چهار تصویر از کارگران جنسی در ایران
مهدی فخرزاده
تصویر چهارم: واقعیتی فراتر از آمار
«پشتم خالی است. میگویم الآن دست بکشم، ولی نه شوهر دارم، دوتا بچه دارم هزینهاش با من است، خودم را ول میکنم. به پنج نفر از دوستانم که سالمتر بودند گفتم بیایید با هم یک آرایشگاه بزنیم… ولی پشت نداریم. فکر میکنم اگر رها کنم زمین میخورم…» (برگرفته از گفتوگوی یک روسپی با کانال تلگرامی خرد جنسی به نشانی https://t.me/kherad_jensi).
گفتههای این زن که یک کارگر جنسی است، نشان میدهد که چگونه فقر و نابرابری میتواند آخرین دارایی یک انسان را که تنش هست به حراج هوس مردان ببرد. کار جنسی فرآیندی سرتاپا تبعیضآلود است و روسپیگری سرگذشت انسانهایی است که ناگزیر از اجاره تن خود شدهاند.
تا چند سال روسپیان را مانند دستفروشان، کارگران فصلی، کودکان کار، زبالهگردها و … میشد در بیشتر نقاط شهر دید. شاید گسترش فضای مجازی بخشی از این زنان را از خیابانهای شهر به پای گوشی کشانده باشد. پژوهشها نشان میدهد بسیاری از این زنان متأهل هستند (مدنی ۱۳۹۵ و علیاییزند، ۱۳۸۱). هرچند پژوهشهای اندکی درباره روسپیگری در ایران انجام شده است، اما همان اندکها نشان از افزایش آن و کاهش سن روسپیان دارد.
روسپیگری پدیدهای تاریخی است. روابط تنانه در ازای کارمزد بازاری بوده است که بیشتر متعلق به زنان بوده. شهین علیاییزند، پژوهشگر، معتقد است در برخی از آیینهای کهن، سوءاستفاده از زنان در معابد بهعنوان آیینی مذهبی وجود داشته است. درواقع تن آن زنان، معبر بهشت روحانیان آن ادیان بوده. (علیاییزند، ۱۳۸۱) هرچند مردان نیز سهمی از این بازار داشتهاند. در بسیاری از کشورها تنفروشی با محدودیت در محلههای خاص انجام میشود و در مواردی نیز جرم انگاشته میشود؛ اما تنفروشی کودکان در همهجا جرم محسوب میشود. در ایران پیش و پس از انقلاب چندین جرم مرتبط با فحشا پیشبینی شده بود. با وجود آنکه پس از انقلاب این کار بهطور کلی ممنوع شد، اما بنا به ادعای برخی از پژوهشگران به نظر میرسد در مورد تنفروشی کودکان، قوانین پیشین سختگیرانهتر بوده است (مدنی، ۱۳۸۹). سازوکارهایی مانند ازدواج موقت نیز توانسته است بخشی از بازار تنفروشی در ایران را لاپوشانی کند.
بازار تنفروشی همواره دچار تنوع طبقاتی بوده است. برخی از تنفروشان به طبقات بالای جامعه تعلق داشتهاند و البته بخش بزرگ آنان از میان فرودستان بودهاند. بسیاری از پژوهشها نشان میدهد که عامل اصلی و بخش عظیمی از تنفروشی ناشی از فقر و نابرابری است (مدنی، ۱۳۹۵). این دو عامل، متهم بسیاری از مشکلات ایران شناخته میشوند.
مدنی (۱۳۸۹) در پژوهش خود میانگین سن روسپیگری را ۲۲.۴ سال شناسایی کرده و حداقل سن کارگران جنسی را ۸ سال میداند. در این پژوهش، بیش از ۲۵ درصد از نمونههای مورد بررسی در سنین کمتر از ۱۸ سالگی تن به این کار دادهاند. شهین شمس محمدی، مددکار اجتماعی نیز بر اساس پژوهشهایی معتقد است سن ورود به بازار کارگران جنسی، از حدود ۱۲ سالگی شروع میشود. (شمس محمدی، ۱۳۹۸)
اعداد نمیتوانند تلخی کام زنی که در گفتوگویش آورده شد یا کودکی که به کار تنفروشی گمارده میشود را به تصویر بکشند. اگر او حتی تنها روسپی شهر بود، باز هم ماجرا دردناک بود. زن تلاش میکند کاری برای خود داشته باشد تا نیازی به فروش خود نداشته باشد. او باید هزینه زندگی بچههایش را بدهد و کسی از خانوادهاش از شغل او آگاه نیست! ماجرا بسیار پیچیده شده است. درباره کودکان ماجرا بسیار پیچیدهتر است. پژوهشها نشان میدهد بسیاری از روسپیان در کودکی با آزار جنسی مواجه بودند. اینها همه واقعیاتی فراتر از آمار و ارقام هستند. واقعیاتی که برخاسته از نابرابری در جوامع مختلف رقم خوردهاند.
تصویر سوم
قاب خونین قلعه
«حدود ساعت ۶ بعدازظهر، پس از قطع برق در قسمتی از شهر، قسمتهای جنوبی خیابان سی متری در تاریکی فرورفت و در همین حال، چند سینما، کاباره شکوفه نو، چند مشروبفروشی و قلعه شهرنو به آتش کشیده شد… چند نوجوان، حلقههای فیلم سینما شهاب را به خیابان ریختند و همراه با وسایل دیگری که از سینما و مشروبفروشیها آورده بودند، آتش زدند… عدهای از جمعیت حاضر، به سوی در و دیوار قلعه هجوم بردند. بسیاری از مردم میگفتند که رفتار آنها مشکوک بود و تعدادی از کسانی که ابتدا حمله را آغاز کردند، به اسلحه کمری و چماق مجهز بودند… خانههای محل به آتش کشیده شد و غارت شد… یک نفر درحالیکه به خانههای محل هجوم میبرد فریاد میزد: «دیگر بیماریهای مقاربتی نخواهید گرفت»! عدهای از مهاجمان، چند زن ساکن قلعه را مورد ضرب و جرح قرار دادند لیکن عدهای از جوانها «اللهاکبر» گویان، آنها را نجات دادند و از مهلکه به در بردند. به گزارش خبرگزاری فرانسه، در جریان کتک زدن زنهای ساکن قلعه، چهار نفر کشته و تعدادی مجروح شدند و در همان حال یک نفر فریاد میزد: این تطهیر با آتش است. در اندک مدت دامنه آتشسوزی تمام خیابان قنات را گرفت و سینماها و مشروبفروشیهای اطراف نیز به آتش کشیده شد» (روزنامه آیندگان، ۱۰ بهمن ۱۳۵۷).
لابهلای خبرهای روزانه درباره تظاهرات و درگیری در شهرها، این خبر هم جا گرفت. آن روزها همه خیابانها درگیر تظاهرات بود و تیترهای مهم روزنامهها به آنها اختصاص داده میشد. برخی از روزنامهها حتی خبر این اتفاق را منتشر نکردند.
حدود دو ماه و نیم بعد، خبرنگار روزنامه آیندگان باز هم به سراغ زنان قلعه میرود. گفتوگوی خبرنگار روزنامه با زنان قلعه بسیار تلخ است. آنهایی که ته بساطشان چیزی باقی مانده بود، بیرون قلعه خانه اجاره کردهاند یا حداقل کسبوکاری مانند دستفروشی سیگار راه انداختهاند. یکی از زنان که حالا با فروش سیگار زندگی میگذراند میگوید با واردات سیگار، قیمت آن پایین آمده و متضرر شده است. زن باید بتواند خرج هفت بچه را بدهد. زنانی که از همین حداقلها هم بهره ندارند، بر خاکستر خانههایشان چادر زدهاند و باز هم چشم به راه مشتری دوختهاند.
بعد از آتش زدن قلعه، آیتالله طالقانی در پیامی از این اتفاق انتقاد کرد. بهمرور قلعه تعطیل شد، زنان معروف آن که روابطی هم با درباریان داشتند اعدام شدند و سرنوشت آن زنان با فرزندانشان به دست تقدیر سپرده شد. نه جایی برای اسکان آنها در نظر گرفتند و نه شغلی برای زنان و مردان شاغل در آن بخش از شهر در نظر گرفته شد. بهجز زنان شاغل در آن منطقه، تعداد زیادی مرد در قلعه مشغول به کارهای مختلف بودند که گویی سرنوشت آنها برای کسی مهم نبود. زنان ساکن قلعه، قربانیان نگاهی مردانه و نادرست به پدیده روسپیگری بودند. نگاهی که رگههای آن امروز هم در سیاستها دیده میشود.
تصویر دوم:
کنشگران کودتا
«از ساعت ۴ بعدازظهر روز سهشنبه عدهای از تودهایهای بیوطن که قریب به یکصدوپنجاه نفر میشدند شعارهایی بر علیه سلطنت و موافق جمهوری به دست گرفته و قصد جمعآوری قوا و حرکت به مراکز شهر داشتند ولی تمام رشتههای آنها به این ترتیب پنبه شد که چند تن از زنان وطنپرست و شرافتمند کارگران آن نقطه به تظاهرکنندگان پرخاش کردند و چون از طرف تودهایها به زنان اهانت شد، ناچار کارگران کسبه متعصبان حدود با چوب و چماق و پارهآجر چنان به هموطنانان کمونیست حمله بردند که پس از مدت ده دقیقه آثاری از آنها در میدان شاه دیده نمیشد» (روزنامه شاهد متعلق به مظفر بقایی، ۲۹ امرداد ۱۳۳۲).
۹ اسفند ۱۳۳۱ تظاهرکنندگان شامل اوباش جنوب تهران، اعضای احزاب زحمتکشان، آریا، سومکا و ذوالفقار و مجمع مسلمانان مجاهد مربوط به کاشانی به منزل مصدق در نزدیکی کاخ شاه حمله و سعی میکنند با ورود به آنجا و شکستن دروازه او را مجبور به فرار کنند.
این شبکه زیر نفوذ دو روحانی حامی کودتا، بهبهانی و کاشانی سازماندهی میشد. حزب ذوالفقار به دست ملکه اعتضادی گردانده میشد. ملکه اعتضادی درحالیکه عکس شاه در دست داشت، روی دست مردان بلند شده بود و علیه مصدق شعار میداد. (رهنما، ۱۴۰۰) اعتضادی از گردانندگان محله قلعه بود و روسپیای بود که با درباریان و مقامات حکومتی رفتوآمد داشت. او تحصیلکرده غرب بود و در ایران سالن خیاطی و مد داشت که از آن طریق زنان جدیدی را جذب قلعه میکرد. بیشتر اعضای حزب ذوالفقار پسران رجال دینی و جوانان قبایل مختلف ایران بودند. در روز کودتای ۲۸ امرداد، ملکه اعتضادی ازجمله رهبران کودتا بود و جمعیت بزرگی از روسپیان شهرنو را برای کودتا سازماندهی میکند. او در تصرف رادیو هم حضور داشت و بلافاصله بعد از تصرف، در رادیو صحبت کرد. حزب ذوالفقار توسط اشرف تأمین مالی میشده است (رهنما، ۱۴۰۰). رهنما در کتاب خود با استناد به سندی مدعی میشود ۱۰۰ هزار دلار در اختیار دو برادر رشیدیان، ملکه اعتضادی و آیتالله قناتآبادی قرار گرفته بود. (همان) بسیاری از زنان و اوباشی که در کودتا شرکت داشتند، از آنجا که معنای شعارهای سیاسی را نمیدانستند، با فحاشی تظاهرات میکردند. هرچند سر چند سردسته زنان قلعه، در آخور حکومت بود، اما بخش بزرگی از کارگران جنسی ساکن قلعه، از حداقلهای زندگی برخوردار نبودند و به همین دلیل ناچار از ماندن در همان محیط بودند. شاید اگر آموزش، فقر و نابرابری در میان نبود، آن زنان که ارتش بزرگ کودتا بودند و پس از کودتا به سر مشاغل خود برگشتند، سرگذشتی دیگر مییافتند؛ اما فقر و نابرابری بود، تا ارتش کودتا با دلارهای خارجی تجهیز شود.
تصویر یکم: نان تن
«اون وقتا سیگارم پن قرون بود، خانمای دس اول سیگارشون پن قرون بود، متوسطش سه قرون، الآن ده قرون نون خالیم نمیشه، از پن قرون دو قرونشو میدادم سردسه، یه قرون میدادم واسه کرایه اتاق، دو قرونشم مال خودم بود. چه پولا جون کندم و دراوردم، حیف که همشو سردسهها کشیدن بالا، جاهلام بیچارم کردن، اون وختا قلعه خیلی شلوغ بود، هر شب چاقوکشی میشد، خانوما رو مث بره سر میبریدن، اما حالا امنه، زاهدی امنش کرد، این دیفارو زاهدی کشید دور قلعه، همینه که بش میگن قلعه زاهدی، امنه، اما ترسم هست…» (زند مقدم، ۱۳۳۶)
در دوره قاجار، فقر، بیسوادی و نبود اسکان مناسب، جمعیت کارگران جنسی را در ایران افزایش داد. هرچند این کار ممنوع بود، اما از سر ناچاری جریان داشت. در اواخر حکومت احمدشاه، دو دلال نامی آن روزگار، زال ممد و عبدالمحمود عرب زنان را برای تنفروشی به دروازه قزوین میآوردند. رضاشاه برای کنترل بیماریهای مقاربتی در سال ۱۳۰۵ دستور بازسازی محله را داد و فردی به نام ارباب جمشید برای آنها مسکن و برای امرار معاششان مغازه ساخت. او بر این باور بود که از درآمد مغازهها میتواند آن زنان را از تنفروشی دور کند که نشد. با جنگ جهانی و اشغال ایران، هم برخی از زنان لهستانی در این محل ساکن شدند و هم فقر ناشی از اشغال، زنان بیشتری را به جمع این کارگران جنسی اضافه کرد. پس از کودتا، هدیه زاهدی به زنان قلعه امنیت بود. او دیواری اطراف قلعه احداث کرد و حمایت و مراقبتهای بهداشتی از این زنان افزایش یافت. با انقلاب، ابتدا قلعه به آتش کشیده شد، سپس تعطیل شد و چند نفر از رؤسای قلعه اعدام شدند.
مؤخره:
نقدهای بسیاری بر نوع مواجهه ساختار قدرت با پدیده روسپیگری وارد است. حکومتها هرچه بیشتر متمرکز بودهاند، بیشتر سعی کردهاند مشکلات جامعه را بدون حضور خود جامعه حلوفصل کنند. عامل اصلی این وضعیت فقر و نابرابری است، اما تجربه ثابت کرده است که چنین مشکلاتی تنها وقتی به راهحل دقیقتر رسیده است که جامعه حضور پررنگتر داشته است. حضوری که برای تمرکز قدرت مشکلساز است.
نابرابری، عنصر محوری سلطه است و نتیجه سیاستهایی که بدون حضور مردم ریخته شده است. رد این سیاستها بر تن کسانی که از متن جامعه به حاشیه رانده شدهاند، دیده میشود. تن به حاشیه راندهشدگان داغهای بسیاری از سیاستگذاری طبقات مسلط و ساختار قدرت به خود دیده است. آنها مفعول سیاستها و جاهطلبیها شدهاند درحالیکه دست صاحبان قدرت، آنها را بهعنوان تهدید به ما نشان میدهند، تهدیدی که تاریخ نشان داده گاهی برای بخشهای غیردموکراتیکتر و متمرکزتر ساختار قدرت، فرصت تلقی میشده است.
منابع:
- علیایی زند، شهین، ۱۳۸۱، ازدواج نامناسب بستری زمینهساز برای روسپیگری، رفاه اجتماعی، شماره ۵ پاییز ۱۳۸۱، صص ۱۴۱-۱۱۹.
- مدنی، سعید، ۱۳۹۵، جامعهشناسی روسپیگری: بررسی آسیبهای اجتماعی، چاپ اول، بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه.
- زندمقدم، محمود، ۱۳۳۶، قلعه، چاپ اول، انتشارات مازیار.
- رهنما، علی، ۱۴۰۰، پشت پرده کودتا، ترجمه فریدون رشیدیان، چاپ اول، نشر نی.
- مدنی قهفرخی، سعید، روشنفکر، پیام، مداح، هما، ۱۳۸۹، مقایسه برخی ویژگیهای روسپیهای بزرگسال و کودک در شهر تهران، مجله بررسی مسائل اجتماعی ایران، سال اول شماره سوم، صص ۱۰۳-۱۲۹.
- شمس محمدی، شهین، ۱۳۹۸، کاهش وحشتناک سن ورود دختران به بازار کارگری جنسی، خبرگزاری برنا:
https://www.borna.news /%۲۰ بخش-اجتماعی-۴/۹۴۱۳۷۱-کاهش-وحشتناک-سن-ورود-دختران-به-بازار-کارگری-جنسی-عامل-تشدیدکننده-فقر-توزیع-ناعادلانه-درآمدهاست