بدون دیدگاه

شاهد بودن در روزگار قحطی کلمه

کاوه فولادی نسب

چند ماه پیش در یادداشتی که در مجله‌ی «تجربه» منتشر کردم، از این گفتم که نه‌تنها ما نویسنده‌ها، که هیچ شهروند دیگری هم در این زمینه و زمانه نمی‌تواند سیاسی نباشد، که امروز زیست روزمره‌ی ما ایرانیان به امری سیاسی تبدیل شده است. آن یادداشت با این جمله‌ها شروع می‌شد: «بعضی‌ها می‌گویند «من سیاسی نیستم.» فرقی ندارد نویسنده باشند یا دندان‌پزشک یا بقال، این حرفشان من را متعجب می‌کند. مگر می‌شود ذیل نظام سیاسی‌ای تمامیت‌خواه زندگی کرد ــنظامی که به خصوصی‌ترین حریم شهروندان هم کار دارد ــ و بعد گفت من سیاسی نیستم. دلم می‌خواهد به این دوستان دیده و نادیده بگویم در این زمانه و زمینه، حتی نفس کشیدن شما هم امری سیاسی است دوست عزیز؛ چه برسد به بیان و آزادی بیان و آزادی پس از بیانتان، چه برسد به دیدگاه‌های اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی‌تان و چه حتی سبک زندگی‌تان. مگر ندیده‌اید پروپاگاندیست‌های نظام سیاسی کشورمان، این روزها چقدر درباره‌ی سبک زندگی حرف می‌زنند؟ معنایش برایتان مشخص نیست؟ یا ترجیح در این زمینه، رفتن به کوچه‌ی علی‌چپ است؟ نمی‌شود سیاسی نبود. تا اطلاع ثانوی زیست ما ایرانیان ــ همین ساده‌ترین و بدیهی‌ترین حق بشری ــ امری سیاسی است؛ چه توی ایران باشیم، چه بیرون از آن. یاد حرف دکتر بیژن عبدالکریمی می‌افتم که گفت (نقل به مضمون) «سیاست در ایران دریده است. به فرهنگ می‌گوید نباش، من هستم. به اقتصاد می‌گوید نباش، من هستم. به ورزش می‌گوید نباش، من هستم…» چطور می‌شود به این فکر کرد که نویسنده و کلمه و داستان و ادبیات ممکن است نسبتی با سیاست نداشته باشند؟

با مرور این چند جمله، به نظر می‌رسد پاسخم به سؤال شما می‌تواند به قول قدیمی‌ها با عبارت «کاملاً واضح و مبرهن است که…» شروع شود؛ و وقتی چیزی کاملاً واضح و مبرهن است، دیگر گفتنش حشو است و تکرارِ مخل. به‌جای تکرار مکررات، دوست‌تر دارم مروری کنم به آنچه گذشت. روزهای اول اعتراضات من هم ــ مثل خیلی‌های دیگر؛ چه شهروندان و چه کنشگران سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ــ مبهوت بودم. مبهوت بودن البته به معنای سکوت کردن نیست. از آن‌طرف، به معنای کتره‌ای اظهارنظر کردن هم نیست. آدم درهرحال باید تلاشش این باشد که از مرز باریک درستی و نادرستی ــ هرقدر هم که این مرز مخدوش باشد و مدفون زیر بزک‌دوزک‌های زمانه ــ نلغزد سمت سیاهی، نرود سمت تباهی. این بهت‌زدگی، متأسفانه ــ و شاید هم خوشبختانه ــ در جوامعی که همه‌چیزشان تا بیشترین حد ممکن قطبی است، زیاد رخ می‌دهد؛ آن‌قدر که تبدیل می‌شود به امر روزمره. تأسف‌برانگیز است، چون قطبی شدن یکی از خطرناک‌ترین اتفاق‌هایی است که در یک جامعه می‌تواند رخ دهد؛ بگو اصلاً خطرناک‌ترین. یک‌جور قحطی است؛ قحطی گفت‌وشنود و تبادل‌نظر و تضارب آرا و ــ بدتر از همه ــ اراده به فهم دیگری. اما جای خوشوقتی دارد (!) چون روزمرگی‌اش برای ما ایرانیان سبب شده در مواجهه با آن حسابی حرفه‌ای شویم؛ مثل پزشکی حاذق بر بالین بیماری که شاید پزشکان دیگر خیلی ساده و سریع از او قطع امید کنند.

شهریور ۱۴۰۱ در تاریکی مطلق تمام شد؛ سیاهی دلگیری که برای همیشه در ذهن همه‌ی ما خواهد ماند. زلزله‌ی مهیبی سرتاسر جامعه را لرزانده بود و پس‌لرزه‌هایی داشت گاه مهیب‌تر از زلزله‌ی اصلی. یکی‌دو ماه اول ــ من هم مثل خیلی‌های دیگر ــ نه نای کار کردن و نوشتن داشتم، نه وقتش را؛ کارهای مهم‌تری بود که باید انجام می‌دادیم. اما کم‌کمک سعی کردم خودم را پیدا کنم. چون برخلاف آدورنو که می‌گوید «شعر سردون پس از آشویتس بربریت است»، من فکر می‌کنم روایتگران نقش مهم دارند؛ به‌ویژه روایتگرانی که ناظران عینی ماجرای هولناک هم بوده‌اند؛ و نه‌فقط ناظر، که زیست‌کنندگان آن. چه بسیار وقایع و فجایع در تاریخ که اگر هنرمندان به‌شکلی خلاقانه ثبت و ضبطشان نکرده بودند، هرگز چنین ماندگار به دست ما نمی‌رسیدند و پرده از جنایت‌ها و خون‌ریزی‌ها برنمی‌داشتند. بسیاری‌مان بارها گفته‌ایم که «هیچ‌چیز به عقب برنمی‌گردد.» بله، ما هم دیگر آن آدم‌های سابق نخواهیم شد. چراکه زلزله‌ی بزرگ را از سر گذرانده‌ایم. برای من این‌طور است که همه‌ی نوشته‌هایم ــ خرد و کلان ــ پس از آن روزهای تلخ و تیره، تحت‌تأثیر طبلی است که از بام افتاده و صدایش هم تا هفت کوچه آن‌طرف‌تر رفته است؛ و فکر می‌کنم جز این هم نباید باشد. اگر ما روایتگران، ناظران و راویان زمینه و زمانه‌ایم، نباید فراموش کنیم که نقش شاهد را هم باید به عهده بگیریم و از زیر مسئولیتش شانه خالی نکنیم؛ نقشی که آلبر کامو آن را عنصر بنیادین و بخش جدانشدنی کار روشنفکری و وظیفه‌ی روشنفکر می‌دانست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط