بود که «کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من». این فهم فلسطینی و روایت فلسطینی مقاومت پس از یک سده تجربه در خون و آتش است. این فهم کودک بی‌سرپناه فلسطینی غزه است، این فهمی بود که پیش از این فلسطینی‌ها از عربده‌کشی سران عرب در برابر اشغال سرزمینشان به دست آورده بودند؛ و اکنون فهمی است که از تمام جهان به دست آورده‌اند که انواع خط قرمزها را مطرح می‎کردند، ازجمله اینکه مبادا وارد سرزمین غزه شوید! اسرائیل هم که خوب می‌دانست به پشتوانه امریکا و بمب اتمی‌اش هیچ کشوری جرئت عرض ‌اندام در برابر او را ندارد، تاخت‌وتاز را به نهایت رسانید. تا جایی که تاکنون ۳۰ هزار شهید و بیش از چند هزار مجروح فلسطینی بر جا گذاشته و اخیراً هم قتل‌عام رفح را در برابر چشم و گوش جهانیان آغاز کرده است. دولت‌های غربی هم تاکنون کم و بیش از دولت اسرائیل حمایت و همراهی کرده‌اند یا به نعل و یا به میخ زده‌اند.

در ابتدای تأسیس دولت اسرائیل بین دو جنگ جهانی اول و دوم حامی، اصلی تشکیل دولت از زمین روییده اسرائیل بریتانیای کبیر بود و پس از آن بریتانیا پشت سر امریکا قرار گرفت تا کارت سفید برای هر جنایتی در این سرزمین صادر کند. این چه دنیایی است؟ کشورهای عربی ازجمله مصر که روزی به رهبری جمال عبدالناصر پیشاهنگ مبارزه با اسرائیل بودند، اکنون حتی توان ارسال کمک‌های درمانی و دارو و لوازم زندگی برای بی‌سرپناهان جنوب غزه را ندارند. اسرائیل همچون درنده‌ای برای خوردن همه پیرامون خود دهان باز کرده و در برابر چشم جهان در حال دریدن و پاره کردن انسان‌های بی‌گناهی است که صرفاً بر حقوق انسانی و عزت و کرامت خود پافشاری می‌کنند. حمایت توده‌های مردم جهان از غرب گرفته تا شرق البته بسیار ارزنده و یادآور تظاهرات میلیونی روشنفکران و مردم اروپا و امریکا از رزمندگان ویتنامی علیه امریکای اشغالگر است؛ نبردی که بالاخره به شکست و هزیمت خفت‌آور نیروهای امریکایی از ویتنام انجامید.

در این میان، حمایت بی‌دریغ مردم ایرلند و دولت آفریقای جنوبی و یمنی‌ها بیش از مردم سایر جوامع در آفریقا و آسیا از مردم غزه شایان توجه و معنی‌دار است. این حمایت‌ها حاکی از شباهت‌های تاریخی و درد مشترک از تجاوز و اشغالگری است. مردم این کشورها که از اشغال و تبعیض نژادی رنج برده‌اند، به‌رغم کوچک و کم‌توان بودن بهترین حمایت‌ها را از مردم مظلوم غزه به عمل آورده‌اند، اما مگر خود اسرائیلی‌ها که پس از جنگ اول و دوم جهانی به سرزمین فلسطین وارد شدند و دولت اسرائیل را تشکیل دادند مورد تبعیض در کشورهای دیگر نبوده‌اند؟ به فرض اینکه تعداد نسبی جان به در بردگان و اسلاف کشته‌شدگان در کوره‌های آدم‌سوزی زیاد نباشد، مگر مهاجران یهودی از کشورهای اروپایی، روسیه، امریکا و امریکای لاتین، سال‌ها پیش از مهاجرت به اسرائیل از تبعیض نژادی رنج نبرده‌اند. بعضی از اینان اکنون آشکارا ظلم و ستم ارتش و دولت خود علیه فلسطینیان را روایت کرده‌اند و اگر نه به مخالفت، به مبارزه با آن برخاسته‌اند. این حمایت پیش‌تر در میان دانشگاهیان، روشنفکران و هنرمندان مشاهده می‌شد. با این حال، به‌رغم مخالفت اینان و بعضی از چپ‌ها و عرب‌هایی که تابعیت اسرائیلی دارند موج مخالفت با سیاست‌های استعمارگرانه و ظالمانه دولت‌های دست راستی اسرائیل چندان نیرومند نیست که بتواند مانع ظلم و ستم صاحبان قدرت و ثروت نسبت به فلسطینی‌ها بشود. گرچه پاسخ‌هایی دم‌دستی برای این پرسش وجود دارد، با این حال موضوع یک پژوهش جدی، روان‎شناختی، تاریخی و اجتماعی است؛ ازجمله هویت تاریخی قوم یهود و سرگذشت مشترک مهاجران به قاره امریکا و کشتار ۱۰۰ میلیون بومی قاره امریکا،‌ با این مهاجران یهودی از ابتدای قرن بیستم. شبیه‌سازی این سرگذشت تاریخی در تجاوز به قاره امریکا و نابودی بومیانی که هنوز آثار مظالم آن‎ها در میان بومیان امریکایی و کانادا قابل مشاهده است. یکی از دلایل حمایت بی‎قیدوشرط امریکا از اسرائیل همین شباهت تاریخی و موفقیت صهیونیسم جهانی در این شبیه‌سازی فرهنگی و ذهنیت غربیان است. در ذهن اروپاییان مهاجر اولیه در قرون ۱۶ به بعد، امریکا سرزمین موعود، بهشت روی زمین و سرزمین نعمت و برکت بود که خداوند آبادانی آنجا را به آن‌ها واگذار کرده است. امری الهی و تاریخی که از روز ازل، سند مالکیت و آبادانی آن به نام قوم برگزیده صادر شده بود. قوم برگزیده‌ای که حق دارد مالک بهترین سرزمین‌های ملکوت الهی روی زمین نیز باشد و بنابراین دفاع از آن سرزمین به هر نحوی که وارثان عیسی و یهوه در زمین صلاح بدانند از اوجب واجبات تشریعی و تکوینی‌شان است. با این حال، باید دید داستان اسرائیل چگونه برای مردم امریکا روایت شده است؟

سانا سعید، در برنامه اسپیس شبکه یک الجزیره قطر، سخنانی به این مفهوم می‌گوید: اینکه چگونه داستان اسرائیل توسط رسانه‌های امریکا روایت می‌شود به دلیل تاریخ و ارزش‌های مشترک است که هدف آن پنهان کردن دلیل اصلی اتحاد میان امریکا و اسرائیل است. هر دو کشور مهاجرنشین استعماری‌اند و بر اساس آوارگی، بی‌خانمان ساختن و پاک‌سازی دیگران مستقر شده‌اند. هر دو کشور پیشگام و مبتکر هستند و سرزمین‌های بی‌مردمی را به دست مردمی بی‌سرزمین به شکوفایی رساندند. اسرائیل ضروری و یک پناهگاه اخلاقی و دموکراتیک است. اسرائیل از جایگاه ویژه‌ای در رسانه‌های امریکایی و در مسائل سیاسی امریکا، در افکار و آگاهی امریکا برخوردار است. کاملا هریس، معاون بایدن، می‌گوید: بگذارید صریحاً بگویم که باور من چیست. من حامی اسرائیل هستم، چون ارزش‌های مشترکی داریم؛ ارزش‌هایی که بنیاد و پایه تأسیس امریکا و اسرائیل بوده‌اند. شخصیت مهم دولتی دیگری می‌گوید: حمایت و طرفداری ما از اسرائیل به‎ دلیل رابطه بین امریکا و اسرائیل نیست، بلکه دلیل آن تاریخ مشترک و ارزش‌های مشترک است که امریکا و اسرائیل را به یکدیگر نزدیک می‌کند.

این پیش‌فرض در تاریخ وجود دارد که امریکا به دنبال خیر،  فضیلت و مصلحت عمومی است و در شصت هفتاد سال اخیر این پیش‌فرض را حامیان اسرائیل آگاهانه بازتولید کرده‌اند. با این هدف که پروژه‌ای به نام اسرائیل را امریکایی‌سازی کنند؛ «بنابراین در هنگام ضروری دیدگاه امریکا این است که خشونت برای بقای اسرائیل ضروری است. دقیقاً همان‌طور که امریکایی‌ها در برابر تهدیدها علیه موجودیت خاص و استثنائی خود دست به خشونت زده‌اند…».

این به نوبه خود یکی از روایت‌هایی است که از برکت در اختیار داشتن تکنولوژی و زنجیره‌های رسانه‌ای پیشرفته گسترده و بدون رقیب به سراسر جهان صادر شده است و ذهنیت انسان‌ها، به‌ویژه نسل‌هایی در حال پدید آمدن-نوجوانان و جوانان- کنونی و دهه‌های بعدی را مشروط می‌سازد. همان‌گونه که نسل نگارنده از کودکی با دیدن فیلم‌های وسترن تصور نادرست و یکجانبه‌ای از یک‎سو نسبت به بومیان سرخ‌پوست امریکایی و از سوی دیگر نسبت به امریکایی‌های متمدن پیدا می‌کرد. فیلم‌هایی که به‌صورت رایگان در بعضی جاها در جهان سوم و ایران پخش می‌شد؛ فیلم‌هایی حاکی از توحش سرخ‌پوستان و موفقیت سربازان انگلیسی و فرانسوی رخنه‎کرده به سرزمین آن‌ها.

اکنون نگارنده با دیدن و شنیدن روایاتی از بعضی رسانه‌های غربی دائر بر کشتار و تجاوز فلسطینی‌ها نسبت به اسرائیلی‎ها تازه به صرافت می‌افتد که نکند آن داستان‌ها از وحشی‌گری بومیان و سرخ‌پوستان سرزمین امریکا نیز ساختگی بوده که به نوبه خود به خورد من و همسن‎و‎سالان من داده می‌شده؛ «پاره‌پاره کردن سربازان متمدن، آویزان کردنشان به شاخه‌های درختان و… تجاوز به زنان زیبای سفیدپوست».

روایات دروغی که در تاریخ جا افتاد. بله، روایت به این معنی یعنی تاریخ‌سازی و اینکه جنگ فلسطین و غزه جنگ روایت‌هاست، به این معنی درست است. به‌نحوی‌که سخنگویان ارتش اسرائیل در هنگام فاش شدن این دروغ‌ها اقرار کردند که این هم بخشی از جنگ رسانه‌ای برای روایت‎سازی است.

اما سیاست دستگاه‌های دروغ‌پراکنی به افشای این دروغ‌ها اهمیتی نمی‌دهند. چرا؟ چون چنان آن دروغ‌ها را با صحنه‌سازی دراماتیک هنرمندانه به خورد مردم جهان داده‌اند که به‌طور عمیقی در ذهن و روح مردم جهان جا خوش کرده است و به هنگام افشای دروغ بودن آن‌ها دیگر خیلی دیر شده و آن دروغ‌ها تأثیر شکل‌سازی و جهت‌دهی به اذهان عمومی جهانیان را بر جا گذاشته و به‌طور کامل پاک‌شدنی نیست. از این جهت، این دستگاه‌های دروغ‌پراکنی (بخوانید روایت‎سازی) به افشای دروغ‌هایشان اهمیت نمی‌دهند. مهم این است که در لحظه پراکنده شدن، همچون زهری به هدف نشسته و باعث تخریب روح و روان آدم‌ها شده است. اگر هم چند درصد پاک شود، به هر حال کار خود را کرده است. دروغ‌پردازان به‌خوبی می‌دانند هیچ نظام روایت‎سازی صد درصد بی‌عیب و نقص نیست. روایاتی که در جنگ اخیر غزه دروغ بودن آن‌ها افشا شده به قرار زیر است:

  • شبکه سیزده تلویزیون اسرائیل: «دروغ‌هایی که اسرائیلی‌ها در مورد کشتار یا آویزان کردن کودکان اسرائیلی از [بند رخت] در حمله اکتبر گفتند بخشی از جنگ رسانه‌ای علیه فلسطینی‌ها بود».
  • عذرخواهی و اعتراف توئیتری یازدهم فوریه یک زن اسرائیلی-فرانسوی: «هرچه گفتم دروغ بوده، ازجمله داستان‌های تجاوزهای هفت اکتبر و یافتن شصت‌وهفت اسپرم مختلف در عنصر تناسلی یک زن گروگان‌گرفته‌».
  • «هفتاد بار تجاوز به یک زن».

روزنامه‌ کیهان از نتانیاهو نقل کرده بود: «اصلاح‌طلبان بزرگ‌ترین سرمایه اسرائیل در ایران هستند» که سند آن را ویکی‎لیکس ذکر کرده بود. بعدها معلوم شد منشأ این دروغ بزرگ بخشی از سخنان قبلی حسین شریعتمداری در روزنامه کیهان است که ترجمه انگلیسی همان در ویکی‎لیکس نقل شده بود. بعد هم که جریان این خبر و ساختگی بودن و همه مراحل آن کشف و منتشر شد، آب از آب تکان نخورد.

یقه هیچ‌کس را نمی‌توان در این فرآیند دروغ‌سازی روایی گرفت. خبر قلابی به هر حال تأثیر خود را گذاشته است و تعداد کمی همچون نگارنده به حقیقت پی برده‌اند، ولی تعداد بسیار بیشتری قطعیت و حقیقت داشتن آن را پذیرفته‌اند. همچنان که ژان فرانسوا لیوتار، فیلسوف مشهور فرانسوی، درباره فراروایت‌ها می‌گوید: «روایت‌های جمعی اَبَرروایت‌هایی هستند حاوی روایت‌های کوچک‌تر که افراد زیادی قطعیت و حقیقت داشتن آن‌ها را می‌پذیرند».

 

پی‌نوشت

  1. Miguel Benasayag که در ترجمه کتاب‌هایش، به مناسبت رگه مراکشی و فرانسوی‌اش میشل بن سایق نامیده‌ام.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط