محمد کریم آسایش
«وقاحت در زرادخانه کلامی نظامی حاکم، مفهومی اخلاقی است که این مفهوم را نه برای تشریح و تبیین اخلاقیاتِ خود، بلکه در ارتباط با اخلاقیاتِ دیگران مورد سوءاستفاده قرار میدهد. تصویر زنی عریان که موهایش را در معرض نمایش همگان قرار میدهد وقیح نیست، وقیح ژنرالی است در لباس کامل که مدالهایی را که در جنگهای تجاوزکارانه به دست آورده است به نمایش میگذارد. مراسم و آداب هیپیها وقیح نیست، اما بیانیههای عالیرتبگان کلیسا که جنگ را برای صلح لازم میدانند، زشت و وقیح است» (گفتاری در رهایی، هربرت مار کوزه).
احتمالاً وقتی صحبت از خشونت و شهر میشود نخستین تصویر برای ما، آمارهایی چون ۶۰۰ هزار پرونده ضربوجرح سالانه در کشور یا افزایش ۴ برابری سرقت طی پنج سال است؛ اما همانطور که در موردِ «وقاحت»، هربرت مار کوزه از ضرورت «زبانپیرایی» میگوید در مورد خشونت هم باید چنین نگاهی داشت و علاوه بر وارونهسازی هرم، به ریشهیابی و ژرفکاوی در خشونت در مقیاس فردی و از پایین هم دست زد، چنانکه به تعبیر کارل مارکس در گامی در راه نقد فلسفه حق هگل، ضرورت رادیکال بودن دست بردن به ریشههاست.
شهرهای خشن
وقتی درباره شهر صحبت میکنیم نه مقصودمان محدوده شهر است، چنانکه هانری لوفور، فیلسوف شهر، از «شهری شدن سیاره» سخن میگوید و درواقع زیست روستایی و عشایری هم شهری شده است، پس گفتار ما ناظر بر مفاهیم چون Space و Region است و نه منظورمان شهر در مفهومِ کالبدی یا حتی مدیریت شهری آن است، شهر تمامی زیستجهانِ نظام تولید/توزیع/مصرف و بازتولید را دربرمیگیرد.
در این مجال اما بر جنبههایی که به Basic needs (نیازهای پایه) مرتبط است، تمرکز شده است.
تفکیک انواع خشونت در جستار همجهت یک تقسیمبندی ارائه شده است وگرنه انواع خشونت درهمتنیدهاند.
خشونت اقتصادی
مطابق گزارش مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی، ۱۵ درصد کودکان، کودک کار هستند.
بر اساس گزارش مدیرکل سابق مطالعات رفاه اجتماعی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی و بنا بر آمار سال ۱۳۹۷ و البته پایینتر از استاندارد سازمان بهداشت جهانی که شاملِ کالری مورد نیاز زنان باردار و مادران شیرده میشود، ۵۷ درصد جمعیت دچار سوءتغذیه از نوع فقر کالری است. میدانیم بین فقر کالری و سوءتغذیه از نوع کمبود مواد مغذی و لازم تفاوت وجود دارد و شما ممکن است فقر کالری (گرسنگی) نداشته باشید، اما باز دچار سوءتغذیه از نوع کمبود مواد لازم غذایی باشید که بیماریزاست.
برای اینکه کمی این فقر غذایی تصویر ملموستری پیدا کند بد نیست به این نمونه آمار توجه کنیم: «در یکی از نواحی منطقه ۱۴ تهران ۳۹ نانوایی نان نسیه میفروختند» (همشهری محله، ۸ اردیبهشت ۱۳۹۳).
مطابق آمار وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، حداقل ۳۸ درصد زیر خط فقر قرار دارند. البته آمارهای پژوهشی آماری بالاتر و تا بیش از ۷۰ درصد هم ارائه میدهند.
خشونت فضایی/منطقهای/کالبدی
بنا بر آمارهای وزارتهای بهداشت و راه و شهرسازی، بین حداقل ۱۴ میلیون تا ۱۹ میلیون نفر جمعیت حاشیهنشین داریم و بنا بر آمار وزارت راه و شهرسازی با ۱۱۵۳ محله حاشیهنشین در کشور مواجه هستیم. در مورد آنچه حاشیهنشینی خوانده میشود باید تعبیر دقیق آن به بیانِ کمال اطهاری را به کار برد: «شهروندزدایی از کمدرآمدها در برنامهریزی شهری و سیاستهای مسکن».
کمال اطهاری در بررسی که بر اساس صرفاً کاربری اقتصادی اراضی کشاورزی بر مبنای مساحت در کتابِ درآمدی بر سرمشق نوین توسعه کشاورزی و روستایی ایران انجام داده، مطرح کرده است که بهزودی حدود ۶.۵ میلیون نفر جمعیت وابسته به بخش کشاورزی و ۳.۵ نفر میلیون نفر جمعیت وابسته به مشاغل غیرکشاورزی روستایی در معرض مهاجرت به شهرها هستند (این جدا از سایر عوامل نظیر اثرات زیستمحیطی است).
رتبه ایران در حوادث رانندگی، ۱۸۹ از ۱۹۰ کشور، میزان تلفات سوانح رانندگی در ایران ۲۵ برابر ژاپن، ۲ برابر ترکیه و تا ۱۰۰ برابر بیشتر از برخی کشورهای دنیاست. بااینکه در انگلستان ۳ برابر بیشتر از ایرانخودرو وجود دارد، تعداد تصادفات ۳۲ برابر کمتر از ایران است؛ یعنی میتوان گفت به نسبت خودروهای موجود در ایران، حدود ۱۰۰ برابر بیشتر از انگلستان تصادفات رانندگی رخ میدهد. سالانه حدود ۸۰۰ هزار تصادف رانندگی در ایران رخ میدهد و روزانه ۴ نفر کشته میشوند؛ یعنی مرگ یک نفر در هر ۷۰۰ دقیقه.
خشونت زیستمحیطی
ما سالانه با مرگ حدود ۲۰ هزار نفر بر اثر آلودگی هوا در ایران مواجه هستیم و آلودگی هوا سومین عامل مرگومیر در ایران است.
۳۹ میلیون نفر (مجموع جمعیت شهری و روستایی) در معرض خطر فرونشست هستند (نزدیک به ۴۹ درصد جمعیت).
به نقل از رئیس گروه «سلامت هوا و تغییر اقلیم وزارت بهداشت» تا ۱۴۱۰ بر اثر گرمایش زمین و تغییر اقلیم با از دست رفتن ۲۵ درصد منابع آبهای سطحی کشور مواجهیم. اینها را البته تنها نباید بهصورت اعدادی از اتفاقاتی طبیعی خواند، بلکه پیوستار آنها با یکدیگر و همچنین حاشیهنشینی، فقر و فقر کالری، تصویری ملموس از آن ارائه میدهند، تصویری که هنوز در آغاز نشانههای دیستوپیایی (ویرانشهری) ِآن هستیم و توجه کنیم که «آلودگی هوا، فرونشست و گرمایش زمین» حوادث طبیعی نیستند، چنانکه سوانح رانندگی، طبیعی نیست، آنها نتیجه نظم سرمایهدارانِ تولید، توزیع، مصرف و بازتولید هستند.
اینها تنها تکهآمارهایی برای ارائه تصاویری کوتاه هستند و بدیهی است، هم به لحاظ آماری و هم به لحاظ فرآیندی، انواع خشونت شهری بسیار گستردهتر هستند و جزئی از منطقِ سرمایهداری. به تعبیرِ دیوید هاروی در «حق به شهر»، «جذب مازاد از طریق دگرگونی شهری جنبه حتی تاریکتری هم دارد. جذب مازاد مستلزمِ یورشهای مکررِ بازسازی شهری تحت عنوانِ «ویرانگری خلاقانه» بوده است، یورشهایی که تقریباً همیشه بعدی طبقاتی داشتهاند، چراکه این فقرا، محرومان و راندهشدگان از قدرتِ سیاسی هستند که پیش و بیش از دیگران از این روند رنج میبرند. ساختن جهان شهری جدید بر ویرانه جهان شهری قدیم نیاز به خشونت دارد».
چنانکه مشاهده کردیم، ما با یک خشونت سیستماتیک شهری مواجه هستیم که نتیجهاش انسانهای لهشدهای هستند که به خشونت دست مییازند یا دچار بزه یا ناهنجاری میشوند، اما توجه در خشونت/بزه/ناهنجاری در سطح فردی هم نشان میدهد که آنها یا اجتماعاً ساختهاند و زائدهای از خشونتِ سیستماتیک و از بالا یا شکلی از خشم واکنشی به خشونتِ ساختاری.
سادهترین شکل آن؛ یعنی همان آمار ۶۰۰ هزار پرونده ضربوجرح در سال (اینها صرفاً پروندههای ثبتشده هستند) را در سادهترین حالتش میتوان نتیجه آمار اختلال روانی ۳۰ درصد ایرانیان دانست، اختلال روانی انسانی که نان ندارد، آب ندارد، هوا ندارد، سرپناه ندارد، از کودکی بهاجبار کار میکند، جانش همواره در خطر است.
اما آمار ضربوجرح به این سادگی هم نیست و در ابعاد دیگری با امر ساختاری گره خورده است، بر اساس آمار ۱۳۹۵ بیش از نیمی از زنان جامعه ایران تجربه شکلی از آزار جنسی را داشتهاند. جدا از آنکه میدانیم بیش از ۷۵ درصد تجاوزها، از پیش برنامهریزیشدهاند و بهقصد اعمال قدرت یا تحقیر انجام میشوند نه کسب لذت. اصولاً آزار جنسی امری فردی نیست، بلکه جلوهای از نظام مردسالاری و شکلی از خشونتِ ساختاری است، خشونتی که در رژیمهایی مانند ایران، توسط قانون، سیاستها و ایدئولوژی حاکم تقویت میشود.
نمونه دیگر «رسیدن سن اعتیاد به ۱۰ سال» به نقل از مدیرکل تحقیقات و آموزش ستاد مبارزه با مواد مخدر است که مشابه با همان آمارِ کودکان کار است. اعتیاد کودکان مانند کارِ کودکان، خشونتی سیستماتیک است.
در خصوصِ سرقت، توجه به دو مسئله نابرابری نقدینگی و فقدان امنیت شغلی میتواند جالبتوجه باشد. اقتصاددانانِ راستگرا و عوامفریب، نقدینگی را عامل تورم اعلام میکنند و راهحل را جمعکردن نقدینگی از جامعه اعلام میدانند، اما آنها پنهان میکنند که ۸۵ درصد از نقدینگی مربوط به سپردههای پسانداز مدتدار (غیردیداری) است و ۷۴ درصد از این سپردهها مربوط به یک درصد از سپردهگذاران میشود و ۸۰ درصد سپردههای بانکی (اعم از مدتدار و غیردیداری و جاری و دیداری) متعلق به ۲ درصد است. تنها ۳ درصد از نقدینگی بهصورت اسکناس دست مردم است که البته مانند نقدینگی بانکی توزیع کاملاً نابرابری دارد؛ البته اگر دارایی ایرانیان خارج کشور (با تخمین جمعیتی بین ۵ تا ۸ میلیون نفر) را در نظر بگیریم بهتر میتوان بهشدت نابرابری پی برد: دارایی ایرانیان خارج از کشور بر اساس تخمین سال ۱۴۰۰ معادل ۲۰۰ میلیارد دلار (حدود ۱۰ میلیون میلیارد تومان) بوده است. این نابرابری در این سطح یادآور جمله مشهور پیر ژورف پرودون است: «مالکیت دزدی است»، جملهای که طنینش را در فیلمِ «In Time 2011» میتوان مشاهده کرد: «اگر از کسی که ازت دزدی کرده، بدزدی، دزدیه؟» از سمت دیگر با ناامنی شدید شغلی مواجه هستیم. بر اساس آمار سال ۱۳۹۵، حداقل ۹۳ درصد بنگاههای اقتصادی، ۵ نفر کارکن هستند و میدانیم که کارگاههای زیر ۱۰ نفر کارکن بهنحوی خارج از شمول قانون کار قرار دارند. در این شرایط با جمعیتی مواجه هستیم که زندان را بر بیخانمانی ترجیح میدهند که بنا بر گزارش مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی به هشتگونه (پشتبام خوابی، گورخوابی، ماشینخوابی، موتورخانهخوابی، شغلیابی سرپناهجویانه یا همان کارگاهخوابی، همخانگی دو یا چند خانواده، اتوبوسخوابی، چادرخوابی و خانهبهدوشی) رسیده است یا جمعیتی که غارت یا سرقت برایش شکلی از اعتراض است. به تعبیر مصطفی دیکیچ در کتابِ خشم شهری: شورشِ طردشدگان: «در شورش ۲۰۱۱ لندن، خبرنگاری از جوانان شورشگر پرسید: آیا آشوب و بلوا راهی مناسب برای ابراز نارضایتی است؟ جوان شورشی: بله، اگر ما شورش نکرده بودیم، شما الآن با ما حرف نمیزدید، درست است؟»
بار دیگر به تذکرِ مارکوزه بازمیگردیم: «بازپیرایی زبان». وقتی با شورشهایی مانند شورش ۲۰۱۱ انگلستان یا آبان ۱۳۹۸ در ایران مواجه میشویم، زبانها به شماتت خشونت گشوده میشود و با «افسانه مبارزه بدون خشونت» روبهرو هستیم، اما جدا از بحث در ساحتِ کلان سیاسی، اگر به جنبشهای اجتماعی شهری نگاه کنیم، آنها هیچگاه بدون خشونت نبودهاند. به صورتی اشارهای مثالهایی از جنبش زنان، جنبش شهری و جنبش محیط زیستی میآورم.
جنبش زنان:
«هواداران حق رأی خانهها را به آتش کشیدند، پنجره مغازهها را شکستند، به اعضای مجلس حملهور شدند، بمب کار گذاشتند، طی چند ماه بیش از یکصد ساختمان را درب و داغون و ارتباطات را با منفجر کردن صندوقهای پستی و قطع سیمهای تلگراف مختل کردند» (نگاهی به بیرون از ژرفا، جولیت میچل).
جنبش شهری:
در ۱۹۷۰ برای خودروزدایی و ترویج دوچرخه در آمستردام، فعالان دوچرخهسواری و حقوق پیاده، راه را با موانع بر خودروها میبستند و در صورت مقاومت آنها با چوب و چماق به آنها حمله میکردند. همینطور جنبش Reclaiming of Street یا همان «خیابانها را پس بگیرید» نیز خیابانها را میبست و در مقابل عادیسازی روند تردد خودرو، مقاومت میکرد.
جنبش محیطزیستی:
گروه Move بهعنوان یک سازمان محیط زیستی سیاهپوستان الهامگرفته از پلنگهای سیاه بود و مبارزات قهرآمیز برای حمایت از حقوق حیوانات انجام میداد.
جبهه آزادیبخش جانوران یا همان ALF جانوران را از آزمایشگاهها و پرورشگاههای حیوانات اهلی آزاد کرده و این محلها را ویران میکنند، خانههای امن و مراقبتهای دامپزشکی برایشان فراهم میکنند و مکانهای بیخطر پیدا میکنند تا در آنجا زندگی کنند. ALF با آنکه به اذعان مرکز مدافع حقوق شهروندی در امریکا هیچگاه کسی را به قتل نرسانده است و تنها به داراییها آسیب رسانده، اما از سال ۲۰۰۵ در فهرست تروریستی امریکا قرار دارد، پیشینه این سازمان به ۱۹۶۳ و انجمن مبارزه شکار و سپس ۱۹۷۱ و گروه شفقت برمیگردد.
جبهه آزادیبخش زمین که به اختصار ELF نامیده میشود، با هدف توقف استثمار کره زمین و تخریب محیط زیست، دست به خرابکاری اقتصادی و عملیات شبهنظامی میزنند. این گروه نیز در فهرست تروریستی امریکا قرار دارد.
پایان سخن، آغاز بحث
مسائل اصلی که پیشروی ماست نه از منظری فنی (چه سرکوبگرانه، چه تسکینبخش) که از منظری سیاسی است.
نخست باید در مسئله «خشونت و شهر» با زبانپیرایی و نقد رادیکال، نگاه به آن را تغییر دهیم.
دوم، باید به جریان و راهحلهایی بیندبیشم که وقتی خشونت امری ساختاری و از سوی قدرت است، خشم شهری نه متوجه جامعه که متوجه ساختار شود.
سوم، سازوکارهایی بسازیم که گسیختگیای که به خشم درون اجتماعی منجر میشود، به قدرت اجتماعی بدل شود. تعاونی بسازیم، بدن را به عنوان بنیان پیوند اجتماعی گرامی بداریم: «زنده باد تنانگی». به شهر مشترک، شهر ارزان فکر و برایش اقدام کنیم.
سه راهحل پیشگفته در پیوند تنگاتنگ با یکدیگر قرار دارند.