محمد ترکمان
توصیه مصرانه دکتر مصدق به میرزاحسینخان مؤتمنالملک پیرنیا برای حضور در مجلس شورای ملی دوره سیزدهم (٢٢ آبان ١٣٢٠ تا اول آذر ١٣٢٢ه ش)
انتخابات دوره سیزدهم مجلس شورای ملی در اواخر دوره مجلس دوازدهم و در سلطنت رضاخان انجام گرفت و همچون دیگر ادوار مجلس پس از کودتای سیاه سوم اسفند ١٢٩٩ه ش فرمایشی بود؛ البته در ادوار پنجم و ششم در تهران، امکان نامزدی در انتخابات مجلس برای شخصیتهایی همچون شهید مدرس و زندهیاد دکتر مصدق وجود داشت و آنان نیز از این فرصت تاریخی بهترین استفاده کرده و با رأی ملت وارد مجلس شدند و بهرغم در اقلیت قرار داشتن، یادگارهای گرانبهایی از خدمت به ملت و دفاع از حقوق مردم و آزادی و قانون اساسی و تلاش پارلمانی و مدنی و مخالفت با استبداد مطلقه رضاخانی و قانونشکنی و ظلم و جور و تمرکز قدرت در دست مستبد برکشیده توسط بیگانگان و …در تاریخ میهن از خود باقی گذاشتند. از مجلس هفتم دیگر امکان حضور به شخصیتهای مستقل مورد وثوق مردم داده نشد، آنچنانکه آرای شهید مدرس خوانده نشد و این جمله تاریخی از شهید مدرس در تاریخ پارلمانی ایران به یادگار ماند:
«اگر آن چندین هزار نفری که در دوره ششم به من رأی دادند، نتوانستند یا نگذاشتند به مدرس رأی بدهند، یک رأیی که مدرس به خودش داد، کجاست و چرا خوانده نشد؟«
شهید مدرس حتی با شرکت در انتخابات مهندسیشده و فرمایشی دوره هفتم از فرصتهای قانونی استفاده و ننگ تقلب و انتخابات غیرآزاد را بر پیشانی رژیم رضاخانی بیش از پیش حک کرد.
در انتخابات دوره سیزدهم دستگاه رضاخانی نام مؤتمنالملک، از رؤسای مدرسه علوم سیاسی و نویسنده نظامنامه انتخابات مجلس شورا و از تدوینکنندگان قانون اساسی و متمم آن (١٢٨۶ش)، وزیر در چند دولت پس از مشروطه و نماینده مجلس در دورههای دوم تا ششم مجلس برای نماد «آزادی انتخابات» در میان نامزدهای نمایندگی قرار داده شد و بهعنوان نماینده تهران شناسانده شد!
از آنجا که مؤتمنالملک در جلسه تغییر قانون اساسی در مجلس پنجم بهرغم ریاست مجلس، به دلیل مخالفتش شرکت نکرده بود و پس از اتمام مجلس ششم نیز شغل دولتی نپذیرفته بود و فاصله خود را با رژیم استبدادی وابسته به بیگانگان حفظ کرده بود، اما حاضر نبود در مجلس دوره سیزدهم شرکت کند و از حقوق ملت و استقلال کشور دفاع کند و مانع از سلطه غیرقانونی شاه و دربار بر مقدرات میهن و مردم شود و این آن چیزی بود که مورد انتظار دکتر مصدق و دیگر رجال صالح میهن بود، در این ارتباط گفتوگویی بین دکتر مصدق و مؤتمنالملک جریان مییابد که دکتر مصدق در جلسه بیستوهفتم مجلس شانزدهم به تاریخ ۴ خردادماه ١٣٢٩، گزارش آن را به گوش ملت و آیندگان میرساند و به همه میهندوستان میآموزد که در کشور «حداقلها» چگونه باید از ظرفیتهای قانونی و فرصتهای تاریخی به نفع استقلال و مردم و آزادی و توسعه پایدار کشور و تعمیق دموکراسی، بهره برد و هیچ بهانهای نمیتواند توجیهکننده رویهای خلاف مصلحت مردم و کشور باشد تا آنجا که با استدلالی که میکند رابطه خود را با شخصیتی که جامعه به حضور او در مجلس در آن ایام نیازمند بود و او با توجه به پیشینه خود و سرمایه اجتماعی که از آن برخوردار بود میتوانست در آن مجلس تأثیری بسزا بگذارد، ولی او نمیپذیرد، قطع میکند.
بخوانیم شرح آن گفتوگو را به روایت دکتر مصدق با درخواست او از نمایندگان برای «فداکاری» در مقدمه سخن:
«از اینکه عرض کردم آقایان اظهار شخصیت کنید، نخواستم توهین کرده باشم. آقایان الحمدالله همه دارای شخصیت هستند، اما میخواهم عرض بکنم که شما فداکاری بکنید. هر که دست از جان بشوید، هرچه در دل دارد بگوید (بابی انت و امی یا اباعبدالله) ای بزرگترین مجاهد آزادی و خیرخواه بشر.
روز بیستم شهریور، همه زندانیها و تمام اشخاصی که تحت نظر شهربانی بودند آزاد شدند و من هم آزاد شدم. سپهبد امیراحمدی نوشتند که حسبالامر اعلیحضرت همایونی آزاد هستید که به شهر بیایید. من گفتم با شهر کاری ندارم. من خیلی دلتنگ بودم و به شهر نیامدم. در تمام مدت، شاید دو یا سه مرتبه برای کسالت دختر مریضم *به تهران آمدم. دوره سیزدهم تقریباً تمام شد.
یک واقعهای بین من و مرحوم مؤتمنالملک روی داد که لازم میدانم عرض کنم. مرحوم مؤتمنالملک به دیدن من آمد. من به ایشان عرض کردم شما که انتخاب شدهاید، به مجلس میروید یا نه؟ گفتند: من هفتاد سال دارم. گفتم: سال شمسی یا قمری؟ گفتند: قمری. گفتم: پس دو سال تفاوت دارد و دو سال وقت دارید. بعد گفتند که من ناخوشم. گفتم: آقا ناخوش هستید اینجا چطور تشریف آوردید؟ گفت: دیگر آمدم. گفتم: مجلس هم دیگر بروید. ما به شما در مجلس احتیاج داریم. لازم نیست که مرتباً به مجلس بروید. انتخاب مردم را قبول بکنید. اگر روزی لازم شد، ما به شما خبر میدهیم که شما در مجلس حاضر شوید و ممکن است یک رأی شما سبب شود که پنجاه نفر دیگر هم تبعیت از شما بکنند و مملکت را از روزهای خیلی سخت نجات دهد. گفتند که من نمیتوانم قبول کنم. گفتم که این کرسی پارلمان امانتی است که به شما سپرده شده. اگر شما سیزدهمی را نعمالبدل میدانید، بسیار خوب، استعفا بدهید، ولی اگر بئسالبدل میدانید، در این امانت خیانت کردهاید. به جهت اینکه استعفای شما سبب میشود سیزدهمی بیاید جای شما. ایشان گریه زیادی کردند و خیلی متأثر شدند. دفعه دومی که ایشان را دیدم در منزل خودشان بود که من سعی کردم از این بابت چیزی نگویم که باز متأثر بشوند. چند روز گذشت. فرمانداری تهران کاغذی نوشت که شما حاضرید نمایندگی را قبول میکنید یا نه؟ من بلافاصله به ایشان کاغذی نوشتم که قبول کنید، ولی برخلاف انتظار، ایشان رد کردند و همین مسئله باعث شد که من تا روزی که مرحوم شدند از ایشان دوریکنم، چرا؟ برای اینکه ما هر چه داریم، مال مردم است. هر چه داریم از این مملکت است. اگر بنا شد ما آنچه از این مردم گرفتیم به نفع این مردم به کار نبریم، برخلاف وجدان رفتار کردهایم. ما میبایست تا آخرین لحظه تا آن ساعتی که بتوانیم در خیر این مردم عمل بکنیم و قدم برداریم. این مذاکراتی بود که من با آقای مؤتمنالملک کرده بودم.»**
-* اشاره است به مرحومه خدیجه مصدق که هنگام دستگیری پدر و مشاهده مصائبی که بر او گذشت، دچار حمله و تشنج شده و یک عمر در آن حال باقی بماند (از ١٣١٩) و در همان احوال در ٢٩ اردیبهشت ١٣٨٢ از دنیا برود.
** نطقهای دکتر مصدق در دوره شانزدهم مجلس شورای ملی، جلد اول، انتشارات مصدق، پاریس، اسفند ١٣۴۶، ص ١١