احمد کتابی
#بخش_پنجم
۶– بخشش و خطا پوشی
حدیث درست آخر از مصطفاست
که بخشایش و خیر دفعِ بلاست
(بوستان، باب دوم: ۱۵۷۱)
گرایش به مدارا و تساهل، بهگونهای آشکار در توصیههای مؤکد و مکرر سعدی به گذشت و بخشایش انعکاس یافته است. این توصیهها که در گلستان، بوستان و سایر آثار وی به تواتر ذکر شده، حاوی چندین پیام و نکته اساسی است:
یک- بخشایندگی خداوند
خدای سعدی، خدایی است «غفور» (=بخشنده) و «غَفّار» (=بسیار بخشنده) که از تقصیر و قصور خلایق آسان درمیگذرد. خدایی که به «گناهِ فاحش» نیز «پرده ناموس» بندگان را نمیدَرَد و به خطای منکر[۱] روزی آنان را نمیبُرد (دیباچه گلستان)، خدایی که چون بنده بر پوزشخواهی از گناهانش اصرار ورزد به جای او، شرم میکند.
در بوستان، هم بارها به ابیاتی حاکی از وسعتِ رحمت و غفران الهی برمیخوریم. از آن جمله در دیباچه آن به تفاریق آمده است:
خداوندِ بخشنده دستگیر کریمِ خطابخشِ پوزشپذیر
(بیت ۲)
دو کونش[۲] یکی قطره از بحر علم گنه بیند و پرده پوشد به حلم
(بیت ۷)
ولیکن خداوند بالا و پست به عصیان دَرِ رزق بر کس نبست
اَدیم[۳] زمین، سفره عام اوست بر این خوانِ یغما چه دشمن چه دوست
(بیتهای ۱۳ و ۱۴)
خطاپوشی و پوزشپذیری خداوند با صراحتی بیشتر، ضمن یکی از حکایتهای باب چهارم بوستان، به شرح زیر تجلی یافته است. (ابیات ۲۰۲۳-۲۰۷۰)
در آغاز این حکایت، سعدی به توصیف دلاوری میپردازد که بر اثر ابتلای به انواع مفاسد و رذایل و افراط در ارتکاب معاصی شهره عام و خاص شده است:
هوی و هوس خرمنش سوخته جُوی نیکنامی نیندوخته
… گنهکار و خودرأی و شهوتپرست به غفلت شب و روز مخمور و مست
از قضای روزگار، روزی گذار حضرت عیسی(ع) به مقصوره[۴] عابدی خلوتنشین میافتد که در حوالی اقامتگاه این «دلیر سیهنامه» قرار دارد. عابد با مشاهده حضرت عیسی(ع) از غرفه پایین میآید، زمین ادب را میبوسد و خود را به پاهای حضرت میافکند.
دلاور مزبور که از دور، با حیرت، ناظر این صحنه است، گویی که در معرض تحولی روحی قرار گرفته باشد، یکباره از گذشته آکنده از گناه و آلودگی خود احساس ندامت میکند و درحالیکه سیل اشک از دیدگانش جاری است، شرمگینانه در مقام توبه و انابت برمیآید:
… خجل زیر لب عذرخواهان به سوز ز شبهای در غفلت آورده روز
سرشک غم از دیده باران چو میغ[۵] که عمرم به غفلت گذشت ای دریغ!
گناهم ببخش ای جهانآفرین که گر با من آید «فَبِئسَ القَرین»[۶]
از آنسو، عابد خلوتنشین که به اتکای عزلتجویی و زهدورزیهایش، دچار گونهای عُجب[۷] و غرور شده است، بر گناهکارِ پشیمان، ابروترش و از حضور او در نزد حضرت عیسی(ع) و خودش، اظهار ناخشنودی میکند مبادا که آتش گناهکاریش دامن او را هم فراگیرد:
که این مدبر[۸] اندِر پیِ ما چراست؟ نگونبخت جاهل چه در خورد ماست[۹]؟
چه خیر آمد از نفس تردامنش که صحبت بود با مسیح و منش؟
… به محشر که حاضر شوند انجمن خدایا تو با او مکن حَشر من
در این اثنا، وحی الهی که حاوی عتابی سخت خطاب به زاهدِ خویشتنبین است، بر حضرت عیسی(ع) نازل میشود:
به بیچارگی هر که آمد بَرَم نیندازمش ز آستانِ کرم
عفو کردم از وی عملهای زشت به انعام[۱۰] خویش آرمش در بهشت
و سپس به زاهد هشدار میدهد که از احتمالِ محشور شدن با مرد گناهکار و مصاحبت او در بهشت نگران نباشد، زیرا که گناهکارِ واقعاً نادم را به فردوس میبرند و عابد متکی و مغرورِ به طاعت را به جهنم:
بگو ننگ از او در قیامت مدار که آن را به جنت برند این به نار
ندانست در بارگاهِ غنی که بیچارگی به ز کبر و منی[۱۱]
در بابهای دیگر بوستان هم، سعدی بهکرات بر غفار بودن خداوند تأکید کرده که از آن جمله است بیتهای زیر:
گناه آید از بنده خاکسار به امید عفو خداوندگار
(باب دهم: ۳۹۱۱)
کریمی که آوردت از نیست هست عجب گر بیفتی نگیردت دست
… نیامد بر این در کسی عذر خواه که سیلِ ندامت نشستش گناه
(همانجا: ۳۸۸۵-۳۸۸۷)
سرانجام، سعدی، در حکایتی از باب دهم (ابیات ۳۹۸۲-۴۰۱۱) در بیان کرامت و ملاطفت خداوند، بهراستی، داد سخن داده است:
به موجب این حکایت، مستی مخمور، شتابان، به عبادتگاه مسجدی پا مینهد و نالان، از درگاه ایزد یکتا مسئلت میکند که پس از مرگ وی را به فردوس برین ببرد! مؤذن مسجد که از مشاهده این صحنه شگفتزده شده است، گریبان وی را میگیرد و درحالیکه او را سگ خطاب میکند، طعنهزنان از وی میپرسد:
چه شایسته کردی که خواهی بهشت؟ نمیزیبدت ناز با روی زشت
و سعدی، از زبان مست گریان، چه نیکو پاسخ عتاب او را میدهد!
عجب داری از لطف پروردگار که باشد گنهکاری امیدوار؟
تو را می نگویم که عذرم پذیر در توبه باز است و حق دستگیر
همی شرم دارم ز لطف کریم که خوانم گنه پیش عفوش عظیم
دو- فضیلت عیبپوشی
از دیدگاه سعدی چشمپوشی از تقصیر و قصور دیگران، ازجمله فضیلتهای ارزنده انسانی و از زمره خصلتهای کریمان و جوانمردان است. در تأیید این مدعا، نقل مفاد حکایتی از گلستان (باب دوم) بیمناسبت نیست:
روزی عابدی، در مسیر خود با مستی اختیار از کف داده، مواجه میشود و با مشاهده وضع نابهنجار وی، از سر تحقیر و تخفیف، نگاهی شماتتآمیز بر وی میافکند. مست، به فراست، نکته را درمییابد و خطاب به عابد این آیه کریمه را متذکر میشود که «وَٱلَّذِینَ لَا یشْهَدُونَ ٱلزُّورَ وَإِذَا مَرُّواْ بِاللَّغْوِ مَرُّواْ کرَامًا (الفرقان – ۷۲) چون بر ناپسند گذر کنند کریمانه برگذرند» و سپس از این شعر عربی یاد میکند:
اذا رأیت اثیما کُن ساتِراً و حلیماً یا من تُقَبِّح امری لِمَ لا تَمُرُّ کریما
(یعنی چون گناهکاری بینی خطاپوش و بردبار باش. ای که عمل مرا زشت میشماری، چرا کریمانه برنمیگذری)
و در پایان حکایت، سعدی، چنین اندرز میدهد:
متاب، ای پارسا، روی از گنهکار به بخشایندگی در وی نظر کن
اگر من ناجوانمردم به کردار تو بر من چون جوانمردان گذر کن
در جای دیگری از گلستان (باب هشتم)، سعدی، از خطاپوشی خداوند نسبت به گناهانی که شاهد ارتکاب آنهاست، سخن میگوید و از اینکه کسانی بیآنکه از کسی گناه یا خطایی ببینند، با تندی، به شماتت وی میپردازند، در شگفت میماند:
«خداوند تعالی میبیند و میپوشد و همسایه نمیبیند و میخروشد!».
در بوستان نیز، سعدی، بارها، بر فضیلت خطاپوشی تأکید ورزیده است، وی در حکایتی از باب هشتم، بر ضرورت مصون داشتن چشم و گوش از «بدبینی» و «بدشنوی» پافشاری میکند. بنا به گفته او گوش وسیله استماع قرآن و موعظه است نه ابزارِ شنیدنِ غیبت و بهتان و چشم برای مشاهده عظمت کائنات و معاینه معجزات الهی است نه برای تجسس و دیدنِ عیوبِ دیگران.
و در جایی دیگر در نکوهش عیبجویی و تهمتزنی به دیگران و نیز گوش فرادادن به غیبت و بهتان چنین میگوید:
گذرگاه قرآن و پند است گوش به بهتان و باطل شنیدن مکوش
دو چشم از پی صُنع باری نکوست ز عیب برادر فروگیر و دوست
(بوستان، باب هفتم: ۳۳۷۳-۳۳۷۴)
و نیز در مقام توصیه عیبپوشی میگوید:
مکن عیب خلق، ای خردمند، فاش به عیب خود از خلق مشغول باش
چو باطل سرایند مگمار گوش چو بیستر[۱۲] بینی بصیرت بپوش
(همانجا، ۲۹۲۵- ۲۹۵۶)
در موردی دیگر از آتش فتنهای یاد میکند که بداندیشان میتوانند، با اندک دستاویزی، بیفروزند:
بداندیش بر خرده[۱۳] چون دست یافت درون بزرگان به آتش بتافت
به خرده توان آتش افروختن پس آنگه درخت کهن سوختن
(باب اول: ۳۶۳-۳۶۴)
بهخصوص که این احتمال وجود دارد که بدگوییها دور از واقعیت و از سر عناد و بدخواهی باشد:
که ای نیکبخت این نه شکل من است ولیکن قلم در کف دشمن است
(همانجا: بیت ۴۰۱)
سه-رواداری اظهارِ خلافِ واقع به انگیزههای انسانی
از نظر سعدی، در مواردی حتی توسل به دروغ، بهمنظور مخفی داشتن تقصیرهای دیگران و رهانیدن آنها از کینخواهی مجاز تلقی میشود. گویاترین شاهد این مدعا حکایت یکم از باب اول گلستان است که ضمن آن، دروغگویی یکی از وزرای پادشاه، به انگیزه نجات یک اسیر، موجه و خردمندانه تلقی شده است:
«پادشاهی را شنیدم که به کشتن اسیری اشارت کرد. بیچاره در حالت نومیدی به زبانی که داشت ملک را دشنام دادن گرفت و سَقَط[۱۴] گفتن…
مَلِک پرسید که چه میگوید: یکی از وزرای نیکمحضر گفت: ای خداوند جهان همیگوید: وَالْکاظِمِینَ الْغَیظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ[۱۵] ملک را رحمت در دل آمد و از سَرِخون او گذشت. وزیر دیگر که {ضدّ او بود} گفت: «ابنایِجنسِ[۱۶] ما را نشاید در حضرت پادشاهان جز بهراستی سخن گفتن. این، ملک را دشنام داد و سقط گفت. ملک روی از این سخن در هم کشید و گفت: مرا آن دروغ پسندیدهتر آمد از این راست که تو گفتی که روی آن در مصلحتی بود و بنای این بر خبثی {و} خردمندان گفتهاند: دروغی مصلحتآمیز به از راستی فتنهانگیز».
چهار- ترجیح عفو بر انتقام
سعدی، علیالاصول، نسبت به تنبیه و مجازات نظر چندان مساعدی ندارد و در بیشتر موارد، بخشش را بر آن مقدم و مرحج میشمارد. در تأیید این معنی، مفاد حکایتی از باب اول گلستان بیمورد نیست: روزی یکی از پسران هارونالرشید، دلآزرده و خشمناک نزد پدر آمد که فلان سرهنگ زاده مرا دشنام مادر داد. هارون با بزرگان دربار در مورد نحوه و میزان مجازات دشنام دهنده به مشورت نشست و آنان، اغلب از باب خوشخدمتی، کیفرهای گوناگونی را- از کشتن، زبان بریدن، مصادره اموال و تبعید- درباره وی توصیه کردند ولی هارون به هیچیک از این پیشنهادات وقعی ننهاد و خطاب به فرزند خود چنین گفت:
«ای پسر! کَرَم آن است که عفو کنی و اگر به ضرورت انتقامخواهی تو نیزش دشنام {مادر} ده نهچندان که {انتقام} از حد بگذرد که آنگه ظلم از طرف تو باشد و دعوی از قِبَل خصم».[۱۷]
افزون بر این، هرگز نباید بدون تأمل و با تعجیل در صدد تنبیه و سیاست مقصران برآمد، بلکه در وهله اول، باید به موعظه و توصیه توسل جست. اگر این تدابیر کارساز نشد، آنگاه به مجازات و مکافات اندیشید.
به سمع رضا[۱۸] مشنو ایذای[۱۹] کس وگر گفته آید، به غورش برس[۲۰]
گنهکار را عذر نسیان[۲۱] بنه چو زنهار[۲۲] خواهند، زنهار ده
گر آید گنهکاری اندر پناه نه شرط است کشتن به اول گناه
چو باری بگفتند و نشنید پند بده گوشمالش به زندان و بند
(همانجا: ۳۰۳-۳۰۷)
در ضمن، چهبسا که بعدها بیگناهی طرف معلوم شود و کار از کار گذشته باشد:
چو خشم آیدت بر گناه کسی تأمل کنش در عقوبت بسی[۲۳]
که سهل است لعلِ بدخشان شکست شکسته، نشاید دگرباره بست[۲۴]
(همانجا: ۳۰۸-۳۰۹)
[۱] زشت
[۲] جهان
[۳] سفره
[۴] خانه محقر، عبادتگاه کوچک
[۵] ابر
[۶] بدترین همراه
[۷] تکبر
[۸] بختبرگشته، نگونبخت
[۹] چه تناسب و سنخیتی با ما دارد؟
[۱۰] لطف و کرم
[۱۱] تکبر
[۱۲] بدون پوشش، عریان
[۱۳] شراره کوچک آتش، کنایه از خطا و گناه کوچک
[۱۴] فحش، اهانت
[۱۵] برگرفته از قرآن کریم به معنای: فروبرندگان خشم و بخشندگان مردم
[۱۶] امثال ما
[۱۷] طرف تو، طلبکار میشود و تو مدیون.
[۱۸] با رضایت خاطر
[۱۹] عذاب دادن، اذیت کردن
[۲۰] وقتی اتهامی متوجه کسی میشود تا در آن تأمل کن و به عمق موضوع بپرداز
[۲۱] فراموشی
[۲۲] امانخواهی
[۲۳] در مجازات تأمل کن
[۲۴] محل شکسته را دیگر نمیتوان به حالت اول بازگرداند