جستاری در باب میدان توحید تهران
احمد هاشمی
همه عجله دارند؛ اضطراب در صورتها و طرز راه رفتنها آشکار است. آفتاب که به سر میخورد و دود و صدا به هم میآمیزد، نزدیک است با کمترین اصطکاکی دعوایی سر بگیرد. ما آدمهای خوشحالی نیستیم. با هر کس که دو کلام همکلام میشوی تلی از غصه و درد لاعلاج آوار میشود روی سرت، از بدهی و اجارهنشینی و بیکاری و پریشانی روابط عاطفی و هزار و یک درد بیدرمان که میدانیم و شنیدهایم. قرار نبود اینطور شود؛ یعنی از اساس معنی زندگی این نیست. چرا اینطور شد؟
از هر سوی چهارراه وسیلهای چرخدار روان است؛ دوچرخه، سهچرخه، چهارچرخه و فرغونی هم در حاشیه جنوبی پارک شده است. اینجا میدان توحید است. در حقیقت زمانی میدان بود و حالا چهارراه نه، پنجراه است و شاید هم بیش از پنج راه، اگر آسمان را هم حساب کنیم؛ از آسمان و زمین وسیله نقلیه و آدم میبارد. شاید این تصویر کمی اغراقآمیز باشد، ولی اگر کنار میدان مشغول صحبت با تلفن همراه باشید و در کسری از ثانیه متوجه شوید گوشی تلفنتان رفته است و نفهمید سارق از کجا و کی آمده و کی رفته است واقعیت این مکان را بدون اغراق درک میکنید؛ هرج و مرج است و حیاطخلوت گوشیقاپها.
اینطور وقتها تقصیر را میاندازیم گردن پلیس، اما نیروهای انتظامی فقط یکی از حلقههای این اختلال و اغتشاشاند. موتورگیرها غالباً در گوشه میدان حضور دارند، اما مگر با یک «کفی» میشود مقابل این میزان ناهنجاری ایستاد. آن کسی که باید یاد سوارهها میداد که ورود ممنوع نروند و چراغ قرمز را رد نکنند و احترام عابر پیاده را نگه دارند بودجهاش را گرفته و هدر داده و حالا خودش را کنار کشیده است. در مدارس چند واحد درسی درباره آموزش وظایف شهروندی و هنجارها و آداب زندگی اجتماعی داریم؟ این همه نهاد بودجهخور از صدا و سیما گرفته تا صدها نهاد فرهنگی که سیاههشان در شبکهای اجتماعی دست به دست میشود چه زمانی قرار است این بیقاعدگی سرسامآور را گردن بگیرند؟
شکل ناهمگون اینجا کاریکاتوری از اوضاع روزگار ماست. با اینکه پلیس عبور و مرور خودروها در میدان را با چراغ راهنمایی مدیریت میکند، هنگامی که چراغ سبز است باید راننده قابلی باشید که از آن مهلکه به سلامت عبور کنید. زمانی که از شرق به غرب میآیید یا باید به شمال در مسیر بزرگراه چمران بروید، یا به غرب و خیابان ستارخان، یا به غرب و خیابان نصرت غربی و یا جنوب و خیابان توحید. اگر وسایل نقلیهای را که عبور ممنوع میروند در نظر نگیریم، از غرب به شرق هم خودروها به سه مسیر چمران، گلبار و خیابان توحید میروند. حالا فرض کنید چراغ شرق به غرب و غرب به شرق سبز است و خودروها سعی میکنند از لای هم رد شوند و راه بگیرند. این شرایط زمانی بغرنجتر میشود که بار ترافیک شمال به جنوب خیابان توحید از چهارراه آزادی میرسد به میدان توحید. چهارراه قفل میشود و موتورسوار و ماشینسوار سعی میکنند از روی یکدیگر رد شوند و به مقصود برسند. حالا چرا بار شمال به جنوب خیابان توحید پس میزند به میدان؟ سر چهارراه آزادی آنقدر به خیابان آزادی زمان میدهند که ماشینها در وسط چهارراه متوقف میشوند و راه پیش ندارند. از آن طرف کسی که از شمال به جنوب میرود گاهی نیم ساعت در مسیر میماند. در خیابان آزادی، یک چهارراه قبلتر هم همین بساط است. از خیابان قریب که به سمت آزادی میروید ممکن است سه چهار بار چراغ سبز شود و شما نتوانید حرکت کنید، چون خودروها در صف چراغ بعدی در وسط چهارراه ماندهاند. کاش فقط همینها بود. اگر گشتی در شهر بزنید به تواتر این اشتباه در زمانبندی چراغهای راهنمایی را میبینید.
برگردیم به میدان خودمان. خیلی وقتها زمان یک طرف آنقدر طولانی است که خیابان خالی میماند و چراغ سبز و طرفهای دیگر چنان قفل میشود که بار ترافیک به چهارراههای بعدی میزند. چرا اینها را شرح میدهم، چون ظاهراً این نوع زندگی برای ما عادی شده و آن بالا هم کسی نیازی نمیبیند توضیح دهد. این آشوب و بینظمی پیشپاافتاده نیست. ابتذالِ رایج هیچوقت عادی نمیشود. سری به همین کشورهای همسایه بزنید و ببینید چطور همه وسایل نقلیه در آرامش و روی اصول میرانند و از آن طرف جز در معابر تعیینشده در خیابان عابر پیاده نمیبینی. با این حال این همه مشکل نیست، نمایشی از مشکل بزرگتری است که باید به فکر چارهاش باشیم.
گاهی مشکلات آنقدر بزرگ است که دیده نمیشود. یکی همین معضل کمبود توالت عمومی. بسیاری از مردم در خیابان کار میکنند. دستفروشان، رانندگان تاکسی، نیروهای انتظامی، بازاریابان و بسیاری دیگر از مردم. افراد کهنسال و دارای شرایط ویژه نیاز بیشتری به توالت عمومی دارند. آیا سرویس بهداشتی به تعداد کافی و متناسب با این نیاز در شهر هست. چون نیک بنگریم این یک معضل بزرگ است و از قضا هیچکس هم درباره آن سخن نمیگوید. تا دو سه سال پیش در گوشه غربی میدان توحید یک پارک کوچک بود با یک سرویس بهداشتی. گاهی یک راننده تاکسی را میدیدی که ماشینش را نصفهنیمه پارک کرده و با شتاب به سمت دستشویی میرود. افزون بر رهگذران، دستفروشان میدان، خیابانخوابها و کارگران جنسی مشتریان خاص آن سرویس بهداشتی بودند. حالا سرویس بهداشتی که میگوییم شاید کمی توقعات بالا برود. منظور مکان بسیار بدبویی است که یک شیر روشویی و یک آیینه شکسته و کدر و گاهی مایع دستشویی دارد؛ همان هم الآن نیست.
ویم وندرس، کارگردان آلمانی، در آخرین فیلم خود، روزهای عالی که در ژاپن ساخته زندگی مرد تنهایی را روایت میکند که شغلش نظافت دستشوییهای عمومی شهر است. فیلمی بسیار تأثیرگذار، شعری است در رثای معمولی بودن و درک عالمانهای است از هر آنچه در نگاه نخست عادی است و تکراری، اما شکوه نگاه هنرمندانه وندرس آن را به یک امر متعالی تبدیل کرده است. فیلمی در شرح اینکه یک زندگی معمولی چقدر ارزشمند است. بله آقای وندرس! ما هم این را میدانیم و حسرت همین زندگی معمولی را میکشیم.
به دو دلیل ویم وندرس نمیتوانست این فیلم را در ایران بسازد: یکی اینکه اساساً آنچه در فیلم بهعنوان توالت عمومی نشان داده میشود، در شیکترین رستورانهایمان هم ندیدهایم! و دلیل دوم این است که در ایران یک نظافتچی نمیتواند با این درآمدها زندگیاش را سر کند؛ بنابراین داستان باید تغییر کند و بشود قصه کسی که صاحبخانه او را از خانهاش در حاشیه شهر بیرون کرده و او مجبور است خارج از وقت اداری در خانههای مردم کار کند تا پولی پسانداز کند و خانهای دیگر اجاره کند. این آدم اصلاً فرق روز و شب را نمیداند و فرصت نمیکند به این فکر کند که روز عالی چیست و روز معمولی چگونه است. قصدم سیاهنمایی نیست. یک پرسش مهم در این میان است که البته پاسخ به آن آسان نیست. فرق ایران و ژاپن چیست؟ این پرسشی است درباره دلایل توسعهنیافتگی ما که هرکدام از محققان از منظری تاریخی، جغرافیایی و فرهنگی به پاسخ آن نزدیک شدهاند و به تمام آنچه تا حالا نوشتیم و همین میدان توحید خودمان ربط دارد.
دوران حکومت شاه شهید در ایران همزمان بود با دوره امپراطور میجی در ژاپن. بخشی از تفاوت ایران امروز با ژاپن به تفاوت خلقیات شاه شهید و امپراطور مرحوم برمیگردد. ناصرالدین خدابیامرز را همه با بساط عیش و خوشگذرانیهایش میشناسیم و البته خدماتی هم داشته و نیز با خون خویش نهال مشروطه را آبیاری کرده است! میجی برعکس، در زندگیاش خدمات زیادی داشته است که شرح آن مفصل است که خلاصه، توهمات و آداب و رسوم ضد توسعه را طرد کرده و برخی آئینها را نیز به خدمت پیشرفت درآورده است. ژاپن آن دوره کشور پیشرفتهای نبوده و مدام درگیر نزاع با همسایگان بوده و از طرفی محدودیتهای جغرافیایی زیادی داشته، اما از دوران میجی مسیر توسعه را با شتاب پیموده است. منظور از این مقایسه این نیست که ما هم باید یکی مانند امپراطور میجی میداشتیم. شرح ماوقع است آنچه ذکر شد. حالا باید چه کنیم؟
برگردیم به میدان خودمان که گفتیم مدل کوچکی از مملکت است. سعی کنیم وضع اینجا را سروسامان دهیم. اگر از پس این کار بربیاییم حتماً در مقیاس بزرگتر هم موفق میشویم.
طبعاً در مواجه با هر معضل پیچیدهای دو نوع راهحل داریم: یکی شتابان؛ و دیگری در گذر زمان. همین فردا میشود برای احیای فضای سبز و دستشویی عمومی اقدام کرد. آشکار است که در فضای سبز باید گیاهان کمآببر بکاریم. -شما همین کار را در فضای سبز کل کشور انجام دهید و ببینید چه تأثیر بزرگی در صرفهجویی آب دارد- برای ایمنی عابران پیاده باید در تمام اضلاع چهارراه پل عابر پیاده با پلهبرقی احداث شود. عبور مردم از پل عابر پیاده باعث میشود عبور و مرور خودروها راحتتر شود. مسئله بعدی استفاده از کارشناسان کنترل ترافیک برای تنظیم زمان چراغ راهنمایی است. منظور این است که در بخش انتظام خودروها نگاه پلیسی باید با نگاه مهندسی جایگزین شود، یعنی با استفاده از نرمافزارهای پیشرفته تأثیر حتی یک ثانیه را در وضعیت ترافیک تعیین کنیم. سادهترین کار این است که زمانی که مسیر مقابل بسته است چراغ قرمز شود. چراغهای راهنمایی هر محدوده باید به هم متصل باشد تا بار ترافیکی به چهارراههای بعدی نرسد و گره ترافیکی ایجاد نکند.
آیا این نکاتی که ذکر شد موضوعی است که کسی اگر اندکی بیندیشد متوجه آن نشود؟ آشکار است که نه. دلیل ناکام ماندن این ایدهها ناکارآمدی ساختاری است، چون حتی راهحلهای کوتاهمدت نیز ذیل یک برنامه راهبردی توسعه تعریف میشود. برای نمونه نحوه عمل یک کارشناس شهرداری زیرمجموعه نگاه کلان آن مجموعه است و وقتی ما به فرض میبینیم مرکز کنترل ترافیک ناکارآمد است، بخش کوچکی از آن به کارمندان آن مجموعه برمیگردد. سهم بزرگتر متعلق به نگاه توسعهای سازمان و حتی کل حاکمیت است. با کمی اغماض میشود گفت هیچ راهحل محدود و کوتاهمدتی وجود ندارد و اصلاح باید در سطح کلان و در بلندمدت صورت گیرد.
نمونه این نگاه مقطعی احداث طبقه دوم بزرگراه صدر است که با وجود صرف هزینهای سرسامآور گرهای از ترافیک منطقه نگشوده است، برعکس گویی اوضاع را بدتر هم کرده است. راهحل بلندمدت حل مشکل میدان توحید و تمام شهر گسترش حملونقل عمومی است و سیاستگذاری در مسیر استفاده کمتر از خودروهای شخصی. سیاستگذاری در سطح کلان یعنی تمام نهادها از آموزش و پرورش گرفته تا اداره فرهنگ و شهرداری وظایف خود را ذیل آن برنامه پیش ببرند.
سالها پیش مشاورین هاروارد پس از مطالعاتی گسترده پیشنهادهایی را برای توسعه در ایران ارائه کردند. یکی از آن پیشنهادها این بود که تمام تصمیمات در یک مرکز گرفته شود و تمام سازمانها مجبور به رعایت آن باشند. شش دهه از آن زمان گذشته و ما هنوز نتوانستهایم این مشکل را حل کنیم. بسیاری از سازمانها در حوزه مسئولیت یکدیگر وارد میشوند و این تداخل باعث اتلاف منابع میشود. فلان نهاد مالیات پرداخت نمیکند، در عوض بیمارستان میسازد. طبعاً وزارت بهداشت که متولی بهداشت و درمان مملکت است بهتر میداند که کجا و چگونه بیمارستان بسازد. بهتر نیست مالیاتشان را پرداخت کنند و زمانشان را صرف کارهایی کنند که در آن تخصص دارند؟ هیچ مشکلی در هیچ جای این مملکت حل نمیشود، مگر اینکه ذیل یک نگاه توسعهای کلان شناخته شود و برای آن برنامهریزی شود. خیلی از رفتارهای ناهنجار و مشکلات در خیابان و آپارتمان به دلیل فقدان آموزش وظایف و حقوق شهروندی در مدارس است.
یک مأمور محترم راهنمایی و رانندگی پای چراغ ایستاده است. بار شرق به غرب میدان رسیده به چهارراه قریب. او همچنان جنوب به شمال را زمان میدهد. با موبایل حرف میزند و خیابان خالی را تماشا میکند؛ و شهر پر است از مأموران و آمران موبایل به دست که ایستادهاند و خیابان خالی را تماشا میکنند.