احمد کتابی
#بخش_پایانی
۱۰- عیبپوشی و پرهیز از غیبت
به عذر و توبه توان رَستَن۱ از عذاب خدای
ولیک می نتوان از زبانِ مردم رست
(گلستان، به تصحیح شادروان غلامحسین یوسفی، باب دوم، ص ۹۶)
عیبجویی از دیگران و بازگویی نقاطضعف واقعی یا ساختگی آنان، از مظاهر آشکار بدخواهی و بدبینی و از نشانههای بارز عدم مدارا و دوری از تساهل است. درواقع، کسی که از روحیه خوشبینی و گشادهدلی برخوردار باشد، در گفتار و رفتار دیگران، بیشتر هنر، نیکی و درستی میبیند و اگر احیاناً نقص یا عیبی مشاهده کرد، تا آنجا که بتواند، آن را توجیه و حمل بر صحت میکند و یا اصلاً آن را نادیده میگیرد. پس از این مقدمه، اینک به بررسی نظر شیخ اجل سعدی در این خصوص پرداخته میشود:
از دیدگاه سعدی، عیبجویی و به رخ کشیدن نقیصهها و نقطههای ضعف دیگران بهویژه طرح آنها در غیاب آنان، از رذیلتهای مسلم اخلاقی محسوب میشود تا آنجا که در یکی از اشعار خود، بهصورت نقلقول، این عمل را حتی از دزدی هم ناپسندتر میشمارد:
کسی گفت و پنداشتم طیبت۲ است
که: «دزدی بسامانتر۳ از غیبت است»
(بوستان، به تصحیح غلامحسین یوسفی، بیت ۳۰۱۶)
از نظر سعدی، یکی از امتیازات آدمی بر حیوانات توانایی او در سخنگویی است، ولی، اگر قرار باشد که از آن، برای بدگویی از دیگران استفاده شود، همانا بهتر است که آدمی زبانبسته بماند:
بهایم۴ خموشند و گویا بشر
زبان بسته بهتر که گویا بِشَر۵
چو مردم سخن گفت باید به هوش
و گرنه شدن چون بهایم خموش
(همان، ۲۹۶۶ و ۲۹۳۵)
قباحت و شناعتِ غیبت از نظر سعدی به حدی است که وی، به تبعیت از قرآن کریم، این عمل را بهمنزله «اَکلِ مَیته» -خوردن گوشت مردگان- تلقی میکند:
نه مسواک در روزه گفتی خطاست؟
بنیآدم مرده خوردن رواست؟
(همانجا، ۳۰۴۹)
وی غیبت را حتی در مورد جباران و ستمگران نیز ناروا میشمارد و ازجمله ضمن یکی از حکایتهای بوستان درباره مردی که به بدگویی از حجاج بن یوسف ثقفی پرداخته است چنین داوری میکند:
کسی گفت: «حجّاج خونخوارهای است
دلش همچو سنگ سیهپارهای است
… جهاندیدهای پیر دیرینهزاد
جوان را یکی پند پیرانه داد
کز او داد مظلوم مسکین او
بخواهند و از دیگران کین او
… نه بیداد ازو بهرهمند۶ آمدم
نه نیز از تو غیبتپسند آمدم
باری؛ به اعتقاد سعدی، ناپسندی و زشتی غیبت از نفس عمل ناشی میشود و به صحت و سقم گفته و نیز به صلاح یا فساد آماج غیبت بستگی ندارد و به هر تقدیر، گناهکار بودن افراد، به هیچ وجه، مجوّز بدگویی از آنها و تبرئه شخصِ غیبتکننده نمیشود:
بد اندر حق مردم نیک و بد
مگوی ای جوانمردِ صاحب خرد
تو را هر که گوید فلان کس بَد ست
چنان دان که در پوستیِن خودست۷
به بد گفتنِ خلق چون دم زدی
اگر راست گویی سخن هم بدی
(همان: ۳۰۰۸-۳۰۱۱)
سعدی بر آن است که بدگویی از دیگران، صرفنظر از منافات داشتن آن با اخلاق و شرع، متضمن این تالی فاسد هم هست که اعتماد مردم را از غیبتکننده سلب میکند:
هر آن کو بَرَد نام مردم به عار
تو خیر خود از وی توقع مدار
که اندر قفای۸ تو گوید همان
که پیش تو گفت از پسِ مردمان
(همان: ۳۰۶۷-۳۰۶۸)
و نیز:
هر که حمال عیب خویشتنید!
طعنه بر عیب دیگران مزنید
(گلستان، باب پنجم، ص ۱۴۸)
سعدی همچنین، با روشنبینی خاص خود، به این نکته ظریف روانشناختی توجه یافته است که آدمیانی که دچار احساس کمبود یا عقده گناه (Guilty complex) هستند، ناخودآگاه، به بدگویی از دیگران میپردازند و عیبها و خطاهای خود را متوجه و منتقل به سایرین میکنند و بهاصطلاح روانشناسی امروز، به سازوکار دفاعی «فرافکنی» (projection) متوسل میشوند. برای اثبات این مدعا شواهد زیادی در آثار سعدی وجود دارد از آن جمله:
مَنِه عیب خلق ای خردمند پیش
که چشمت فرو دوزد از عیب خویش
(بوستان: ۳۰۱۰)
در آیینه گر خویشتن دیدمی
به بیدانشی پرده ندریدمی
(همان: ۲۹۲۷)
۱۱- توصیه به ملایمت در امر به معروف و نهی از منکر
سعدی، در اساس، با امر به معروف و نهی از منکر موافقت دارد و بر آن است که در صورت احراز شرایط لازم، نباید از آن خودداری کرد. شرایط موردنظر وی به شرح زیرند:
یک- داشتن قدرت و استطاعت برای واداشتن افراد به کار واجب (نیکو یا شایسته) و باز داشتنِ از عمل حرام (ناپسند) و در غیر این صورت، اکتفای به نصیحت:
گرت نهی منکر برآید ز دست
نشاید چو بی دست و پایان نشست
وگر دستِ قدرت نداری، بگوی
که پاکیزه گردد به اندرز خوی
دو- متصور نبودن عمل به معروف و پرهیز از منکر جز از طریق امر و نهی:
چو کاری بی فضول۹ من برآید
مرا در وی سخن گفتن نشاید
(گلستان، ص ۸۳)
سه- خشونت نورزیدن و تلاش در متقاعد کردن و شرمنده ساختن مرتکب گناه. در این خصوص جای آن دارد که قدری به تفصیل پرداخته شود:
از دیدگاه سعدی، اعمال ملایمت در امر به معروف و نهی از منکر تأثیر بسزایی در هدایت افراد به کارهای شایسته و بر کنار داشتن آنان از فروغلتیدن در ورطه بدکاری و گناه و نیز خروج از آن دارد. در این زمینه، حکایت ملکزاده گنجه در باب چهارم بوستان (ابیات ۲۱۲۲-۲۱۹۲) حاوی نکتههایی بس ظریف و عبرتانگیز است:
به موجب این داستان، روزی پسر گنهآلود و ستمگر پادشاه گنجه، درحالیکه قدحی شراب در دست دارد و آواز میخواند، مست و مخمور، به مسجدی گام مینهد. از قضا، در آن حوالی، عبادتگاهی کوچک وجود دارد که در آن، پارسایی سلیمالنفس و خوشسخن روزگار میگذراند.
بیحرمتیهایی که شاهزاده در محیط مسجد مرتکب میشود بر مریدان پارسا سخت گران میآید. از اینرو، یکی از آنان، نزد پارسای خلوتنشین میرود و نالان و گریان از وی میخواهد که شاهزاده ناپاک و مست را نفرین کند ولی درست برخلاف انتظار او و سایر مریدان، پارسای جهاندیده نهتنها لب به نفرین نمیگشاید که از خداوند برای شاهزاده شادکامی دائمی مسئلت میکند:
برآورد مرد جهاندیده دست
چه گفت؟: «ای خداوند بالا و پست
خوش است این پسر وقتش از روزگار
خدایا همه وقت او خوش بدار»
مریدان از اینکه پارسا برای فردی گناهکار اظهار دلسوزی و نیکخواهی میکند شگفتزده میشوند و در مقام اعتراض برمیآیند:
کسی گفتش ای قدوه۱۰ راستی
بر این بد چرا نیکویی خواستی؟
[چو بدعهد را نیکخواهی ز بهرچه بد خواستی بر سر خلقِ شهر! ]
و پارسای بصیر و هوشمند ایراد و اعتراض مریدان را چنین پاسخ میدهد: سخنِ من از باب گزافهگویی و مجلسآرایی نبود؛ بلکه از خداوند مسئلت کردم که اگر شاهزاده از خوی ناشایست خویش دست کشید، توبهاش را بپذیرد و خلد برین را جاودانه نصیب او کند:
به طامات۱۱ مجلس نیاراستم
ز داد آفرین توبهاش خواستم
که هرگه که بازآید از خوی زشت
به عیشی رسد جاودان در بهشت
یکی از حاضران شرح ماجرا را به دربار اطلاع میدهد. وقتی شاهزاده از رفتار خلاف انتظار و برخورد فوق انسانی پارسا آگاهی مییابد، یکباره منقلب میشود و از فرط ندامت باران اشک سیلآسا بر چهرهاش سرازیر میشود:
ز وجد۱۲ آب در چشمش آمد چو میغ۱۳
ببارید بر چهره سیل دریغ
به نیران شوق اندرونش بسوخت
حیا، دیده بر پشت پایش بدوخت۱۴
شاهزاده که گویی انقلابی درونی در وجودش رخ داده است، فرستادهای را نزد پارسای نیکمحضر روانه میکند و با اظهار ندامت و توبه، خاشعانه وی را به دربار دعوت مینماید:
قدم رنجه فرمای تا سر نهم
سَرِ جهل و ناراستی بر نهم
هنگامی که پارسا به دربار قدم میگذارد، شاهد صحنهای شگفتانگیز و باورنکردنی میشود. تمام لوازم عیش و طرب و اسباب لهو و لعب آماده و فراهم است: از یکسو، صدای دف و چنگ و نوای مطرب است که به گوش میرسد و از سویی دیگر آواز ساقی که حاضران را به نوشیدن شراب دعوت میکند. بعضی از حاضران، از فرط مستی، از خود بیخود شدهاند و سر از پا نمیشناسند و برخی نیمه مستند و …
با ورود پارسا به دربار، شاهزاده که اکنون بهکلی متحول شده است فرمان شکستن خُم می و خرد کردن آلات موسیقی و اسباب لهو و لعب را صادر میکند و حتی دستور میدهد سنگ رخام صحن آن محل را که از فرط آلودگی به شراب قابل شستوشو و تطهیر نیست، بکَنند و به جای آن سنگی دیگر نصب نمایند.
و بدینسان، شاهزاده جوان و مغرور که زمانی غرق در گناه و متظاهر به فسق و فجور بود به یُمن ملایمت رفتار و حسن خلق و درایت و نیکخواهی پارسا از ورطه گناه و انحراف رهایی مییابد و همانند پیران، کنج عبادت اختیار میکند:
جوان را سر از کبر و پندار مست
چو پیران به کنج عبادت نشست
(بوستان: ۲۱۶۶)
نکته جالب آنکه: پدر شهزاده قبلاً بارها با توسل به تهدید و خشونت- و حتی گاهی با زندانی کردن فرزندش- تلاش کرده بود وی را به راه صواب رهنمون شود ولی سختگیری و شدت عمل او نهتنها مؤثر واقع نشده که به نتیجه معکوس منجر گردیده بود:
پدر بارها گفته بودش به هول۱۵
که شایسته رو باش و پاکیزه قول
جفای پدر برد و زندان و بند
چنان سودمندش نیامد که پند
باری، سخن نهایی و پیام اصلی سعدی در این داستان این است:
با ملایمت از دشمن میتوان دوست ساخت و در مقابل، با خشونت و شدت عمل، دوست را به دشمن تبدیل کرد:
به نرمی ز دشمن توان کرد دوست
چو با دوست سختی کنی دشمن اوست
***
سخنان آکنده از حکمت و عبرت شیخ اجل را پایانی نیست؛ ولی نگارنده به خود اجازه نمیدهد بیش از این از حوصله خوانندگان ارجمند سوءاستفاده کند. از اینرو، بهمنظور ایجاد تنوع، در شمارههای آینده، اگر عمری باشد از یکی دیگر از مفاخر ایرانزمین سخن خواهیم گفت.
پینوشت
- رستن= نجات یافتن، رهایی پیدا کردن
- شوخی، مطایبه
- بهتر، نیکوتر
- تاج بهیمه: حیوانات چهارپا نظیر گوسفند، اسب، الاغ
- به بدی
- مطلوب، سودمند
- از خود بدگویی میکند
- پشت سر
- دخالت
- پیشوا، مقتدا
- «سخنان پراکنده، دعویها و گفتههای گزاف مانند که برخی صوفیان بر زبان میآورند» (توضیحات دکتر غلامحسین یوسفی، ص ۲۴۳۰ بوستان)
- شادی
- ابر
- دیده به پشت پای دوختن= کنایه از احساس پشیمانی کردن
- ترساندن، تهدید