بدون دیدگاه

قانون اساسی مستبد را اتوماتیک افشا می‌کند

 

گزارش حاضر گزیده‌ای از سخنان حجت‌الاسلام داوود فیرحی در موضوع انقلاب مشروطیت است که تقدیم خوانندگان می‌گردد. ایشان در این سخنرانی به نکاتی اشاره کردند که بر آن شدیم خوانندگان هم از آن مطلع باشند. توصیه می‌کنیم کامل این سخنرانی را گوش دهید.

 

«انقلاب مشروطه انباشت دو خواست تاریخی ایرانیان بود؛ نخستین خواست عدالت بود که بعدها به قانون تعریف شد؛ یعنی گفتند عدالت مساوی هست با قانون و بخصوص قانون موضوعه یعنی قانون مکتوب که در نهاد مجلس تصویب و اجرا می‌شود. این خواست در مشروطه شفاف شد و توانست به مرحله عمل دربیاید. دومین خواست ارجاع قانون موضوعه به اراده ملت بود. خواست اول سابقه طولانی داشت و از بعد از زمان فتحعلی شاه (۱۲۶۰ قمری) اراده قانون خواهی وجود داشت؛ اما ارجاع قانون به اراده ملت حالت معجزه داشت؛ یعنی ایده خیلی قدیمی نبود و به همین دلیل هم برخی از نویسندگان از آن به‌عنوان اتفاقی مهم نام می‌برند؛ بنابراین وقتی قانون خواهی مطرح شد حقوق، مفهوم ملت، حاکمیت ملت و وطن که به‌تدریج پشت سر هم مطرح می‌شوند را با خودش آورد.»

در مشروطیت طبقات مختلف شرکت داشتند؛ تجار، تکنوکرات‌های دولتی منورالفکر، روشنفکران دنیادیده، دهقانان به دلیل ناامنی، پیشه‌وران به دلیل کاهش ارزش پول ملی، روحانیت و عناصری از قاجار.

«واقعیتی که باید توجه کنیم این است که در این گروه‌های فعال در مشروطه تجار خیلی مؤثر بودند و از لحاظ توجیه و تبیین مشروطه علما نقش برجسته داشتند. ادوارد براون در صفحه ۱۶۳ کتاب تاریخ مشروطیت ایران می‌نویسد: این از معجزات تاریخ است که در ایران برخلاف بسیاری از کشورهای جهان مذهب حامی یک انقلاب دموکراتیک شده. در جمله مهمی هم می‌گوید مذهب همه قدرت و دانش خودش را در اختیار آزادی و مشروطه قرار داد و زمینه را برای قانون اساسی فراهم کرد. در انقلاب مشروطه سه گروه تئورسین بودند. یکی از این گروه‌ها مراجع بودند که تبیین‌هایی از رابطه مذهب و دولت جدید داشتند. کار این گروه به تعبیر امروز توجیه کردن بود؛ یعنی انقلاب مشروطه و دولت مدرن خلاف دیانت نیست، بلکه در راستای آن است. در اکثر کشورها ماجرا برعکس بود و دین در مقابل دموکراسی قرار می‌گرفت. گروه بعدی وعاظ بودند که امروز جای آنها روزنامه‌نگاران هستند. در آن زمان رسانه شفاهی بود و منبر مهم بود و شبکه اجتماعی بودند. بسیاری از آن‌ها هم روزنامه تأسیس کردند تا خطابه‌هایشان را منتشر کنند. از مشهورترین آنها جمال واعظ اصفهانی است که به شهید انقلاب مشروطه هم معروف است. ثقه الاسلام تبریزی هم بود که با کلام نافذ خودش مردم را به خیابان می‌کشاند. آن‌ها سعی می‌کردند مفاهیم مشروطه را به زبان ساده تفهیم کنند. گروه سوم نه توانایی تئوری‌پردازی داشتند مثل مرحوم نائینی و آخوند خراسانی و نه توانایی بسیج مردم را داشتند اما توانایی تبدیل کردن ایده‌های مشروطه به اصول و مواد قانون را داشتند؛ یعنی می‌توانستند ایده‌ها را به اصول قانونی تبدیل کنند. گروه چهارمی هم هست که فعالان سیاسی مشروطه هستند. این گروه خوب می‌توانستند انتخابات را اداره کنند و مجلس تشکیل بدهند و کمک کنند مجلس به مجلس منظم تبدیل بشود و امکان قانون‌نویسی در آن فراهم بشود. کسانی مانند سید حسن تقی‌زاده یا مرحوم مدرس که البته هم مجتهد بود هم سیاستمدار بود. در بین این کار به گفته بسیاری از محققان کار اصلی برعهده مذهب بود. به همین دلیل در ایران انقلاب مشروطه ملهم از انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه است؛ یعنی اصول سه‌گانه آزادی، برابری و برادری را انقلاب مشروطه هم داشت، اما چون رهبری فکری به دست مجتهدین بود انقلاب مشروطه لائیک و سکولار نبود. این یک ویژگی اساسی انقلاب مشروطه است. محققان معتقدند انقلاب مشروطه نه تئوکراتیک است و نه سکولار. خانم ونسا مارتین کتابی به نام ایران بین ناسیونالیسم اسلامی و سکولاریسم دارد و در آن توضیح می‌دهد گرایش‌های کوچک سکولار در مشروطه بوده، اما انقلاب مشروطه یک انقلاب مذهبی، دموکراتیک و مدرن بوده. این‌ها سه‌گانه‌ای هست که در خیلی جاها با هم نمی‌سازند، اما در مشروطه کنار هم قرار گرفتند. سؤال این است که پیوند مذهب، دموکراسی و تجدد چگونه رخ داد و به هم گره خوردند. مدرنیته در دنیا همیشه دموکراتیک نیست و تجددهایی داریم که اتوروتیک است. مثلاً نظام‌های کمونیستی و سوسیالیستی که مدرن بودند، اما دموکراتیک نبودند» یعنی مذهب در ایران نشان داد باز هم توان پشتیبانی از دموکراسی را دارد. نکته جدید این سخنرانی نتیجه گیری مشروطیت از نوشته‌های شیخ مرتضی انصاری است. «نوشته‌های شیخ انصاری امروز پایه دروس حوزه است. کتاب‌هایی مثل مکاسب یا مسائل. پس در این مکتب عنصری بود که مشروطه را خلق کرد.» یکی مفهوم حق بود که در قدیم حق معنی درست و شایسته داشت و در مقابل باطل قرار می‌گرفت. «شیخ انصاری تعریف حقوقی حق را جا انداخت یعنی حق در مقابل وظیفه و تکلیف. تعریف کرد حق چیزی ست که فرمان آن در دست خود فرد است؛ یعنی انسان خودش می‌تواند آن را همان‌گونه که خواست اعمال کند فقط نباید خلاف شریعت باشد. این تعریف جدید حق است که آن را مساوی آزادی قرار می‌دهد. انسان خودمختار خودگردانی که می‌تواند اراده خودش را آزادنه پیش ببرد به شرطی که خلاف شرع نباشد. این تعریف در مشروطه غوغا کرد و مبنایی شد برای نوشتن قانون اساسی. مرحوم نائینی هم پیش رفت و گفت قانون اساسی بهترین جایگزین حکومت معصوم در دوره غیبت است؛ یعنی در واقع قانون اساسی منتج از حق و از حقوق مشترک مردم است انقدر قداست دارد که جایگزین و بدل دوره غیبت است. مسئله بعدی پیدایی مفهوم ملت و حق ملت است. مرحوم انصاری به این مسئله خیلی نپرداخته بود اما مجتهدان مشروطه آن را پروراندند و تکیه‌شان بر متدولوژی حقوقی- فقهی شیخ انصاری بود؛ یعنی از شیخ فراتر رفتند و توانستند حقوق شخصی را به گونه‌ای توضیح دهند که منتهی به حقوق عمومی یا حقوق ملت بشود. بعد هم اصطلاحی پیدا شد به نام حاکمیت ملت اما اتفاق بسیار ارزشمندتر این دوره این بود که گفتند مفهوم ملت هرچند از اراده افراد ناشی می‌شود و افراد میرا هستند اما ملت نامیراست؛ یعنی تشکیل دهندگان ملت می‌میرند جایشان فرزندانشان می‌آید اما هرگز ملت نمی‌میرد؛ یعنی تولد یک موجود نامیرا از قرارداد انسان‌های میرا. وقتی این گونه نگاه کنیم آن وقت قانون اساسی حافظ این دائمیت ملت است و نمی‌تواند ملغی شود. این قانون می‌تواند اصلاح شود اما امکان حذف ندارد.

انقلاب مشروطه انسان‌شناسی ایرانی را هم عوض کرد و باعث عبور از انسان‌شناسی سنتی و کلاسیک شد. انسان شناسی کلاسیک دو ویژگی داشت. اول این که انسان‌ها ناخودبسنده‌اند و احتیاج به راهنمایی غیر از خودشان دارند. دوم جبرگرایی انسان‌ها بود. واژه‌ای که در مشروطه پیدا شد و خیلی اساسی هست مفهوم ملت است. در انقلاب مشروطه ملت این طور تعریف کردند که ملت عبارتست از انجمنی اختیاری از تعدادی از انسان‌ها که دور هم جمع شدند و برای اهداف مشترک تعهد همکاری دارند. انقلاب مشروطه مفهوم ملت را درست فهمیده بود اما مفهوم ملت بعدها دو انحراف پیدا کرد. نخست این که ملت را به باستان‌گرایی بردند که با شرایط ایران جور نبود. این ملت‌گرایی باستانی به جشن‌های ۲۵۰۰ ساله کشید که از نمادهای اعتراض به رژیم پهلوی شد. یک انحراف دیگر در مفهوم ملت، تقابل ناسیونالیسم و مذهب بود. ملت‌گرایی در مقابل مذهب که گفتند اسلام دین اعراب است و فارس‌ها نیازی به اسلام ندارند. آنچه از تعریف ملت ناشی می‌شود این است که وطن جایی ست که ملت آنجاست. انجمن یا وطن گردآمدن‌گاه مردم در کنکاش و مشورت در امور عمومی است. این ملت یا وطن اگر بخواهد بماند محتاج قانونی صحیح است. قانون صحیح قانونی است که ملت وضع می‌کند؛ بنابراین حاکمیت درست می‌شود. این‌ها همه متولدین مشروطه هستند و نشان می‌دهد در آن زمان دولت مدرن را چقدر خوب فهمیده بودند؛ یعنی رفت و آمد مستبدین مهم نیست بلکه مردم باید ملت بسازند و قانون اساسی برآمده از آن جدولی است که هر حاکم باید منطبق بر آن عمل کند. هر فرد از روستایی تا بازاری و عالم می‌توانند تشخیص بدهند حاکم از معیار قانون فاصله گرفته یا نه. احتیاج نیست مردم فریاد بزنند حاکم مستبد است. اگر قانون اساسی درست تنظیم شده باشد مستبد اتوماتیک افشا می‌شود. هرچیزی برملا شود سرانجام تن به فشار افکار عمومی می‌دهد. در نظام قانون اساسی نمی‌شود گفت اگر مستبد نباشد ممکن است خارجی بیاید. چون فرقی ندارد که غصب خارجی باشد یا داخلی. طبق فقه شیعه کسی که به حقوق سایرین آشناست اگر غصب کند ظلم مضاعف است؛ بنابراین سرنوشت ملت جز برای ملت نیست.»

فیرحی در انتها اشاره می‌کند: «از همین جا قانون اساسی متولد شد و طبق این نظریه قانون اساسی ملازمه پیدا کرد با ملت به مثابه نامیرا. قانون اساسی هم به‌مثابه قرارداد بی پایان. هیچ گاه نمی‌شد قانون اساسی را کنار گذاشت اما می‌شد قانون را ترمیم کرد.»■

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط